در شماره پیشین ، اولین بخش از نوشته دکتر ابراهیم افشار پیرامون “بی اخلاقی در بحث از اخلاق حرفه ای” منتشر شد و در همان شماره نیز متذکر شدیم که بخش نهایی همراه با تحلیل و تفسیر دکتر افشار از ایمیل های ارسال شده به گروه بحث در شماره بعدی منتشر خواهد شد. نوشته ای که در زیر آمده است ، همان است که قولش داده شده بود.
افراد بشر فقط در صورتی می توانند موجوداتی خودآیین و مسئول باشند که به خود به چشم چنین موجوداتی بنگرند و درتعامل و داد و ستد اجتماعی خویش، یکدیگر را در این مقام مورد خطاب قراد دهند… اگر جهت گیری و نسبت آنان به یکدیگر به عوض توجیه عقلانی و توافق و تصدیق متقابل،… مبتنی بر زورگوئی و سوء استفاده و جهت دهی باشد، بازهم کاری از آنان ساخته نیست[۱]
مقدمه:
پیش از پرداختن به اصل مطلب، لازم میدانم توضیح دهم انگیزه اصلی من برای در میان نهادن و دنبال کردن این بحث در عرصه عمومی، بسیار بیش از آنکه تنبیه آقای تاج آبادی و همکاران او باشد، طرح یک مسئله به صورت روشمند و شفاف است، چیزی که، با تأسف، در فضای اجتماعی ما لااقل تا این زمان ریشه ندوانده است. وگرنه، نه نوشتهای که آقای تاج آبادی و همکارانش از آن سوء استفاده کرده بودند چیزی مهمی بود و نه سوء استفادهی آنها منافع هنگفتی برایشان حاصل می کرد، و نه نوشتن این کلمات برای من امتیاز مادی و معنوی ای به همراه دارد.
محرک من برای اینکه سرقت علمی از اثرم را به عرصه عمومی بکشانم این بود که دو نفر از دوستان نویسنده که برای کار و شخصیت آنها احترام قائلم، در تماس شخصی با ناراحتی و آزردگی بسیار از سوء استفاده از آثارشان در دو کتاب دیگر با من حرف زدند. پیشنهاد من به آنها این بود که موضوع را در عرصه عمومی به روشنی و با شفافیت بیان کنند تا: ۱) حق خود را بستانند ؛ ۲) به متهم امکان دفاع بدهند؛ ۳) وظیفه حرفهای و اخلاقی خود را در راستای کاستن زمینه ارتکاب به این اعمال را انجام دهند.
به دنبال آن، برای آنکه آنها را به انجام کاری دعوت نکرده باشم که خود نکردهام، موردی را که برای خودم رخ داده و آزردهام کرده بود، در گروه بحث عنوان کردم. بگذریم که آن دو دوست گرامی، لابد به دلائلی، هنوز به سکوت خود ادامه دادهاند و حتی در بحثی که در گرفت مشارکت نکردند و با آن همدلی نشان ندادند.
اینک به دنبال تعهدی که در شماره پیشین عطف در هنگام ارائه جمعبندی ایمیلها کرده بودم، تحلیل و نقد خود را از برخی واکنشها به آن بحث ارائه میکنم. در این کار نیز فایده ای که دنبال می کنم، باز کردن طرز استدلال و سخن گفتن کسانی است که در «طیف مخالف» و «طیف میانه» در این بحث مشارکت کردند و البته قضاوت در مورد ماهیت و پیامدهای استدلال و سخن آنها. این نوشته به نقد سخنان «طیف مخالف» و طیفی که با بیدقتی آنها برچسب «طیف میانه» داده بودم (به نظرم برچسب «بی طرف» درستتر میبود) محدود میشود زیرا نقد سخنان «طیف موافق» را به خاطر موافقتم با آنها در صلاحیت خود نمیدانم.
تحلیل و نقد نظرات مخالف
با آقای تاج آبادی آغاز کنم که در دو مکاتبهاش پذیرفته بود ۱) تخلف رخ داده است؛ ۲) تخلف سهوی بوده است؛ ۳) تخلف در حد استناد ندادن بوده است؛ ۴) افشای تخلف «حرمت شکنی در رابطه استاد و شاگردی» است؛ ۵) افشای تخلف اقدامی از طرف من برای «بیارزش تلقی کردن کتابداران و سرکوب آنها» است.
