تاریخ بشری همواره شاهد رقابت های گوناگون انسانها برای بقا و پیشرفت بوده است. شکل رقابتها نیز همواره متنوع بوده است (مثل رقابتهای نظامی، صنعتی، اقتصادی، علمی، فرهنگی و مانند آنها). در کنار این گونه رقابتها، نوع دیگری از رقابت نیز وجود داشته و دارد که انسانها را در مقابل هم قرار داده و می دهد. زمانی در امپراطوری روم، انسانها را در مقابل هم قرار می دادند تا در برابر دیدگان مشتاق فرمانروایان و ثروتمندان با هم به مبارزه تن به تن به پردازند و نهایتا آنان که از قدرت جسمی، چابکی و زیرکی بیشتری برخوردار بودند حریفان خود را به زانو در می آوردند و با قصاوت می کشتند. این رخداد برای طبقه فرمانروایان و تماشاچیان مرفه بسیار لذت بخش و برای آنانی که با یکدیگر به مبارزه می پرداختند بسیار رنج آور و اندوهگین بود. شاید به خاطر آوردن صحنه هایی از داستان هایی مانند اسپارتاکوس و باراباس بتواند تصویر تلخ آن دوران را در ذهن ما دوباره سازی کند.
در دوران پس از انقلاب صنعتی و عصر تمرکز بر افزایش تولید نیز کارگران برای حفظ شغل خود و رقابت با سایر کارگرانی که در انتظار یافتن کار بودند می بایست بیش از حد معمول کار کنند تا نظر کارفرمای خود را جلب نمایند. احساس عدم امنیت شغلی همواره موجب آن بوده است که کارگران و کارکنان راهها و رویکردهای گوناگونی را برای حفظ موقعیت خود و از میدان بدر کردن رقبا پیش گیرند. نظام سرمایه داری نظامی بی رحم است و راهبرد همیشگی آن کسب سود بیشتر با صرف هزینه کمتر به قیمت فشار بیشتر بر انسانها می باشد. در این راستا، هنگامی که نظام سرمایه داری از ماشین (فناوری) برای جایگزین کردن تعدادی از کارگران و کارکنان بهره می گیرد، شانس حفظ کار و بقا در این نظام (یعنی امنیت شغلی) کمتر و کمتر می شود تا جایی که وقتی رباتها جای انسانها ها می گیرند، هیچ کس احساس امنیت شغلی نمی کند. آنانی که می خواهند شغل خود را حفظ کنند باید از انواع ترفندها برای بقای خود سود جویند، ترفندهایی که انسانی و اخلاقی نیست.
در عصر حاضر که آن را با اصطلاح های گوناگون، از جمله عصر فناوری، عصر اطلاعات، و یا عصر دانش می شناسیم، سناریوی زندگی اجتماعی و حرفه ای کم و بیش به همان شکل دوران گلادیاتورها در روم باستان است. موضوع رقابت در این عصر در مقایسه با دوران باستان و حتی عصر فراصنعتی قرن بیستم از اهمیت حیاتی تری برخوردار شده است. رقابت نه تنها عنصر اساسی بقا در حوزه صنعت و اقتصاد به شمار می رود بلکه سایر حوزه ها از جمله هنرها، علوم و آموزش نیز به طور جدی وارد عرصه بازی شده است. در این شرایط، هر فرد و سازمانی برای بقای خود بناچار باید از راهبردها و رویکردهای خاص و گاه غیرعادی استفاده کند. حتی در عالم هنر، آنانی که می خواهند به زندگی حرفه ای خود ادامه دهند از انواع ترفندها – حتی غیراخلاقی – سود می جویند. نگاهی به بسیاری از هنرپیشگان و خوانندگان غربی که از چه راههایی استفاده می کنند تا همچنان مطرح باشند و به کسب درآمد و یا شهرت ادامه دهند می تواند بهترین تصویر از جهان رقابتی امروز را نشان دهد. البته نباید غافل بود که پشت این صحنه های رقابتی، سرمایه داران هستند که هنرپیشگان و خوانندگان را به رقابت با هم می اندازند.
