به نام خدایی که آدمی را برای همیشه به زینت عقل و خرد آراست
آقای دکتر اسحق صلاحی
سلام
سرانجام شما هم رفتید. همانگونه که دیگران! بازی روزگار است. در این شش ماه اخیر هفته ای و روزی نبود که شایعهی رفتن شما دهان به دهان نچرخد و اغلب کارکنان سازمان اسناد و کتابخانهی ملی از صدر تا ذیل بی صبرانه منتظر رفتن شما نباشند. میدانید که گاهی در ابتدا آرزوها و امیدها در جامهی شایعه شیوع پیدا میکند و روزی شایعه به واقعیت تبدیل میشود. پس ناگفته میتوانید حدس بزنید که حجم حجیم حرف های درگوشی از چه بود. و این حقیقتی ست که به سادگی میشود آن را آزمود! البته میتوانید این را نپذیرید و خودتان را مدیر محبوبی تصور کنید اما من صادقانه و صریح به شما میگویم که اکثریت بدنهی سازمان برای رفتن شما لحظه شماری میکرد. البته این نه مایه خرسندی است و نه موجب اندوه ، برای اینکه رفتار و خواستهی آنها طبیعتا واکنشی منطقی در برابر رفتار وگفتار و کردار شما بود که به زعم کارکنان ، نیک خواهی آنان را در بر نداشت. من البته دور میبینم که دوستان شما اینها را به گوش شما نرسانده باشند و یا خودتان اینها را متوجه نشده باشید. اما به هر حال قصه همین است که من روایت میکنم و شما و دوستدارانتان ! میتوانید آن را نپذیرید. در آنچه در ادامه برای شما خواهم نوشت تلاش میکنم تا با صراحت و بدون لکنت ، همانگونه که خواستهی حضرت امیر (ع) بود، با شما سخن بگویم و شما هم احیانا خواستار لکنت قلم من نخواهید بود! از آنجایی که شما را انسان متشرعی دیدم بعید میدانم که فراموش کرده یا باخبر نباشید از این روایت عالمانهی بنیانگذار فقه شیعی که می فرماید: ” بهترین دوست من، کسی است که عیب مرا به من هدیه کند.” پس یا سخنان من درست خواهد بود و هدیهای میشود برای شما و من هیچ توقعی در برابر این هدایا از شما ندارم و یا اینکه به زعم شما سراسر نادرست است و در مقایسه با دو سال و نیم تبلیغات سنگین رسانه ای پیرامون شما نباید شما را آزرده خاطر کند و شما هم مجال دارید تا به صدق روایت خودتان پافشاری کنید. اما باز هم فراموش نکنید که افکار عمومی بالاترین داور است و شما هیچ گریزی از محکمهی افکار عمومی ندارید.
دیگر اینکه اگر در خاطرتان باشد، اولین برخورد من با شما ( شاید در دومین ماه حضورتان در سازمان) در طبقهی منفی دو با گفتگویی کوتاه همراه شد و من از شما تقاضای یک گفتگوی بی پرده و صریح داشتم که شما در آن لحظه شفاها و ظاهرا پذیرفتید. نامه نگاری ها و ملاقات حضوری با شما و پیگیریهای چند ده مرتبه برای انجام این گفتگو من را بدانجا رساند که ارادهی معطوف به عمل در ذهن شما برای انجام این گفتگو وجود ندارد! البته خودتان گفتید که واهمه ای از پرسش های صریح ندارید اما تن ندادن به این گفتگو نشان داد که بی واهمه نیز نبودید وگرنه یک گفتگو با یکی از کارشناسان که دستی هم در کارهای رسانه ای دارد نباید اینهمه طول و تفصیل داشته باشد! حالا هم بر آنم تا نقطه نظرات و پرسش های خودم را در برابر شما قرار دهم تا اگر پاسخی دارید بخوانیم و بشنویم. درست است که حالا شما در تخت ریاست و صندلی قدرت قرار ندارید اما نمیتوانتید انتظار داشته باشید که افکار عمومی گفتار و کردار و پندار شما را فراموش و به حافظهی تاریخ سپرده باشد! به هر حال چنانچه علاقه داشتید پاسخ هایتان را برای بنده ارسال کنید تا در همین ستون و همین نشریه منتشر در معرض دید و داوری افکار عمومی قرار گیرد.