با ترتیب فوق، او با هوش غریزی راهبرد جالبی در دفاع از خود به کار زده است. می گویم غریزی، زیرا عوامانه و سفسطه آمیز است. راهبرد فوق را می توان به نحو زیر معنی کرد:
۱) تخلفی را که قابل انکار نیست بپذیر؛
۲) با سهوی خواندن آن، مسئولیت را تخفیف بده؛
۳) با کوچک کردن تخلف (= ندادن استناد) آن را ناچیز کن؛ در عوض،
۴) تخلف بزرگتری را به حریف نسبت بده (=حرمت شکنی)؛
۵) حریف را نه یک دشمن شخصی بلکه دشمن جامعه (= کتابداران در تقابل با دانشگاهیان) اعلام کن!
شکل ساده و سر راست همین راهبرد را «ناشناس کتابدار» پیش گرفته است و با استفاده از مزیت غیر اخلاقی ناشناس نگهداشتن خود، در موضع موعظهگر، در عین پذیرش ضمنی تخلف، حکم داده است حفظ «آبروی یک انسان مسلمان» ارزش مطلق دارد، زیرا او ادعا میکند تخلف «به هرنوعی که باشد» نباید آبروی او ریخته شود.
به نظر من آقا/خانم کتابدار ناشناس در مقام ناهی از منکر، جدا از درک غلط و غیر مسئولانه خود از آموزههای دینی، مرتکب دو رفتار ضد اجتماعی و ضد اخلاقی شده است: ۱) در عین اینکه سیمای مصلحان را به خود گرفته، همانند فاسقان چهره خود را پشت نام مستعار پنهان کرده است؛ ۲) با گستاخی دیگران را بیفرهنگ میخواند و به خود اجازه میدهد که خواستار تعطیل شدن یک سخنگاه عمومی شود که سالهاست با تلاش و پایمردی یکی از شریفترین و خدومترین شخصیتهای رشته در خدمت برقراری ارتباط و حل مسائل دانشجویان و متخصصان جامعه کتابداری واطلاعرسانی این کشور است
پوچی و سخافت هر دو نظر زمانی بیشتر آشکار میشود که تصور کنیم اگر قرار باشد توصیههای آنها به صورت عام در یک جامعه به کار بسته شود چه وضعیتی پیش میآید: جامعه ای که در آن متخلف با گردن افراشته جولان میدهد و قربانیان هم حق ندارند واکنشی نشان دهند. به این ترتیب، به قول سعدی سنگ بسته و سگ رها میشود و فاتحه انصاف و عدالت در آن جامعه خوانده می شود.
یک نظام حقوقی، از جمله نظام حقوقی دقیق و تکامل یافتهای نظیر نظام حقوق اسلامی، هرگز با این شیوه که “کتابدار ناشناس” ادعای آن را دارد از تجاوز به حقوق شهروندان دفاع نمیکند. تا آنجا که من اطلاع دارم، حفظ راز متخلفان زمانی در اسلام مورد تأکید است که در آن تخلف به کسی ظلم نشده باشد، به عبارت دیگر، شاکی شخصی (حقیقی یا حقوقی) نداشته باشد. مصادیق بارز آن «فسق»هایی مانند میخواری در خفا و روابط جنسی نامشروع (در غیر مورد تجاوز) است. اما کسی که تصور میکند مورد ظلم قرا گرفته است حق دارد صدای خود را بلند کند.
به نظر من آقا/خانم کتابدار ناشناس در مقام ناهی از منکر، جدا از درک غلط و غیر مسئولانه خود از آموزههای دینی، مرتکب دو رفتار ضد اجتماعی و ضد اخلاقی شده است: ۱) در عین اینکه سیمای مصلحان را به خود گرفته، همانند فاسقان چهره خود را پشت نام مستعار پنهان کرده است؛ ۲) با گستاخی دیگران را بیفرهنگ میخواند و به خود اجازه میدهد که خواستار یک سخنگاه عمومی شود که سالهاست با تلاش و پایمردی یکی از شریفترین و خدومترین شخصیتهای رشته در خدمت برقراری ارتباط و حل مسائل دانشجویان و متخصصان جامعه کتابداری واطلاعرسانی این کشور است. ناشناسِ کتابدار گروه را به خاطر افشای یک تخلف که خود نیز تخلف بودن آن را قبول دارد «آلوده» و محل عرضه «پندهای ناحکیمانه اساتید» و سوء استفاده دانشجویان «دارای عقدههای پنهان» (۱۱/۱۱/۲۴ ketabdarenashenas@gmail.com) میخواند! بر مبنای چه دانش و صلاحیتی انسانی مدعی داشتن وجدان اخلاقی و توازن خلقی میتواند راجع به کسانی که نمیشناسد چنین بیرحمانه و تحقیرآمیز قضاوت کند؟!