در عصر حاضر که آن را با اصطلاح های گوناگون، از جمله عصر فناوری، عصر اطلاعات، و یا عصر دانش می شناسیم، سناریوی زندگی اجتماعی و حرفه ای کم و بیش به همان شکل دوران گلادیاتورها در روم باستان است
جالب اینجاست که فرهنگ گلادیاتوری و مانند آن در فرهنگ ایرانی جایگاهی نداشته و ایرانیان انداختن انسانها به جان یکدیگر را روا و انسانی ندانسته اند. شکل های دیگر فرهنگ گلادیاتوری را می توان در مسابقات مشت زنی و “مشت و لگدزنی” (Kick-boxing) در کشورهای غربی و نیز شرق دور و یا به جان هم انداختن حیوانات (مانند خروس ها) را در برخی کشورها مشاهده کرد. اما در ایران مسابقات کشتی به معنای درانداختن انسانها به جان هم نبوده و نیست بلکه در این گونه مسابقات روح فداکاری و پهلوانی و جوانمردی حاکم بوده است. اکنون باید به این سئوال پاسخ داد که چرا باید در جامعه ای همچون جامعه دانشگاهی و فرهیخته دچار فرهنگ گلادیاتوری شویم و برای بقای یا پیشرفت خود، دیگران را به عقب برانیم و یا از گردونه رقابت حذف کنیم؟ آنهم در محیط های فرهنگی و آموزشی!
نگارنده، مانند بسیاری از اعضای هیئت علمی، نه تنها با بحث توسعه علمی و تولید دانش مخالف نیست و بلکه آن را جزو اساسی فرایند آموزش و زندگی دانشگاهی می داند، اما عقلا نمی تواند با رویکرد موجود، به گونه ای که مطرح شده و می شود موافق باشد. نگارنده مراحل ارتقاء دانشگاهی را طی کرده و اکنون رتبه استادی دارد و بنابراین در پی جوّسازی برای ارتقای خود و امثال خود نیست. دغدغه اصلی، کمرنگ شدن رسالت اصلی دانشگاه و تغییر تدریجی ماهیت زندگی دانشگاهی است. در چند ساله اخیر، تاکید دانشگاهها بر تولید علم و آنهم تولید مقاله های مورد تائید موسسه ISI به گونه ای مطرح شده و می شود که انگار مهمترین وظیفه استادان دانشگاه تنها تولید مقاله به زبان انگلیسی است. در این وضعیت، آنچه فدای تولید علم و رقابت ایران با سایر کشورهای همطراز می شود کمرنگ شدن تدریجی رسالت دانشگاهها و محو رشد تفکر و معرفت در دانشجویان است. تلاش برای تولید مقاله و تلاش برای کسب رتبه برتر در میان اعضای هیئت علمی، در درجه نخست باعث شده تا دانشجویان، که هدف و عنصر اصلی حیات دانشگاهها به شمار می روند، فراموش شوند، زیرا استادن ترجیح می دهند وقت خود را بیشتر به پژوهش و تولید مقاله صرف کنند تا با دانشجویان خود. این در حالی است که تعامل بیشتر استادان با دانشجویان و عمق بخشیدن به کار آموزش مستلزم صرف وقت بسیار زیاد است، امری که بالطبع در جریان تمرکز استادان بر فعالیتهای پژوهشی دچار فراموشی شده است. برای اثبات این وضعیت، شاید انجام یک یا چند پژوهش پیمایشی بتواند یافته های جالبی را در زمینه رابطه معنادار میان افزایش تولید مقاله توسط استادان و کاهش توجه آنها به دانشجویان نشان دهد. به همین ترتیب، می توان رابطه میان تولید مقاله در یک دانشگاه و افت تحصیلی دانشجویان را مورد توجه قرار داد. جالب اینجاست که هدف اولیه استخدام اعضای هیئت علمی که آموزش (وظیفه استادی) می باشد رو به فراموشی است. برای مثال، اگر عضو هیئت علمی وظیفه خود را که تدریس است به خوبی و با کیفیت عالی انجام دهد و از این طریق دانشجویان با کفایت و شایسته ای را تربیت کند، اما به اندازه کافی مقاله پژوهشی تولید نکند، بر اساس آئین نامه های موجود، نمی تواند ارتقاء پیدا کند! از دیدگاه آئین نامه ای، عضو هیئت علمی نتوانسته است به توسعه دانش کمک کند!
جالب اینجاست که فرهنگ گلادیاتوری و مانند آن در فرهنگ ایرانی جایگاهی نداشته و ایرانیان انداختن انسانها به جان یکدیگر را روا و انسانی ندانسته اند. اکنون باید به این سئوال پاسخ داد که چرا باید در جامعه ای همچون جامعه دانشگاهی و فرهیخته دچار فرهنگ گلادیاتوری شویم و برای بقای یا پیشرفت خود، دیگران را به عقب برانیم و یا از گردونه رقابت حذف کنیم؟ آنهم در محیط های فرهنگی و آموزشی!
از دیدگاه بسیاری از اندیشمندان، توسعه دانش موضوعی تک بعدی نبوده و تنها به معنای افزایش تولید علم نیست. توسعه دانش مفهومی بسیط است که تحقق آن مستلزم برنامه ریزی و پیاده سازی فعالیتهای گوناگون در محورهای زیر است: ۱) رشد کمی و کیفی مراکز آموزش عالی بویژه تحصیلات تکمیلی (با تاکید بر “کیفیت”)، ۲) افزایش سطح سواد عالی جامعه، ۳) رشد سواد اطلاعاتی و رایانه ای دانشگاهیان، ۴) افزایش ساعات فعالیتهای پژوهشی، ۵) افزایش ساعات فعالیتهای گروهی اعضای هیئت علمی، ۶) افزایش ساعات فعالیتهای ارتباطی-اجتماعی دانشجویان، ۷) افزایش ساعات فعالیتهای کارگاهی و عملی دانشجویان، و مواردی از این قبیل (فردانش و اسمعیلی، ۱۳۸۶). بر این اساس، چنانچه چنین برنامه هایی پیاده سازی شود، خود به خود می توان انتظار داشت که دانش و از جمله جنبه پژوهشی آن، یعنی تولید علم در دانشگاهها توسعه خواهد یافت. این رویکردها یکی از مباحث بدیهی و مورد توجه در تدوین سیاست علمی کشورها را تشکیل می دهد.
نوع رویکرد موجود به بالا بردن تولید علم در ایران، بویژه تاکید بر افزایش تعداد مقاله های چاپ شده در مجله های مورد تائید موسسه آی اس آی (ISI ranked journals) مورد انتقاد بسیاری از صاحب نظران در برخی کشورها و از جمله ایران قرار گرفته است. در این زمینه دکتر فکوهی بیان داشته است که تاکید بیش از اندازه بر تولید مقاله های آی اس آی می تواند موجب انحراف در توسعه علمی و یکسو نگری در جهت تقویت علوم دقیقه و کاربردی مانند شیمی شود و این به نفع کشور نیست.[۱] دکتر داوری اردکانی نیز این رویکرد را نامناسب تشخیص داده و می گوید: “حرفى نیست، مقاله نویسى در مجله هاى ISI را تشویق کنیم اما الزام دانشمندان به این کار و موکول کردن ارتقا در مراتب دانشگاهى به داشتن مقاله در ISI نشانه خوبى نیست و شاید با روح علم ناسازگار باشد.” [۲]
دکتر داوری اردکانی در زمینه برداشتهای سطحی از مفهوم تولید علم هشدار داده و بر این باور است که: “از حدود پنجاه سال پیش که مسئله پژوهش در کشور ما مطرح شدهاست پیشرفت علم را در ظاهرترین صورت آن یعنی در افزایش تعداد مقالات دیدهاند و این کم اعتبارترین شاخص و ملاک را ملاک مطلق و قطعی پیشرفت علم تلقی کردهاند. البته تعداد مقالات و کتابها اگر دقیق و تحقیقی باشد نشانه پیشرفت علم است اما وقتی این نشانه یعنی افزایش تعداد مقالات جای علم و پیشرفت آن را میگیرد یا اصل اساسی سیاست علم میشود، میتوان گفت که ترتیب و نظام جهان علم چنانکه باید درک نشدهاست و نظم و برنامه پژوهش وجود ندارد.”
در چند ساله اخیر، تاکید دانشگاهها بر تولید علم و آنهم تولید مقاله های مورد تائید موسسه ISI به گونه ای مطرح شده و می شود که انگار مهمترین وظیفه استادان دانشگاه تنها تولید مقاله به زبان انگلیسی است. در این وضعیت، آنچه فدای تولید علم و رقابت ایران با سایر کشورهای همطراز می شود کمرنگ شدن تدریجی رسالت دانشگاهها و محو رشد تفکر و معرفت در دانشجویان است
دکتر داوری همچنین اعتقاد دارد “از جهت وقوعی، قضیه معکوس است یعنی تا علم و نظم علمی نباشد، مقالات خوب و دقیق و تحقیقی کافی نوشته نمیشود. میگویند دانشگاه و پژوهشگاه داریم و کسانی در آنجاها پژوهش میکنند و مقاله مینویسند پس میتوان آنها را تشویق و وادار کرد که بیشتر پژوهش کنند و بنویسند و به این ترتیب تعداد مقالات افزایش مییابد و علم پیش میرود ولی این تلقی مکانیکی که از دهها سال پیش تنها اصل و رهآموز علم کشور بوده هیچ معجزهای نکرده و گشایشی از آن حاصل نشدهاست”
حتی چنانچه، به دلیل ضرورت رقابت ایران با سایر کشورهای در حال رشد، پژوهش از اولویت واقعی در دانشگاهها برخوردار باشد، شاید یکی دیگر از نکاتی که در این راستا مورد غفلت واقع شده است، عدم توجه به نیازهای واقعی جامعه بویژه نیازهای بومی در فعالیتهای پژوهشی است. برعکس، تاکید بر چاپ مقاله انگلیسی در مجلات خارجی می تواند جامعه دانشگاهی ما را از پاسخ به نیازهای بومی غافل کند و حتی موجب فرار مغزها شود، هرچند که فرد پژوهشگر (یعنی نویسنده مقاله) به لحاظ فیزیکی در ایران زندگی کند، در واقع، اندیشه و مغز وی مهاجرت کرده است.
نکته مهم دیگری که نباید از آن غافل بود آنست که در جریان رقابت و رسیدن به توان بقا در محیط کنونی دانشگاهها، گاه افراد ضعیف بناچار از ترفندهای دیگری غیر از دانش خود سود می جویند (همانگونه که برخی ورزشکاران به طور کاذب و از طریق استفاده از داروهای نیروزا به دوپینگ متوسل می شوند). توسل به سوء استفاده از دستاوردهای سایر پژوهشگران و نسخه برداری از مقالات دیگران یکی از این راههای غیراخلاقی برای شرکت در مسابقه ای است اعضای هیئت علمی را به رقابت وادار می کند. در همین چند سال گذشته که نبرد گلادیاتوری در دانشگاههای ایران نیز شدت گرفته است، شاهد چنین سوء استفاده ها و دزدی های علمی بوده ایم. برخی از این موارد داخلی بوده و بازتاب آن تنها در محافل علمی داخل کشور مطرح شده است اما برخی دیگر، مواردی بوده است که اعضای هیئت علمی متاسفانه مقالات منتشره پژوهشگران خارجی را آنهم به شکل کامل به نام خود در مجلات دیگر به چاپ رسانیده اند و از این بابت اعتبار دانشگاهها و پژوهشگران ایران را در سطح بین المللی خدشه دار کرده اند.
در حال حاضر، شرایط جهان به گونه ای به پیش می رود که دانشگاهها تنها در خدمت هدفهای اقتصادی و صنعتی فعالیت می کنند. در واقع، دانشگاهها بازیچه و ابزار نظامهای سرمایه داری شده اند. مهمترین هدف آنها انجام پژوهش در پاسخ به نیازهای بازار صنعت و تجارت است. در این راستا، دانشگاهها خود به شکل یک بازار تجاری(Business) در آمده اند. استادان و دانشجویان تحصیلات تکمیلی نیز باید همسو با این جریان عمل کنند. آئین نامه های مربوط به ارتقاء استادان به گونه ای تدوین یافته که رقابت میان استادان را برای تولید مقاله خارجی افزایش داده و تنها آنانی می توانند از امتیازهای موجود (مانند استفاده از فرصت مطالعاتی، رفتن به همایشهای بین المللی، گرفتن بودجه پژوهشی و …) استفاده کنند که بتوانند در مقایسه با همکاران خود از نمره بالاتری برخوردار باشند.
در شرایط کنونی، یکی از مهمترین توقعاتی که از یک عضو هیئت علمی انتظار میرود، انجام فعالیتهایی است که باید اثربخشی عمیقتر و گستردهتر در فرایند توسعه سطح دانشگاه، وزارتخانه و حتی در سطح ملی داشته باشد. این اثربخشی، در وهله نخست، تربیت دانش آموختگانی است که بتوانند مشکلی از مشکلات جامعه را برطرف کنند. چنانچه این توقع به عینیت درآید میتوان امیدوار بود که عضو هیئت علمی به مقام واقعی استادی رسیده است و جامعه از وجود او، اندیشهها و آثار علمی او متأثر شده است. اهمیت این امر از آن روست که، انتظارات جامعه از عضو هیئت علمی بسیار گسترده است. استاد می تواند این انتظارات را در قالب هدایت جامعه به شکل های گوناگون پاسخ گوید. در وهله دوم، نظریه پردازی و واکنش به چالشهای علمی، حرفه ای و اجتماعی مهمترین رویکرد استادان در این راستاست. یکی از تجلیات چنین رویکردی، انجام پژوهش و تولید مقاله است. در این صورت است که تولید دانش شکل و مسیر طبیعی خود را خواهد پیمود و شکل رقابت گلادیاتوری به خود نخواهد گرفت.
[۱] به نقل از سایت دکتر فکوهی:www.fakouhi.com/node/1283
[۲] نقل از سایت دکتر داوری
من درد مشترکم مرا فریاد کن
به عنوان کسی که چندسالی است در سمت مربی در دانشگاه تدریس می کنم می بینم که برخی از همکاران که واقعا وقت خود را صرف دانشجو و پاسخگویی به دانشجو می کنند به لحاظ سمت و جایگاه پایین تر از دیگرانی هستند که دست دانشجو به آن ها نمی رسد و فقط به فکر ارتقاء وضعیت پژوهشی و امتیازات و گرنت و … هستند. متاسفانه در هفته پژوهش شاید از گروه دوم تقدیر شود اما در هفته بزرگداشت مقام معلم کسی از آن دسته اول یادی نمی کند. فقط وجدان کاری و اخلاق حرفه ای است که این معدود مدرسان را همچنان در خدمت دانشجو نگه می دارد و نه چیز دیگر
به نام خدا
همکار گرامی سرکار خانم خالقی
با سلام و احترام
چند سالی به دلیل مشغله مرکز رشد دانشگاه، در برنامه های هفته پژوهش و فناوری نقش داشتم. در آن دوره، کاری که از دست من بر می آمد این بود که به بخش فناوری توجه شود.
فناوری عبارت است از «تولید کالا یا ارائه خدمت برای حل مشکلات». با این رویکرد بسیاری از فعالیت¬های نوآورانه علوم انسانی که گره گشای مشکلات بشری است به عنوان فناوری شناخته می شود.
