چند روز پیش قرار بود در مصاحبهای رادیویی شرکت کنم. روز پیش از مصاحبه فقط به من گفته بودند که برنامهای فرهنگی است و باید به چند پرسش دربارهء خواندن و فرهنگ مطالعه پاسخ دهم. تقریباً هیچ اطلاع دیگری از این برنامه نداشتم و تنها کاری که از دستم بر میآمد آمادگی کامل برای پاسخ به تلفن در آن ساعت بود. به هر حال این انتظار وجود دارد که مهمان تلفنی برنامهای زنده پاسخگوی تلفن باشد و این حداقل توقع بجاست. نوعی قرار تلفنی. تصور کنید از برنامهای زنده در رادیو با شما تماس بگیرند و به هر دلیل نتوانید تلفن را جواب دهید! البته اتفاق مهمی نیست و گاهی هم پیش میآید و به هر شکل برنامه مسیر خودش را طی خواهد کرد. اما بهتر بود برای پاسخ به تلفن آماده باشم و بدقولی نکنم. بنابراین، در ساعت مقرر کنار تلفن نشستم و منتظر تماس آنان ماندم.
سرانجام نیمساعت پس از زمانی که قبلاً اعلام شده بود! با من تماس گرفتند. خانمی از آن سوی خط گفت: لطفاً پشت خط منتظر باشید تا مجری برنامه مصاحبه را آغاز کند. ضمناً سریع بفرمایید چند کتاب نوشتهاید، چند مقاله دارید، چند مقاله شما آی اس آی است و چند مقاله علمی پژوهشی منتشر کردهاید؟ چند جایزه علمی برنده شدهاید؟ آیا تاکنون پژوهشگر برتر بودهاید؟ و چند پرسش مشابه دیگر که همگی پاسخهای عددی داشت. من هم حیران از این پرسشهای بیمقدمه پاسخهایی شتابزده دادم و پشت خط منتظر ماندم. چند لحظهای بعد مجری برنامه اعلام کرد که اکنون در خدمت مهمان تلفنی هستیم که در مجموع این تعداد کتاب و مقاله دارند و از قضا بدانید و آگاه باشید که این تعداد از مقالهها هم آس اس آی و علمی پژوهشی است.
برای من که شنونده این شیوه معرفی بودم، حیرتی که چند دقیقهء پیش داشتم، به حسی مرکب از شرم و شگفتی تبدیل شد. با خود گفتم امیدوارم همین تعداد معدودی از افراد که تصادفاً حین رانندگی یا هر جای دیگر شنونده این برنامه هستند تصور نکنند که این خواست من بوده که این گونه و با شمردن تعداد مقالههایم معرفی شوم. البته خوشبختانه آنان مرا نمیشناختند و این کمی از سنگینی این حس هراسناک میکاست. تصور کنید در نخستین برخورد کسی خودش را با تعداد مقالههایش یا تعداد کتابهایی که نوشته یا خوانده معرفی کند! واکنش شنونده چه خواهد بود؟ این واکنش هر چه باشد، قطعاً دلپذیر نخواهد بود!
به هر تقدیر آن مصاحبهء هیجانانگیز انجام شد. مثل بسیاری از مصاحبههای مرسوم و متداول رادیویی. بدون هیچ امتیاز خاصی در پرسشهای مجری یا پاسخهای من که بخواهم برایتان تعریف کنم. پرسش و پاسخ بیضرر و بیخطری بود که تبادل شد و احتمالاً گروهی شنیدند و همگی فراموش کردیم و گذشت. مثل همیشه شتابزده و گذرا. مثل اغلب گفتگوهایی رادیویی که مصاحبه شونده فرصت چندانی برای اظهار نظر ندارد و هنوز وارد بحث نشده وقت به پایان میرسد و مجری برنامه با آرزوی طرح دوباره موضوع در فرصتی دیگر مطلب را جمع بندی – یا به بیان دقیقتر سرهمبندی میکند – و شنوندگان خوب را به خدای مهربان میسپارد.