اول: من در مراسم معارفه شما شرکت نکردم ، نه برای اینکه با شما مشکلی داشتم که ابدا شما را نمیشناختم اما بیش از دو دهه تجربه در سازمان های دولتی و حضور و قلم زدن در رسانه های دیداری و شنیداری آن هم در ساحت فرهنگ و اجتماع، این کمک را میکرد که خودم را گرفتار رفتار و گفتار آغازین مسولین قرار ندهم و با وعده های ریز و درشت ، تهییج نشوم. به ویژه آنکه شما منصوب محمود احمدی نژاد یعنی رییس جمهوری بودید که در کاردان بودنش شک و شبهه بسیار بود و حالا اندک اندک به یقین تبدیل میشود! دیگر اینکه شما در مقام کسی که مدیریت استراتژیک! میداند حتما و قطعا باید از شرایطی که تضعیف “برهان نصب” به تشدید “بحران نظم” منجر میشود باخبر باشید! هنگامی که شما در حال سخنرانی بودید من به دنبال پیشینهی فرهنگی شما بودم و علاقه داشتم بدانم که در ساحت فرهنگ چه پرچم هایی افراشته اید که حالا ماموریت و مسولیت یکی از مهم ترین مراکز فرهنگ کشور را به شما سپرده اند! البته در این جستجو دست خالی ماندم. نه فقط من بلکه همه کسانی که مشتاق بودند پیشینهی فرهنگی شما را بدانند با در بسته مواجه شدند و تنها این ماند که شما مسؤول تبلیغات محمود احمدی نژاد در استان مازندران بودید و از آنجایی که ایشان خیلی با مرام و محبت! نسبت به دوستان و رفقا بودند با دادن این پست به جنابعالی تشکری از زحمات شما کرده بودند. من متاسفم از این تصویر اما چه باید کرد آقای صلاحی؟ البته شما مدارک و مدارج علمی داشتید. سابقه مدیریت در نهاد های اقتصادی داشتید و شاید حضور شما در یک نهاد اقتصادی ثمرات بیشتر میداشت اما باور بفرمایید که تصویر، دلیل و علت حضور شما در سازمان اسناد و کتابخانهی ملی ایران در ذهن بدنهی سازمان همین است که من صادقانه به شما می گویم.حالا سوال اینست که آیا شما خودتان را واجد شرایط برای پذیرفتن ریاست کتابخانه ملی میدانستید؟ دلایل شما چیست؟ کدام ریشه و پیشینه در امر فرهنگ شما را آنجا رساند که خودتان را صاحب صلاحیت بدانید؟ لابد این سخن مشهور از شهید چمران را شنیده اید که میگویند روزی از ایشان دربارهی تخصص و تعهد پرسیدند و ایشان هم گفت: ” میگویند تقوا از تخصص لازم تر است اما کسی که کاری را میپذیرد و تخصص ندارد بی تقوی ست” . این سخن شهید چمران را چقدر درست میدانید؟
دوم: شما وقتی آمدید با کارکنانی رو به رو شدید که از تیم مدیریتی قبلی ( علی اکبر اشعری ، اولین منصوبان محمود احمدی نژاد) خسته و نا امید بودند. کارکنانی که تفرعن و تبختر و غرور را در بعضی از تصمیم سازان و تصمیم گیران دیده و مکدر بودند. کارکنانی که راه نقد را بسته دیدند و محکوم به سکوت شدند! میدانید که اینترانت سازمان رسالتی رسانه ای داشت. رسانه ای دو سویه. اصلا برای همین درست شده بود که پلی باشد برای کارکنان و مدیران که با یکدیگر گفتگو کنند و به اصلاح هم بپردازند اما این رسانه در دو مرحله رو به احتضار رفت. یکی در سالهای پایانی مدیریت علی اکبر اشعری و دیگری در دورهی مدیریت شما. هیچ حرف و نقد جدی نسبت به رفتار و گفتار شما و مدیران و منصوبین شما صورت نگرفت و تمام کانال های نقد و اصلاح بسته شد. اما بعید میدانم که شما خودتان را آنقدر کامل و منزه از خطا و اشتباه فرض کنید. حال سوال اینست که چرا هیچگاه بر بسته ماندن راه نقد و اصلاح حساس نشدید و فکر نکردید که چرا کسی شما را نقد نمیکند؟ چرا و به چه دلایلی مانع تبدیل شدن یک رسانه ی دو سویه به یک تریبون یک سویه نشدید ؟ البته شما دوستداران و علاقهمندانی هم داشتید که برایتان دعا و ثنا مینوشتند ! اما به عنوان یک استراتژیست چرا نگران نشدید از اینکه کسی شما را مورد نقد جدی قرار نداده و نمیدهد؟ آیا استراتژیست های جهان مبرا از خطا و اشتباه هستند؟ آیا این ناشی از غرور شما نبود؟ آیا شما هم با تبختر رفتار نمی کردید؟ به زعم خیلی ها شما هم گرفتار این تفرعن و تبختر بودید و علاقه به نقد نداشتید و دامان خود را کبریایی فرض کرده و از نشان داده شدن گرد و غبار بر آن حذر می کردید. در غیر اینصورت لطفا بفرمایید چرا جاده نقد، ناگفته و نانوشته در سازمانی که شما ریاستش را برعهده داشتید مسدود شد!؟
سوم: رفتار و گفتار شما را تمام و کمال می توان در همان متن و زمینه ای که محمود احمدی نژاد رفتار میکرد مورد تحلیل و تاویل قرار داد. به هر حال شما هم منصوب ایشان بودید. منصوب کسی که معنای “آمار” را مخدوش کرد و اعدادی که میشد از آنها تحلیلی معنادار استخراج کرد به اعدادی بی معنا تبدیل نمود. البته نگاه شما به آمار صورتی دیگر داشت. اخباری که تلاش میشد تا در دورهی شما از سازمان در رسانه ها منتشر شود اخبار کیفی نبود (در حالیکه فرهنگ یک امر کیفی_حداکثری ست) و بیشتر حامل اعدادی مربوط به اسکن کتابها و دیجیتالی شدن منابع بود آنهم به گونه ای که برای بالا بردن این اعداد، حتی منابع به صفحات! ریز میشدند تا اعداد مهیب تر به نظر برسند. این مساله با یک جستجوی ساده وب سایت سازمان قابل رویت است و آنقدر برای شما بزرگ به نظر میآمد که حتی در مراسم تودیع و معارفه نیز بر ذکر آنها اصرار داشتید. شما اعداد را مهیب و بزرگ میخواستید اما اهل تدبیر و فرهنگ مرعوب این اعداد نبودند و ظاهرا خودتان بیشتر از همه مشتاق بودید. یک تحلیل محتوای ساده بر روی اخبار خروجی سازمان صحت این ادعا را روشن میکند. اخبار مربوط به رونمایی و تفاهم نامه ها نیز کم و بیش وجود داشت و حال سوال اینست که برداشت شما از رسالت ها و اهداف نوشته شده در اساسنامه این سازمان چه بود که تلاش میکردید آمارهای بزرگتر ارائه کنید؟ آیا این سازمان تنها رسالتش اسکن و رونمایی و تفاهم نامه بود؟ آیا روح و شخصیت سازمان اسناد و کتابخانهی ملی بسته به کمییت است؟ آیا با افزایش و تبلیغ بر روی اعداد، سازمان را به جایگاه واقعی اش میرساند؟ آیا این درست است که در چند ماهه پایانی به بخش های مختلف دستور داده شده بود تا هر طور شده ، هر هفته تولید “خبر” ی را در دستور کار داشته باشند تا نمایشگر یک افزایش کمی باشد؟
چهارم: پرسش دیگر که به سوال قبلی وابسته است اینست که شما برای هویت یابی و اعتبار این سازمان چه تعریف و تفسیری از کارکنان و متخصصان آن در حوزه های گوناگون داشتید؟ آیا هویت این سازمان در گرو هویت کارکنان و متخصصانش نبود و نیست؟ اگر هست پس انتصاب هایی که از جانب شما صورت گرفت و افرادی فاقد تخصص بر مناصب تخصصی تکیه زدند را چگونه تحلیل میکنید؟ اگر شخصیت و هویت کارکنان در هویت سازمان تاثیر دارد شما چه تلاشی برای افزایش هویت و شخصیت آنان داشته اید؟ شما خود را یکسره و بی بازگشت مدیری استراتژیست میدانید ، پس حتما تئوری و نظریه ای را در مدیریت استراتژیک سراغ دارید که بی اعتنا به کارکنان و متخصصان حکم به توسعه و پیشرفت واقعی داده باشد که بد نیست خوانندگان را از آنها باخبر کنید. در غیر اینصورت لطفا تلاش خود را برای جلب، جذب و ایجاد مفاهمه با بدنه سازمان و متخصصان و پیشکسوتان آن بیان کنید.
پنجم: آقای اسحق صلاحی، یک نگاه ساده و سریع به فیش های حقوقی کارکنان سازمان نشان خواهد داد که میزان دریافتی های آنان در پایان سال ۹۲ از آنچه پیش از آمدن شما وجود داشته یعنی تیرماه ۱۳۹۰، نه تنها فراتر نرفته بلکه کاهش نیز داشته است! در صورتی که منطقا باید افزایش داشته باشد. سوال اینست که شما و دوستانان چه تفسیری از قانون داشته اید که دریافتی های کارکنان اینچنین شده است؟ چرا کارکنان محجوب و زحمتکش این سازمان در دورهی شما مجبور شدند تا با سیلیهای بیشتر صورت خود را سرخ نگاه دارند؟ چگونه و با کدام ترفند و تفسیر قانونی وضعیت دریافتیهای کارکنان به این وضعیت اسفبار رسید؟ چرا اضافه کاری ها قطع و سلیقه ای و در کودکانهترین وضع به ابزاری مدیریتی تبدیل شد؟ یعنی شما و دوستانتان باخبر نبودید که اضافه کار تنها برای ترمیم حقوق و کمک به کارمندان بنا شده بود؟ شما میخواستید نشان بدهید که قانونمندترین مدیر هستید؟ این چه قانونی بود و هست که از دهان زن و بچهی مردم میزند و انتظار دارد مسولان خانواده در سازمان مربوط جانفشانی کنند؟ آیا دوستان و آشنایانی که با شما به سازمان آمدند نیز گرفتار همین مضیقه ها بودند؟
آقای صلاحی من نمیدانم حضور شما و دوستانی که با شما آمدند به نفع خود و خانوادهیتان بوده است یا نه اما میتوانید بروید و بپرسید که خانواده های کارکنان نیز در دورهی شما به چه میزان آسیب دیده اند! من ابدا باور ندارم که شما مطلع نیستید. ابدا باور نمیکنم که خبر ندارید. ولی میتوانید حرفهای خودتان را بزنید و جواب بدهید. شاید از کمبود بودجه بگویید، اما دلایل روشن وجود دارد که برای همه چیز و همه کار بودجهی کافی موجود بود، جز وضع حقوق و مزایای کارکنان!!!
ششم. در سازمانی که شما ریاستش را بر عهده داشتید برای صرفه جویی !! لیوان های پلاستیکی را از آبخوری های عمومی برداشتند!! چراغ های سالن ها و اتاق ها را یکی درمیان خاموش کردند، هواسازها را چنان کردند که کارمندان پشت میزهایشان بلرزند و بترسند! و تلفن ها را محدود به دو یا سه دقیقه کردید و سهیمه شیر کارکنان را چنان متصلبانه و تنگ نظرانه کاهش دادید که گویا تمام ضرر و زیان این سازمان از جانب همین کیسه های شیری است که هفته ای یکی دو تا به کارکنان زحمتکش داده میشود! من شخصا متاسفم که باید به مسائلی اینچنین کوچک و حقیر اشاره کنم اما چه باید کرد که برای اهل تدبیر همین مسائل جزیی میتواند مدلی و نشانه ای برای تحلیل شیوه و سیاق مدیریت استراتژیک! شما باشد. حال سوال اینست که اگر شما و دوستانتان دنبال صرفه جویی واقعی نه ظاهری و تبلیغاتی! در منابع مالی سازمان بودید پس سمینارها و میهمانی های چپ و راست که هزینه های چند ده میلیونی داشت به چه دلیل بود؟ کدام نیاز و التزام موجب برگزاری کنفرانس هایی میشد که حالا هیچ اثر و آثاری از آنها باقی نمانده و تنها موجب میشد که اخبار شخص شما برای یک روز در رسانه های منتشر شود؟ آقای صلاحی میگویند که شما در طول دو سال و نیم بیش از چهارده یا پانزده سفر خارجی رفته اید، (از تعداد دقیق آن مطلع نیستم) اما کدام ضرورت موجب انجام آن سفرها میشد و آن سفرها چه دستاوردی برای سازمان داشت؟ شما برای صرفه جویی در بیت المال کدام یک از سفرهای خود را لغو کردید؟ آیا هیچگاه برای صرفه جویی در منابع مالی سازمان با هزینه شخصی سفر کردید؟ خوب است اگر روشن بفرمایید که شما پیش از آمدن به سازمان اسناد و کتابخانه ملی چند سفر شخصی با هزینه خودتان به خارج کشور داشتید و در طول دو سال و نیم حضور در این سازمان چند سفر به هزینه بیت المال داشته اید؟ خوب است که روشن کنید چه نسبتی میان مدت زمان حضور شما در این سازمان و تعداد سفرهای خارجی شما و هزینه آن سفرها برقرار است و این هزینه هایی که از بیت المال شده است کدام دستاورد عینی و فرهنگی را به دنبال داشته است؟ در این رابطه بی نهایت میتوان پرسش مطرح کرد اما مساله دیگر اینست که کدام یک از کنفرانس های کم ثمری که در دورهی شما انجام و تنها به مدد تبلیغات برای یک یا دو روز در اخبار منتشر میشد، جهت صرفه جویی در هزینه های سازمان برگزار نشد؟ کنفرانس هایی که در صورت وجود یک نگاه راهبردی منطقا می بایست به نتایج عینی و ملموس و مثبت رسیده باشد. پرسش دیگر از باب صرفه جویی اینست که شما شخصا و البته دوستان و همراهانتان کجا و از کدام حق و حقوق خودتان برای این صرفه جویی در منابع مالی سازمان گذشت کردید که نسبت به یک کیسه شیر و چند دقیقه تلفن و چند لامپ کم مصرف مهتابی آنچنان جدی و متصلب می نمودید؟ کدام را باید باور کرد؟ شما چه پاسخی برای افکار عمومی دارید؟ تصلب در جهانی که از قطعیت فاصله گرفته و همه ی امور در “طیف” تبیین و تحلیل می شوند چه جایگاهی در ذهن یک مدیر راهبردی! دارد؟
هفتم: در مدیریت راهبردی موفقیت یا عدم موفقیت سازمانها در سراسر جهان یک قانون طلایی دارد. امیدوارم فراموش نکرده باشید! و آن قانون ایجاد مفاهمه میان مدیران و تصمیم گیران با بدنه و کارکنان سازمان در درجات و سطوح گوناگون است! ایجاد بستر جهت گفتگویی دو سویه ، انتقادی و اصلاح گر و توسعه و تعمیق آن بی شک در تئوری های راهبردی نقش یگانه ای در هویت سازی و همسو کردن اهداف کارکنان و سازمان بازی میکند . بعید میدانم شما بتوانید سازمان یا سامانه موفقی در جهان پیدا کنید که از چنین ابزاری غافل بوده اما به اهداف خود نیز رسیده باشد! اگر به چنین الگو و نظری اعتقاد دارید لطفا بفرمایید که شما در دروهی خودتان با کدام ابزار و وسایل به ایجاد این دیالوگ و مفاهمه مدد رساندید و چه کردید برای عملی شدن این فرایند؟ شما که که با هر کشوری از اسلواکی گرفته تا تانزانیا ! تفاهم نامه امضا کردید که سودمندی آنها نیز قابل تحلیل و بررسی ست و اندک ریزبینی نشان خواهد داد که به چه میزان در آنها تبلیغ وجود دارد و به چه میزان تدبیر! به چه اندازه در ایجاد فهم مشترک میان خود و بدنه سازمانی که ریاستش را بر عهده داشتید تلاش کردید؟ شما که خود را متخصص مدیریت راهبردی می دانید لطفا بفرمایید که در کدام نظریه و تئوری مدیریت بی توجه به این اصل سازمان و سامانه ای به موفقیت می رسد؟ آیا فکر نمی کنید در کتابخانه ملی جریان نقد بسته بود؟ و اگر این جریان بسته باشد مونولوگ به دیالوگ تبدیل نمیشود؟ و اگر دیالوگ شکل نگیرد فهم متقابل متولد نمیشود؟ و فهم متقابل اگر وجود نداشته باشد هویت و اهداف مشترک میان کارکنان و سازمان ابدا به وجود نمی آید و سازمان در نهایت به اهداف اصلی خود نخواهد رسید؟ لطفا بفرمایید کدام رکن از ارکان مدیریت راهبردی و کدام اصل از اصول مدیریت عقلانی_ سازمانی در دورهی شما برای انجام این امور صورت گرفت؟ همانطور که پیشتر نوشتم اینترانت سازمان به عنوان مدل و نشانهی این فرایند در دورهی شما به حالت احتضار بود! پس شما این فرایند را از چه کانال هایی دنبال میکردید ؟
هشتم:در تئوری های مدیریت ، در سطح خرد و کلان عده ای مجوز میدهند که روسای سازمان ها و نهادهای گوناگون بتوانند کادر مدیریتی خود را گاهی از بیرون مجموعه آورده و انتخاب کنند و عده ای نیز یکسره با این مساله مخالفند و معتقدند مدیر باید با تکیه بر توانایی همان مجموعه کارها را پیش ببرد. به هر حال این تئوری ها موافقان و مخالفان خود را داشته و در عرف مدیریتی در کشور ما وقتی مدیری با خود افرادی را همراه میکند از ان به عنوان ” مدیریت اتوبوسی” نام می برند. حتما نظر رییس جمهور منتخب آقای دکتر حسن روحانی را هم که در یکی از نشست های خبری به آن اشاره کرد میدانید. این مساله گاهی به گونه ایست که چند نفری که همراه یک مدیر و رییس میشوند حقیقتا واجد صلاحیت ها و تخصص هایی هستند که به ان مجموعه یکسره سود و منفعت خواهند رساند و در اینصورت شاید قابل پذیرش شود اما حالا سوال اینست که شما چگونه به این سازمان آمدید؟ آیا شما شیوهی مدیریت خود را اتوبوسی میدانید یا نه؟ آنچه شنیده شده و دهان به دهان چرخیده و من به امید تکذیب شما آن را نقل میکنم اینست که در دروهی شما بیش از صد نفر به این سازمان آمده اند که بعضا خویشاوندی سببی یا نسبی با شما دارند و یا از دوستان و رفقا هستند و یا از همشهریان! و هرکدام نیز به فراخور از جایگاهی بهرمند شده اند. پرسش صریح و بی پرده من که بر پایهی روایتی مشهور از امیر مومنان (ع) است اینست که ایشان پرسش برادر نابینای خود عقیل را با حدید تفتیده دادند، شما پرسش نزدیکان خود را چگونه دادید؟ ایشان در سراسر نهج البلاغه به ویژه در نامه به مالک اشتر که مانفیست مدیریت دینی محسوب میشود همواره مومنان را از فامیل بازی، پارتی بازی و رابطه سالاری برحذر داشته اند ، شما برای عملیاتی کردن این الگوی مدیریتی چه کردید؟ شما برای گریز از رابطه سالاری و تعمیق شاسیته سالاری کدام راه را رفتید؟ آقای صلاحی حتی شما حتی اگر به تعداد انگشتان یک دست از دوستان و همراهان خود استفاده کرده باشید باید برای عمل خود حجت دینی، رخصت اخلاقی و انسانی و تبیین و تحلیل قانونی داشته باشید. آنسوی معادله قدرت و ریاست، پاسخگویی و مسولیت است و اگر روشن شود کدام تحلیل و تبیین چنین وضعی را موجب شد خوب است.
نهم. آقای صلاحی ، در دورهی شما کنفرانس ها و سمینارهایی در سطوح مختلف انجام شد که سودمندی و همسویی آنها با اهداف سازمان قابل تحلیل و بررسی ست. کنفرانس ها و سمینارهایی که هزینه های هنگفت دربرداشت .هزینه هایی که از بیت المال صرف آنها شد. در اینجا ابدا علاقه ندارم که بگویم ضرورت و نیاز به انها در چه سطحی بود اما شما که یک استراتژیست هستید باید بدانید که کنفرانس ها و سمینارهای علمی باید حامل دستاوردهایی عملیاتی_علمی و زمینه ساز تعمیق و گسترش اهداف سازمان مربوطه باشند وگرنه برگزاری کنفرانس و سمینار آنهم در کشور ما که خود به یک معضل استراتژیک تبدیل شده خیلی هنرمندانه نبوده و نیست و من هم نمیخواهم به این ابعاد بپردازم اما سوال اخلاقی که میخواهم شما را با آن مواجه کنم ایسنت که چرا در سمینارها ، کنفرانس ها و نشست هایی که شما سخنرانی داشتید دستورات پیدا و پنهان از سطوح بالا به مدیریت ها منتقل میشد و کارکنان اجبارا به سالن کنفرانس فراخوانده می شدند؟ آیا کارکنان متخصص سازمان در نگاه شما به گونه ای بودند که شما اجازه استفاده ابزاری از آنها را میدادید؟ کدام حجت دینی، کدام عرف اخلاقی، کدام مادهی قانونی این فرصت و رخصت را به شما داده بود که کارکنان را ناخواسته و به اجبار مجبور به نقش آفرینی در پر کردن سالن کنفرانس می کردید؟ آیا این تکریم متخصصان است یا تحقیر؟ آیا این هویت سازی کارکنان است یا تخریب هویت؟ البته در این مورد همهی معاونان، مشاوران و مدیران کل شما نیز باید پاسخگو باشند که چرا و به چه علت در برابر این تحقیر کارکنان اعتراض و مخالفت نکرده و هویت و شخصیت کارکنان زحمت کش سازمان دفاع نکردند!
دهم. آقای اسحق صلاحی، پرسش هایی که در برابر شما گذاشتم ساده ترین و سطحی ترین پرسش هایی ست که در ذهن داشتم و دارم و اگر حرف نقد و تحلیل فرایند و فراوردهی دورهی کاری شما جدی تر در میان باشد اطمینان داشته باشید که از زوایه ای دیگر با شما سخن خواهم گفت و تحلیل دورهی کاری شما و تصویر منتج از آن قطعا متفاوت تر از آن چیزی خواهد بود که شما و و دوستانتان تلاش در نمایش آن داشتید و دارید. نقد جدی دورهی کاری شما فرصت و رخصت دیگری طلب میکند.
به هر روی بنده صادقانه و با صراحت با شما سخن گفتم و تلاش کردم تا بخش هایی اندک از انچه در اذهان و افواه وجود دارد را به گوش شما برسانم. در نامه خداحافظی حیرت انگیز ! که نوشتید، (میگویم حیرت انگیز چرا که اگر از بعد روانشناختی و مدیریتی و اخلاقی تحلیل شود موجب حیرتافزایی خواهد شد! ) طلب بخشایش و حلالیت نیز کرده اید. لطفا لحظه ای بیاندیشید و فکر کنید که اگر تنها یکی از نکات طرح شده و پرسش های مورد نظر درست باشد آیا یک مدیر را گرفتار بحران صلاحیت نمیکند و طلب حلالیت از کارکنانی که من تنها بخش هایی اندک از ذهنیات آنها را نوشتم و شاید خودشان دلگیرتر و ناخشنودتر و ناشادتر از این حرفها باشند را به چالش نمی کشاند؟! چنانچه مدعی دینداری هستید که هستید. لطفا خودتان را بگذارید جای انها. حدیث و روایت آیه در تکریم مردمان در هر لباس و جامه کم نبوده و نیست .خودتان را بگذارید جای خانواده های آنان که در دوره ی شما در رنج و مشقت بودند. خودتان را بگذارید جای کارکنان و متخصصانی که دعاگو و ثناگوی شما نبودند و هیچ از شما نخواستند و هیچ نصیبی هم از خوان گستردهی شما نبردند! البته سهم و سمت دعاگویان و مجیزگویان جداست و این “سمت “ هر ”سویی” که داشته باشد البته سوی خداوند نیست!
بود آیا که در میکدهها بگشایند گره از کار فروبسته ما بگشایند
اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند
سید جلال حیدری نژاد
ششم اسفند ماه ۱۳۹۲
پی نوشت:
۱.در خاتمه یادآور میشوم که جنابعالی هر زمان که خواستید، میتوانید پاسخ های خود را به پرسش های طرح شده برای بنده ارسال کنید تا در همین نشریه منتشر شود.امیدوارم پاسخ های شما راهی به گفتگو باز کند و همه ما به اندازه قدرت و مسولیتی که داریم در جاده خیر و صلاح گام برداریم.
۲. نظرات پیشین این مطلب به دلیل مشکلی که در سایت پیش آمد قابل بازیابی نبود. و از این بابت از خواننده گان عذرخواهی میکنیم. نظرات و عقاید خود با رعایت اخلاق درج کنید.
امیدوارم آقای صلاحی پاسخ مناسبی برای پرسشهای مطرح شده داشته باشند
چی بگم والا
عذرخواهی و اعتراف به اشتباه باعث بزرگی میشود.رییس جمهور محترم آقای روحانی هم برای یک مساله ساده از مردم در تلویزیون عذرخواهی کردند و هیچ چیزی هم نشد و حتی همه خوششان آمد که یک سیاستمدار اینقدر متواضع صحبت کرد.چه اشکالی دارد اگر آقای صلاحی هم برای اشتباهات خود عذرخواهی کند؟ آنوقت طلب حلالیت منطقی تر است.
عذرخواهی از کسی انتظار می رود که سهوا عمل اشتباهی از او سر زده باشد.
افعالی که در این مقاله برشمرده شده است …….با. یک عذرخواهی ساده قابل حل و فصل و گذشت نیستند.
=====================================================
بخش های نقطه چین به دلیل نامناسب بودن حذف شد.
خوشحالم که مشکل فنی سایت حل شده و دوباره مجله ارزشمند عطف را در فضای شبکه جهانی وب می بینم. این مجله محصول بیش از سه سال تلاش و همفکری جمعی از کتابداران کشور است که اکنون به مرجعی درباره مسائل حرفه ای این حوزه تبدیل شده و شامل صدها یادداشت و تحلیل خواندنی است. این یادداشت نیز یکی از نمونه های استدلال منطقی و معقول است، که با پشتوانه مصادیق عینی بر استحکام آن افزوده شده است. برایتان آرزوی موفقیت و بهروزی دارم.
به نظرم این مقاله گامی برای تمرین گفتگو و دیالوگ سازنده است.
عملکرد آقای اسحق صلاحی در کتابخانه ملی (که بخشی از آن در این نوشته نقد شده) یک چیز بود و اظهارات وی در حوزه ای که تخصصش را نداشت چیز دیگر. آن هم حکایتی است برای خودش.
در این وسط گتابخانه بیشتر از همه ضرر کرد.کتابخانه ای که به قول شما فقط با عددها پیشرفت نمیکند.ای کاش کمی به متخصان توجه میشد ای کاش کمی حرف کارشناسان پیش میرفت. کتابخانه سرمایه ملی است ولی همین سرمایه بدون کارشناس پیشرفت نمیکند و حیف شد که به متخصصان توجه نشد.
اگر منتقدان به تعداد انگشتان دست باشند و صلاحی ها انتقاد پذیر، به نظر شما ایران از نظر رشد و ترقی چه وضعیتی داشت؟
چقدر خوب که مشکل سایت مجله برطرف گردید و خوشحالم که دوباره مطالب گرانقدر مجلۀ خوب و وزین عطف را می بینم.
امید به این که ریاست جدید کتابخانه ملی، بتوانند جبران اشتباهات عملکرد گذشته را بکنند.
از بازگشت عطف خوشحالم و نوشته شما را به فال نیک می گیرم. چون با انعکاس نوشته مودبانه و منطقی و معقول شما اتفاق مبارکی افتاد. محکی بود برای خیلی ها که آزمون شدند و خیلی هاهم ناچار شدند خودشان را درآینه ای که دربرابرشان قرارگرفت ببینند. هرچند گاه ما آدم ها دیدن خود را در آینه تاب نمی آوریم و از تماشای واقعیت خود می گریزیم، چون ترجیح می دهیم خود را با تصویری که از خود می سازیم و آن را به عالم و آدم نمایش می دهیم بفریبیم. به نظر من زیبایی زندگی به همین آزمون هاست و من شخصا برای شخص شما خوشحالم که در جوانی در حد توان تان آنچه را که باید دریابید دریافتید.