شاهد بوده ام که تلاش های سرکار بیشتر مسأله محور بوده است که به نوعی فناوری به حساب می آید. اما اطمینان دارم که این فعالیت ها به دلیل تقدیر نبوده است، زیرا روحیه تداوم و علاقه بر آن حاکم است.
برای سرکار و تمامی فرهیختگانی که برای گره گشایی دشواری های بشری دل می سوزانند و تلاش می کنند، موفقیت آرزو می کنم.
هر که را با خط سبزت سر سودا باشد پای از دایره بیرون ننهد تا باشد
اگر دغدغه همه ما جامعه و مردم باشد و پیشرفتهای آن طبیعتا”همه چیز به روال خود سیر خواهد کرد.جناب دکتر فتاحی از استادان بسیار فرهیخته و وارسته وبه تمام معنا خدمتگزار به توسعه علم و دانشگاه و بسیار دلسوز و البته روشن بین میباشند. ایشان بسشتر از استاد بودن انسان هستند . انسانی شریف و متواضع که نور معرفت در دل شاگردان خود می پراکنند.خدا به ایشان توفیق بیشتر و عمر طولانی عطا نماید.
اگر هر استادی پرورش دهنده یک فیلسوف به معنای واقعی خود این کلمه، یعنی دوستدار دانش بود. آن وقت نگرانی و ترس از رشد فرهنگ گلادیاتوری و نسبت دادنش به بیگانه بی جا بود ولی این طور نیست.
برای نمونه منِ دانشجو در دوره ارشد دانشگاه تهران ورودی ۸۹ چیزی را دیدم که باعث شد با اکراه این دوره را به پایان برسانم و همه دغدغه رشد علم و علم کتابداری را یکباره فراموش کنم. آنچه می توانست انگیزه حرکت و دانستن باشد الان تبدیل به نیروی نگارش مقاله و رقابت و… شده است.
با سلام
از اقای دکتر فتاحی به خاطر نکات آموزنده ایی که اشاره نمودند بسیار سپاسگزارم
من هم با خانم نرگسی کاملا موافقم
از کسانی که واقعا لایق تقدیر شدن هستند تقدیری نمی شود
من هم مربیانی را می شناسم که همواره مربی باقی ماندند و لی یک استاد به تمام معنا هستند. که به عنوان یک انسان کامل همیشه از آنها الگو می گیرم . آن ها می توانند دانشجو را فراموش کنند و به فکر کسب مقام باشند ولی هرگز رسالت اصلی خود را فراموش نمی کنند
خودم هم در زندگی ام ترجیج می دهم موقعیت پایین تر داشته باشم ولی رسالت اصلی ام را حفظ کنم.
درود بر استاد فتّاحی عزیز،
مطلب بسیار عالمانه و دلسوزانه ای بود. خیلی بهره بردم.
پروردگار به شما توفیق روزافزون عطا فرماید.
به نام خدا و سلام
ضمن عرض تشکر ویژه بابت تهیه و انتشار این مقالهی ارزشمند، باید تذکر دهم که در جملهی زیر، واژهی قساوت صحیح است:
“… حریفان خود را به زانو در می آوردند و با «قساوت» می کشتند.”
قساوت قلب یعنی سنگدلی. در حالی که قصاوت، بار معنایی خاصی ندارد بلکه اگر آن را مصدر مادهی ق ص و بگیریم، تنها به معنای دوری خواهد بود مثل آیهی زیر:
وَ جَاءَ مِنْ «أَقْصَا» الْمَدِینَهِ رَجُلٌ یَسْعَى قَالَ یَقَوْمِ اتَّبِعُواْ الْمُرْسَلِین (سورهی یس آیهی ۲۰): و [در این میان] مردى از دورترین جاىِ شهر دوان دوان آمد، [و] گفت: «اى مردم، از این فرستادگان پیروى کنید…»
در هر صورت، بسیار متشکر از شما به خاطر زحماتی که برای نشر دانش میکشید.
موفق و پیروز باشید.