کتابخانه‌های واقعی، کاربران واقعی و مسئله‌های واقعی

مقدمه

سالهاست که بحثی تحت عنوان “رویکرد مبتنی بر بافت۳” و “تحلیل بافت”۴ درعلوم انسانی و اجتماعی مطرح شده است. در این رویکرد پژوهشگر باید به پدیده مورد مطالعه در “بافت”۵، “زمینه”۶، “موقعیت”۷ و “بستری” که قرار دارد بنگرد، و آن را از محیط پیرامونش جدا نکند. درست مثل معنای هر واژه که متاثر از واژه های همراه آن است، شناخت هر پدیده اجتماعی مستلزم شناخت محیط پیرامون آن خواهد بود. در واقع معمولاً پدیده مورد مطالعه، هر چه که باشد، به نحو اجتناب ناپذیری تنها در بافت واقعی خود قابل درک است. به سخنی دیگر، تصویری که پژوهشگر از آن پدیده ترسیم می کند فقط اگر همراه با عناصر بافت باشد معنا و مفهوم درستی دارد. در غیر این صورت، آن تصویر، هر چه با دقت ترسیم شود، فقط در حد برشی ناقص از یک کلیت بزرگتر باقی می ماند. بر این اساس، محقق هیچ دخل و تصرفی در محیط واقعی تحقیق نمی کند. بلکه با احتیاط و به آهستگی به آن نزدیک می شود، و سعی می کند حتی حضورش به عنوان ناظر، تغییری در رخدادهای معمول و جاری ایجاد نکند. هر نوع مداخله پژوهشگر در بافت و یا هر نوع بی توجهی به آن، به دور شدن از کشف واقعیت موجود منجر می شود. به همین دلیل، بافت پژوهش هر چه دست نخورده تر و طبیعی تر باشد، بهتر است.

در کتابداری و اطلاع رسانی نیز به عنوان حوزه ای میان رشته ای، که سهم علوم اجتماعی و انسانی در آن قابل توجه است، رویکرد مبتنی بر بافت اهمیت دارد. به نحوی که از ۱۴ سال پیش تا کنون، یک دوره کنفرانس دو سالانه بین المللی با عنوان “رفتارهای اطلاع یابی در بافت”۸ برگزارمی شود. علاوه بر این، کنفرانس دو سالانه دیگری با عنوان “تعامل اطلاعات در بافت”۹ نیز از سال ۲۰۰۶ تاسیس شده که گواهی دیگر بر  اهمیت موضوع در این رشته است. همچنین، در سالهای اخیر تحقیقاتی نیز با این رویکرد در مجله های کتابداری منتشر شده است (مثل: منصوریان، ۲۰۰۸).

نوشته حاضر تلاشی برای طرح مجدد این موضوع  و برجسته ساختن اهمیت آن است. چرا که به نظر می رسد بی توجهی به بافت در مطالعات کتابداری و اطلاع رسانی، مثل بسیاری از رشته های دیگر، مانعی نامرئی برای درک درست پدیده های مورد مطالعه است. البته پیش از آن لازم است تعریفی از بافت و اهمیت آن ارائه شود.

تعریف بافت و رویکرد مبتنی بر آن

ارائه تعریفی جامع و مانع از این مفهوم به دشواری شناخت آن است. منظور از بافت یا زمینه، همه مولفه ها۱۰ و عناصر پیدا و پنهانی است که پدیده مورد مطالعه را در بر گرفته یا بر آن تاثیر می گذارد. عناصری که آن قدر متنوع و در هم تنیده اند که معمولاً به دشواری می توان اجزاء سازنده آنها را از هم تمیز داد. علاوه بر این، برآیند تاثیر این عناصر بر هم موجودیتی ممزوج و به هم پیوسته۱۱ را تشکیل می دهد که چیزی به مراتب بیشتر از مجموع اجزاء تشکیل دهنده خود است. درست مثل آلیاژی که از ترکیب چند فلز تشکیل شده و در نهایت خواصی دارد که در عناصر تشکیل دهنده آن یافت نمی شود. البته شاید مثال آلیاژ چندان گویا نباشد، چرا که در این مورد حداقل می دانیم عناصر تشکیل دهنده هر آلیاژ چه فلزاتی هستند با چه نسبتی با هم ترکیب شده اند. در حالی که درشناخت بافت مربوط به مفاهیم و پدیده های انسانی و اجتماعی، پژوهشگر با انبوهی از عناصر ریز و درشت فرهنگی، تاریخی، اجتماعی، سیاسی و غیره روبرو است، که گاهی فقط ردپا و اثری از آنها دیده می شود. اما در مواردی این رد پاها به مراتب تاثیری عمیقتر از عناصر به ظاهر آشکار دارند. مثلاً در حوزه “تعامل انسان با رایانه”۱۲، ارتباط کاربر با دستگاه متاثر از مولفه های بسیاری است که به راحتی نمی توان همه این عناصر را شناسایی کرد و نمی توا ن سهم هر یک را به سادگی مشخص ساخت.

هرچند توجه به بافت در تحقیقات حوزه های علوم انسانی و اجتماعی ضروری به نظر می رسد، اما محققان این حوزه ها وقتی این رویکرد را مبنای کار خود قرار می دهند، معمولاً با چهار دشواری اساسی روبرو خواهند شد. دشواری نخست، شناسایی عناصر تشکیل دهنده بافت است. معمولاً بافتهایی که پدیده های اجتماعی را احاطه می کنند نامرئی تر از آنند که به راحتی دیده شوند. پژوهشگر هم نمی داند قرار است چند عامل را شناسایی کند. او با پرسشی باز به عرصه پژوهش وارد می شود و ناچار است آنقدر به کند و کاو بپردازد که به نقطه اشباع برسد. نقطه اشباع زمانی است که محقق احساس کند به هرآن چه که با پرسش او در ارتباط است، دست یافته و کوشش بیشتر فقط به تکرار یافته های قبلی منجر می شود. در واقع رسیدن به مرحله ای است که پژوهشگر می تواند نسبتاً مطمئن باشد تقریباً هر آنچه لازم داشته و هر آنچه با عدسی میکروسکوپ او قابل رویت بوده را دیده است. اگر عنصر یا مولفه دیگری نیز وجود دارد، یا به پدیده مورد مطالعه مربوط نیست یا ریزتر از آن است که با ابزار مشاهده او قابل دیدن باشد. هر چند حس “عدم قطعیت”۱۳ تا پایان تحقیق همراه او خواهد بود.

دومین دشواری، دسته بندی عناصر شناسایی شده است. معمولاً در بررسی بافتهای احاطه کننده پدیده های انسانی و اجتماعی به انبوهی از عناصر دست می یابیم، که نمی توان به راحتی آنها را طبقه بندی کرد. از طرفی، برای هر طبقه بندی باید ابتدا معیارها و ابزارهای مناسب تعریف نمود، که مبنای مقایسه شباهتها و تفاوتها قرار گیرد. اغلب انتخاب بهترین روش کار دشواری است. چرا که نوع طبقه بندی می تواند به اندازه تعداد مولفه ها متنوع و گونه گون باشد. برای این منظور تقریباً هیچ روشی کاملاً درست یا کاملاً غلطی وجود ندارد. به بیانی دیگر، هر یک از طبقه بندیها می توانند از یک زاویه درست و از زاویه ای دیگر نسبتاً درست یا حتی نادرست تلقی شوند. در واقع درستی و نادرستی دسته بندی مولفه ها بیش از هر چیز به هدف پژوهش و نوع پدیده مورد مطالعه بستگی دارد. مثلاً، در دسته بندی مولفه های موثر بر تعامل میان انسان و رایانه می توان عناصر موجود را به چهار دسته زمانی، مکانی، موقعیتی و موضوعی تقسیم کرد یا از زاویه ای دیگر به دو دسته عناصر سخت افزاری و نرم افزاری، یا هر نوع طبقه بندی دیگر.

سومین دشواری شناسایی پیوندهای میان عناصر و چگونگی تاثیر آنها بر یکدیگر است. آیا رابطه علت و معلولی میان آنها حاکم است؟ آیا همبستگی مثبت و منفی در این میان نقش بازی می کند؟ آیا این عوامل در عرض هم قرار دارند؟ یا رابطه طولی میان آنها برقرار است؟ اینها همه پرسشهایی است که نمی توان به راحتی به آنها پاسخ گفت.

سرانجام چهارمین دشواری ترسیم کلیتی از بافت مورد بررسی، به نحوی است که پاسخگوی پرسشهای محقق باشد. وقتی بخشهای بافت را به کوچکترین اجزاء ممکن می شکنیم، باید دوباره آنها را به شکلی در کنار هم قرار دهیم که تصویری شفاف از پدیده مورد مطالعه را در اختیار ما قرار دهد، که این نیز به سادگی میسر نیست.

پس از این مقدمه مختصر، اکنون باید به سه سئوال پاسخ گفت. یکی اینکه نقش بافت در مطالعات حوزه کتابدرای و اطلاع رسانی چیست؟ دیگر آنکه تا کنون این بافت تا چه اندازه در پژوهشهای این حوزه مورد توجه قرار گرفته است؟ و سرانجام اینکه این رویکرد چه دستاوردی برای محققان این حوزه به همراه خواهد داشت؟

نقش بافت در مطالعات حوزه کتابدرای و اطلاع رسانی

کتابخانه، هر نوع که باشد، قبل از هر چیز نهادی اجتماعی است و کاربران آن، هر مشخصه ای که داشته باشند، عضوی از یک جامعه هستند. پس اجتماعی بودن کتابخانه و کاربرانش جزئی جدایی ناپذیر از ماهیت این نهاد و استفاده کنندگان آن است. بنابراین، بافتی اجتماعی هر کتابخانه کوچک و بزرگی را احاطه می کند، که در هر نقطه از این کره خاکی، می تواند ویژگیهای خاص خود را داشته باشد. ویژگیهایی که متاثر از اقلیم، فرهنگ، اقتصاد، سیاست و دهها عنصر دیگر است. از سویی هر فرد در این جامعه استفاده کننده نیز صفاتی منحصر به خود دارد. صفاتی روان شناختی، شخصیتی، خلقی، جنسیتی، سنی، و غیره. پس هر کتابخانه را محیطی اجتماعی در بر گرفته و هر کاربری که قدم به کتابخانه می گذارد؛ خواسته یا ناخواسته متاثر از عواملی است که زندگی او را از بدو تولد تا امروز احاطه کرده است. بنابراین، هر پدیده ای که در ارتباط با کتابخانه و کاربرانش بررسی می شود در کلیتی در هم تندیده از عوامل اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و غیره قرار دارد. مثلاً، اگر بخواهیم میزان رضایت کاربران را از خدمات کتابخانه ای بسنجیم، باید قبل از هر چیز بافتی که کتابخانه در آن قرار دارد را شناسایی کنیم. باید بدانیم، موقعیت مکانی کتابخانه و سابقه آن چگونه است؟ ویژگیهای جمعیت شناختی جامعه استفاده کننده کدامند؟ انتظار کاربران از کتابخانه در چه حدی است؟ تجربه های قبلی آنان از خدمات کتابخانه ای چگونه است؟ توانایی آنان در استفاده از منابع به چه صورت است؟ توان کتابخانه از نظر امکانات و منابع در چه وضعیتی قرار دارد؟ چه ارتباطی میان آن کتابخانه با کتابخانه های دور و نزدیک پیش بینی شده است؟ و پرسشهایی از این نوع. بدون در نظر گرفتن این عوامل اگر به روال معمول برخی از پژوهشهای کتابداری و اطلاع رسانی، پرسشنامه ای با پرسشهای بسته و طیف پنج گزینه ای “لیکرت”۱۴ تهیه کنیم، حاصل هر چه باشد تصویر روشنی از وضعیت موجود ارائه نخواهد کرد. چرا که گاه در این پرسشنامه ها، سئوالهایی مطرح می شود که یا خارج از بافت است یا پیوندی با عناصر تاثیر گذار بر پدیده مورد مطالعه ندارد. مثلاً، ممکن است از کاربران کتابخانه ای که خدمات مرجع الکترونیکی ارائه نمی دهد بپرسیم، رضایت شما از سرویس “آگاهی رسانی جاری الکترونیکی”۱۵ در چه حدی است. بدیهی است چنین پرسشی در چنین کتابخانه ای داده های مفیدی برای سنجش رضایت کاربران در اختیار ما قرار نمی دهد.

به نظر می رسد اگر در برخی از پژوهشهای کتابداری بی توجهی به بافت دیده می شود، این بی توجهی ناشی از عدم مسئله یابی صحیح است. گاهی موضوعهای مورد بررسی در مجله های خارجی مبنای انتخاب موضوع تحقیقات داخلی قرار می گیرند. هر از چندگاهی نیز موجی از موضوعهای تازه در این مجلات به چشم می خورد که پس از مدتی در تحقیقات داخلی مطرح می شود. البته در اینکه بسیاری از مسائل پژوهشی این حوزه جهانی است و می توان مصادیقی از آنها را در انواع کتابخانه ها و در کشورهای مختلف دید، شکی وجود ندارد. اما توجه به دو نکته در اینجا اهمیت دارد. نخست آنکه ضرورت و اهمیت هر یک از ا ین موضوعها در مناطق مختلف دنیا متفاوت است. دوم آنکه هر موضوع یا مسئله ای در بافت متفاوتی وجوه و جنبه های مختلفی خواهد داشت. بنابراین، الزاماً بررسی یک پدیده واحد در بافتهای مختلف به نتیجه یکسانی منجر نخواهد شد. البته ممکن است به دلیل تشابه نسبی دو بافت، نتایج دو بررسی مجزا نتایج مشابهی به بار آورد.

بنابراین، اگر به اهمیت بافت در تحقیقات کتابداری و اطلاع رسانی اذعان داشته باشیم، آنگاه این رویکرد باید بر تمام مراحل تحقیق سایه افکند. بویژه در گامهای نخست هر تحقیق که معمولاً با بیان مسئله و هدف تحقیق شروع می شود. به بیانی دیگر، باید کتابخانه ها و کاربران آنها را به همان شکل که هستند و با همان مسائل روزمره ای که با آن دست به گریبانند مبنای کار پژوهشی قرار دهیم. در غیر این صورت، ممکن است وقت و انرژی خود را صرف موضوعی کنیم که برای جامعه مورد مطالعه اولویت چندانی ندارد. در نتیجه یافته های چنین تحقیقاتی نمی تواند راهگشا و کاربردی باشد.

سخن پایانی

توجه به بافت در پژوهشهای کتابداری و اطلاع رسانی از سه جهت اهمیت دارد. نخست آنکه این رویکرد در شناسایی مسائل واقعی به پژوهشگران کمک می کند. اگر بپذیریم، اساساً نتایج پژوهشهای مسئله مدارند که می توانند کاربردی و منشاء اثر باشند، آنگاه اهمیت یافتن مسائل واقعی قبل از اجرای پژوهش در این حوزه بیشتر روشن می شود. بنابراین، نگاه مبتنی بر بافت در نخستین قدم ابزاری برای مسئله یابی صحیح است.مسئله یابی صحیح نیز سنگ بنای اجرای پژوهشهایی است که به نتایج کاربردی منجر می شوند. دومین جنبه مهم چگونگی پرداختن پژوهشگر به مسئله و پدیده مورد مطالعه است. بررسی پدیده های اجتماعی بدون توجه به بافتی که در آن قرار گرفته اند، بررسی کامل و جامعی نخواهد بود. حتی ممکن است چنین بررسی هایی، بیش از آنکه به نتایجی روشنی بخش منتهی شوند، برای پژوهشگر گمراه کننده باشند. یعنی بی توجهی به بافت و عناصر سازنده منشاء خطاهای جدی در تحقیق باشد، بی آنکه امکانی برای شناسایی منبع خطا و راهکار مواجه با آن در اختیار داشته باشیم. سرانجام سومین اهمیت رویکرد مبتنی بر بافت، فراهم آوردن امکان ژرف نگری به پدیده مورد مطالعه است. هر گاه پدیده مورد مطالعه در ارتباط با عناصر سازنده بافت آن بررسی شود، وجوه و جنبه های پنهان آن بهتر آشکار خواهد شد. در واقع پژوهشگر می تواند ردپای برخی از رخدادها در موضوع مورد بررسی را در میان عناصر پیدا و پنهان بافت جستجو کند.

در مجموع به نظر می رسد اگر قرار است مطالعات کتابداری و اطلاع رسانی به نتایجی منجر شود که این حوزه را در کشور در عرصه نظر و عمل گامی چند به جلو براند، آنگاه باید با رویکردی مبتنی بر بافت به پدیده های مورد بررسی بنگریم. در واقع نباید فراموش کرد که جامعه استفاده کننده کتابخانه های واقعی، کاربرانی واقعی اند که در تعامل با یکدیگر با مسئله هایی واقعی روبرو هستند. بر این اساس، باید در جستجوی راهکارهایی واقعی برای این مسائل بود.

منابع

Mansourian, Y. (2008). “Contextualization of Web searching: a Grounded Theory approach”.  Electronic Library, Vol. 26 No. 2, pp. 202-214.

Mansourian, Y. (2008). “Contextual elements and conceptual components of information visibility on the Web. Library Hi Tech. Vol. 26 No. 3, pp. 440-453.

About يزدان منصوريان

یزدان منصوریان در دانشگاه چارلز استورت استرالیا کتابداری درس می دهد. او در سال 1385 از دانشگاه شفیلد انگلستان فارغ التحصیل شده و یازده سال عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی بوده است. شیفته ادبیات و فلسفه است و در مجله هایی مثل بخارا، جهان کتاب و نگاه نو از مطالعات خود در این دو قلمرو می نویسد.

View all posts by يزدان منصوريان →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *