سال ۲۰۰۳ بود و من دانشجوی دانشگاه شفیلد بودم. کتابخانههای دانشگاه به اندازه کافی غنی و مجهز بود که نیازی به عضویت در کتابخانهء دیگری نداشته باشم، اما کنجکاو بودم با خدمات کتابخانههای عمومی آن شهر نیز آشنا شوم. همین کنجکاوی مرا به کتابخانه عمومی بزرگی در مرکز شهر کشاند. در نخستین مراجعه بیشتر قصد داشتم از شرایط عضویت و مدارک مورد نیاز برای آن اطلاع یابم تا در فرصتی دیگر با آوردن آن مدارک عضو شوم.
اما عضویت در آنجا به مراتب سادهتر از آن بود که تصور میکردم. فقط تکمیل یک فرم ساده و ارائه مدرکی مثل کارت دانشجویی، گواهینامه رانندگی، یا دفترچه بانک کافی بود که هویت شما را تایید کند، و مجوزی برای عضویت در کتابخانه باشد. حتی قبض آب، برق یا تلفن خانهای که در آن سکونت دارید، نیز برای احراز شرایط عضویت کافی بود. به اصل یا کپی هیچ مدرک دیگر نیز نیازی نبود. حتی عکس و فتوکپی شناسنامه هم نمیخواستند. زیرا کتابخانه فقط میخواست بداند شما در آن شهر زندگی میکنید یا نه. زیرا تنها شرط عضویت در کتابخانه عمومی آن شهر، فقط سکونت در آن شهر بود.
البته اگر هیچ مدرکی نیز همراه نداشتید باز هم میتوانستید از کتابخانه استفاده کنید، و حتی دو کتاب نیز به امانت ببرید. اهالی شهر که عضو کتابخانه بودند، میتوانستند تا ۱۵ کتاب امانت بگیرند. در واقع مسافران، میهمانان، و گردشگران نیز امکان استفاده از برخی خدمات کتابخانه را داشتند. ضمن آنکه عضویت هم برای همهء کاربران اعم از اعضاء اصلی و کاربران رهگذر رایگان بود.
بلافاصله پس از تکمیل فرم، کتابدار میز امانت کارتی ساده، بدون عکس و بدون تاریخ انقضاء برایم صادر کرد و گفت: این کارت در تمام کتابخانههای عمومی شفیلد و حومه آن – که حدود ۷۰ شعبه است – اعتبار دارد. شما میتوانید از تمام آنها کتاب به امانت بگیرند و به هر یک از شعبههای دیگر تحویل دهید. بعد به کامپیوترهای مستقر در سالن اصلی اشاره کرد و گفت: میتوانید در فهرستگان تمام کتابخانههای عمومی شهر جستجو کنید و اگر اثری در شعبه دیگری باشد، میتوانید با مراجعه حضوری آن را دریافت کنید. البته ما نیز میتوانیم آن را برایتان امانت بگیریم و در مراجعه بعدی آن را با خود ببرید. سفارش تلفنی و الکترونیکی نیز میسر بود.
ساختمان این کتابخانههای عمومی اغلب بسیار قدیمی و کاملاً معمولی بود. اما خدماتی که در آن ارائه میشد چند ویژگی مشترک داشت که در مراجعات بعدی برایم روشنتر شد.
ویژگی نخست این کتابخانهها «سهولت در دسترسپذیری منابع و خدمات» بود. به این معنا که کاربر به محض ورود به کتابخانه بدون مواجه با کمترین مانع به مجموعه آثار دسترسی داشت و همه خدمات در اختیارش قرار میگرفت. اگر به کپی صفحهای نیاز داشت، مجبور نبود از کتابخانه خارج شود و در جستجوی یافتن مرکزی یا مغازهای برای این کار سرگردان شود. دستگاه زیراکس هرچند قدیمی و کمی فرسوده،در گوشهای از سالن در اختیارش بود. برای سالمندانی که مشکل بینایی داشتند، مجموعهای از کتب با فونت درشت تهیه شده بود که بدون کمک دیگران امکان خواندن آنها را داشته باشند. در مجموع، مسیری که برای دسترسی به خدمات پیشبینی شده بود، سادهتر از آن بود که کسی را به زحمت اندازد، یا او را از پیگیری درخواست خود منصرف سازد.
ویژگی دوم «عمومیت خدمات» بود. به این معنا که همه کاربران را در بر میگرفت، و تقریبا هیچکس از پوشش آن بیرون نمیماند. ضمن آنکه در کنار خدمات معمول و متداول، همواره خدمتی ویژه – هر چند در حدی ابتدایی و پایه – برای کودکان،نوجوانان، سالمندان،معلولان، مهاجران و سایر گروههای خاص پیشبینی شده بود. همچنین این امکان وجود داشت که اگر نیاز تازهای مطرح شود که قبلا وجود نداشتهاست با کمی تغییر در رویههای جاری پاسخی برای آن نیاز فراهم شود. مثلاً در کنار مجموعه اصلی که به زبان انگلیسی بود، مجموعههای کوچکتری نیز به زبانهای مهاجران آن شهر نظیر چینی، عربی و اردو ایجاد شده بود. هر گاه با تغییراتی در بافت جمعیتی مهاجران نیاز به منابع به زبانهای دیگر احساس میشد، کتابخانه آثاری به آن زبانها نیز فراهم میآورد.
مثلاً یکی از شعبهها – که بعدها روزی تصادفی آن را پیدا کردم – مجموعهای از کتابهای فارسی داشت که برخی از آنها نیز کتابهای جدیدی بودند. نظیر «انجیر معابد» اثر احمد محمود که درآن سالها به تازگی چاپ شده بود. به نظرم توسعه زبانهای خارجی با توجه به بافت جمعیتی هر منطقه از شهر صورت میگرفت. مثلاً در مناطقی که مهاجران پاکستانی زندگی میکردند، سهم کتابهای اردو بیشتر از سایر مناطق شهر بود.
ویژگی سوم «استقلال حرفهای کتابداران» بود که به آنان اجازه میداد بنا به صلاحدید خود تصمیمهایی را اتخاذ کنند و برای هر امر کوچکی منتظر دستور مقام مافوق نمانند. تقریباً همه تصمیمها در چارچوبی کلی در سازمان کتابخانههای عمومی – که بخشی از شورای شهر بود – مدون شده بود. ولی سرپرست هر شعبه نیز آنقدر استقلال عمل داشت که چگونگی اجرای جزییات را تدوین کند. این را بعدها زمانی که در کتابخانهی مرکزی دانشگاه شفیلد و کتابخانهی آموزشگاهی شفیلد کالج، مدتی به صورت پارهوقت کار میکردم نیز دیدم. استقلال و تفویض اختیاری که نشان از پذیرش شایستگی حرفهای کتابداران در محیط کارشان بود. به این معنا که آنان مسولیتی فراتر از یک کارمند ساده داشتند. در واقع کتابداران کارشناسانی متخصص بودند که فلسفه و فنون کارشان را به خوبی میشناختند و تصمیم کارشناسی آنان مبنای اصلی عملکرد کتابخانه بود.
ویژگی چهارم رایگان بودن خدمات بود. زیرا بودجه کتابخانههای عمومی بخشی از بودجههای فرهنگی اختصاص یافته در شوراهای شهر و شهرداریها محسوب میشد. در آنجا هرگز کتابداران تصور نمیکردند که قرار است کتابخانه درآمدزا باشد. بدیهی است که کتابخانه مثل هر نهاد فرهنگی دیگر اگر با هدف استقلال مالی ایجاد شود، عملاً از وظایف و رسالتهای فرهنگی خود باز خواهند ماند.
ویژگی پنجم تنوع در موضوع و قالب منابع است. مجموعه منابع کتابخانههای عمومی در آنجا ترکیبی از انواع آثار گوناگون را در بر میگرفت. این تنوع به موضوع محدود نبود و شکل آثار را نیز شامل میشد. مثلاً حتی در شعبههای کوچک، در کنار کتابهای چاپی کتابهای گویا برای نابینایان و کم بینایان و کتابهای کودکان و اسباببازی برای خردسالان وجود داشت. منابع دیداری – شنیداری مثل انواع فیلمهای مستند و سینمایی و آلبومهای موسیقی نیز جایگاه خاص خود را داشت.
ویژگی ششم «کاربرمداری و خدمتمداری» کتابخانههای عمومی است. عضویت در کتابخانه فقط به معنای مجوزی برای استفاده از منابع نیست و مفهومی به مراتب فراتر از آن دارد. هر عضو کتابخانه سهمی در سیاستگذاری کتابخانه دارد. به ویژه در کتابخانههای عمومی جایگاه آن بسیار پررنگتر است زیرا کتابخانههای عمومی در همه کشورها با بودجه عمومی ساخته میشود و به مردم تعلق دارد. بنابراین مدیران این کتابخانهها به جای آنکه بخواهند به مردم بگویند به چه چیزی نیاز دارند، موظفند بیشتر شنونده باشند و بر اساس خواست کاربران اقدام کنند. زیرا مجموعهسازی کتابخانههای عمومی بر اساس خواست مستقیم مردم انجام میشود، نه بر اساس توصیه مدیران.
کتابداران نیز که درس مجموعهسازی خواندهاند به خوبی میدانند حتی شایستگی حرفهای آنان امتیازی ویژه برایشان محسوب نمیشود که نظر خود را به کاربران تحمیل کنند. آنان فقط میتوانند مشاور اطلاعاتی باشند و بسته به نیاز کاربران پیشنهادها و توصیههایی در اختیارشان قرار دهند. نه اینکه برایشان تعیین تکلیف کنند. بیتردید کتابخانه عمومی نهادی فرهنگی و اجتماعی است که با سرمایه مردم و فقط برای خدمت به آنان ایجاد شده است. نوع و دامنه این خدمت را نیز همان مردمی تعیین میکنند که صاحبان اصلی این نهاد هستند. خرد جمعی راهنمای آنان در انتخاب منابع بهتر است و نیازی به دستور و داوری مدیران کتابخانهها برای تشخیص آثار خوب از بد ندارند. به سخنی دیگر کاربران از نسخه تجویزی مدیران کتابخانهها بینیازند. زیرا آنان بیمارانی نیستند که نیازمند نسخهء پزشکانی به نام مدیران کتابخانه باشند، و بیتردید کتابخانه هم نه بیمارستان است و نه داروخانه.
ضمن آنکه کاربران کتابخانه طفلان صغیری نیستند که توان تشخیص نیک و بد را نداشته باشند و منتظر پند و اندرز ما بمانند. آنان مشتریان فرهیختهء نهادی فرهنگی هستند که با خواست و تمایل خود به آنجا آمدهاند و کتابداران خدمتگزارشان هستند و حداکثر میتوانند خدماتی مشاورهای در اختیارشان قرار دهند. در نهایت این کاربران هستند که تصمیم میگیرند چه کتابی بخوانند و چه کتابی نخوانند. زیرا کتابی که مجوز انتشار گرفته و در بازار نشر به صورتی قانونی عرضه شده است، دیگر نیازی به ممیزی مضاعف ندارد. البته این امر به معنای انفعال در مجموعهسازی نیست، بلکه تاکیدی بر این واقعیت است که مجموعهء کتابخانه نباید انعکاسی از سلیقهء شخصی مدیران کتابخانهها باشد.
ویژگی هفتم «سادگی و پرهیز از تجمل» است. حداقل در چند کشوری مثل انگلستان، فنلاند، سوئد و ژاپن که کتابخانههای عمومی آنها را از نزدیک دیدهام، سادگی ساختمان و تجهیزات یکی از ویژگیهای مشترکشان بوده است. کتابخانه بیش از آن که به سالنهای بزرگ و دیوارهای سترگ نیاز داشته باشد به فضای صمیمی و دوستانه نیاز دارد. فضایی که در آن کاربران احساس آرامش و امنیت کنند و کسی با هر نام و عنوان مزاحمتی برایشان ایجاد نکند. فراغتی داشته باشند که به دور از بیم و نگرانی به مطالعه بپردازند، اوقات فراغتشان را پر کنند، دوستان تازه پیدا کنند و در فعالیتهای اجتماعی مشارکت داشته باشند. همه این خواستهها در ساختمانی ساده و ایمن ممکن است به شرط آنکه عزم و ارادهای در مدیریت کتابخانه برای احترام به حقوق کاربران وجود داشته باشد.
ویژگی هشتم «ابتکار و خلاقیت» در خدمات بود که به شکلهای مختلف وجود داشت. مثلاً، سال ۲۰۰۴ بود که خداوند فرزندی به ما عطا کرد، که اکنون کلاس سوم دبستان است. تقریباً یکی دو ماه پس از تولدش نامهای از کتابخانه عمومی محله به دستمان رسید که همراه یک کتاب و کارت عضویتی به نام فرزندمان بود. در نامه خطاب به او نوشته شده بود که هرچند اکنون نمیتوانی این نامه را بخوانی، اما امیدوارم پدر و مادرت به زودی ترا به کتابخانه بیاورند و از خدمات ویژه کودکان برایت استفاده کنند. یک کتاب کوچک مخصوص نوزادان نیز برایش ضمیمه شده بود. دو روز در هفته هم جلسهای برای مادران جوان در کتابخانه برگزار میشد که همراه فرزاندانشان به آنجا میرفتند و ضمن دیدار و گفتگو، تجربههای مادرانه خود را با هم به اشتراک میگذاشتند. در این جلسه ها کتابداران برای بچه ها قصه میخواندند و انواع اسباببازی متناسب با سن آنها نیز در اختیارشان قرار میدادند. هر سال نیز در روز تولد فرزندمان نامه تبریکی همراه با یک کتاب به نشانی خانه ما ارسال میشد، تا زمانی که به ایران بازگشتیم.
مکانیسم این حرکت فرهنگی هم اصلاً پیچیده نبود. گویا هر بیمارستان ماهانه فهرستی از نشانی خانوادههایی که اخیراً صاحب فرزند شدهاند را همراه با اسم نوزاد در اختیار نزدیکترین کتابخانه عمومی قرار میداد و آنان کارت عضویت و یک کتاب برای این خانوادهها ارسال میکردند. نه خرج چندانی داشت و نه تکنولوژی پیشرفتهای میطلبید. فقط کمی خلاقیت برای اجرای چنین طرحی کافی بود. بعدها فهمیدم که این ابتکار بخشی از طرحی ملی با عنوان «Book Start» بوده که جزئیات بیشتر درباره آن در این نشانی موجود است.
در مجموع کتابخانهء عمومی نهادی اجتماعی و متعلق به عموم مردم است. همانطور که همهء شهروندان در تامین هزینههای آن مشارکت دارند، باید در خدمات آن نیز سهیم باشند. بر این اساس، هیچ مدیر کتابدار یا غیرکتابداری نمیتواند بنا به خواست و سلیقهء شخصی خود یا همکارانش، فرد یا گروهی را از این خدمات محروم کند.
و البته این نوشته هیچ ربطی به نهاد ندارد !!!
اتفاقا ربط کاملا مستقیمی به نهاد کتابخانه های ایران داشت. چرا که اگر نهاد کتابخانه های ایران به جای این همه مسابقات کتابخوانی و برنامه های مختلف دیگر که هیچ ثمری به جز بالا بردن مصنوعی و غیر واقعی آمار کتابخوانها ندارد، یک سری از سیاستهای درست مانند سیاستها و فعالیتهای ذکر شده در این مقاله را به کار گیرد مسلماً نتایج بهتری حاصل خواهد شد و مردم ایران واقعا کتابخوان خواهند شد، نه فقط در آمارهای ماهیانه…
توصیفات شما آدم رو یاد نهاد کتابخانه های عمومی کشور میندازه.آخه چقدر شباهت.فکر کنم اونها ایده هاشون رو از نهاد ما گرفتن ! ممنون از یادداشت زیباتون !
خیلی جالب بود پیشنهاد میشود این مطلب به نوعی در اختیار مدیران کل کتابخانه های استانها قرار بگیرد شاید ایده ای بگیرند مثلا چرا در حال حاضر برای استفاده از هر کتابخانه باید یک کارت مجزا برای یک نفر صادر شود؟
خیلی جالب بود در قالب خاطره به چند ویژگی یک کتابخانه عمومی پرداخته شد
خیلی جالب بود ، در عمق مطلب گم شدم ی لحظه با خودم گفتم که اونجا میبودیم یا کاش اینجا هم اینطوری می بود…که نیست!!!!!
ممنون استاد از یاداشت قشنگتون.
با سلام
مقاله بسیار خوب و مفیدی بود. کاش مسئولان نهاد کتابخانه های عمومی ایران هم حتی اگر شده قسمتی از این سیاستها را به کار گیرند و اوضاع کتابخانه های عمومی ایران بهتر از این شود.
کتابخانه های عمومی تهران که زیر نظر شهرداریها هستند یک قانونی گذاشتند که اگر عضو یکی از کتابخانه ها شویم می توانیم از سایر کتابخانه های عمومی سطح شهر استفاده کنیم.گرچه خوب اطلاع رسانی نشده.
بسیار عالی
به نظر من اوج مطلب آنجایی بود که کتابخانه برای کودکان نامه می فرستاد. با این کار هم خانوادها به کتابخانه جذب می شدند و به واسطه آنها هم کودکانشان از کودکی با این محیط آشنا می شدند.
با سلام .من همواره از وضع کتابخانه ملی ناراحت و گله مند بودم و این نوشته شما ناراحتی و داغ من را صد چندان کرد. واقعا باعث تاسف است که نه تنها خدمات کتابخانه های ما مناسب نیست بلکه در بسیاری از موارد برخورد کتابداران و کارکنان ناشایست است و گویی بر سر مراجعین منتی دارند که کتاب در اختیار آنان می گذارند .امیدوارم برای ما هم فرصتی فراهم شود و حضور در چنین کتابخانه هایی را تجربه و با خیال آسوده از خدماتشان بهر ه مند شویم
بسیار عالی بود آقای دکتر! ممنون از به اشتراک گذاشتن تجارب ارزشمندتان!
مثل همیشه قلم شما روان بود ودلنشین، چون به پایان نامه من هم مرتبط بود مرابه این فکر فروبرد که فرزندان ما ته گرفتند وازدهان افتادندوافسوس که تدبیری به حال آنها نکردیم
مارا بی نصیب مگذارید.باسپاس
دکتر منصوریان، شیوه نگارش مقاله تان «خود مردم نگاری» را در ذهنم تداعی کرد و برایم بسیار جالب بود. مقایسه خیلی قشنگی کرده اید و اطلاعاتی که ضمن این مقایسه برای خواننده فراهم می شود باارزش است. ویژگی ششم را که می خواندم یاد مقاله ای از حسن نراقی افتادم تحت عنوان «کتاب و کتاب نخوانی ایرانی» که نویسنده ضمن آن برای گسترش فرهنگ کتابخوانی پیشنهاد جالبی به وزارت ارشاد داده است.
ضمن تشکر از شما در ارسال این مقاله، این را هم بگویم که متأسف شدم از اینکه برای عضویت در کتابخانه ها و از جمله کتابخانه ملی بسیار هزینه می کنیم و معمولاً خدماتی که انتظار داریم به سختی و خیلی کمتر از انتظار دریافت می کنیم.
نباید نا امید بود ولی “میان ما و رسیدن … هزار فرسنگ است”
فقط یه ذره دیگه مونده به ما برسند!!!
عالی بود.
به نکات بسیار خوبی اشاره کرده بودید ماهم باید شروع کنیم و به مدیران پیشنهاد دهیم اگر حتی یک مورد را اجرا کنند این یعنی شروع کار
شروع کار یعنی قدم های بعدی
آقای دکتر منصوریان عزیز،
تمامی آنچه را که فرمودید من هم در اینجا، در شهر آتلانتای ایالات متحده، دارم به چشم می بینم و تجربه می کنم. نکته جالب توجه این است که گویا کتابخانه های عمومی تمامی کشورهای پیشرفته از الگوی واحدی برای جلب مخاطب استفاده می کنند.
کارت عضویت در کتابخانه های عمومی اینجا هم دقیقا با آنچه که شما در ابتدای این مقاله نمایش داده اید، مشابهت دارد. فقط شامل لوگوی کتابخانه و شماره عضویت و بارکد است. مهم نیست که چه کسی صاحب این کارت است، مهم این است که کسی با این کارت وارد کتابخانه شود و از امکانات آن استفاده کند. من خودم اوایل که مدارک اقامتم آماده نبود با کارت عضویت یکی از آشنایانم از کتابخانه استفاده می کردم.
نحوه عضویت هم دقیقا همان است که گفتید. تجربه شخصی من: فقط با ارائه اصل گواهینامه رانندگی ایالت جورجیا و پر کردن یک فرم بسیار ساده و مختصر توانستم در کمتر از ۵ دقیقه بدون پرداخت هیچ وجهی و بدون ارائه کپی شناسنامه و عکس و … در تمامی کتابخانه های عمومی شهر عضو شوم، با امکان روزی یک ساعت اینترنت رایگان و امانت گرفتن ۱۰ کتاب و انواع امکانات دیگر.
کتابخانه هایی که من در این شهر دیدم، اغلب مشتریان پر و پا قرصی دارند. کتابداران آن با حوصله اند و با خوشرویی کار مشتری را راه می اندازند. وقتی در یکی از کتابخانه ها گفتم که من کتابدارم و در کتابخانه ملی ایران شاغل بودم حالا آمده ام اینجا و فلان کتاب را می خواهم اما گویا در فهرست کتابخانه تان نیست، بسیار عزت و احترام برایم قائل شدند و به قول معروف مثل پروانه دورم چرخیدند و سرانجام به نحوی کارم را راه انداختند!
متاسفانه من در ایران دقیقا عکس این رفتار را در دانشگاه تهران و در یکی از کتابخانه های عمومی تهران دیدم.
رفتار کتابداران یکی از دانشکده های این شهر هم بسیار خوب بود. با مهربانی تمام کتابی را که می خواستم در روز تعطیل در اختیارم گذاشتند …
از شما بسیار سپاسگزارم که چون همیشه مسئله مهمی را به این سادگی و پرمحتوا بیان کردید.
معلومه کتابداراش حوصله دارن چون از علمشون دارن استفاده می کنن. نه از مقام بالا که مهندس راه و ساختمانه ؟ و یا دکترای دادمداری و آبخیزداری و..
ممنون از دکتر منصوریان که تجربه خود را از خدمات کتابخانه عمومی در انگستان در شرحی زیبا و لطیف به اطلاع دانشجویان و کتابدارانی رساند که احتمالا تصوری جز کتابخانه های کشورمان ندارند. با این سطح از کیفیت خدمت رسانی است که امروزه ۵۷ درصد مردم در انگلستان عضو کتابخانه های عمومی هستند. این را مقایسه کنید با ۷/۲ درصد عضویت مردم ایران درکتابخانه های نهاد کتابخانه های عمومی با آنهمه ادعا و تشکیلات و عریض و طویل! (نگاه کنید به: محبوب، سیامک (۱۳۹۱) کتابخانههای عمومی و سرانه مطالعه. تحقیقات اطلاعرسانی و کتابخانههای عمومی. دوره۱۸، شماره ۱ بهار. ص. ۱۱۷-۱۳۴) ( البته این تفاوت البته همه اش شاهکار نهاد نیست. نهاد تنها در حد توان خودش برای جلوگیری از افزایش این رقم تلاش کرده است!)
من نیز به مناسبتی شرحی از طرز عمل کتابخانه های عمومی را در کشورهای دیگر داده ام. متن آن راقبلا به گروه بحث مشهد فرستادم. اگر کسی از شما علاقه به خواندن آن دارد، یک ای میل به آدرس زیر به بنده بزند تا برایش بفرستم:ebafshar@gmail.com
شاد باشید
افشار
ما در تاریخ کتابداری می خوانیم که معمولا”کتابداران بزرگی بودند که تاثیرزیادی در روند کار کتابداری و کتابدار گناشتند . جناب آقای دکتر حال که شما مدیریت کتابخانه مرکزی دانشگاه خوارزمی را دارند حتما”تاثیرات زیادی در روند کار کتابداری در این کتابخانه خواهید گذاشت که برای همیشه ماندگار بماند همانطور که تا حال موثر بوده اید.
خوشحال میشویم از خاطرات خودتان بگویید از دانشگاه شفیلد مثلا اینکه بگویید اساتید انگلیسی زبان چند کتاب یا مقاله درباره کتابخانهی عمومی تالیف کرده بودند. و یا چقدر کار علمی و فارغ از تخیل درباره کتابخانههای عمومی انجام داده بودند.
خوشحال میشویم به ما بگویید که کجای ایران شبیه انگلیس است که کتابخانههایش شبیه انگلیس باشد…
علارغم تمامی دوستانی که به به و چه چه شان به راه است میخواهم از استاد گرانمایه تقاضا کنم کمی بیاندیشند آیا اساتید دانشگاه ایرانی غیر از تخیل و خاطره گویی کار دیگری درباره کتابخانههای عمومی انجام دادهاند؟ همان کتابخانههایی که از نظر بنده باید محلی اداره شوند …
کلاه خودتان را قاضی کنید و انصاف کنید …
نمی دونم با خوندن این مطلب باید لذت ببرم یا افسوس بخورم!
سلام و درود
واقعیت تلخ در کتابخانه های عمومی ایران : ۱. سرکوب استعداد و نوآوری کتابدارن و…
سپاسگزارم
سلام استاد.
راست میگه این یه قلمو
خود من خیلی برنامه ها قبل از ورود به کتابخانه داشتم
ازجمله چاپ ماهانه دو صفحه ماهنامه از اخبار کتابخانه و… که کلا از مقام بالا نفی شد و یه نمایشگاهی که در جمع کردن مردم و ترویج مطالعه بی تاثیر نبود اتفاقا فکر خوبی بود که کلا از بیخ کنسلش کردن.ولی این مسابقات خودشون ..خیلی خوب بود که می خوان دوباره راه بیندازند.
شماها حالتون خوب نیست
آخه اینم رشته هس با این استادای بیتجربه و کم سواد که دارن تو دانشگاهها
تدریس میکنن متاسفم برای همتون که این رشته رو جدی گرفتین
سلام استاد
شما که اینقدر دوست دارید اطلاعات در اختیار همه قرار بگیره چرا اعتراضی به کتابخانه ملی نمیکنید که حتی لیسانس رو به عضویت نمیگیره و دیگه حتی مدرک لیسانس هم ارزش نداره
حتی استثنایی که برای دانشجویان کتابدار بود دیگه حتی برای لیسانسش هم نیست
نمیدونستم کجا اعتراض کنم؟/؟؟