در وقوع این کاستی های سازمانی و خطاهای مدیریتی نقش متملقان و چاپلوسان درون سازمانی را نباید نادیده گرفت . اگر خاطرتان باشد زمانی در همین نشریه عطف در یادداشتی با عنوان ” سکوت و هماوایی کتابدارانه ” تاکید شد که :
“بسیار دیده می شود که رئیس غیر متخصصی یک ساعت رطب و یابس را به هم می آمیزد و نظرات محیرالعقول از خود صادر می کند . گروه معاونان و مشاوران نیز چون آهوان در گل مانده سکوت می کنند و یا نالۀ تایید سر می دهند . …متاسفانه تعامل دو سویه ای در این تاییدات و سکوت ها برقرار می شود. یک بار شما در برابر کار غلط و سست طرف مقابل به قول حیدری نژاد خود را به خواب می زنید و دچار خوابگردی می شوید ، بار دیگر او کار شما را تایید خواهد کرد . و این هم افزایی نامیمون چنان مرسوم می شود که هرگونه مخالفت منجر به طرد فرد می شود . بعضی از این گروه ها چنان مافیاگونه عمل می کنند که ورود هیچ فرد مستقلی را برنمی تابند . ”
در این سال ها شاهد بوده ایم که این سکوت و تایید و چاپلو سی ها چنان مدیران را فریفته و آنان را دچار “خود متخصص بینی” کرده که در حوزه ای کاملا بی ارتباط با دانش و تجربیاتشان علاوه بر اخلال در تصمیمات اجرایی پیشین حتی از خود نظریه هم صادر فرموده اند!
تو این ۸ سال خیلی از صاحب نظران سازمان کنار گذاشته شدند و خیلی ها سکوت کردند. و کسانی پست و مقام گرفتند که همسو با نظرات غیر کارشناسی مدیران بالادستی شدند و کمترین مقاومتی در مقابل تصمیمات اشتباه مدیران ارشد سازمان از خود نشان ندادند. بحث من فقط در مورد دوره مسولیت آقای صلاحی نیست گرچه دوره ایشان دوران نامناسب کتابخانه ملی بوده ولی روی سخن من با معاونان و مدیرانی است که در این ۸ سال مسولیت داشتند و باز مشاهده شده سودای بازگشت در سر دارند. امیدوارم ریاست جدید سازمان آگاه باشند به اینکه اگر نه صددرصد مدیران فعلی حداقل ۸۰ درصد از این مدیران صلاحیت داشتن پست فعلی خود را ندارند بخصوص در مدیریت کتابخانه.
امیدوارم ایشان موفق باشند
گرچه رئیس پشت رئیس، امید ما را برای بهبود وضعیت کارمندان و اعتلای درجه سازمان به حد صفر رسانده اند اما امیدوارم جناب آقای دکتر صالحی امیری خیر و صلاح را در رفاقت با سازمان و اهالی آن بیابد.
شاید بیشترین دغدغه شخصی ام معاونان و مدیران منصوب آقای صلاحی باشند. دعا می کنم جتاب صالحی امیری به جد به این موضوع خطیر بپردازند و استعدادهای فرو خفته سازمان را که سیلی به صورت خود زدند اما ذلت ثناگویی در آن دوره را نپذیرفتند، کشف نمایند.
با تشکر از جناب حیدری نژاد عزیز که زحمت نگارش این سطور پر مغز را متحمل شدند.
در این ایام متاسفانه ما کارمندان آرشیو ملی آسیب بیشتری دیدیم . عملا محیط اینجا بشته تر شد و روابط جای ضوابط را بیشتر گرفت .
خیلی سخت بود وقتی به ما میگفتند که باید برویم در فلان کنفرانس یا نشست بشینیم تا سالن پرشود.به نظرم بدترین توهین به ما همین بود.
جدا متن تاثیر گذار و تاثر برانگیزی بود. اما سازمان،نهاد یاارگانی را می شناسید که در سالهای اخیر این مصیبت را ندیده باشد.در دانشگاه ها نیز این قبیل گرفتاری ها بود که شکر خدا فعلا برطرف شده تا کی سر برآورد شاید تعجب کنید اما بازگردید به نوشته جناب خسروی که الحق و والانصاف درست گفته اند، به نظر حقیر نیز مشکل اصلی در سکوت به همراه رضایت بعضی از دوستان و یا حتی تایید به امید دریافت پاداش این به اصطلاح کارشناسان است که اینگونه مدیران را علاوه بر توجیه و تطهیر موجه و قانونمند جلوه داده و سازمان را فلج می سازد. به امید روزی که این عادت زشت ازمیان مان رخت بربندد.
گفته شده است که کارشناسان در مقابل مشکلات پیش آمده سکوت کردند. به صراحت می گویم که چنین نیست. سکوت همکاران من نه نشانه ی رضایت بلکه نشانه ی گلوی خسته از فریاد بود. وقتی گوش شنوایی نیست و هر چه هست تنها تهدید و توهین است چه سود از انتقاد و شکایت یا پیشنهاد. همکارانی که دلسوزانه و محترمانه مشکلاتی را مطرح کردند در پاسخ خود چیزی به غیر از تنزل از موقعیت خود نیافتند. و در این راه تا جایی پیش رفتند که معیشت خانواده خود را هم در خطر انداختند و از سویی مدیرانی بودند که برای تصدی مسند مدیریت، متملقانه، جهالت را به تایید آمیختند و به ثنا پرداختند.
ما که دیگر از شنیدن پاسخ این پرسشها بریده ایم. تنها امید داریم که ریاست محترم جدید سازمان زخمهای فرو مانده را مرحمی بخشد.
جرا کسی به بسته شدن رستوران اشاره نمی کنه؟ شاید ظاهرش نسبت به بقیه موارد بی اهمیت باشه اما اینطوری نیست. با بسته شدنش علاوه بر اینکه فرصت کوتاه ناهارخوری و استراحت گرفته شده، کتابخونه تبدیل شده به جایی برای گربه ها و … اینکه هر کسی باید پشت میزش غذاش رو بخوره یعنی اینکه همه جا بوی غذاست و پس مونده های غذا خواه ناخواه روی زمین ریخته می شه. وجود خورده های نون توی مخازن می دونید یعنی چی؟!
اما واقعا من خودم فلسفه این یکی رو نفهمیدم. برای کی منفعت داشت؟ شاید قرار بود صرفا هر گونه راحتی و آسایش سلب بشه
همکار ارجمند
فکر نمی کنم هیچ کتابداری نوشته های شما را قبول نداشته باشد.
ولی کاش می شد این نامه را در زمان خود آقای دکتر صلاحی منتشر می کردید که شاید دلسوخته ای آنرا به ایشان نشان می داد و سکوت دردناک درهم می شکست.
و کاش این نامه را آقای دکتر صالحی امیری ملاحظه فرمایند و آبروی رفته کتابخانه ملی را دو باره باز گردانند و شاید به همت ایشان اخلاق و ادب فردی و حرفه ای /تخصص /شایسته سالاری ( نه الزاما مدرک) /عشق / انگیزه واقعی / و وجدان کاری به جای اصلی خود باز گردانده شود.
گفته شده است که کارشناسان در مقابل مشکلات پیش آمده سکوت کردند. به صراحت می گویم که چنین نیست. سکوت همکاران من نه نشانه ی رضایت بلکه نشانه ی گلوی خسته از فریاد بود. وقتی گوش شنوایی نیست و هر چه هست تنها تهدید و توهین است چه سود از انتقاد و شکایت یا پیشنهاد. همکارانی که دلسوزانه و محترمانه مشکلاتی را مطرح کردند در پاسخ خود چیزی به غیر از تنزل از موقعیت خود نیافتند. و در این راه تا جایی پیش رفتند که معیشت خانواده خود را هم در خطر انداختند و از سویی مدیرانی بودند که برای تصدی مسند مدیریت، متملقانه، جهالت را به تایید آمیختند و به ثنا پرداختند.
ما که دیگر از شنیدن پاسخ این پرسشها بریده ایم. تنها امید داریم که ریاست محترم جدید سازمان زخمهای فرو مانده را مرحمی بخشد.
با سلام حضور همه دست اندر کاران این نشریه، خصوصا” همکار ارزشمند جناب آقای حیدری نژاد
هر سازمانی بسته به نوع فعالیتش متخصصین خاصی را می طلبد که امیدوارم تا سرحد ممکن مدنظر ریاست محترم سازمان قرار گیرد. ضمن اینکه چاپلوسی و مدح و ستایش اطرافیان دلیل بر تخصص ایشان نیست.ضمنا” ارجح ترین خواسته همکاران بازگشت حقوق از دست رفته شان است.حقوقی که از آنان زده شده تا ….همراهان رییس سابق از آنها بهره مند شوند. واقعا” جای سؤال است که ریاست جدید و محترم سازمان اکنون با اینهمه نیروی غیر متخصص و ناکارمد چه خواهند کرد؟ امیدوارم این روند ادامه پیدا نکند
متاسفانه از این دست انتصابات که بدون تامل صورت گرفته کم نداریم .مخصوصا در حوزه فرهنگ.و مورد عینی نهاد کتابخانه های عمومی کشور.
چه کسی پاسخگوی این همه ضرر و زیان مادی و معنوی که به کتابخانه های عمومی که طیف گسترده ای در جامعه را شامل می شود و همچنین کتابداران خواهد بود.واقعا آیا می توان جبران کرد.
متاسفانه آدم های چاپلوسی در هر زمان فراوان هستند و باید مراقب باشیم که دوباره گذشته تکرار نشود و همچنین سعی شود کسانی راس کار بیایند که اهل باند و باند بازی نباشند متاسفانه این عمل همیشه به ضرر یک عده بود و عده ای منفعت مفت می برند.که در دوره های قبل از ۸ سال هم زیاد داشتیم اگر دوستان یادشان باشد
آقای حیدری نژاد شما هم مقصرید. چون اگر حتی نیمی از این مسائل را در زمان خود ایشان منتشر می کردید شاید خیلی چیزها فرق می کرد شاید هم برای شما بد میشد! اینها مسایلی هستند که در دوره مدیران قبلی هم کمابیش بودند پس چرا همه اینها را به یک باره و آن هم پس از رفتن ایشان مطرح کردید؟! بیشتر گفته هایتان با سند و مدرک همراه نبود. اینکه همه میدانند همه میگویند … دلیل خوبی برای مطرح کردن چنین مسائل بزرگی نیست. و
خانم یا آقای حسینی که نمیدونم اسم واقعیتون هست یا نه وکارمند کتابخونه هستی یا نه.اگه کارمند کتابخونه نیستی که پس لطفا بیخیال شو و وارد مسائل خانوادگی نشو اگه هستی و خیلی به حرفات اطمینان داری لااقل اینقدر شجاعت داشته باش که اسمتو واقعی بنویسی بعد اگه نوشتی و منطقی هم جرف زدی ما کارمندا خودمون از آقای حیدری نزاد میخوایم از شما عذرخواهی کنه. البته اگه شهامت داشتی اگه هم نداشتی بازم بهتره بری از خدا طلب بحشش کنی
خانم یا آقای کارشناس کتابخانه هر وقت شما اسم واقعیت رو نوشتی من هم خواهم نوشت!! من حرف بدی نزدم !اوضاع فیش حقوقی من همیشه با کمی کم و زیاد یه جور بوده! اما انصاف دارم. چرا شما نمیتونین نظر مخالف رو تحمل کنین؟