برای من که غالبا سر به زیر انداخته و با خودسر به هوا و حیران خویش در گفتگو هستم و در چالشی بی امان با او در مقابله ام وهمهمه ناشی از این درگیری درونی باعث آشفتگی و به هم ریختگی ذهنی و کلامی ام میشود, انگیزه قابل توجهی لازم است تا با غلبه برتردیدها ,دلیل موجهی برای خروج از مستوری وبه چشم سایرین آمدن بیابم و دستم را از زیر لاک سنگی خویش خارج کرده و دیگران را در دنیای خود سهیم سازم.
از طرفی چندان هم با بیان تجربیاتی که باعث درس آموزی دیگران باشد موافق نیستم به هرحال هرکس یک راه را با دانش و بینش و مهارت و…منحصربه فرد خویش میپیماید و شاید همین راه را فرد دیگر با شکل متفاوت تری طی کند.
مع الوصف روبروی آینه گذشته خود میایستم تافردا را نگاه کنم و به تعبیر داستان هری پاتر تار بسیار نازکی از حافظه ام را به روی گوی بلورین امروز رها میکنم و باصدای بلند به آن مینگرم تادیگران نیز مشاهده کنند.
.در سال های اولیه کار در یک کتابخانه تخصصی وبا کارمندان اندک , درکسوت کارشناس کتابخانه هنوز کیف راازشانه مبارک رها نکرده درگیر کار روزانه میشدم. از درخواست های کاربران گرفته تا حل مشکلات کاری همکاران وارتباط با فرادستان در خصوص نرم افزار و کار با پایگاه های کتابخانه و تنظیم فایلها و ایجاد دسترسی ها , در آن دوران فرصت خواندن مقاله, شرکت در همایش ها و سخنرانی ها, جلسات انجمن و مرور روزانه وب لاگ ها و سایت های تخصصی نبود و قادر به مدیریت زمان نبودم خلاصه تراکتور وار به پیش میرفتم واصلاح میکردم و مشتاقانه امیدداشتم بذری که توسط دیگران در این زمین قابل کشت نشانده میشود ثمربخش گردد تا از برکت آن جامعه نیز بهره مند گردد.
بعد از ورود به محل کار بعدی اوضاع تغییر کرد اگرچه باز هم کتابخانه تخصصی بود اما تعداد همکاران بیشتر شدواز آنجا که کتابخانه به صورت سنتی وبا تکیه زیاد بر منابع چاپی وسیستم های امانت مستقیم اداره میشد ومن بیشترمتصدی امور بودم ,خیلی زود وظایفی که به عهده ام گذاشته میشد به انتها میرسید بنابراین آنقدر فرصت داشتم که بتوانم گریزی به آگاهی های جاری دررشته و مطالعه تخصصی بزنم .بخوانم و بخوانم و بخوانم.آنجا با تن و ذهن خسته از محل کار خارج نمیشدم و درست سرساعت مقرر رها و سبکبال از لذت آنچه آموخته بودم, ودر حالی که مطالب جدید را درذهن مزه مزه میکردم به سوی خانه میشتافتم.
امااکنون راضی نیستم میاندیشم چگونه میتوان به تعادل رسید و کفه های ترازو را میزان ساخت و بازی را برد-برد به پایان برد.تعاملی دو سویه
هویت بخشی به انبوه اطلاعات لجام گسیخته از طریق سازماندهی وسپس اشاعه آنها ,کسب مهارت های لازم برای شناگری در امواج تند فناوری های نوین …اما در کنار آن داشتن پشتوانه محکم نظری, مطالعات عمیق متون تخصصی و خروج از ساد گی روزمره گی درتکرار وظایف مالوف , کتابداری وظیفه شناس و دانشجویی مشتاق بودن
امید دارم عشق به فریاد برسد,
یک دست جام باده و یک دست زلف یار رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
عشق به انسان ها در انجام وظایف محوله وعشق به خود-که جدا از سایر انسان ها نیست-با عمق بخشی آموختن های تخصصی رشته ,شاید با این عشق بتوانم میان حرفه و رشته تعادل برقرار کنم و بیم ناهماهنگی وعدم ایجاد تاثیرات مثبت را به پایان برسانم.
امید دارم شاهزاده ای که با اسب سفید در سال آینده خواهد آمد برای من تعادل به ارمغان بیاورد تا انسان تاثیرگذاری در رشته و حرفه و بالاتر ازهمه عبودیت و انسانیت خویش باشم و برای همه کتابداران و کاربرانشان نیز همین دعای خیر را از خداوند مسیلت مینمایم
صنوبر معمولی۹۲/۱۲/۱۷