بازار مکاره ای به نام نمایشگاه و رده بندی سه سه ئی!

در ایستگاه مصلا از مترو  پیاده می شوم . درست تر است بگویم که هجوم جمعیت پیاده ام می کند!.این هجوم آن هم برای رویدادی فرهنگی بسیار امیدزا و مبارک است. سخن رئیس آرشیو ملی پاکستان را به یاد می آورم. او در سال گذشته برای شرکت در اجلاس سواربیکا ، در تهران بود. وقتی با کثرت جمعیت در نمایشگاه و مخصوصا تعداد چشمگیر جوان و نوجوان روبرو شد نا خواگاه گفت: آینده متفاوت و درخشانی در انتظار کشور شما خواهد بود.

از درون ایستگاه ، نمایشگاه شروع می شود. یکی از موسسات کمک درسی از دیواره پله ها تبلیغ را شروع کرده و حتی درون ایستگاه جایگاهی برای فروش و ثبت نام برپا کرده است. به فضای باز می رسیم. بلندگویی یک نفس خلق الله را  بیشتربه دو غرفه مشهور کمک درسی فرا می خواند. یکی که وقف عام است و حتما فقط برای خدا تلاش می کند . دیگری هم لابد از روی خیرخواهی وبرای وادار کردن جوانان به تلاش بیشتر ، به آنان برای شرکت در آزمون وعده مرسدس بنز می دهد.اصولا در این دیار همه برای خدا و خدمت به مردم تلاش می کنند . حتی آنان که پول نزول می دهند نیز، با کلاه شرعی ، رضایت خالق و شفقت بر مخلوق را در نظر دارند.  تعداد غرفه ها و فضایی که در همین اول نمایشگاه این دو موسسه اشغال کرده اند شاید از صد غرفه بیشتر باشد که از قدیم گفته اند هر که پولش بیش جایش بیشتر! در نزدیک درب شمالی، غرفه های کمک آموزشی  و کودکان و نوجوانان مستقرند. برای رسیدن به سالن عمومی راه زیادی را باید طی کرد. لابد فکر کرده اند که معمولا پیرمردان و پیرزنان ازغرفه های کمک درسی و کودکان قرار است خرید کنند لذا آن را در نزدیکی در ورودی  قرار داده اند.

به شبستان اصلی نزدیک می شوم. عظمت سازه و گنبد و مناره های نیمه کاره پس از گذشت بیست سال مرا به این سخن رهنمون می کند که:عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها. ما در ابتدای هر کار بسیار وسیع تر از نیاز می بینیم و در حین اجرا بسیار کمتر از نیاز تخصیص می دهیم. لذا پروژه ای که در بسیاری از کشورها دو یا سه ساله به پایان می رسد در کشور ما بیش از سی سال به طول می انجامد. فرودگاه امام از سال ۱۳۵۴ کلید خورده است!

ظهر جمعه است و اذان در مصلا مومنان را فرا می خواند. قبلا هم در گفتگو نوشته بودم .ما ملت عجیبی هستیم. در همین زمان که در مصلا که علی القاعده باید جای اقامه نماز باشد از نماز خبری نیست و ازدحام جمعیت بیداد می کند. در دانشگاه تهران که باید محل کتاب باشد  نماز جمعه برقرار است. یاد کلام وزیر وقت ارشاد در سال ۸۷ افتادم که در این مورد گفته بودند:” «…چه اشکالی دارد اگر ما بازگشتی هر چند به صورت نمادین به گذشته خود داشته باشیم و بگوئیم مصلای ما همان نمایشگاه ماست، دین ما همان سیاست ماست، سیاست ما همان دین ماست».[i]

به شبستان می رسم.آقایی از شدت ازدحام غش کرده است . جمع زیادی دورش جمع شده اند.یکی از دوستان را می بینم. پکر است. می گوید کتاب دلخواهش را دیروز جمع کرده اند. می گویم مگر شما از رده بندی جدید سه سه ئی بی خبری؟ چند سالی است که این شیوه مجری است. مدیر کمیته‌ ناشران داخلی  کتاب های عرضه شده در نمایشگاه کتاب تهران را در سه رده تقسیم  فرموده اند : «کتاب‌هایی که حکم غذا را برای جامعه دارند و قوت جامعه هستند، کتاب‌هایی که حکم پفک و شکلات را دارند که اهل علم و فضل به آن‌ها توجهی نمی‌کنند، اما مضر هم نیستند و کتاب‌هایی که مضرند و ما باید جلوی آن‌ها را بگیریم» . در اغلب غرفه ها دو پشته ایستاده اند و در بعضی چند پشته. از دور باید طواف کرد و گذشت. ایستادن باعث زحمت روندگان و ابطال طواف است. از دو غرفه خرید از راه دور انجام می دهم. با ایما و اشاره عنوان کتابها را می گویم و پول را دست به دست می کنم و کتابها را نیز با دست به دست تحویل می گیرم.یکی از اینها کتاب فضیلت های فراموش شده مرحوم راشد است که برای هدیه به یکی از دوستانم خریده ام.

به غرفه کتابهای خارجی می رسم .در این جا از ازدحام کاسته می شود و می توان در صورت لزوم به لمس کتاب و تورق هم توفیق حاصل کرد. در صفحه نخست سایت نمایشگاه نوشته است که نمایشگاه با حضور ۱۷۰۰ ناشر خارجی برگزار می شود .با نگاهی گذرا به تعداد غرفه های خارجی این عدد کمی متورم به نظر می رسد. بعدا در سایت دولت خواندم که وزیر ارشاد تعداد ناشران خارجی را ۹۸۰ اعلام کرده است! البته این تعداد هم خودشان شرکت نکرده اند بلکه کتابهای تعداد زیادی از ناشران خارجی را واسطه های داخلی ارائه کرده اند. در غرفه کشور عمان کتابی توجهم را جلب می کند. در حین تورق متوجه شدم که در سال ۱۹۹۶ نشر یافته است.این با ادعای برگزار کنندگان که اعلام کرده اند که فقط به کتابهای نو اجازه ارائه داده اند منافات دارد.

بعد از سه ساعت قصد ترک نمایشگاه را دارم. دو طرف خیابانی که به ایستگاه مترو منتهی می شود دستفروشان بساط کرده اند. از جقجقه تا ساندویچ و از دی وی دی تا لباس بچه. نگاه همه آنان نگران است. از یکسو مشتریان را می نگرند و می خوانند و از سوی دیگر مامورانی را می پایند که هر چند دقیقه یکبار یورش می برند و بساط اینان را برمی چینند. یکی از دستفروشان بلند فریاد می زند که پولتان را هدر ندهید . یک دی وی دی با ۵۰۰۰ کتاب فقط سه هزار تومان. در یکی از غرفه ها هم با پرداخت  ۵۰۰۰ تومان حق اشتراک مدعی بودند که امکان کپی برداری از ۱۷۰۰۰۰ کتاب را برای یکسال از طریق اینترنت فراهم می آورند. همین چند دقیقه پیش بود که در سرای اهل قلم، بحث حق مولف در فضای مجازی  داغ بود. همیشه بین نظر و شعار با واقعیت فرسنگها فاصله است.

به درب ورودی مترو نزدیک می شوم . انبوه جمعیت عطش رفتن دارد و ناهیان از منکر نیز در این محشر به وظیفه خود عمل می کنند. خود را درون واگن مترو می یابم و نفس عمیقی می کشم و با خود می اندیشم:

به راستی آیا این نوع برگزاری، با فلسفه وجودی “نمایشگاه” همخوانی دارد؟ آیا  این نمایشگاه فرصت نمایش دادن و بحث و تدقیق در مورد آثار ارائه شده را فراهم می آورد .روانشناسان امریکایی معتقدند که ابر متن ها و رسانه های دیجیتالی  نوعی ابرتوجه[۱] را پدید می آورد. توجهی گذرا و سرخوشانه و در مقابل توجه عمیق[۲].به نظر می رسد طراحان نمایشگاه کتاب به این واقعیت دنیای مجاز متوسل شده و  هر سال به همین نگاه گذرا و سرخوشانه سرخوشند و از تعداد بازدید کنندگان سرخوش تر. اصولاً برخی جامعه شناسان معتقدند کسانی که در شهرهای بزرگ زندگی می کنند ناخودآگاه دچار کوربینی اند . یعنی نوعی کوری را تجربه می کنند . ازدحام و سرعت باعث می شود که بسیاری از پدیده ها را نبینند و گذرا از آن رد شوند. به نظر می رسد همین نگاه هم در مورد نمایشگاه کتاب تهران صادق است. در این فروشگاه بزرگ سالانه و بازار مکاره کتاب  لازم است کوربین بود وباید با سرعت گذشت و ندید و خرید!


[۱] -hyper-attention

[۲] -deep attention

6 Comments on “بازار مکاره ای به نام نمایشگاه و رده بندی سه سه ئی!”

  1. این نمایشگاه بیشتر شبیه یک پارک عمومی بود که درضمن فووش همه چیز کتاب هم فروخته می شد. بوی روغن سوخته که برای درست کردن ساندویچ مصرف می شد سراسر نمایشگاه را پوشانده بود

  2. نمایشگاه کتاب بیشتر برای پژ دادن به همسایه هاست که ما صاحب فرهنگیم وگرنه به همه چیز شبیه است الا نمایشگاه

  3. دوست عزیز و گرامی جناب دکتر خسروی،
    با تشکر از نوشته شیوایتان. خوشحالم از این بابت که دیدم دیگری هم مانند من لفظ «بازار مکاره» را برای این رویداد به کار می برد: پس من در انتخاب این واژه و مصداق اشتباه نکرده ام. و متاسفم از اینکه به این نمایشگاه بجز بازار مکاره و الفاظ مشابه دیگری مانند «جمعه بازار» چیز دیگری نمی توان گفت.
    به امید روزی که برای عرضه کالای علمی و فرهنگی، فرهنگی در شان آن به کار بریم.

  4. انصافا ً با طنز خیلی جالب حقایق پیدا وپنهان نمایشگاه هایی این چنینی را بیان کردید.موفق باشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *