تحلیلی بر افزایش ظرفیت و کاهش کیفیت در آموزش عالی ایران

از سال ۱۳۴۶ که دوره کارشناسی ارشد کتابداری و اطلاع رسانی در دانشگاه تهران راه اندازی شد، ۴۴ سال گذشته است. در این ۴۴ سال، ۱ دپارتمان به ۱ دانشکده + ۷۰ دپارتمان ! تبدیل شده است. همه اینها به برکت افزایش ظرفیت میسر شده است. افزایش ظرفیت به زبان ساده یعنی در کلاسی به مساحت ۲۰ متر مربع که برای آموزش ۱۰ دانشجو ساخته شده و زمانی پذیرای همان ۱۰ نفر بوده، ما بیاییم و ۴۰ نفر را آن هم با منت بچپانیم تنگِ هم ! خُب البته ما کرامات بی شماری داریم !

بیایید یک مقدار حساب و کتاب کنیم. حقیقت این است که تعداد رشته های دانشگاهی محدود و مشخص است. فرض کنید ۱۰۰ رشته دانشگاهی داریم و ۱ دانشگاه که در هر رشته سالانه ۱۰ نفر را پذیرش می کند. پس ورودی سالانه ما ۱۰۰۰ دانشجو خواهد بود. این می شود ظرفیت ما. دقت کنید لطفاً ! ظرفیت حداکثر توانی است که سیستم برای تأمین نیازهای مشتریان خود به کار می گیرد. ظرفیت ۱۰ نفره یعنی اینکه اگر ۹ نفر آمدند، بخشی از توان سیستم تحلیل خواهد رفت؛ و اگر تنها ۱ نفر بیشتر از ظرفیت وارد شد، عملکرد سیستم مختل خواهد شد. آن سوی میدان، ۱۰۰۰۰ داوطلب صف کشیده اند؛ یعنی ۱۰ برابر ظرفیت سیستم. خُب ظاهر قضیه نشان می دهد که همه داوطلبان دوست دارند ادامه تحصیل دهند. اما حقیقت امر این است که اکثریت این عده شایستگی ورود به دانشگاه را ندارند. چه باید کرد؟ پاسخ، ساده است. باید دست به گزینش زد. ساده ترین و مؤثرترین راه این است که ما داوطلبان هر رشته را یک به یک صدا بزنیم و با آنها مصاحبه کنیم. اما روشن است که مصاحبه با ۱۰۰۰۰ نفر آن هم در شرایطی که نمی دانیم کدام داوطلب چه رشته ای را دوست دارد کار بسیار دشواری است. در نتیجه از یک روش دیگر برای گزینش استفاده می کنیم. این روش ساده است و در عین حال ارزان؛ هر چند در مؤثر بودنش تردید وجود دارد: آزمون ! می توانیم یک آزمون اجرا کنیم و اسمش را بگذاریم کنکور. آگهی می دهیم که همه داوطلبان در تاریخی مشخص و در مکانی معین حاضر باشند تا از آنها آزمون به عمل آید. هر کس نمره قبولی گرفت حق دارد وارد دانشگاه شود. کنکوری ها همان کسانی هستند که این شرط ساده را پذیرفته اند. یعنی تلویحاً قبول کرده اند که اگر نمره قبولی نگرفتند لابد شایسته نبوده اند. چون دیگرانی هم بوده اند که همان روز و همان جا در مدت زمانی مشابه و در شرایطی برابر همان آزمون را پشت سر گذاشتند و قبول شدند. این ساده ترین تعریف از ظرفیت آموزش عالی و رابطه آن با کنکور است.

نباید به صرف تهیه میز و صندلی بیشتر به خود اجازه دهیم که با آزمون، باری به هر جهت برخورد کنیم. در هر آزمون می توان مرزی را مشخص کرد که نشان می دهد شرکت کننده حائز شرایط بوده است یا خیر. این مرز را البته می توان عقب و جلو برد. اما مسلماً نمی توان در هر حالتی آن را استاندارد دانست. به این ترتیب، تنها یک نقطه وجود دارد که قرار گرفتن مرز روی آن، استاندارد بودن آزمون و شایستگی داوطلب را نشان می دهد.