چند دقیقه پس از پایان این مصاحبه که تازه از شوک پرسشهای پیدرپی مجری برنامه و مسابقه مقاله شماری پیش از آن خلاص شده بودم، یک پرسش بیپاسخ برایم باقی ماند: آیا شمارش تعداد کتابها و مقالههای یک عضو هیئت علمی بهترین روش معرفی اوست؟ تعداد کتابها و مقالههای افراد چه چیز را نشان میدهد؟ چه اهمیتی دارد چند مقاله نوشته باشیم، این عدد چه معنایی برای شنونده خواهد داشت؟ آیا فرض میکنیم هر چه این عدد بزرگتر باشد، اثربخشی نویسنده بیشتر بوده است؟
اگر اثربخشی افراد به تعداد آثارشان بود، پس آنگاه احتمالاً باید نتیجه میگرفتیم که شاعر بزرگی مثل حافظ که فقط یک کتاب یک جلدی با حدود ۵۰۰ غزل دارد، در مقایسه با بسیاری از دیگران که صاحب آثار بیشمارند، اثربخشی کمتری در فرهنگ و هنر ما داشته است. بدیهی است که هر خوانندهای از این استدلال سست، سخت به خنده خواهد افتاد. بدیهی است که جایگاه و مقام لسانالغیب حافظ شیرازی که با یک کتاب بیش از هفتصد سال است در حافظهء مردم این سرزمین ماندگار است، را به هیچ روی نمیتوان با این روش سنجید.
پس اگر تعداد آثار افراد شاخص مناسبی برای معرفی آنان نیست، چرا اصرار بر شمارش مقالههای خود و دیگران داریم؟ شاید بتوان پاسخ را در قلمرویی گستردهتر جستجو کرد. قلمرویی که استیلای کمیت بر آن تثبیت شده است. فضایی که در آن اعداد سخن میگویند. اعدادی که در میانهء میدانند و معانی را به حاشیه راندهاند. قضاوتهای ما هم بیشتر عددی است. یاد کتاب شازده کوچولو میافتم که در جایی از آن – در صفحه ۱۸ و ۱۹ از ترجمه زندهیاد احمد شاملو از انتشارات نگاه – اگزوپری مینویسد:
«به خاطر آدم بزرگهاست که من این جزئیات را در باب اخترک ب ۶۱۲ برایتان نقل میکنم یا شمارهاش را میگویم چون که آنها عاشق عدد و رقماند. وقتی با آنها از یک دوست تازهتان حرف بزنید، هیچ وقت ازتان دربارهء چیزهای اساسیاش سئوال نمیکنند. هیچ وقت نمیپرسند «آهنگ صدایش چطور است؟ چه بازیهایی را بیشتر دوست دارد؟ پروانه جمع میکند یا نه؟». – میپرسند: «چند سالش است، چند تا برادر دارد؟ وزنش چقدر است؟ پدرش چقدر حقوق میگیرد؟ و تازه بعد از این سئوالهاست که خیال میکنند طرف را شناختهاند. اگر به آدم بزرگها بگوئید یک خانهء قشنگ دیدم از آجر قرمز که جلوی پنجره هایش غرق شمعدانی و بامش پر از کبوتر بود، محال است بتوانند مجمسمش کنند. باید حتماً بهشان گفت یک خانه صد میلیون تومانی دیدم تا صدایشان بلند بشود که: وای چه قشنگ!»
البته زمانی که احمد شاملو این کتاب را ترجمه میکرده است، خانه صد میلیون تومانی خانهای بسیار مجلل و باشکوه بوده است. اگر این کتاب امروز ترجمه میشد، احتمالاً مترجم باید عددی بسیار بزرگتر از این انتخاب کند. کنجکاوم بدانم اگزوپری در زمان نگارش این اثر خانهای چند فرانکی را مثال زده است. همچنین باید دید مرحوم محمد قاضی در ترجمه این کتاب چه عددی را انتخاب کرده است. به این ترتیب میبینید که این عدد در طول زمان و در مکانهای مختلف باید متفاوت باشد تا برای خواننده معنی و مفهومی به ارمغان آورد. اما آن توصیف دربارهء آجرهای قرمز، شمعدانیها و کبوترهای روی بام فارغ از زمان و مکان است. شاید اغراق آمیز نباشد اگر بگوییم هر خانه کوچک یا بزرگی در هر کجای دنیا زیباتر از خانهای است که بیبهره از عطر گلهای شمعدانی، طراوت برگهای سبز آن و آواز پرندگان است. حتی به قول مرحوم قیصر امینپور گلدانی خالی هم گویایی گفتنیهای بسیاری است:
سراپا اگر زرد و پژمردهایم / ولی دل به پاییز نسپردهایم
چو گلدان خالی لب پنجره / پر از خاطرات ترکخوردهایم
بنابراین، اعداد و ارقام هر چند روشنگرند و هر چند ابزاری برای مقایسهاند، اما از انتقال بسیاری از مفاهیم و کیفیتها نیز ناتوانند. مثلاً در عرصه فرهنگ گرفتار اعداد و ارقامی هستیم که معنا و مفهوم دقیقی به همراه ندارند. ولی ما بجای آنکه در معانی آنها بیشتر دقت کنیم، مرتب از کم و زیادشان میگوییم.
