هر کدام از شما ممکن است که تا کنون بارها برای سفر از قطار استفاده کرده و در سفرتان نیز با افراد مختلفی همسفر و هم اطاقی شده باشید. من بنا به شرایط خانوادگیم از همان خردسالی بارها و بارها با قطار سفر کردهام و خاطرات بسیار شیرین و دلپذیری نیز از اینهمه سفرهای دلنشین و گاه پرماجرای خود در ذهن به یادگار نگه داشتهام. در همه این سفرها با انسان های مختلف، متنوع و متفاوتی از لحاظ وضعیت شخصیتی، فکری، اعتقادی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی برخورد داشتهام و تلاشم در این مدت بر این بوده تا در تمام لحظات همنشینی با آنها، مشاهدهگر دقیق و پرسشگری باشم و اگر نکتهای آموزنده از این برخوردها و گفتمان ها می یابم با محافظت از آنها در دیباچه ذهن و خاطرهام ماندگارشان کنم. در چند سال اخیر در سفرهای مکرر خود با قطار، بارها و بارها هم اطاق و همنشین قشرهای مختلفی از دانشجویان و اعضای هیات علمی رشتههای مختلف بودهام و چون از رشته و حرفهام پرسیدهاند سعی کردهام با یک دیپلماسی فعال و هوشمندانهاین قضیه را بدانگونه موشکافی و تشریح کنم که بر مریدان رشته و حرفهام افزوده گردد و آنها را به تحسین و تمجید وادارم و نه آنکه خود و رشتهام را مضحکه و مورد تمسخر دیگران قرار دهم! به ذهنم که رجوع میکنم قرائن و شواهدی از عکس العملهای هم اطاقیهای خود مییابم که دال بر موفقیتم در این زمینه است! اما از زمانی که نام و عنوان رشته تغییر کرده- برخلاف آنچه انتظار می رود- کمی شرایط بر من سختتر شده است. یادم می آید چند وقت قبل که در قطار با یک دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی معماری و یک دانشجوی دکتری حقوق همسفر بودم مجبور شدم که در چند بحث علمی اظهارنظرهای مختصری بکنم که گویا این اظهارنظرها مورد توجه دانشجوی معماری واقع شد. از این رو، وی از من عنوان رشته و مقطعم را پرسید و من هم سرمست از تغییر انجام شده در عنوان رشتهام سینه سپر ساخته و عنوان داشتم که “اینجانب مفتخر هستم که در مقطع دکتری اطلاعات تحصیل میکنم”. ناگاه متوجه تغییر حالت چهره آن دو همقطاری خود شدم که کمی رنگ و رویشان زرد گردید و دست و پای خود را جمع کرده و با ادب و احترام بیشتری در برابرم نشستند! من که متوجه اشتباه آنها شدم گفتم: “دوستان نترسید این اطلاعات آن اطلاعات نیست! منظورم علم اطلاعات است!” مشاهده کردم که کمی ریلکس شده و نفسی به راحتی کشیدند. باز هم همان مهندس معماری پرسید: “آقای دکتر! این رشته همان مهندسی اطلاعات است دیگر؟!” راستش را بخواهید کمی متحیر ماندم که این مهندسی اطلاعات دیگر از کجا سبز شد و من باید چه پاسخی بدهم. شنیده بودم که مهندس ها دوست دارند همه دوستان خود را در قالب و چارچوب مهندس بشناسند و بنامند و الباقی را هم چندان تحویل نمی گیرند. از این رو، از ترس از چشم مهندس افتادن، نتوانستم نه بگویم و البته نه بله! اما مهندس این پاسخ ندادن را خود به بله گفتن تعبیر کرد و از آن پس در بحث و گفتگو هر جا که می خواست لطفی کند و به حقیر استنادی بدهد با غرور مهندسانهاش می گفت: “همین که آقای مهندس گفت و یا فرمود” و دیگر به دکتر گفتن و سایر القاب داشته و نداشتهمان کاری نداشت و همان طور لقب پرطمطراق مهندسی را به شخص شخیصمان چپ و راست می چسباند! و مدام هم می گفت: “آقای مهندس من عاشق این رشته شما شدم! انگار فقط همین دانشگاه شماست که این رشته جدید و جالب شما را دارد! کاش من هم می توانستم رشته خودم را رها کنم و بیایم رشته شما را بخوانم”. این اظهارنظرها و اظهار ارادتها به رشته جدید العنوانمان لحظه به لحظه بر شگفتیم میافزود تا آنجا که دیگر صلاح ندیدم و البته وجدانم هم بدان حد درد گرفت که دیگر نتوانستم ببینم که این جوان مهندس نشان تا این مقدار در گمراهی و ضلالت دست و پا میزند. از این رو، با کمی تردید و البته کمی ترس خطاب به وی گفتم: “مهندس جان! راستش را بخواهی رشته من اصلا جزءرشته های مهندسی نیست!” چهره مهندس با شنیدن این حرف در هم کشیده شد و گفت: “پس آقای دکتر رشته شما جزء کدام رشته هاست؟” من هم آب دهانم را قورت دادم و آهسته پاسخ دادم: “رشتههای علوم انسانی”. مهندس از سر تعجب نگاهی کرد و گفت: “عجب! علم اطلاعات را چه به علوم انسانی؟!” باز با صدای لرزان و آهسته گفتم: “در واقع این عنوان جدید همان رشته کتابداری است!” با شنیدن این حرف دیدم مهندس به شکل فجیعی در خودش فرو رفت، بدانگونه که متوجه صدای زنگ گوشیش هم نشد و تنها بعد از تکانهای دستم بود که به خود آمد و پاسخ کوتاهی به تلفن همراهش داد و زود آن را قطع کرد. آن مهندس شلوغ و پرحرف تا انتهای حضورمان در قطار و رسیدن به مقصد تبدیل به آدم کم حرف و گوشهگیری شد که سبب شگفتیم گردید. در آنجا بود که متوجه شدم برای اولین بار است که در دیپلماسی قطاریم برای معرفی رشتهام شکست خوردهام و تصمیم گرفتم تا از آن پس شیوه و راهکار دیگری را در این رابطه برگزینم و عنوان جدید رشتهام را با احتیاط و حفظ شرایط ایمنی بیشتری بر زبان بیاورم! …
“دیپلماسی قطاری” عنوان جالب و خلاقانه ای بود
تجربه من در مسافرت با قطار، با اندکی تفاوت در تم، مشابه چنین مواردی بود
بنظرم همه ما چنین تجربه هایی داریم. مهم داشتن روحیه خوب است که ما را برای شناساندن هرچه بهتر توانمندیها و ارزشهای رشته به دیگران ترغیب میکند
با سلام
متنهای آقای زره ساز همیشه خوندنی بودند و هستند.
تعریف رشته با نام جدید علم اطلاعات رو که خوندم یاد دومادمون افتادم. از وقتی به خانواده گفتم اسم رشتمون تغییر کرده و شده” علم اطلاعات و دانش شناسی” بعد از اینکه چند بار ازم پررسیدند ومن تکرار کردم دومادمون تازه توی گوشی موبایلش هم ذخیرش کرده و وقتی میخواد صدام بزنه (به شوخی البته) اول گوشی موبایلش رو درمیاره و اسم رشته رو میخونه. یعنی اینقدر اسم رشتتون طولانیه 😀
امان از این قضاوت های مردم!