به جای مقدمه
در داستانها آمده که کلاه فروشی از جنگلی میگذشت و تصمیم گرفت مدتی زیر درختی استراحت کند، لذا کلاهها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیستند و بالای سرش را نگاه کرد، تعدادی میمون دید که کلاه های مرد را بر سر گذاشتهاند.کلاه فروش فکر میکرد که چه کند و در حال فکر کردن سرش را خاراند، میمون ها هم این کار را تکرار کردند، مرد کلاه خود را از سرش در آورد، میمون ها هم تقلید کردند و کلاه فروش کلاه خود را به زمین پرت کرد. میمون ها هم کلاه های خود را به زمین پرت کردند. کلاه فروش کلاه ها را جمع کرد و راهی شهر شد. سال ها بعد نوه ی او نیز کلاه فروش شد، او این داستان را از پدربزرگش شنیده بود. روزی از همان جنگل عبور میکرد در زیر درختی استراحت کرد و کلاه ها را کنار گذاشت.وقتی بیدار شد دید کلاه ها نیستند و به بالای سرش نگاه کرد، دید همان قضیه تکرار شد مرد جوان سرش را خاراند، میمون ها تقلید کردند. سپس کلاهش را در آورد میمون ها هم در آوردند. او کلاهش را به زمین انداخت ،اما میمون ها این کار را نکردند!
ناگهان یکی از میمون ها پایین آمد و کلاهِ کلاه فروش را برداشت و در ِگوشی محکمی به زد و گفت: فکر کردی فقط خودت پدر بزرگ داری؟؟؟!؟
اما دلیل طرح این داستان چیست؟ همه ماجرا در هوش رقابتی خلاصه میشود. هوشی که در تمامی رشتهها جزو لاینفک موفقیت است یعنی اِعمال برنامهریزی دقیق برای شناسایی اطلاعات دقیق از رقبا، کسب اخبار تازه از برنامهها و تواناییهای ایشان و قرار دادن خود در وضعیت برتر! یعنی اگر امسال شما به توانایی دست یافتید و وقت داشتید یک سال بر روی این توانایی کار کنید، مطمئن باشد رقیبتان نیز یکسال زمان داشته است و از این زمان به بهترین نحو استفاده کرده است! به بیان سادهتر، به همان اندازه که شما در جهت تکامل قدم برداشتهاید و درس گرفتهاید، او نیز!
بیایید از این زاویه به مخاطب کتابداران نگاهی بیاندازیم، مخاطب امروز از یک کاریر ساده با تواناییهای قابل پیشبینی به یک رقیب تبدیل شده است. بدیهی است با وجود اینترنت و تسهیل ابزارهای جستجو، کاربر با حوصله که اتفاقا متخصص موضوعی نیز است، به منایع اطلاعاتی خود دست خواهد یافت و از آنجا که متخصص است، منبع را اعتباریابی میکند و آیا نیازی به کتابدار حس میشود؟ اینجاست که حتی اگر نام رشته به مهندسی فرا اطلاعاتشناسی یا مِتادانششناسی یا مهندسی بیودانش نیز تغییر یابد، کاربر دیروز و رقیب امروز به آن اهمیتی نخواهد داد چون او نیز از پدربزرگ خودش چیزهای خوبی آموخته است.
هدف از طرح مطلب فوق، موافقت یا مخالفت با تغییر نام رشته نیست چرا که از پدربزرگم آموختم که هر کاری را به بهترین نحو انجام دهم تا احساس رضایت داشته باشم و در هر مسندی هستم، بهترین باشم – روحش شاد، این یکی را واقعا از او آموختم- قصد نگارنده این است که به خواننده محترم اطمینان دهد که رشتههای بسیاری وجود دارند که در مورد نام و ماهیت رشته خود تردید دارند. اخیرا در کارگاهی تدریس کردم که شامل طیف گستردهای از دانشجویان در رشتههای گوناگون میشد و موضوع تغییر نام را در آن مطرح کردم. دانشجویان بسیاری ـ مهندسی شیمی، فیزیک، فیزیک هستهای، تربیتبدنی، مردمشناسی، قارچشناسی، ادبیات فرانسه و …ـ از دیدِ جامعه، تحقیر مردم و منزلت اجتماعی صحبت کردند که اصلا کتابدار نبودند و چاره را تنها در تغییر نام نمیدیدند. نگارنده بر این باور است که به جای علتیابیِ صرف، کمی هم به چارهیابی نیز بیاندیشیم، کاری که پدربزرگها یادمان داده بودند.
به عنوان کسی که مدتی تجربه بازاریابی و تجارت را تجربه کرده است، گمان میکنم برای بقای حرفه و موفقیت کتابداران، به جز دگرگونی و تحول در ظاهر، که از نام شکیل و پرآوازه آغاز میشود، میتوان با تکیه بر هوش رقابتی در کنار عواملی نظیر تخصص، انگیزه، تمایز، تقسیمبندی موفقیت را تضمین کرد.
