سالهاست که اسم کنسرسیوم تأمین منابع اطلاعاتی وزارت علوم را می شنویم. اصولاً کنسرسیوم – که خیلی هم اسم شیک و باکلاسی است – حس اشتراک را به ذهن آدم می آورد و یکی از جالب ترین پدیده های حوزه کتابداری و اطلاع رسانی در دنیا هم به حساب می آید. فعالیتی است بسیار جالب که آدم را یاد این شعر معروف ” آری به اتفاق جهان می توان گرفت” می اندازد. اینکه یک سری آدم یا چند موسسه دور هم جمع شوند و پولها یشان و مهمتر از آن فکرهایشان را روی هم بگذارند و هرکسی دُنگی در حد توان خود بپردازد تا همه با هم بتوانند از کم خود به زیاد جمعی دست پیدا کنند، اساسا لذت بخش و منطبق بر روح اجتماعطلب آدمیزاد است. در این فرایند، هر موسسه – بسته به بزرگی یا کوچکی خود – پولی را می پردازد ولی از مزایای آنچه همه موسسات با هم به دست می آورند بهره مند می شود. به هر حال اصل و اساس این موضوع خیلی جذاب و جالب است و ثمرات زیادی هم داشته است.
اما چنانکه همه می دانند و ما هم در امور اداری و کاری خود بر این موضوع اشراف بیشتری یافته ایم، هر کار خوبی کاستی هایی هم دارد. این کاستیها در برخی فضاها و محیط ها و با اطلاع از خیلی سوابق ذهنی و ضرب المثلی ممکن است بیشتر شوند. یا به قول نویسنده کتاب کافه پیانو (۱) ، این کاستی ها ضرب در هشت بشود.
حتما شما هم این مطلب (نمی دانم قول، مثل، اصل یا هر چیز دیگر) را شنیده اید که ایرانیها “سولیستهای خوبی هستند اما نمی توانند ارکستر خوبی باشند”؟ فعلا کاری به این نداریم که این درست است یا یک شیر پاک خورده استعمارگری خواسته پدر ایرانیها را در بیاورد و این تخم لق دروغ را در دهان ملت انداخته است. اما یک مسأله را باید قبول کنیم که اگر کار جمعی ناممکن نباشد حداقل می توان ادعا کرد که خیلی سخت است. شاهد ماجرا را هم حتما حداقل هر کس یکبار در زندگی اش تجربه کرده است. هر دانش آموزی در مدرسه دست کم یک بارلازم شده که با همکلاسی هایش کار گروهی مثل روزنامه دیواری، تحقیق گروهی، یا غیره را تجربه کند. باز هم خیلی کم پیش آمده که نتیجه این کار گروهی برای بچه ها تجربه خوبی بوده باشد و اغلب یکی دو نفر احساس می کنند که در حق آنها ظلم شده و بالاخره یکی دونفر کم کاری کرده اند. حتی این را در سطوح بالاتر مانند دبیرستان، دانشگاه و محیطهای کاری هم می توان دید.
مقدمه ای که عرض شد، در واقع پیش زمینه ای بود برای اصل مطلب که به نوعی به کارگروهی و مشارکت و از این دست کارهای انسانی-اجتماعی مربوط است. حکایت از آنجا آغاز شد که بنده برای شرکت در جلسه مجمع عمومی شورای سیاستگذاری تأمین منابع اطلاعاتی وزارت علوم ( کنسرسیوم ) در اصفهان (۳۰/۲/۸۸)، مأمور شدم. چند سالی است از دور با کنسرسیوم آشنا بوده ام و در مورد آن اطلاعاتی داشته ام، اما هیچ وقت ارتباط رسمی و نزدیکی با آن نداشتم. در طول این یک روز و همین طور که به سخنرانیها، پرسش و پاسخها و صحبتهای دوستان و همکاران گوش می کردم، مسائل و نکاتی به ذهنم رسید که در طول جلسه یادداشت کردم و اکنون طرح می کنم. لازم به ذکر است که آنچه در پی می آید نظرات شخصی در خصوص کنسرسیوم است و نه نوشته ای مبتنی بر تحقیق ومتون علمی.
1. آنچه در این چند ساله احساس می شود و در این جلسه هم تأیید شد این بود که اغلب افراد، حتی خبره ها و قدیمی ها، هنوز ابهاماتی در خصوص منابع اطلاعاتی موضوع عمل کنسرسیوم، کارکردن با آنها، انتخاب، مدیریت و … دارند. این قضیه دلایل مختلفی دارد که در ادامه به برخی از آنها اشاره خواهد شد.
2. منابع، پایگاهها، نرم افزارها و … بسیار سریع تغییر می کنند به طوری که خیلی وقتها متخصصین از سرعت تغییر آنها عقب می مانند و نمی توانند با آنها همگام شوند. تا میآیند کار با یک مجموعه را یاد بگیرند ، مسلط شوند و به خلاقیت برسند، آن مجموعه یا قدیمی می شود و مجموعه جدیدی جایگزین آن می شود یا با قابلیتهای جدید تقویت میشود که باز هم لازم است سراسیمه این قابلیتهای جدید یاد گرفته شده و به کار بسته شوند.
این وضعیت خیلی از مواقع انسان را دچار مشکل می کند. به خصوص برای افراد نسلهای قدیمیتر که مانند بچهها و جوانهای نسل های جدید سرعت بالایی برای انطباق با تغییر ندارند، این مشکلات دو چندان شده و خیلی وقتها مقاومت یا حتی ترسی از فناوری (تکنو فوبیا) در آنها به وجود می آورد.
3. نمایندگان ناشران و کارگزاران به طور طبیعی به منافع شرکتهایشان فکر می کنند و هر کدام هم محصولشان را بهترین معرفی می کنند. همین باعث می شود که خیلی وقتها کتابداران یا تصمیم گیران، بر اساس میزان تبلیغی که به آنها رسیده یا توضیحاتی که از این نمایندگان گرفته اند تصمیماتی اتخاذ کنند که چندان هم درست نباشد. این موضوع به خصوص زمانی که افراد فقط فرصت شنیدن توضیحات و مطالب تنها یکی از ناشران یا کارگزاران را داشتهاند ، بیشتر نمود پیدا کرده و مسیر انتخاب ها را تغییر داده است.
4. خیلی از کتابداران یا کسانی که قرار است برای انتخاب یا کار با این نظامها تصمیم بگیرند دانش و تخصص لازم و حتی خیلی وقتها اطلاعات دقیقی هم ندارند. از طرف دیگر، حوصله و دقت مطالعه و رسیدن به نظر قطعی و مناسب را هم ندارند. به همین خاطر، اغلب فقط می خواهند که کسی یک راه حل ساده به آنها بدهد و آنها را از شرٌ انتخاب -که از بچگی از آن وحشت داشته اند- برهاند. اگر چه دغدغه و عذاب وجدان دارند که نکند کارشان اشتباه باشد و مدتها بعد دچار پشیمانی شوند که چرا این کار را کرده اند، اما دانش و توان لازم – که ابزارهای انتخاب صحیح هستند – را در اختیار ندارند. می توان گفت این گروه، به طور کلی، دل و دماغ دنبال کردن و رسیدن به انتخاب قطعی را هم ندارند. به همین خاطر بیشتر نقش سیاهی لشکر و دنباله رو را باز می کنند و هر کسی که پیشنهاد یا توضیح قشنگتری بیاورد، آنها به او ایمان آورده و گفته او را وحی منزل تلقی کرده و لازمالاجرا می دانند.
5. خیلی وقتها، به دلایلی که ذکر آن رفت و دلیل مهمی که در ادامه ذکر می شود، حرفهای زد و نقیض زیادی اندر مزایا و معایب این مجموعه ها شنیده می شود. به همین خاطر، خیلی اوقات، افراد نمی توانند حتی به حرفهای صاحب نظران هم اطمینان کنند. یکی از دلایل مهم این اتفاق، همان گونه که ذکر شد، این است که این حوزه ها به سرعت رشد یافته و تغییر می کنند و حتی بعضی وقتها صاحب نظران هم دچار مشکل و سردرگمی می شوند و ممکن است حرفهای متناقص بزنند، و این برای افراد معمولی که چندان دنبال چالش و مطالعه نیستند و از یک نسخه شسته رفته راضی تر هستند، گران تمام شده و آنها را سرگردان می کند.
6. نمایندگان ناشران و کارگزاران در این جلسات می آیند و خیلی شیک و پیک و باکلاس به زبان فصیح انگلیسی صحبت می کنند و خیلی ا زحضار بی نوا هم با دهان باز به صحبتهای شیرین آنها گوش می کنند بدون اینکه یک کلمه – به استثنای اسامی خاص یا کلمات انگلیسی که در فارسی هم رواج دارند – متوجه شوند. این موضوع به خصوص در کشور ما که امکان ارتباط و ملاقات حضوری با افراد خارجی خیلی برایمان محدود است، تجربه خیلی خوبی است و یک شور و هیجان خاصی در جلسات به وجود می آورد که اغلب جو زده شده و با انگلیسی دست و پا شکسته به صحبت می پردازند و بالاخره از خوان انگلیسی گسترده بهره مند می شوند. اما این مساله با همه مزایایی که دارد، مشکل عدم درک مطالب و راهنمائیها را رفع نمیکند و سردرگمی ناشی از متوجه نشدن مطالب همچنان باقی می ماند.
7. به موضوع کار انفرادی ایرانی اشاره شد، که لازم است بیشتر توضیح داده شود کلاً در ایران کار را به تنهایی انجام دادن و به نتیجه رسانیدن خیلی راحت تر است. چون به محض اینکه قرار می شود نظرات دو یا چند نفر شنیده شده و تصمیم گیری شود، پیچیدگیهای عجیب و غریبی پدیدار شده و حتی باعث می شود خیلیها قهر کنند یا به طور کلی از خیر کار و اهمیت آن بگذرند. این مسأله به معنای حذف کار گروهی و خزیدن دوباره به کنج عزلت در نزد افراد است. در این شرایط نه می توان کار را تعطیل کرد و نه می توان با همان سرعت و شدت جلو برد. این اتفاق، فعالیتها را دشوار کرده و انرژی مضاعفی برای رتق و فتق امور طلب می کند. در این اوضاع، باید آنقدر ارزش و اهمیت موضوع برای همه روشن شود که به مرور زمان بتوانند سختی های کار گروهی را بپذیرند و بالاخره فرهنگ کار گروهی در آنها نهادینه شود.
8. یک موضوع مهم باقی مانده که حتما باید مورد توجه ویژه قرارگیرد. حقیقت این است که اینهمه بر سر و کله هم زدن برای این است که منابع بهتر و ناب تری را روی میز محققین بگذاریم تا به ارتقا و توسعه پژوهش کمک کند. اگر دل نگرانی برای انتخاب، دسترسی بیشتر و بهتر وجود دارد و این همه کتابدارن بیچاره حرص و جوش می خورند که پول این منابع را تأمین کنند، همه و همه به این خاطر است که خوراک علمی مقوی تری برای پژوهشگران تدارک ببینند و در نتیجه پژوهشها و مطالعات با کیفیت تری تولید شود. اما طبق معمول، اصل قضیه فراموش می شود و فقط جلسات و دغدغه ها می ماند و استفاده به حد و اندازه ای که باید باشد نیست. اتفاقاً آمار ارائه شده در همین جلسه کنسرسیوم هم به نوعی به این موضوع اشاره داشت. واقعیت این است که ابتدا باید این طرف قضیه تقویت و حل شود و به گفته مولانا ” آب کم جوی تشنگی آوربه دست تا بجوید آبت از بالا و پست “. اگر پژوهش در مردم و اندیشمندان نهادینه و درونی شود، آن وقت خود این افراد هستند که در کتابخانه را از پاشنه در می آورند و نیاز خودشان را به هر طریق اعلام کرده و دنبال میکنند. تا این نیاز وجود نداشته باشد واقعاً نمی توان با شور و شوق به تأمین بودجه و کسب موافقت مسئولین پرداخت. اگر این پژوهشها شکل بگیرد و کیفیت بروندادها جایگزین کمیتها شود و گسترش یابد، آن وقت خیلی سریعتر و بهتر می توان امکانات و بودجه لازم را جذب کرد.
یادداشتها:
- جعفری، فرهاد (۱۳۸۶). کافه پیانو. تهران: چشمه: فرهاد جعفری.
اگر یاد بگیریم منافع گروهی را به منافع فردی ارجحیت بدهیم کار گروهی یاد می گیریم – ساده باشیم صادقانه بگوییم – به یکدیگر کمک کنیم و مهمتر از همه از موفقیت دیگران لذت ببریم .باور بفرمایید این اصول ساده باعث می شود گروهی کار کنیم