در یکی دو ماه گذشته فرصت کم نظیری برای من فراهم شد تا بتوانم از نزدیک با چند صد تن از کتابداران، مدیران میانی و کارشناسان نهاد کتابخانههای عمومی کشور آشنا و همکلام شوم. این دیدارها به به ابتکار بخش آموزش ادارههای کل کتابخانههای نهاد در استانهای فارس، گیلان، زنجان، سمنان، لرستان، کهکیلویه و بویراحمد، و ارومیه ۱۷ بار تکرار شد. در هریک از استانها، تمامی کتابداران و کارشناسان در دو، سه، یا چهار گروه در نشست هائی حاضر میشدند که در آن محتوای دستنامهای را مرور کردم که پیش از این همراه با دانشجوی سابقم نگار فاضلی به سفارش نهاد تهیه کرده بودیم[۱]. این دستنامه به آن منظور تهیه شده بود که راهنما باشد برای آنکه کتابداران از چگونگی و مشخصههای فضای مناسب برای کتابخانه آگاه شوند و، به علاوه، بتوانند در حدود امکانات محدود خود به تلطیف فضای کتابخانه خود بپردازند. این دستنامه تاکنون شایستگی آن را یافته است که دو بار موضوع معرفی و نقد قرار گیرد[۲].
هر جلسه دو تا سه ساعت طول میکشید. مطالب کلاس، شکل مختصر همانچه بود که در دستنامه آمده بود[۳]. با همان ترتیب. اما با اضافات و حواشی بسیار که شاید جذابیت جلسهها (برای آنها که در آن جذابیتی دیدند) از همان اضافات و حواشی بر میآمد.
پیش از شروع هر نشست و به منظور معرفی خود، می گفتم، به رغم شناخته شدن به عنوان عضو هیأت علمی دانشگاه در سالهای اخیر، در تمام مدت نزدیک به ۳۲ سال کار خود، کتابدار یا مدیر کتابخانه بوده ام. و آنچه که با ایشان درمیان می گذارم نه صرفا از عالم نظر، بلکه حاصل عمل، مشاهده، و تأمل بوده است.
بحث جلسه را با این پرسش باز میکردم که چرا زیبا و شاداب بودن فضای کتابخانه عمومی بسیار بیش از سایر فضاهای عمومی ضرورت دارد. در میان حاضران همیشه کسانی بودند که به درستی به غیر اجباری بودن آمدن به کتابخانهها اشاره میکردند و میافزودند که به همین سبب محیط کتابخانههای عمومی باید آنقدر جذاب باشد که مردم را برای یادگیری، آگاهی یابی، و پرورش فکری به خود جذب کنند. من می افزودم “بله. کتابخانه عمومی محله اگر می خواهد مردم را به خود جلب کند لازم است تا حدی ادامه فضای نشیمن خانه باشد” یعنی در آن احساس ایمنی، امنیت، و آرامش کنند.
در این جلسات کوشیدم به زعم خود بر موثر ترین محرکهای بهره گیری بهینه از سرمایه گذاریای که برای کتابخانههای عمومی در کشور ما میشود، بپردازم. این محرکها را از نگاه استفاده کننده، به دور از هر نوع بحثهای انتزاعی مرسوم، شامل فضای مناسب، مجموعه مناسب، مقررات مناسب، و ارتباط مناسب دانستم.
مقدار زیادی از وقت جلسه صرف موضوع معماری کتابخانههای عمومی شد. توجه به موضوع معماری کتابخانههای عمومی پس از آن رخ داد که من در طی همین سفرها با ابعاد خطاهای بنیادی آشنا شدم که معماران درطراحی ساختمانهای کتابخانههای عمومی در کشور ما مرتکب شده اند. هرچند تاکید میکردم که معماری فضا به تمامی بیرون از کنترل و اثر گذاری مخاطبان من در جلسات است. اما لازم دانستم بر آن تاکید ورزم، و بیان کردم شادابی فضای کتابخانه بدون معماری مناسب بسیار دشوار خواهد بود.
در سخن از معماری مناسب به معیارهائی ارجاع میدادم که در سه ماده از بیانیه همایش معماری فضای کتابخانهای آمده است. این همایش در سال ۱۳۸۸ به ابتکار شاخه اصفهان انجمن کتابداری و اطلاع رسانی ایران برگزار شد. در بیانیه آن سه معیار شامل: ۱) سهولت دسترسپذیری، ۲) سادگی نقشه، و ۳) یکپارچگی فضاها معیارهای اساسی معماری مناسب برای کتابخانه اعلام شده است[۴].
بخش بعدی کلاس به موضوع پیراستگی اختصاص داشت. منظور از پیراستگی ، به دور نگهداشتن فضای کتابخانه از آلودگی، آشفتگی، انباشتگی، و فرسودگی اعلام کردم و افزودم پیراستگی عرصهای است که مدیران و کتابداران میتوانند در آن موثر باشند، هرگاه به محیط کار خود با دقت و علاقه نظر کنند و از کنار آلودگی ها، آشفتگی ها، انباشتگی ها، و فرسودگیها بیاعتنا نگذرند.
در بخش سوم و نهائی صحبت از اقداماتی شد که میتوان با انجام آنها فضای کتابخانه را آراست و به اصطلاح شاداب کرد. در این بخش نیز بر این نکات تأکید شد:
- آراستن فضا یک تخصص است و باید به دست معماران داخلیای انجام شود که دانش و تجربه موفق اثبات شده در آن دارند. در غیر این صورت ممکن است هزینهها بینتیجه بماند و حتا به شادابی فضا آسیب برساند.
- آراستن اساسی نیز، مانند معماری، عمدتا در حیطه اختیار و تصمیم گیران مدیران ارشد نهاد است. با وجود این، کتابداران و مدیران کتابخانهها نیز میتوانند با سلیقه و حس زیبائی شناسی خود را برای زیبا سازی با احتیاط به کار گیرند.
اینکه این کلاسها تا چه حد موفق بوده و به هدف خود رسیده باشد، سئوالی است که باید از شرکت کنندگان پرسید. اما برای من دیدار شمار بسیاری از همکارانم نشاط آور بود. بسیار پیش میآمد که به سبب به هم خوردن نظم زندگی عادی و فکر تکرار یک مضمون، رفتن به جلسه برایم ملال آور مینمود و به افکار و احساسهای منفی در من دامن میزد. اما همه اینها پیش از شروع جلسه بود. بلافاصله بعد از شروع جلسه، افکار و احساسهای منفی بخار و برطرف میشد. دیدن اینکه آنهمه انسان ، هرچند از روی تکلیف، برای شنیدن دغدغههای من در مورد کتابخانههای عمومی کشورم گردآمده بودند، شوری در من برمی انگیخت که تا پایان هر جلسه به قوت ادامه داشت.
در سخن و تصویرهائی که به گوش و چشم حاضران هر جلسه میرساندم، بسیاری چیزها که تا کنون به نظر آنها بدیهی مینمود، به پرسش کشیده میشد. وقتی به صراحت از روشها و دستورالعملهای غیر مولد انتقاد میکردم، بسیاری متوجه میشدند که من تنها به عنوان یک معلم با تعهد به آنچه که فکر میکنم درست است، حرف میزنم و نه بیشتر.
هم در جریان نشست، و هم در پایان آن با بازخوردهائی مواجه شدم که وقتی جمعشان میبندم چند مضمون مشترک داشتند.
بیشترین واکنش به انتقادهای من از معماری کتابخانه آن بود که مدیران کتابخانه ها و کتابداران در مورد آن کاری نمیتوانند بکنند. به علاوه می پرسیدند چرا این مسائل را با مقامات نهاد درمیان نمیگذارم. من سخن آنها را تأیید میکردم و میافزودم که معماری کتابخانههای عمومی ما – لااقل تاکنون – حتی در حیطه اختیار مقامات عالی نهاد نیز نبوده است. ساختمانهای کتابخانههای نهاد اغلب “واگذاری شده” به نهاد هستند. یعنی ساخته و به نهاد داده یا به تعبیر دقیق تر “تحمیل” شده اند. به مخاطبان خود توضیح میدادم که این جلسات برای معرفی الگوهای کارامد فضا برای کتابخانه است، و اینکه آگاه شدن از معیارهای کیفیت فضا نخستین گام برای تغییر است.
بازخورد دیگر، ایراد برخی از حاضران به بازکردن قفسهها به روی استفاده کننده بود با این استدلال که “فرهنگ آن در میان مردم ضعیف است”. پاسخ من به آنها این بود که جز با بازکردن قفسهها به روی استفاده کننده این به گفته آنها “فرهنگ” در میان استفاه کنندگان کتابخانهها رواج نخواهد یافت؛ و میافزودم هر چه محدودیتها بیشتر باشد، فرهنگ مورد نظر آنها دیرتر شکل خواهد گرفت؛ و اینکه تخلف و رفتار غلط چند تن نباید مجوزی برای تنبیه دسته جمعی مردم و محروم کردن آنها از حق دسترسی مستقیم به منابع باشد.
به راستی دست آویز جمله “مردم فرهنگش را ندارد” و “باید فرهنگ سازی” شود هم حکایتی است که لقلقه زبان برخی شده است برای توجیه بیکفایتی خودشان. معلوم نیست این “فرهنگ” طی چه فرایند آموزشی و چه زمان باید “ساخته” شود. اما هر خاصیتی نداشته باشد، این خاصیت را دارد که کتابداران و “کارشناسان” ما را در بیعملی به خواب عمیق ببرد.
این خیراندیشان ظاهرا به این اصل اولیه توجه ندارند که ساختارها بسیار تعیین کننده رفتار فرد هستند. فرهنگ نیز، هر چند عمیق، تنها یکی از این ساختارها است نه همه آنها. بنابراین تغییر ساختارهای دیگر میتواند فرهنگ را، و به دنبال آن، رفتار فرد را هم تغییر دهد. و اینکه ما همه ساختارها را بیتغییر نگهداریم تا اول “فرهنگ ساخته شود”، مثل بستن درشکه در جلوی اسب است!
از دیرباز بسیاری بوده اند که چه بسا خیراندیشانه، نظامهای دیکتاتور و غیرپاسخگو و فاسد را با همین استدلال که “مردم فرهنگ دموکراسی” ندارند، توجیه کرده اند، توجیهی که خود نیز از آن نتایج آن زیان برده اند.اینان ظاهرا نمیدانند که دموکراسی را نمیتوان در کلاسهای درس به مردم یک کشور آموزش داد و بعد آن را پیاده کرد؛ دموکراسی را مثل بسیاری چیزهای دیگر مردم در جریان زندگی اجتماعی با سعی و خطا تمرین می آموزند.
در هر جامعهای در صد اندکی ایستار و رفتار غیر اجتماعی یا ضد اجتماعی دارند. دلایل آن نیز میتواند متعدد باشد: از ترشحات غدد درون ریز گرفته تا خانواده، آموزش و پرورش، دولت، اقتصاد، دین و مانند اینها. کنترل رفتار چنین کسانی و مجازات آنها، البته، وظیفه کسانی است که سامانه های اجتماعی را ایجاد و مدیریت می کنند. پلیس و دادگاه برای برخورد با همین کسان است. اما آیا مبنای سیاست گذاری باید این درصد اندک باشد؟ اگر چنین باشد، آنگاه چیزی بر فضای جامعه سایهافکن خواهد شد که به آن “فضای امنیتی” میگویند؛ فضایی از بیاعتمادی و ترس، بیاعتمادی در نزد دارندگان قدرت، و ترس در نزد بیقدرتان.
ساختمانهای غیر شفاف و محصور در دیوارهای بلند تقسیم فضای کتابخانهها میان “مخزن” و”سالن مطالعه” و نشاندن مردم در فضاهای مرده و بیرنگ و رو و بازداشتگاه مانند در کشور ما را به جرأت میتوان ساختاری دانست که محصول و نشانه همین نگاه امنیتی و بیاعتمادی است؛ نگاهی که اتفاقا بسیاری از کتابداران و کارشناسان محترم و علمای کتابداری ما آن را در عمل قبول دارند و برای درهم شکستنتش نمیکوشند.
این فضای امنیتی خود را بازتولید می کند. بدین معنی که با دامن زدن به احساس قابل اعتماد نبودن در مردم، به بیگانگی آنها از ساختاری دامن می زند که در اصل برای خدمت به آنها ایجاد شده است، و به ایستار، گفتار، و رفتار ناموافق در شماری از آنها که بیشتر مستعدش هستند دامن می زند. آنگاه همین موارد تخلف، مدیران وکارشناسان و علمای ما را قانع می کند که درها را بیشتر باید بست و محدودیت ها را بیشتر باید کرد. در این وضع انسان حیران می ماند که آن فرهنگی که باید، کی ساخته خواهد شد؟
به نظر من، این قبیل همکاران و مدیران و کارشناسان محترم خودشان بیشتر به “فرهنگسازی” نیاز دارند؛ نیاز به ساخته شدن فرهنگ نهراسیدن از مردم؛ نیاز به بردباری و صبوری، نیاز به بهای بیشتر دادن به انسان ها و نه به اشیاء، و نیاز به بازگشت به ارزش ها و رسالت حرفه ای خود.
برای من بسیار جالب و امیدوار کننده بود که از زبان برخی شرکت کنندگان بعدا می شنیدم که می گفتند سخنان من تصور و تلقی آنها را از کتابخانه عمومی عوض کرده است. امیدوارم غیر از آنها هم بوده باشند کسانی که با چنین دریافتی کلاس مرا ترک می کردند. اگر چنین باشد، من سال ۱۳۹۴ را با احساس مفید بودن پشت سر می گذارم.
- [۱]ابراهیم افشار، نگار فاضلی. شاداب سازی فضای کتابخانه های عمومی. تهران: نهاد کتابخانه های عمومی، ۱۳۹۲، ۲۳۰ص.
[۲]) لطفا نگاه کنید به: منصوریان، یزدان. خانهتکانی در کتابخانه: نکتهها و اشارهها. سخن هفته شماره ۱۷۳ ۱۹( اسفند ۱۳۹۲)، لیزنا به آدرس: http://www.lisna.ir/Note/14346؛ نیز: سمیه تقی یار “زیباسازی کتابخانه با خرج کم” نقد و بررسی کتاب شاداب سازی محیط کتابخانه های عمومی، فصلنامه نقد کتاب اطلاع رسانی و ارتباطات (دوره ۲، شماره ۵) ۱۳۹۴ ، صص. ۲۵۱-۲۵۹٫
[۳] ) ابراهیم افشار . الزامهای جذب حداکثری مردم به کتابخانه های عمومی، در مجموعه مقالات و سخنرانی های همایش ملی کتابخانه های عمومی؛ عوامل و موانع جذب و توسعه مخاطب؛ اهواز ۵ و ۶ اسفند ۱۳۹۴٫ تهران: پیام حنان، صص. ۷۷-۸۵٫ (این گفتار را به ضمیمه همین نوشته می توانید بخوانید)
[۴] ) ببینید: معماری فضاهای کتابخانه ای: مجموعه مقالات ارائه شده به همایش ملی معماری فضاهای کتابخانه ای اصفهان، ۴ – ۵ آذر ۱۳۸۸ ، تهران: چاپار، ۱۳۹۱، صص. ۳-۴٫
سلام و سپاس. یادم هست از دکتر نیکنام شنیدم که می گفتند زمانی در یکی از مناطق پایین شهر تهران جوان های شرور شیشه های کتابخانه فرهنگسرا را که تازه آغاز به کار کرده بود می شکستند اما با گذشت زمان متوجه شدند که این مکان برای آنها ایجاد شده و می توانند بیایند و بنشینند و مجله و روزنامه بخوانند. پس دیگر شاهد خرابکاری ها نبودیم. به نظرم کار فرهنگی کردن افزون بر همه موارد دیگر صبوری می طلبد.