- هوش رقابتی و تخصص: پدربزرگم به من آموخت که یک حوزه علمی را با جدیت دنبال کنم و جنبههای گوناگون آن را فرا بگیرم، هوش رقابتی به من میگوید با مطالعه نیازهای جامعه و پیشبینی آنها در آینده، به دنبال تخصصی بروم که مخاطبان بعدا بدان نیاز پیدا خواهند کرد. با نشریات و مقالات معتبر و روزآمد، شرکت در همایشها و جوامع علمی ملی و بینالمللی، شرکت در گروههای بحث الکترونیکی و … از موضوعات و تخصصهایی که جامعه به سوی آنها خواهد رفت، مطلع خواهید شد و این در موفقیت بلند مدت شما موثر است.
- هوش رقابتی و انگیزه: بدون شرح (هم پدربزرگ، هم من و هم هوش رقابتی به خوبی میدانیم که بدون انگیزه، در هیچ کاری نمیتوان موفق شد!)
- هوش رقابتی و تمایز: پدربزرگم به من آموخت که نقاط قوت و ضعف خود را بشناسم و برای تقویت نقاط برتر و رفع نقایص کوشش کنم. تمایز یعنی بدانید در زمینههایی که تخصص دارید، متخصص بمانید و آن را به دیگران نشان دهید. در این زمینه خوش رقابتی به من میگوید تواضع را کنار بگذار و برتریهای خود را ثابت کن و نشان بده! تسلط به زبانهای گوناگون، آشنایی با ابزارها و نرمافزارهای مرتبط، برقراری روابط انسانی موثر و … از جمله نقاط برتری و تمایز شما به شمار میرود.
- هوش رقابتی و تقسیمبندی: پدربزرگم به من آموخت که بر مخاطب تمرکز کنم و آنها را به دو دسته مخاطبان بالقوه و بالفعل تقسیم کنم. مخاطبان بالقوه کتابداران، کلیه افراد جامعه هستند اما برای آغاز، بهتر نیست از کسانی که عملا به کتابخانه مراجعه میکنند شروع کنیم و خدمترسانی به ایشان را با بهترین کیفیت انجام دهیم؟ فصل امتحانات نزدیک است؟از اساتید محترم در رشتههای گوناگون بخواهید که نمونه سئوالات را در اختیار شما قرار دهند و این راهی خواهد بود تا دانشجویان را به کتابخانه بکشانید. تابستان است، برای مادران جزوه آشپزی و سفرهآرایی تهیه کنید و آنها را به کتابخانههای عمومی جذب کنید، زیاد سخت نیست، کمی خلاقیت و دوراندیشی لازم است.
شما از پدربزرگ خود چه آموختید؟
این متن در روز تولد پدربزرگ مرحومم نوشته شده بود… روحش شاد
روحش شاد …
جالب بود.
فقط بفرمایید که این هوش رقابتی و تخصص را از که بیاموزند؟ از اساتیدشان ؟! یا خودشان ؟ اساتید که وقتش را ندارند و خودشان هم که حالش را !
سلام
1- جزء نوشته های خوبی بود که در این شماره از عطف خواندم…
2- هر چند با کلیت نظر نویسنده موافقم با این حال باید در نظر داشت که “رقابت” و به تبع آن “هوش رقابتی” در “جامعه ای” رقابت پذیر مطرح می شود و کارایی دارد. فرض کنید شما با توانایی گسترده خود شدید استاد دانشگاه یا بهترین کتابدار در فلان کتابخانه…اگر فردا کتابداری پیدا شود که از شما بهتر باشد یا استادی باشد که کارش را از شما بهتر بداند آیا نظام رقابتی جامعه ما به گونه ای هست که جای شما را به آن کتابدار یا استاد بدهد؟! من فکر نمی کنم…
3- دوستی داشتم در دوران خردسالی که از قول پدرش می گفت هرکاری که می خواهی بکنی و هر کاره ای که میخواهی بشوی سعی کن در آن کار نفر اول باشی حتی اگر – با عرض معذرت – لات هم شدی سعی کن طیب (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B7%DB%8C%D8%A8_%D8%AD%D8%A7%D8%AC_%D8%B1%D8%B6%D8%A7%DB%8C%DB%8C) باشی. این هم نوعی برداشت است که می توان از آن تعبیر به هوش رقابتی کرد، رقابتی احتمالا از جنس جامعه خودمان…
4- خداوند پدربزرگتان را رحمت کند و ما را نیز.
سرکار خانم مرادی
با سلام
مطلب جالب و زیبایی بود و به نظرم از زاویه جدیدی به بحث تغییر نام رشته نگاه کردید. کاملا موافقم که تا زمانی که محتوای درونی رشته و خودمان را عوض نکنیم و از هوش رقابتی بهره نبریم تغییر نام رشته هیچ کمکی که به ما و رشته نمی کند هیچ، بلکه شاید کار ما را از بسیاری جهات سخت تر کند.
به امید فردا و فرداهایی بهتر برای رشته علوم کتابداری و اطلاع رسانی
یک داشنجوی ارشد این رشته
با سلام
با نظر شما کاملا موافقم ولی متاسفانه هوش رقابتی تاثیری اندکی در پیشرفت حرفه ای در جامعه ما دارد و بهترین بودن در فضای کاری هر کس متاسفانه عامل پیشرفت نیست که بسیاری از متخصصین کشور با آن درگیرند. عرض بنده در تایید نظر جناب آقای علیرضا بهمن آبادی است.