سرانه مطالعه یکی از این ارقام معمول و مرسوم است که هر گاه در محاسبات رو به کاهش دارد، نگران و غمگین میشویم و هر گاه رو به افزایش میرود خوشحال خواهیم شد و به خود میبالیم. اما چند پرسش اساسیتر در این میان بیپاسخ میماند: زمانی که من صرف مطالعه میکنم چه چیز را نشان میدهد؟ آیا همهء افراد یک جامعه از سرعت و توان یکسانی برای مطالعه برخوردارند که حتی از نظر کمی بتوانند در مدتی مشخص حجم یکسانی را مطالعه کنند. مثلاً اگر میانگین مطالعهء در جامعهای روزی نیم ساعت باشد، آیا حجم مطالب مطالعه شده در افراد مورد مطالعه یکسان است؟ از آن مهمتر کیفیت مطلبی است که خوانده میشود و کیفیت خواندنی است که رخ میدهد به هیچ وجه در این عدد جایی ندارد. به سخنی دیگر، در ارزیابی مطالعه افراد باید دید آنان چه میخوانند و آنچه میخوانند را چگونه میخوانند.
در بررسی سرانه مطالعه، فقط از افراد جامعه فقط میپرسیم چه زمانی را به مطالعه اختصاص میدهند. تقریباً همین. اگر بخواهیم ارزیابی دقیقتری داشته باشیم نیز چند پرسش کمّی دیگر هم طرح خواهیم کرد. اما کمتر میپرسیم آخرین تاثیری که مطالعه در زندگی آنان داشته چه بوده است؟ زیباترین متنی که اخیراً خواندهاند کجا منتشر شده؟ زیبایی آن در چه چیز نهفته است؟ در مقایسه با آثار دیگر، آن اثر چه ویژگی ممتازی داشته است؟ مطالعه چه مشکلی از زندگی آنان را حل کرده است؟ چه تجربه منحصر به فردی از مطالعه دارند؟ اگر بخواهند کتابی را به دیگران توصیه کنند، آن کتاب چه خواهد بود؟
راستی کسانی که طرفدار آمار و ارقام سرانه مطالعه هستند، میتوانند شاخص استانداردی نیز ارائه کنند که سرانجام هر فرد سالم و معمولی جامعه باید روزی چند دقیقه مطالعه کند، که این وظیفه را به خوبی انجام داده باشد؟ بیتردید این پرسش از بنیاد غلط و نگارنده نیز از اشتباه بودن آن آگاه است. اما هدف از طرح آن تاکید بر بیفایده بودن شمردن دقیقهها و ثانیههای مطالعه است.
در مثالی دیگر، خوشحالیم که سالی حدود ۶۰ هزار کتاب در کشور منتشر میشود. البته جای بسی خوشحالیست و چنین آماری خبر از رونق بازار نشر دارد. حتی امیدواریم در آینده شاهد رشد این آمار هم باشیم. اما در کنار چنین آمار روشن و دقیقی، دهها پرسش اساسی ولی دشوار باقی میماند که نمیتوان به آنها عددی پاسخ گفت. مثلاً نمیتوان با قطعیت گفت چه سهمی از این تازههای نشر به راستی ارمغانی تازه از دانش و اندیشه به همراه دارند و چه سهمی فقط بازتولید آثار پیشین هستند. البته ایکاش این بازتولید نیز به درستی صورت میگرفت؛ اما چه بسیارند آثاری که در بازتولیدهای مکرر دچار افت کیفیت شده و معنای اصیل خود را از دست دادهاند.
از جمله پرسشهای بیپاسخ دیگر میتوان به مجموعه مسئلههایی اشاره کرد که به وجوه مختلف کیفی انتشارات جدید دلالت دارند. مثلاً به نظر شما چگونه میتوان کیفیت محتوای این آثار را ارزیابی کرد؟ حتی ارزیابی کیفیت نثر آثار جدید و تاثیر مخربی که بدنویسیها، کلیشهنویسیها و درازنویسیهای متداول در برخی از کتابها بر نثر امروز فارسی گذاشته است، نیز هیچ جای و جایگاهی در چنین آمار و ارقامی ندارد.
بنابراین، تکیه بر اعداد و آمار – حداقل در دو عرصهء فرهنگ مطالعه و نشر که در این یادداشت مطرح شد – گرهای از کار نخواهد گشود و دانش قابل اعتنایی در اختیارمان قرار نخواهد داد. ما ناگزیرم از دایره عدد فراتر رفته و خود را به شمارشهای مرسوم و متداول دلخوش نکنیم. حتی اگر به هر دلیل اصراری بر این شمارش نیز داریم، دستکم فراموش نکنیم که اعداد حاصل گرچه مفید است، اما به هیچ وجه کافی نیست.
البته شاید از نگاه جامعهشناختی نیز بتوان به دلایل استیلای سایه عدد بر زندگی امروز ما نگریست. در خردادماه امسال دکتر نعمتالله فاضلی در سخنرانی بسیار روشنگرانهای با عنوان «تحولات حافظه تاریخی در ایران»، حافظه را از سه منظر روانشناختی، جامعهشناختی و پسامدرنیسم بررسی نمودند و به تشریح سه گفتمان حافظهء سنتی، مدرن و پسامدرن پرداختند. ایشان با مثالهایی عینی نشان دادند که جامعه، فرهنگ و مناسبات اجتماعی و سیاسی است که به هر یک از ما میگوید چه چیز را به خاطر بسپار و چه چیز را از یاد ببر. به عنوان مثال یکی از ملزومات زندگی امروز در جوامع مدرن و جوامع در حرکت به سوی مدرینته به خاطر سپردن انبوهی از اعداد است. هر یک از ما باید شماره ملی، شماره شناسنامه، شماره حساب و رمز کارت بانکی، گذرواژهء ایمیل، شماره تلفن منزل، تاریخ تولد همهء اعضاء خانواده، شماره پلاک خانه و خودرویی که در اختیار داریم و بسیاری از اعداد دیگر را به خاطر بسپاریم. جالب است که در مورد برخی از این شمارهها – مثل رمز کارت بانکی یا گذرواژه حساب اینترنتی – نیز تاکید میشود که باید حتماً در حافظه ثبت و ضبط شود و مبادا جایی آن را بنویسید. اینها از جمله عددهای بسیار ویژهاند که جز در حافظه جای دیگری برای ثبتشان امنیت ندارد. در حالی که تصور کنید تعداد اعدادی که آدمها در چهل یا پنجاه سال پیش باید به خاطرشان میماند چقدر بوده است. قطعاً بسیار کمتر از امروز بوده و اصلاً ضرورتی نداشته است. به احتمال بسیار زیاد کسی پدران نسلهای پیش از ما را به خاطر از یاد بردن روز تولد همسر و فرزندانش سرزنش نمیکرده است، زیرا چه بسا تاریخ تولد خودشان را هم به خاطر نداشتند!
بنابراین، استیلای اعداد بر زندگی ما وجوه متعددی دارد که بیتردید مجال این یادداشت مختصر کمتر از آن است که به همهء آنها بپردازد. فقط میدانیم که هر یک از ما در دام شبکهای از اعداد ریز و درشت گرفتاریم و ظاهراً گریز و گزیری از آن نیز نداریم. بخش عمدهای از هویت، حقوق و ملزومات زندگی امروز ما با اعداد و ارقام پیوند خورده است. شاید خیلی هم بد نباشد! نظر شما در این زمینه چیست؟ لطفاً نظرتان را در بخش نظرخواهی سایت بنویسید و به تکمیل این نوشته کمک کنید. بیتردید از نظراتی که در نقد این نوشته باشد بیشتر خواهم آموخت و بیصبرانه منتظر شنیدن دیدگاهی متفاوت در این زمینه هستم که شاید تصویر متفاوتی از این حصار عددها ترسیم کند و کمی از نگرانیام بکاهد.
درود. این نوشته را که خوندم ناخداگاه یاد مصاحبه دکتری افتادم. دقیقا همین حس بهم دست داد. بدون هیچ مقدمه ای، پس از وارد شدن به اتاق مصاحبه خب بفرمائید و بنشینید! من می پرسم فقط بگید چند تا دارید!مقاله علمی پژوهشی؟کتاب تالیفی؟ ابداع و اختراع!؟ همایشهای ملی؟! چندواحد تدریس! در پایان (اگر فکر می کنید چیز دیگه ای هم هست که ما نپرسیدیم و چند تا دارید) لطفا بفرمائید!!!!
و اتمام مصاحبه!
با تشکر از متن ارزشمند شما
به نظرم آمد شاید بتوان ازاین بحث به عنوان مقدمه ای درباره تفاوت بین تحقیقات کیفی و کمی هم استفاده کرد و بر ارزش تحقیق کیفی که گاها غیرعلمی درنظر گرفته می شود، تاکید نمود.
این نوشته از دکتر منصوریان نیز مثل همه نوشتههایشان یا حداقل آنهایی که من از ایشان خواندهام، تابلوی هشداری است که مجبورمان میکند یک نگاه دیگری به مسیر پیش رو داشته باشیم.
چند سالی است که مجموعه سخنرانیهایی را برگزار میکنیم و قبل از آن، بنده به عنوان مسئول برگزاری جلسه، این وظیفه را دارم که از این اعداد و ارقام پشت سر هم و تند تند (آنقدر که گاهی نه خود می فهمم نه احتمالاً خیلیهای دیگر) ردیف می کنم و بعد از سخنران تشکر می کنم که دعوت ما را قبول کرده است. حالا نوبت سخنران است که با برخوردهای متفاوتی که از هر یک میبینم، چیزهای دیگری دستگیرم میشود. برخی به وضوح اعتراض می کنند که چرا اینقدر وقت مردم را میگیرید یا گاهی به شوخی می گویند همه اینها خالی بندی است و ما این اعداد را قبول نداریم. برخی اعتراض نمی کنند اما حس معذب بودن آنها احساس می شود، برخی هم بعد از سخنرانی اعتراض می کنند که می توانستیداعداد وارقام حتی بیشتری را از سوابق ما نقل کنید!
هنوز مطمئن نیستم اما انگار سهم آموختههای خود من از این سخنرانیها، بیشتر مربوط به دو گروه اول است و این شاید برای همه چندین نفر هم که تا به حال مخاطب سخنرانی های ما بودهاند، صدق کند.
این یک نمونه بود از تجربه خود من اما شاید اتکای ما به اعداد با توجه به ماهیت عصری که در آن به سر میبریم، گریزناپذیر باشد، فکر می کنم شیوه قضاوت ما درباره افراد، اگر تحت تأثیر صرف اعداد و رقوم قرار گیرد، تنها به سوی سطحی تر شدن قدم برمیداریم و این یعنی مخدوش شدن بسیاری از ارزشهایی که تاکنون بشر برای دستیابی به آنها رنجها کشیده است.
حالا که همه جا بحث کلید است، به نظرم اینجا هم اخلاق، کلید قفلهایی است که برخی اوقات نادانسته و دانسته و با بیاعتنایی به ارزشهای واقعی، بر ذهنها می زنیم. از گذر اخلاق است که کیفیت به جای کمیت برجسته شود چرا که افراد برترینها را از روی تأثیر واقعی آثار و اعمال آنها روی خودشان معرفی میکنند و باعث ارتقای اجتماعی و علمی آنها میشوند و این چنین، شاخصها اصلاح میشوند و مشخصها معرفی.
قصد تنها مشارکت در این بحث بود بدون هیچ اهانت یا جسارتی به بزرگان.
با سلام
ضمن تشکر
در تایید سخن شما باید بگم که امروزه در کارهای علمی هم همین اتفاق دارد می افتد
یعنی ما واقعا” نمی دانیم تحقیقات علمی و مقالاتی که هر روز شاهد نمایه شدن انها در پایگاههای علمی هستیم آیا دردی از جامعه را حل می کند؟،آیا در جامعه و برطرف کردن مشکلات جامعه تاثیر دارد؟
خوشحالیم از اینکه مثلا” در فلان پایگاه علمی n تعدادمقاله ثبت شده است
اما این تعداد مقاله در کجانمود پیدا کرده و آیا این نمود با این تعداد همگون است
بنابراین برای روشن شدن موضوع که اعداد و ارقام چه رابطه ای با افراد جامعه دارد باید واقع بین بود و به ارقام واعداد زیاد اکتفا نکرد بلکه کیفیت ها را باید در نظر گرفت
به قول شاعر
یکی مرد جنگی به از صد هزار
در خصوص سرانه مطالعه که در نوشته شما به آن اشاره شده بود
ایرادای که در مورد مطالعه ی کتاب مطرح است به نظر بنده
تبلیغ کتاب در ایران به مراتب کمتر از تبلیغ چیپس و پفک صورت می گیرد
اگر در بسیاری از فیلم های و انیمیشن های خارجی دقت کنیم می بینم
فیلم ویا کارتونی نیست که افراد را درحال خواندن کتاب نشون نده
این نوع تبلیغ که بطور غیر مستقیم کودکان ونوجوانان را مورد مخاطب قرارمی دهد تاثیر زیادی بر رشد مطالعه خواهد داشت
متاسفانه در سریال ها و فیلم های داخلی بجز پرخاشگری چیزی دیده نمی شود
و یا به ندرت دیده می شود
به نظرم مطلب دیگر که در موردمطالعه کتاب می توان گفت،متاسفانه چاپ کتاب در قطع جیبی بسیار کم است،
موفق باشید
با سلام و احترام
مدتی هست که دنبال فرصتم تا حرف های خودم رو به گوش دوستان و اساتید برسونم.
چرا همواره به دنبال کارهای پژوهشی؟ تحقیقی؟ طرح؟ هستیم؟؟ پس دانشجویانی که علاقه مند به کارهای اجرایی هستند جایگاهشون کجاست؟!! در نهایت دانشجویان با چه معیاری ارزیابی می شوند؟! همین اعداد که به قول استاد عزیزمان آدم ها را محاصره کردند!
این واقعیت رو بپذیرم که همه دانشجویان علاقه مند به کارهای پژوهشی نیستند!
و نمی تونن این آمار رو در رزومه خودشون بالا ببرن!
با سلام و سپاس از استاد بزرگوار بابت مطرح کردن این بحث مهم.
بعد از خواندن این مطلب، من یاد گفتاری از نیچه افتادم:
انسان موجود غریبی است. اگر به او بگوئید در آسمان یکصد میلیارد و نهصد و نود و نه ستاره وجود دارد، بی چون و چرا می پذیرد، اما اگر در پارکی ببیند روی نیمکتی نوشته اند رنگی نشوید، مطمئنا انگشت خود را روی نیمکت می کشد تا مطمئن شود!!!
با سلام و ادب، همچون همیشه نکته بین و زیبا نوشته اید و به خوبی از زوایای مختلف موضوع را کاویده اید اما اگر کمیت را به کلی به کناری گذاریم شاخص بهتری وجود ندارد. در بخشی دیگر نیز خود به درستی به این نکات اشاره داشتید در روند امور روزانه نیز به نظر می رسد زنگی را شیرین تر و زیبا تر می کند خودم در دفترچه یاد داشتم تاریخ تولد تمام نزدیکان(چهل و چندنفر) را دارم و در روزهای مزبور یادی از آنها میکنم با تلفن و یا اس ام اس ؛ پاسخ دریافتی که در کمال ناباوری تبریک را دریافت داشته اند در متن ارسالی و یا صدای دریافتی حکایت از شادی زاید الوصفی است و این هنر و معجزه اعداد است مهم این نیست اعداد چیستند مهم نگاه مان به اعداد و استفاده از اعداد است که بدانها معنی و زندگی می بخشد و خواسته و ناخواسته با زندگی مان عجین گشته و همراه همیشگی مانند.
عرض سلام و ادب محضر شریف حضرت استاد
برای رسانه متاسفم که ملاک ارزشها را چنین ترویج می دهد. تا جایی که ما شنیده ایم گفته شده که “أنظروا الی ما قال و لا تنظروا الی من قال” (ببینید چه گفته می شود و نه که می گوید)
بنده معلم ریاضی هستم و اساسا دایره حرفه ای کارم در مواجهه و کشاکش با اعداد است. ولی من نیز در بسیاری از حوزه ها، ملاک های عددی را نه تنها نافع که مانع درک ابعاد و اعماق آن می دانم.
جالب است که در حوزه اخلاق و معارف دینی مان نیز بدان توجه جدی شده است. در آنجا نیز همیشه اشاره به کیفیت عمل است و نه کمیت آن. از اینرو در آیات قرآن کریم نیز توجه به “احسن عمل” است و نه “اکثر عمل” و یا ” کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره”. از این آیه استفاده کنم و بیان دارم که چه بسا یک مقاله خوب تحولی ایجاد کند که دهها مقاله کوچکترین تاثیر و تغییری را نگذارند.
در پی عارضه عددگرایی، بیماری کثرت گرایی حاصل می شود. این بیماری عصر حاضر نیست که اسباب فخرفروشی در گذشته هم بوده تاجایی که به شمارش قبور خود اقدام می کردند: “الهکم التکاثر* حتی زرتم المقابر”
غوطهوری در کثرات خود خواسته یا ناخواسته چه بسا حجابی بر حقیقت واحد و احد شود.
جز یکی نیست نقد این عالم بازبین و به عالمش مفروش
با سلام
از دیدن ایمیل شما بسیار خرسند و خوشحال شدم.
به یک چیز بسیار مهم اشاره کرده بودید و آن یک مورد کار می تواند قدرت چندین مورد را داشته باشد و همیشه هر یکی با یک دیگر مساوی نیز که در قصاص ها هم باید مد نظر قرار گیرد.
متشکرم ۱۲/۴/۹۲
با سلام
در مورد مطلب دکتر منصوریان نکته ای به ذهنم رسید. چرا در کتاب شازده کوچولو آدم بزرگ ها را عاشق عدد و رقم معرفی کرده؟ چون آن ها نیاز به ملاک برای سنجش دارند. زندگی ما انسان ها همین است. گریزی از اعداد وجود ندارد. به نظر من ذات آدمی نیازمند تشبیه است. ما برای درک مسائل نیاز به تشبیه آن ها به اعداد داریم. اگر در مصاحبه تلفنی در توصیف دکتر منصوریان گفته می شد ایشان خیلی کار پژوهشی انجام داده اند، مسلما شنوندگان از خود می پرسیدند این “خیلی” یعنی چقدر؟ حتی اگر به کودکی بگویی خدا خیلی بزرگ است، از شما می پرسد: چقدر بزرگ است؟ بنابراین ذهن آدمی برای درک نیاز به ملاکی برای تحلیل دارد. البته نمی توان منکر جنبه کیفی شد. کیفیت و کمیت در کنار هم حرکت می کنند و حذف هیچ یک از آن ها امکان پذیر نیست.
فکر می کنم تا این درجه حق داشته باشم که توصیه ای به شما بکنم. با این همه حساسیت، شرافت حرفه ای، خوب نویسی، صمیمیت نوشتاری و دانش که دارید این خطر در کمیت شماست که نیروها و توانایی هایتان پخش شود و به کاری ماندگار که می دانم پتانسیل آن را دارید نپردازید. در انتظار روزی هستم که زمان چیدن آن میوه برسد.
بنظر من اعداد نوعی وسیله سنجش اند و نمیتوان براحتی قدرت آنها را در سنجش نادیده گرفت اما همیشه باید به این نکته توجه کنیم که تعادل در سنجش کمیت و کیفیت مورد توجه قرار گیرد یعنی همزمان در توجه به تعداد کیفیت را نیز درنظر داشته باشیم مطلبی که شما به آن اشاره فرمودید در مورد تولید علم و دانش بنده تا اندازه ای قبول دارم اما نمیشود که این نکته را به تمام مسائل تعمیم داد بهر حال ما به اعداد نیاز داریم ولی بطور نسبی.اگر اینطور که شما میفرمایین بخواهیم به همه مسائل نگاه کنیم فرضاباید آموزش وپرورش بجای اینکه به خانواده ها بگوید بچه ها در ۷سالگی باید به مدرسه بروند بگوید هر زمان حس کردین که فرزندتان آماده است او را به مدرسه معرفی کنید فکر میکنید چه اتفاقی خواهد افتاد آیا تفاوت سلایق و نظرات مشکل ایجاد نمیکند یا فرضااگر از یک کتابدار می پرسیم کتابخانه ات در طی زمان چقدر توسعه پیدا کرده است بگوید بزرگ تر شده و تاثیرش بر خواننده بیشتر بوده است پس مقایسه چگونه باید صورت بگیرد؟ اگر به این شکل عمل کنیم آیا انگیزه ای برای بهتر شدن باقی میماند؟ شما خودتان برای اینکه نشان دهید تاثیرگذاری شعر حافظ زیاد بوده خواه ناخواه از اعداد استفاده کردید میگویید ۷۰۰ سال است که…آیا سال یک واحد عددی نیست؟
بهر حال ما ناچاریم از اعداد استفاده کنیم همانطور که میدانید خدا هم در قرآن برای اینکه اهمیت موضوعی را نشان بدهد از قدرت اعداد استفاده کرده است اما مسئله این است که از این قدرت اعداد چگونه استفاده کنیم مثلا اگر کسی بگوید ۵ مقاله دارد اما به دو تای آنها فرضا ۶۰ بار استناد شده شما چه برداشتی خواهید کرد آیا نتیجه نمیگیرید که این دو تاثیر گذاری بیشتری داشته اند؟
اما نکته ای که مهم است این است که همواره باید تعادل را رعایت کرد نه بیش از حد عدد گرا شویم نه بیش از حد تمرکز بر کیفیت و نادیده گرفتن اعداد
خوشحال میشم اگر شما هم در مورد نظرات ما نظر بدهید
با سلام و آرزوی توفیق
آقای دکتر منصوریان!
ما در هر زمینه ای برای شناختن به بصیرت نیاز داریم. حال آمار و ارقام تا چه حد بصیرت آفرین است، خود قابل تأمل است.
به هر حال در عرصه شناخت و معرفی انسانها طنابی پوسیده و معیاری ناکارآمد است.
با تشکر
جالب بود
تا زمانی که ارزیابی کیفیت برنامه های صدا و سیما بر اساس آمار و ارقام تعداد مخاطبین و یا تعداد کارشناسانی که در برنامه ها استفاده شده قراد داشته باشه تفکر مجری و تهیه کنندگان برنامه ها هم فرا تر از کمیات نخواهد رفت
از همهء دوستان و همکاران ارجمندی که لطف کردند و این نثر پریشان را خواندند و نظرات ارزشمند خود را نوشتند بسیار سپاسگزارم. همانطور که می دانید نوشتن نیز یکی از رسانه های ارتباطی است و همچون گفتگویی است که میان نویسنده و خواننده جریان دارد. شاید این گفتگو همزمان و رو در رو نباشد، اما برقرار و زنده است. گفتگویی است بین ذهن خواننده و نویسنده که در شکل چاپی بر پیکر سپید کاغذ نقش می بندد و در شکل مجازی بر صفحهء نورانی مانیتور می درخشد. بنابراین، بسیار خوشحالم که این گفتگو برقرار است و نشریه الکترونیکی عطف نیز زمینه ساز آن شده است و باید از این بابت از متولیان این نشریه تشکر کرد.
در پاسخ به برخی پرسشها نیز باید عرض کنم که البته بدیهی است زندگی بدون عدد ممکن نیست. نویسنده این یادداشت نیز نه با اعداد مشکلی دارد و نه از آنها گریزان است. از آن مهمتر نیز – به بیان حافظ – هنوز آنقدرش عقل و درایت هست که نقش محوری و بنیادی عدد را در زندگی بشر فراموش نکند. چگونه می توان بدون اعداد زیست؟ همین اعداد هستند که کمی و زیادی، سنگینی و سبکی، دوری و نزدیکی، کوتاهی و بلندی، انبوهی و ناچیزی و دهها مقیاس و شاخص دیگر را برایمان معنا می کنند. نویسنده این یادداشت نیز به هیج وجه منکر این واقعیتهای روشن نیست.
تنها نکته ای که در این یادداشت مطرح شده این است که قضاوتهای عددی ما گاهی در معرض خطر و خطا هستند و باید مراقب این لغزشهای ناخواسته باشیم. همین و بس!
البته به همهء دوستانی که با این ابهام مواجه شدند نیز حق می دهم که یادداشت فوق به دلیل محدودیتی که در حجم و دامنه داشته نتوانسته است حق مطلب را ادا کند. این هم از محدودیتهای یادداشتهای کوتاه است و گریزی از آن نیز نیست. نوشته هایی مثل این فقط در حد یک تلنگر و اشاره هستند و فرصت و توانی برای تبیین و تفسیر ندارند.
امید آنکه با این توضیح تکمیلی کمی از ابهام بحث کاسته شده باشد. ضمناً وقتی این کامنتها را خواندم به یاد گفته ای از – فکر می کنم – شلایرماخر افتادم که در مباحث هرمنوتیکی می گوید: هیچ نوشته ای نیست که از معرض سوء فهم و برداشت در امان باشد. به نظرم حتی خود این جمله ماخر نیز از این قاعده مستثنی نیست. زیرا زبان نیز – همچون اعداد – گرچه روشنگر است؛ اما همواره سایه ای از تردید و ابهام بر آن گسترده است.
با سپاسی دوباره
با سلام و سپاس
به تازگی کتابی از خانم دوریس لسینگ خواندم به نام ” زندانهایی که در آن زندگی می کنیم” کتاب کم حجم و جالبی است. با خواندن این مطلب به این فکر می کنم که گویی اعداد و تاکید افراطی بر آمار و ارقام نیز زندانی است که ما برای خود ساخته و گریزی از آن نداریم.جالب است گویی همه دستاوردهای شگفتی که بشر در همه زمینه ها کسب کرده همچون حصارهایی شده اند که انسان در ان محبوس شده و اکنون در آرزوی گذشته و زندگی بی دغدغه گذشتگان است
به هر حال از خواندن این مطلب و دیدگاه استاد محترم مثل همیشه لذت بردم و همچون گذشته تلنگری بر ذهن بود
با سلام اتفاقا خانم دکتر بختیار شعبانی ورکی از نهضت آهستگی مقاله ارائه کرد در همایش سالانه فلسفه تعلیم و تربیت در دوم خرداد ۹۲ که در حد زیادی از این نوشته استفاده نموده بود که در بخش آخر مقاله دلالت های آن را برای آموزش و پرورش استنباط نموده بود.
نوشته شما را دکتر محترم به چند نفر ارسال کردم
خدا نگهدار
با سلام و تشکر از مطلب ارزشمند شما.خیلی عالی بود… و متاسفانه یکی از مشکلات اصلی جامعه علمی و دانشگاهی امروز.امیدوارم شاهد روزی باشیم که بر ارزشمندی کیفیت در کنار کمیت تاکید گردد و قطعا آن روز میتوانیم مدعی قرار گرفتن در مسیر توسعه باشیم..