بر عکسِ دو نظر فوق، نظر خانم نگار بهاری مبنی بر خارج از اخلاق دانستن اقدام من به افشای نام، در عین موجه و مفید دانستن «خجالت دادن و تنبیه … برای تغییر رفتار … اما نه در مقابل همه و به بهای آبرو ریختن» به نظر من نظری بسیار قابل تامل و متین است. من نیز میپذیرم که در موردی مانند مقالهای که به همایش داده شده و هنوز منتشر نشده، میشد موضوع را به صورت خصوصی با شخص مطرح و احیاناً او را سرزنش کرد. نظر او را تأیید میکنم که این روش مطرح کردن خصوصی «میتواند برای تغییر رفتار» موثر باشد. اما در عین حال حق هر کس میدانم که هرگاه گمان میکند مورد دستبرد و ستم قرارگرفته است، صدای خود را علیه دستبرد زننده و ستمگر بلند کند.
علاوه بر این، آقای قاسمیان نگفته منظورش از «روشهای منطقی-انسانی کشورهای غربی» چیست و این معجون از چه چیزهایی تشکیل میشود. این ارجاع دادن های کلی و مبهم به «غرب» به سختی چیزی را روشن میکند و جز بر اغتشاش ذهن خواننده، نمیافزاید
در مورد آقای تاج آبادی سماجت او در ادامه کار نادرستش مرا ناامید کرد از اینکه بتوان او را به صورت خصوصی به اشتباه بودن عملش قانع کرد. گذشته از این ملاحظه، شما را به انگیزهای که در آغاز این نوشته از آن یاد کردم، ارجاع میدهم: برخورد مشخص و ، با امید بازدارنده بودن، چه در مورد آقای تاج آبادی، و چه در مورد متخلفان باالقوه در آینده؛ برخورد سر راست و بدون مجامله با پدیدهای که بارها موجب آزار بسیاری بوده است و تلاش برای ایجاد تغییری هر چند ناچیز به سوی فضایی شفافتر در یک جامعه حرفهای . قضاوت نهایی در این مورد، به هرحال، در صلاحیت خواننده است.
«بی طرفان» چه گفتند؟
بخش بسیار قابل تـأمل واکنشها به این بحث از سوی کسانی صورت گرفت که با حسن نیت کوشیدند در عین محکوم نکردن اقدام من و پرهیز از غیراخلاقی خواندن آن، مصلحت اندیشانه سخن بگویند. به عنوان مسئولِ به راه انداختن این بحثِ نه چندان خوشایند، از صرف توجهشان سپاسگزارم و مجدد تأکید میورزم که نقد اندیشه و زبان آنان، با هدف توسعه بحث و احیاناً نزدیک کردن نظرات مختلف است.
سخنان و پیشنهادهای آقای محمد قاسمیان را من بسیار نزدیک به موضع خانم بهاری میبینم، جز آنکه او به صراحتِ خانم بهاری اقدام مرا غیر اخلاقی ندانستهاست، گرچه آن را شیوهای «وطنی» توصیف کردهاست. اما با قبول مسئولیتِ اقدامِ خود به افشای خطای آقای تاج آبادی و تبعات منفی احتمالیای که آقای قاسمیان برای آن برشمردهاست، اعتقاد دارم برخورد سر راست در حیطه عمومی با یک مورد فاحش از خطایی رایج که در جامعه حرفهای ما در سطح «حرفهای درگوشی» رد و بدل میشود، در عین غیر اخلاقی نبودن و در عین به همراه داشتن ریسک، میتواند اثرات مفید داشته باشد: شامل ۱) کم کردن قبح دادخواهی در عرصه عمومی و؛ ۲) هشدار دادن به دستبرد زنندگان بالقوه از نوع تبعاتی که ممکن است درآینده با آن روبه رو شوند و بازداشتن آنها از .
افشاگری را بر اساس این باور انجام دادم که تنبیه نیز به اندازه آموزش می تواند موثر باشد. ازاین رو این قضاوت آقای قاسمیان را قبول ندارم که اقدام من «یادآور غلیان احساس بر منطق و عقل و عدم به کارگیری روشهای منطقی-انسانی کشورهای غربی» است. آقای قاسمیان را ارجاع می دهم به استدلالهایی که در ایمیل اولیه خود برای افشاگری پیش نهادهام. اگر آنها برای او کافی نیست، لابد دلایلی برای ارائه به ما دارد. علاوه بر این، آقای قاسمیان نگفته منظورش از «روشهای منطقی-انسانی کشورهای غربی» چیست و این معجون از چه چیزهایی تشکیل میشود. این ارجاع دادن های کلی و مبهم به «غرب» به سختی چیزی را روشن میکند و جز بر اغتشاش ذهن خواننده، نمیافزاید. به اعتبار سالها تجربه زندگی در یک کشور«غربی»، باید به اطلاع آقای قاسمیان برسانم که افشاگری تخلفها به صورت سر راست و رک در رسانهها اتفاقاً رایجترین روشِ به اصطلاح ایشان «منطقی-انسانی» در کشورهای برخوردار از آزادیهای دموکراتیک است (نمیگویم غربی، زیرا اینگونه افشاگریها در همه کشورهای دارای نظام های دموکراتیک و برخوردار از آزادیهای سیاسی و اجتماعی، اعم از شرقی و غربی – از جمله هند و ژاپن و تایلند و کره – رواج دارد) در این کشورها افراد هرچه در سلسله مراتب ساختار سیاسی و مراتب اجتماعی در جای بالاتری قرار داشته باشند، بیشتر در معرض افشا شدن هستند، حتی درتخلفهای خصوصی که «شاکی خصوصی» هم ندارند. کافیست کمی خبرهای روزنامهها و شبکه های تلویزیونی آنها را دنبال کنید.
اما میانهگیری و صلاح اندیشی دکتر فتاحی و دکتر علی حسین قاسمی حتی قوت استدلالهای آقای قاسمیان را نیز ندارد. موضوع را در حد «عدم استناد دهی بجا (ناخودآگاه و یا آگاهانه)» کاهش دادن توسط دکترفتاحی و تردید دکتر قاسمی در اینکه اصلا خطایی صورت گرفته باشد، هسته اصلی نقد مرا در این نوشته در بر میگیرد.
آیا واقعآ دکتر فتاحی معتقد است نقل کلمه به کلمه و یکسره بیش از ۳۸۰۰ کلمه از نوشتهی دیگران بدون ذکر مأخذ، «عدم استناد دهی بجا (ناخودآگاه و یا آگاهانه)» است که موجب «برداشت سرقت علمی» میشود؟! یعنی به نظر او این کار فقط «شائبه» سرقت علمی را به وجود آورده و خود به خود سرقت علمی نیست؟ اگر جواب مثبت است، حتما توصیه بعدی ایشان را مبنی بر اینکه «بیش از هر چیز دیگری، همه ما به آموزش نیاز داریم» پیش از همه، خود ایشان باید جدی بگیرد!
آیا واقعآ دکتر فتاحی معتقد است نقل کلمه به کلمه و یکسره بیش از ۳۸۰۰ کلمه از نوشتهی دیگران بدون ذکر مأخذ، «عدم استناد دهی بجا (ناخودآگاه و یا آگاهانه)» است که موجب «برداشت سرقت علمی» میشود؟! یعنی به نظر او این کار فقط «شائبه» سرقت علمی را به وجود آورده و خود به خود سرقت علمی نیست؟ اگر جواب مثبت است، حتما توصیه بعدی ایشان را مبنی بر اینکه «بیش از هر چیز دیگری، همه ما به آموزش نیاز داریم» پیش از همه، خود ایشان باید جدی بگیرد! اما از آنجا که من در سابقه پربار دکتر فتاحی کمترین شائبه خطا در استفاده از آثار دیگران ندیدهام، یقین دارم او به آموزش در این مورد نیاز ندارد. از آنجا که او در عدالتورزی نیز کوشا است، تصور جانبداری در مورد او نمیرود. بنابراین موضع «نرم» او را قاعدتاً باید به حساب بزرگواری و خطا پوشی او گذاشت. اما سؤالهای اخلاقیای در اینجا مطرح میشود:
۱) آیا ما به عنوان موجود اخلاقی موظفیم آنچه را که حقیقت میدانیم بیان کنیم یا آنچه را که مصلحت (اعم از فردی یا اجتماعی) میدانیم، حتی اگر حقیقت نداشته باشد؟
۲) اگر معتقدیم باید مصلحت اندیش بود، مشخصه یا مشخصههای موقعیتهایی که باید مصلحت را بر حقیقت برتری دهیم چیست؟
۳) آیا موقعیت خاصی که با آن رو به رو هستیم دارای مشخصات موقعیتی هست که باید در آن مصلحت را بر حقیقت برتری داد؟ به عبارت دیگر، از آنجا که ترجیح مصلحت بر حقیقت به معنی ترجیح فایده بر حقیقت است، آیا کتمان حقیقت در این مورد (= دستبرد به آثار دیگران) واقعا فایدهای برای ما و اجتماع ما دارد یا زیانهای مصلحتاندیشی بیشتر است؟
این ها سؤالهای باز و با اهمیتی هستند که هم در چارچوب اخلاق عمومی و هم در چارچوب اخلاق حرفهای/علمی/آکادمیک مصلحت اندیشانی مانند دکتر فتاحی را خطاب قرار میدهند و از آنها پاسخ میطلبند.
دکتر فتاحی با ورود سر دستی خود به بحث، نه به من میگوید که در تصورم در مورد سوء استفاده از نوشتهام اشتباه کردهام و نه به آقای تاج آبادی صراحتاً میگوید کار بدی کرده است. در واقع او وارد بحث شده بی آنکه وارد بحث شده باشد! یا به عبارت دقیقتر، وارد بحث شده تا صورت بحث را عوض کند و بگوید:
دکتر فتاحی با ورود سر دستی خود به بحث، نه به من میگوید که در تصورم در مورد سوء استفاده از نوشتهام اشتباه کردهام و نه به آقای تاج آبادی صراحتاً میگوید کار بدی کرده است. در واقع او وارد بحث شده بی آنکه وارد بحث شده باشد!
باید به دانشجویان آموزش دهیم که چگونه استناد کنند تا از کار آنها برداشت سرقت علمی نشود… و به خودمان به عنوان اعضای هیأت علمی نیز بقبولانیم که شاید ما باید بیشتر دقت کنیم تا چنین مواردی رخ ندهد (تأکید افزوده شده)
واقعاً این موضع بینابینی چه مشکلی را از ما حل میکند؟ مرا از تصور غلطم برحذر میدارد یا آقای تاج آبادی را متنبه میکند که کار غلط انجام ندهد و او را از ادامه روشش باز میدارد؟ چه مصلحت بزرگی در پس پشت این موضع دو پهلو و «”ژلاتینی»” وجود دارد؟ آیا ما صلاحیت آن را نداریم توضیحی در مورد آن بشنویم؟ آیا دکتر فتاحی اعتقاد ندارد که دستبردی صورت گرفته است؟ اگر اعتقاد ندارد، چرا اعتقادش را به زبان نمیآورد؟ اگر به زبان نمیآورد چرا دست کم دلیلِ بر زبان نیاوردن آن را بر زبان نمیآورد؟ اگر اعتقاد دارد دستبردی صورت گرفته، چرا اعتقادش را ابراز نمیکند؟ اگر ابراز نمی کند، چرا نمی گوید چه مصلحتی او را واداشته که چیزی را که حقیقت می داند، بیان نکند؟
اظهارات دکتر علی حسین قاسمی شیوه سخن مبهم و بلا تکلیف دکتر فتاحی را به صورت مبسوط تری پی میگیرد: از یک سو تلویحاً از واکنشهای منفی به افشاگری انتقاد میکند و از سوی دیگر مدعی است با شیوه دیگر هم میشد به تنبیه خاطی پرداخت. در عوض او به سراغ ریشه های “اجتماعی و فرهنگی” تخلف آقای تاج آبادی و همکارانش و وجوه تاریخی آن می رود که به گفته او «پیش از تولد به نام ما نوشته شدهاند».
متأسفانه دکتر علی حسین قاسمی در پیام خود که – با شگفتی – آن را به گروه بحث، اما خطاب به دکتر فتاحی نوشته است، به شیوهی بیعیبِ مورد نظرِ خود برای تنبیه خاطی اشاره نمیکند و به جای آن با گفتن اینکه «با این فرض که فرد مورد بحث اساساً خاطی بوده باشد» از نظر دادن در مورد تخلف به رغم شواهد ارائه شده، طفره می رود.
آیا دکتر فتاحی اعتقاد ندارد که دستبردی صورت گرفته است؟ اگر اعتقاد ندارد، چرا اعتقادش را به زبان نمیآورد؟ اگر به زبان نمیآورد چرا دست کم دلیلِ بر زبان نیاوردن آن را بر زبان نمیآورد؟ اگر اعتقاد دارد دستبردی صورت گرفته، چرا اعتقادش را ابراز نمیکند؟ اگر ابراز نمی کند، چرا نمی گوید چه مصلحتی او را واداشته که چیزی را که حقیقت می داند، بیان نکند؟
نوشته دکتر قاسمی، بدین ترتیب، مثال اعلای هنر «همه چیز گفتن و هیچ چیز نگفتن» را به نمایش می گذارد. خواننده جواب سؤالهای خود را در مورد اندیشههای به گفتهی دکتر فتاحی «عمیق» او از چه کسی جز او باید انتظار داشته باشد؟ کدام شرایط اجتماعی؟ کدام شرایط فرهنگی؟ کدام وجوه تاریخی؟
اینگونه “از سرشانه” با جامعه حرف سخن گفتن رسم کجاست و آن را نشانه چه بایدگرفت؟ آیا خود را موظف ندانستن به سخن گفتن روشن و مستدل، برعکس، گذرا و بی توضیح با مردم، اما خطاب به دیگری حرف زدن، جز نشانه رعونت و جز میراث شوم جوامع پدرسالار نیست که سد عجالتاً نفوذ ناپذیر تحقق کرامت انسانی در این جوامع است و اینک نمود ناچیز آن در موضعهای غیرشفاف یک پرورش یافته آکادمی مدرن بازتولید میشود؟
ما می توانیم در بحثی که در عرصه عمومی به راه میافتد، شرکت کنیم یا نکنیم. کسی ما را وادار به شرکت نکرده است. موظف به شرکت در آن نیز نیستیم. میتوانیم سکوت پیشه کنیم. اما هرگاه شرکت کردیم، در قبال جامعهای که ذهن آنها را به حرف های خود مشغول میکنیم، مسئولیت داریم: مسئولیت اینکه حقیقت را بگوییم، همه حقیقت را بگوییم، و چیزی بیش از حقیقت را نگوییم. حقیقت گویی نیز در اینجا چیزی نیست جز ابراز صریح، بی کم و کاست – و – افزون آنچه که به آن اعتقاد داریم. متاسفانه نه دکتر فتاحی و نه دکتر علی حسین قاسمی در مشارکتشان در بحث ما به این وظیفه عمل نکردهاند.
در عوض آقای دکتر قاسمی، در انتهای تأملات حکیمانه خود، ما را به صبر و خون جگر خوردن برای تبدیل شدن سنگ کاستیها به لعل کمال دعوت میکند و توصیه میکند منتظر بنشینیم تا این دگرگونی ها مبارک تحت تأثیر آفتاب و باد و باران و گرما و سرما صورت بندد.
نوشته دکتر قاسمی، بدین ترتیب، مثال اعلای هنر «همه چیز گفتن و هیچ چیز نگفتن» را به نمایش می گذارد. خواننده جواب سؤالهای خود را در مورد اندیشههای به گفتهی دکتر فتاحی «عمیق» او از چه کسی جز او باید انتظار داشته باشد؟ کدام شرایط اجتماعی؟ کدام شرایط فرهنگی؟ کدام وجوه تاریخی؟اینگونه “از سرشانه” با جامعه حرف سخن گفتن رسم کجاست و آن را نشانه چه بایدگرفت؟
در عین حال، توضیح روشنگرانه و موضع متوازن آقای سینا صولتی، کارشناس ارشد کتابداری، را در خصوص سیاست رایج مجلات علمی و همایشها در برخورد با سرقت علمی، پیش و پس از انتشار، بسیار گرانبها و آموزنده و ستودنی یافتم. اجازه میخواهم همه علاقه مندان را به خواندن آن توصیه کنم و تصور میکنم مجلات علمی و همایشها میتوانند از اطلاعات ایشان برای تدوین سیاست برخورد با سرقت علمی استفاده ببرند.
روشنفکر تعهدی جز به حقیقت ندارد. به مصلحت سخن گفتن کار سیاستمداران ئ تاجران و نگهبانان معابد است. روشنفکر معبدی جز معبد حقیقت ندارد. حقیقت نیز چیزی نیست جز آنچه که وی در هر زمان به آن اعتقاد دارد. این حقیقت گوئی روشنفکر است که موتور تغییر جامعه بشری است
آقای دکتر ! شما به بزرگواری خودتون منو ببخشید. بی خیال دیگه دکتر جان – حالا … شما کوتاه بیا.
به نظر من در ایران باید همچون سیاستمداران و تاجران … رفتار کرد. چون روشنفکری و حقیقت جویی عاقبتی جز انزوا و حذف شدن ندارد. این را یک توصیه جدی بدانید.
آقا یا خانم دانشجوی کتابداری!
لطفا شما هم یادتان باشد که هر چیزی بهائی دارد. چه بهاانزوا و حذف شدن به خاطر رفتار نکردن مانند سیاستمداران و تاجران باشد، و چه بها رفتار کردن مانند سیاستمداران و تاجران باشد، در ازای حذف نشدن و “به چیزی گرفته شدن توسط دیگران”. شما هم این را یک توصیه جدی بدانید
به نظر من آدم باید حقشو بگیره. حق گرفتنیه نه دادنی. دلیلی برای منزوی شدن نمی بینم البته این خطاب به دانشجوی کتابداری است
عرض ادب.
استاد گرامی، جناب آقای دکتر افشار
فکر میکنم برای مقالهای که منتشر نشده و تنها نسخه اولیه برای داوری به دست شما رسیده باید رویهی دیگری پیش میگرفتید. باید دلیل مشکوک بودن متن به ارتکاب دستبرد علمی به فرد گوشزد میشد و تعاریفی از دستبرد علمی در اختیار وی قرار میگرفت. بعید میدانم با انجام این دو کار، ایشان بر ویرایش نکردن مقاله خود اصرار میورزید. افشای مورد سوء رفتار پژوهشی در صورتی که اثر پذیرفته نشده و البته به انتشار نرسیده است هم فکر نمیکنم درست باشد. لطفاً این لینک را دنبال فرمایید:
http://publicationethics.org/files/u2/02A_Plagiarism_Submitted.pdf
جناب آقای عصارها
ضمن عرض احترام به شما،
آیا «مقالهای که منتشر نشده و تنها نسخه اولیه آن برای داوری رسیده» از نظر شما کم اهمیت است؟ آیا مقاله حتما باید چاپ شود تا بیانگر نیت درونی نویسنده آن باشد؟
اگر مقاله مذکور به داور دیگری سپرده می شد و بی اخلاقی مورد بحث از نظر آن داور دور می ماند و مقاله عینا چاپ می شد چه؟
به هر حال مقاله چه چاپ شود و چه نشود، از لحظه ای که به رشته تحریر درآمده، بیانگر نیت نویسنده آن است و همین نیت به خودی خود قابل نقد و بررسی و حتی نکوهش است.
عرض ادب.
عرض بنده چیز دیگری است. نادرست بودن کار نویسنده کاملاً مشخص است. عرض بنده روشمندی در داوری است.
استاد محترم
اظهار نظر شما بیانگر این نکته مهم می باشد که از شرایط ارائه مقاله در همایش ها بی اطلاع می باشید .
نکته دیگر اینکه آقای تاج آبادی با نیتی که شما بیان می کنید، چه سودی از ارائه مقاله در همایش دانشجویی عایدشان می شده است تا آنجائی که بنده آگاهی دارم همایشی که اعتبار آنچنانی هم نداشته است .
به نظر بنده صحبت های شما غیر قابل قبول می باشد.