خُب اگر ما خیال افزایش ظرفیت داشته باشیم چه می شود؟ منطقاً نباید مشکلی وجود داشته باشد، اگر ما پیش نیازهایش را برآورده کرده باشیم. حالا یک محاسبه دیگر را با هم ببینیم. افزایش ظرفیت به مقدار ۱۰ درصد یعنی افزایش فضا، تجهیزات، منابع و کارکنان دقیقاً به همان مقدار. یعنی اگر در ۱ رشته ۱۱ دانشجو را پذیرفتیم، باید به ازاء همان ۱ نفر اضافه، چند متر مربع بر فضای آموزشی و ورزشی، یک صندلی در کلاس، یک میز و صندلی در کتابخانه، یک تخت در خوابگاه، مقدار کافی منابع اطلاعاتی، کارمند و استاد تدارک دیده باشیم. اما اینها همه در یک کفه ترازوی افزایش ظرفیت می نشینند. کفه دیگر که حتماً باید در تعادل با اولی باشد را تنها و تنها کیفیت آزمون پر می کند. این بدان معناست که ما حتی اگر تمام موارد پیش گفته را تهیه کردیم، حق نداریم به هر قیمتی ورودی ها را افزایش دهیم. یعنی نباید به صرف تهیه میز و صندلی بیشتر به خود اجازه دهیم که با آزمون، باری به هر جهت برخورد کنیم. در هر آزمون می توان مرزی را مشخص کرد که نشان می دهد شرکت کننده حائز شرایط بوده است یا خیر. این مرز را البته می توان عقب و جلو برد. اما مسلماً نمی توان در هر حالتی آن را استاندارد دانست. به این ترتیب، تنها یک نقطه وجود دارد که قرار گرفتن مرز روی آن، استاندارد بودن آزمون و شایستگی داوطلب را نشان می دهد.

چشم فروبستن بر ملاحظات بالا، از افزایش ظرفیت غول بی شاخ و دمی می سازد که دیگر نمی توان حریفش شد. این غول هم اکنون در دانشگاه های ما مشغول سیاحت است و به صورت تصاعدی در حال رشد. حقیقت این است که ما تقریباً هیچ یک از این پیش شرط ها را جدی نگرفتیم. کمتر دانشگاهی را می توان یافت که در فرایند افزایش ظرفیت، فضا، تجهیزات، منابع و کارکنان خود را نیز به مقدار کافی توسعه داده باشد. از این بدتر، بی توجهی به کیفیت آزمونی است که باید سره را از ناسره جدا کند. افزایش ظرفیت در آموزش عالی ایران از طریق ناتراز کردن این ترازو میسر شده است. از یک سو، همان دانشگاه های سابق را هر روز شلوغ تر کرده ایم؛ و از سوی دیگر، فیتیله کنکور را آنقدر پایین کشیده ایم که حالا دیگر پریدن از روی آتش آن نیاز به دورخیز یک ساله ندارد. کافی است چند ده هزار تومانی بدهید و یک فرم را پر کنید. بعد بخوابید و فردا صبح بروید در یک سالن حاضری بزنید و چند ماه بعد هم اسم شریفتان را در یک سایت ببینید و … .

افزایش ظرفیت در آموزش عالی ایران از طریق ناتراز کردن این ترازو میسر شده است. از یک سو، همان دانشگاه های سابق را هر روز شلوغ تر کرده ایم؛ و از سوی دیگر، فیتیله کنکور را آنقدر پایین کشیده ایم که حالا دیگر پریدن از روی آتش آن نیاز به دورخیز یک ساله ندارد

نتیجه ایجاد ظرفیت کاذب و ساده گرفتن کنکور، ورود افرادی به دانشگاه است که دست کم در لحظه ورود فاقد شایستگی کافی بوده اند. درک این پدیده هم چندان دشوار نیست. افراد از بهره های هوشی متفاوتی برخوردارند. در عین حال، رشته های دانشگاهی از لحاظ پیچیدگی در سطوح مختلفی قرار می گیرند. برای برگزیدن رشته تحصیلی و شغل یکی از شروط اساسی را علاقه دانسته اند. اما علاقه شرط لازم است؛ نه شرط کافی. آنچه مناسبت یک نفر برای یک شغل را تعیین می کند گذشته از علاقه و سلامت جسمی، توانایی ذهنی اداره کردن امور است. به زبان ساده، فرد باید از بهره هوشی کافی برخوردار باشد تا بتواند مسائل را به خوبی تحلیل کرده و راه حل را به سرعت تشخیص دهد. خُب ما فرض کرده ایم که رشته های پزشکی و مهندسی پیچیده هستند و تنها باهوش ها – رتبه های ۱، ۲ و ۳ رقمی کنکور – شایستگی تحصیل در این رشته ها را دارند[۱]. وقتی فیتیله را پایین می کشیم و آن طرف هم چند تا صندلی اضافه می کنیم، کسی که قبلاً بهداشت محیط و دبیری ریاضی و کتابداری قبول می شده حالا سر از پزشکی و مهندسی برق و حقوق در می آورد؛ و البته آنهایی که اصلاً قبول نمی شدند، سهمشان می شود بهداشت محیط و دبیری ریاضی و کتابداری. حالا فهمیدید نامعادله ۱ دپارتمان = 1 دانشکده + ۷۰ دپارتمان یعنی چه ؟!



[۱] . این گزاره مخالفانی هم داشته و دارد. آخرین نمونه را در سخن هفته لیزنا “معادلات جامعه انسانی، پیچیده‌تر از معادلات مهندسی و پزشکی” به قلم سید ابراهیم عمرانی می توانید بخوانید.

About داريوش عليمحمدي

View all posts by داريوش عليمحمدي →

One Comment on “تحلیلی بر افزایش ظرفیت و کاهش کیفیت در آموزش عالی ایران”

  1. به نکات حائز اهمیتی اشاره کرده اید. همانطور که در جای دیگری نیز ذکر کرده ام، متاسفانه این روند رشدکمّی بی حساب در همه جنبه های آموزش عالی دیده می شود. حتی در آزمون دکتری هم که می بایست افرادی شایسته که دارای توان فکری و تحلیلی بالایی باشند، شیوه آزمون به گونه ای شده است که نمی توان انتظار داشت الزاما افراد واجد شرایط وارد شوند. همانطور که ضرب المثل قدیمی خودمان می گوید، باید توجه داشت که «هرکسی را بهر کاری ساختند». دوستانی که دست اندرکار آموزش در سطوح تحصیلات تکمیلی هستند حتما شاهد حضور افرادی بوده یا هستند که به هر ضرب و زوری وارد دوره شده اند، اما پس از ورود، به ویژه به هنگام نوشتن رساله با مشکل مواجه شده اند و در واقع نمی توانند به شایستگی این مهم را به انجام رسانند. تا اینجای کار، شاید خیلی مسئله نباشد. در همه جای دنیا هم ممکن است با چنین افرادی مواجه شویم که با محاسباتی وارد دوره دکتری شده اند، اما هنگامی که با مشکل بر می خورند، آرام سر خود را به زیر می اندازند و عطای مدرک دکتری را به لقایش می بخشند، و به دنبال زندگیشان می روند. مسئله در کشور ما اینجاست که در چنین مواردی، دیگر به قول معروف فیل هم نمی تواند چنین افرادی را تکان بدهد، و اصرار دارند به هر شکلی شده از مواهب مدرک مبارک دکتری برخوردار شوند؛ در حالی که خودشان هم خوب می دانند در این حد نیستند. اما در این جامعه ی من بمیرم، تو بمیری، مگر کسی حریف اینان می شود؟ مگر می شود وارد دوره دکتری بشوی و مدرک نگرفته عطایش را به لقایش ببخشی و دنبال زندگیت بروی؟ پس لقب «آقای دکتر» یا «خانم دکتر» که اینهمه خوابش را دیده ایم چه می شود؟!
    متاسفانه امروزه در جامعه ما از این نظر جای گله فراوان است. ارزش ها در بسیاری موارد، به ویژه در حیطه ی علم و دانش هم لوث شده اند. با آمال و آرزوهایی که جامعه و نظام برای رسیدن به قله های افتخار دارد، بی تردید اینگونه شرایط بسیار بازدارنده هستند و بر رشد جامعه اثرات منفی دارند. بیائید هرکسی و هر چیزی را در جای خودش بنشانیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *