الف: بحران هویت
بحران هویت در میان کتابداران به ویژه در میان نسل نو، ازموضوعات چالش برانگیز است، به گونه ای که کتابداران در سطوح مختلف از پذیرش آن سر باز میزنند، اما به شیوه های گوناگون سعی در برطرف کردن آن دارند. تغییر نام این حوزه که با اما و اگرهای بی جواب انجام شد، یکی از نشانه های این تلاش است. تلاشی که به گونه ای نامحسوس سعی در هویت یابی و هویت سازی داشته است. البته یافتن هویت متعالی تر و ساختن هویتی که همراه زمانه پیش رود و افراد انسانی از داشتن آن احساس خرسندی و سربلندی کنند، نه تنها مذموم نیست، بلکه بسیار محترم است، اما در این گیرو دار، دست انداختن به ساده ترین روش ها و درآویختن با نام ها و روی گرداندن از دلایل و علل اصلی هویت یابی و هویت سازی، که افزایش کارآمدی و خدمت موثر یکی از آنهاست، تنها هنرش اینست که بعد از چندی، بحران هویت را به بحران شخصیت حواله می دهد. وقتی جمعی نتوانند در هویت یابی و هویت سازی دستاورد مناسبی داشته باشند، انرژی ها به مرور تحلیل می رود، انگیزه ها کمتر می شود و هر فرد انسانی نقص و مشکل را در خود می کاود و درنهایت گرفتار رخوت و بی انگیزهگی مفرط می شود. رصد مشکلات در درون، کار عقل پسندیست اما اگر افراد انسانی در دستیابی به یک هویت جمعی خود را ناتوان فرض کنند، راه به جایی نخواهند برد. در صورتی که اگر متخصصان در وقت و زمان مقتضی تصمیم های درست بگیرند و راههای درست را حتی به شرط دشواری نشان دهند، این امر شکل و صورتی دیگر خواهد داشت. رفتار و تصمیم های متخصصان این حوزه در هویت یابی و هویت سازی بسیار حائز اهمیت است و اصولا این فرهیختگان و فرادستان یک اجتماع هستند که سمت و سوی هویت یابی را معلوم می کنند و با گفتار و رفتار خود یا نشانه می شوند برای هویت یا راه!
وقتی جمعی نتوانند در هویت یابی و هویت سازی دستاورد مناسبی داشته باشند، انرژی ها به مرور تحلیل می رود، انگیزه ها کمتر می شود و هر فرد انسانی نقص و مشکل را در خود می کاود و درنهایت گرفتا رخوت و بی انگیزهگی مفرط می شود. رصد مشکلات در درون، کار عقل پسندیست اما اگر افراد انسانی در دستیابی به یک هویت جمعی خود را ناتوان فرض کنند، راه به جایی نخواهند برد.
ب: مدیریت کتابداران
مدیریت کتابداران موضوعی ست که به گمانم نگارنده برای اولین مرتبه در زمانی که سردبیری خبرنامه انجمن را برعهده داشت در شماره های چهارم و پنجم سال ۱۳۸۴، یعنی حدود هشت سال پیش، آن را به میان کشید و پیرامون آن دو یادداشت و دو گزارش مفصل تهیه و منتشر کرد. یادداشت ” مدیریت کتابداران، چه کسی باید پشت میز بنشیند؟” در شماره چهارم سال ۸۴ و همچنین یادداشت دیگری تحت عنوان ” مدیریت کتابداران، چه کسی و چگونه؟” در شماره پنجم همان سال، به ابعاد گوناگون این موضوع پرداخته و پرسش ها و پاسخ های احتمالی را روشن کرده است. نقطه کانونی آن دو یادداشت این است که آیا مدیریت کتابخانه ها باید به دست افراد غیر کتابدار باشد یا نه؟ در همان دو شماره، دو گزارش و نظرخواهی از از اساتید، مدیران و متخصصان انجام شد که واکنش آنها به این موضوع به قرار زیر بود:
دکتر ناصر مزینی (دکتری برق)، رئیس کتابخانه دانشگاه علم و صنعت: “.… در حوزه اطلاع رسانی به نظر می رسد وجود تخصص مربوط و یا حداقل تخصص های نزدیک (در مدیریت کتابداران) بسیار تاثیرگذار بوده و اجتناب ناپذیر خواهد بود.علیرغم موارد فوق به نظر اینجانب.با داشتن تخصص کتابداری صرف نمی توان در این حوزه مدیریت نمود!
حمید مهدی قلی (دکترای شیمی)، رییس کتابخانه دانشگاه علم و صنعت: “مدیر کتابخانه لازم نیست یک فهرستنویس خوب و یا یک امانت دهنده ماهر کتاب و یا یک جستجوگر زبردست در پایگاههای اطلاعاتی باشد.”
جعفر مهراد (دکترای کتابداری): “مدیریت افرادی که تحصیلات کتابداری ندارند را در اداره امور کتابخانه تایید نمی کنم! “
ابراهیم افشار (دکترای کتابداری): “… به اعتقاد من یک دانش آموخته کتابداری با تجربه و با تدبیر که به صورت رقابتی (یعنی با رعایت موازین “فرصت سازی استخدامی”) به مدیریت کتابخانه گمارده شده باشد و شغل دیگری نداشته باشد، بیشتر احتمال دارد منشاء بهبود و توسعه خدمات کتابخانه های ما شود.
فاطمه رهادوست (استاد کتابداری): ” … بعضی از مدیران کتابخانه ها خود را مدیران مبعوث و منصوب بر کتابداران نه با کتابداران می بینند … من با تعدادی از این کتابداران شریف و گمنام در اقصا نقاط ایران ارتباط دارم و می دانم که چگونه پی.اچ.دی. داران غیرکتابدار از حاصل رنج ایشان به نفع میز و مواجب بهره می برند…)
سیمین نیازی (متخصص کتابداری): ” … برای مدیریت کتابخانه ها و کتابداران آشنایی تخصصی با این حوزه ضروری است … در مشاغلی چون کتابداری تبعیت مشتاقانه کتابداران از مدیر منوط به داشتن مرجعیت علمی و توانمندی های حرفه ای و اخلاقی اوست و صرف انتصاب اداری کفایت نمی کند”
زهیر حیاتی (دکترای کتابداری): “… در صورتی که کتابخانه ها را سازمانی مانند دیگر سازمان ها و کتابداران حرفه ای را افراد شایسته برای مدیریت چنین سازمان هایی بدانیم، هیچ تفاوتی میان مدیریت کتابداران بر کتابخانه ها با دیگر مدیران بر سایر سازمان ها وجود ندارد.”
سعید رضایی شریف آبادی (دکترای کتابداری): ” … مدیر کتابخانه علاوه بر تخصص و دانش کافی در حوزه کتابداری و اطلاع رسانی باید به مسائل فرهنگی، آموزشی و حوزه تخصصی کتابخانه محل خدمت خود آگاه باشد …”
برکات و ثمرات واگذاری مدیریت کتابخانه ها به کتابداران آن قدر ساده، بدیهی و سرشار از دلایل و علل منطقی ست که ذکر جزئیات حوصله سر بر می شود. همان گونه که نمی توان پذیرفت استراتژیست های یک نهاد سیاسی، اقتصادی، یا ورزشی به دلیل نیازمند بودن به منابع مطالعاتی و پژوهشی، یک کتابدار را بر جایگاه مدیریت بنشانند، عکس آن نیز صادق است و یک مدیر هرچند متبحر در امر مدیریت نمی تواند جواز مدیریت بر کتابخانه هایی را داشته باشد که امروزه رفتارهای تخصصی چند وجهی و پیچیدگی های عصر اطلاعات را در خود حمل می کند.
نگاهی اجمالی به رای ها و نظرهای فوق، این نکته را هویدا می کند که در میان کتابداران و غیرکتابداران کدام راه و شیوه پسندیده است و تقریبا می توان برآورد کرد که یک دانش آموخته ی کتابداری در هر سطح و جایگاهی احتمالا با مدیریت کتابداران بر کتابخانه ها موافق تر است تا گزینه های دیگر. این مساله را همچنین می توان در نظرسنجی عطف که به مدت یک هفته برقرار بود نظاره کرد گرچه تحلیل آن مجال دیگری می طلبد، اما به هر حال، برکات و ثمرات واگذاری مدیریت کتابخانه ها به کتابداران آن قدر ساده، بدیهی و سرشار از دلایل و علل منطقی ست که ذکر جزئیات حوصله سر بر می شود. همان گونه که نمی توان پذیرفت استراتژیست های یک نهاد سیاسی، اقتصادی، یا ورزشی به دلیل نیازمند بودن به منابع مطالعاتی و پژوهشی، یک کتابدار را بر جایگاه مدیریت بنشانند، عکس آن نیز صادق است و یک مدیر هرچند متبحر در امر مدیریت نمی تواند جواز مدیریت بر کتابخانه هایی را داشته باشد که امروزه رفتارهای تخصصی چند وجهی و پیچیدگی های عصر اطلاعات را در خود حمل می کند. وارسی و چند و چون این مساله البته به گفتگوی بیشتر و تخصصی تر نیاز دارد.
پ: مدیریت و دریغ از خاتمی
اشتباه خاتمی به عنوان اندیشه ورز اصلاح طلب حداقل در سازمانی که خود سالها در آن مدیریت کرده و ظرایف و پیچیدگی های آن را دیده بود، از همان روزی آغاز شد که نتیجه انتخابات ۱۳۷۶ به پیروزی او ختم و رفتن او از ساختمان آفریقابه کاخ ریاست جمهوری قطعی شد. حیرانی بی اندازه و تعجب بسیار از این روست که چگونه انسانی که روش و منش خود را به عقلانیت گره می زد و در بیشتر رای ها و نظرهایی که از او به گوش می رسید و همچنین در عزل و نصب هایی که انجام می داد، صلاحیت و تخصص را در کنار هم می نشاند، در انتخاب و انتصاب رئیس کتابخانه ملی آنچنان رفتار کرد که هیچ کتابداری را ندید و در نهایت یک غیرکتابدار (سید کاظم موسوی بجنوردی) را به این سمت منصوب کرد. پرسش اینجاست که آیا سید محمد خاتمی بعد از سالها ریاست در کتابخانه ملی از ظرفیت ها و ظرایف این حوزه بی خبر بود؟ آیا او نیز داد “عقلانیت” را فقط بر سر دیگران روا می دانست؟ آیا او باخبر نبود که نصب یک متخصص در این کتابخانه کارها را به سامان تر می کند؟ آیا او به عنوان یک اصلاحطلب نباید به اصلاح ساختار مدیریتی یک نهاد مهم فرهنگی می پرداخت؟ چنانچه او یک کتابدار را بر مدیریت این نهاد منصوب می کرد، آیا کتابداران در ادامه کار به تربیت مدیرانی که توان مدیریت در سطح کلان را داشته باشند، موفق نمی شدند؟ آیا حضور یک کتابدار در صدر کتابخانه ملی موجب تضعیف آن می شد یا تقویت آن؟ آیا او به پیچیدگی عنصر اطلاعات و آینده ی آن واقف نبود؟ پرسش ها بی پایان است ولی هشت سال فرصت مناسبی بود که سید محمد خاتمی به عنوان یک اصلاح طلب از کتابداران دریغ کرد و تا انتها نیز بر اشتباه خود پا فشرد. اشتباهی که اگر انجام نمی شد و یا در اواسط راه به مسیر صحیح می افتاد، شاید موجب می شد که محمود احمدی نژاد نیز بر همان راه برود و ریاست یک نهاد فرهنگی و تخصصی را، یک جایگاه ساده مبتنی بر داد و ستدهای سیاسی فرض نکند. ریاست کتابخانه ملی توسط سید کاظم موسوی بجنوردی در هشت سال ریاست جمهوری سید محمد خاتمی، و علی اکبر اشعری و اسحق صلاحی در زمان محمود احمدی نژاد با توجه به این که هر کدام از آنها داری تجربیات گوناگون در حوزه هایی خاص هستند، هر سود و منفعتی که به زعم روسای جمهور پیشین داشت، اما یک فرصت مناسب را از کتابداران و متخصصان حوزه اطلاعات و دانش گرفت. مساله چگونگی مدیریت این مدیران وداوری درباره کارنامه ی آنان نیست، که این مساله فرصت دیگری طلب می کند و اتفاقا اهمیت دارد و تاکنون صورت نگرفته است، اما از آنجایی که همه این افراد به حکم روسای جمهور بر سر کار آمدند آن حکم و آن تصمیم می تواند مورد گفتگو و چون و چرا قرار بگیرد. مساله این است که خاتمی می توانست با انتخاب یک متخصص کتابداری که کم هم نبودند و نیستند، روند مدیریت در این سازمان را عمیقا دگرگون کند. به گمان من داوری درباره ی آنچه در این شانزده سال بر کتابخانه ملی رفته است بدون داوری درباره ی نگرش روسای جمهور پیشین به جایگاه این سازمان فرهنگی ناعادلانه خواهد بود و گرچه این مساله ابدا روسای این سازمان را از نتایج درست و نادرست تصمیم هایی که گرفته اند مبری نمیکند اما هر چه هست و بوده است، نتیجه تصمیم و انتخاب دو رئیس جمهور است. تصمیم هایی که می توانست هر یک از سه مدیر این سازمان را بنا به تجربه و تخصصی که دارند و داشتند در جایی بگمارند که نفع و سودش بیشتر و وسیع تر به این ملک و سرزمین برسد و از طرفی فرصتی را از کتابداران دریغ نکند. فرصتی که قطعا و حتما در هویت یابی و هویت سازی می توانست تاثیر داشته باشد.
مساله این است که خاتمی می توانست با انتخاب یک متخصص کتابداری که کم هم نبودند و نیستند، روند مدیریت در این سازمان را عمیقا دگرگون کند. به گمان من داوری درباره ی آنچه در این شانزده سال بر کتابخانه ملی رفته است بدون داوری درباره ی نگرش روسای جمهور پیشین ناعادلانه خواهد بود
ج: هویت و فرصت از روحانی
هویت مساله ایست که جوامع انسانی از کوچکترین جز آن یعنی انسان های منفرد تا گروهها و اقشار و طبقات گوناگون و در سطح وسیع تر و کلان تر، ملت ها به دنبال کسب، حفظ و تکثیر و تبلیغ آن هستند. هیچ فرد انسانی و گروه اجتماعی بدون هویت نمی تواند بر ارزشها و آرمانهای مشترک دست پیدا کند و بحران هویت در جهان جدید از مهم ترین بحران هایی ست که نه تنها افراد و گروهها بلکه گاه ملت ها را گرفتارآسیب ها و هزینه های بیشمار می کند. در این میان، گروهها و اقشار مختلف نظیر ورزشکاران، پزشکان، رانندگان تاکسی، دبیران، تجار، بانکداران و … علاوه بر هویت های ملی، هویت های شغلی و تخصصی نیز دارند، هویت هایی که هر گروه سعی می کند تا در تعامل با گروههای دیگر جامعه آن را مشخص و منفک کند و با استوار کردن آن هویت، بر اهمیت جایگاه و منزلت اجتماعی خود بیفزاید. فعالیت هر کدام از این گروهها در درون حوزه شغلی و تخصصی خود بخشی از هویت آنها را می سازد و بخشی دیگر در تعامل با گروههای دیگر و به اندازه نمودی که در جامعه پیدا می کنند به دست می آید. برای مثال، هویت فوتبالیست ها فقط در زمین بازی مشخص نمی شود، بلکه رفتار آنها در خارج از زمین بازی، هنگامی که بعضی از آنها وارد جرگه مربیان می شوند، هنگامی که بعضی دیگر وارد حوزه های مدیریتی می شوند و یا حتی هنگامی که آنها به حوزه های سیاسی و فرهنگی وارد می شوند شکل می گیرد. فرض کنید که هیج فوتبالیستی هیچگاه مربی هیچ تیمی نمی شد و تمام مربیان کسانی بودند که یکبار هم میان زمین بازی را ندیده و فقط دوره ی مربی گری را گذرانده اند. در چنین شرایطی آیا فوتبالیست ها گرفتار بحران هویت نمی شدند؟ آیا در این صورت آنها خود را در حد گلادیاتورهای عصر جدید نمی دیدند که فقط تا وقتی پا به توپ هستند! ارزش و احترام دارند؟ می خواهم بگویم که هویت یابی تنها به فعالیت های درون گروهی ختم نمی شود. فرض کنید که در طول چندین دهه مربیان تیم ملی یک کشور فوتبالیست نباشند، حتی اگر نتایج مناسبی هم به دست بیاورند اما آن نتایج منجربه هویت سازی برای فوتبالیست ها نمی شود. اما اگر یک فوتبالیست ببیند که در زمان بازیگری فرصت بازی در پست تخصصی خود را دارد و پس ازآن فرصت مربیگری و مدیریت تیم و باشگاه و لیگ و فدراسیون و … آنگاه از مجموع این عوامل و این شرایط هویت جمعی فوتبالیست ها شکل می گیرد، در غیر این صورت همواره احساس خلاء و بحران همراه آنها خواهد بود به حدی که این بحران در ادامه به نسل های بعدی منتقل خواهد شد و در زمین بازی نیز تاثیر خواهد گذاشت. داستان کتابداران نیز می تواند با اندکی افزایش و کاهش بر همین روال و سیاق باشد . یعنی فعالیت های درون صنفی و حرفه ای به یک شیوه منجر به کسب هویت می شود، اما فعالیت هایی چون مدیریت های کلان کتابخانه ها به نوعی دیگر می تواند تصویری دیگر از این گروه ارائه دهد و توانمندی های آنها را منعکس و در نهایت به کسب هویتی پایدار و عمیق تر منجر شود. مدیریت کتابخانه ملی از آنجهت که یک نهاد نمونه و الگو در ذهن و دل کتابداران است می تواند در هویت سازی و باورمندی کتابداران به خود موثر باشد و علاوه بر این که عقلانیت، صلاحیت و تخصص را در کنار هم می نشاند، نسل جوان کتابداری ایران را که متخصصان مدیریت دانش و اطلاعات نیز هستند، برای آینده آماده و مهیا می کند. آینده ای که چه بخواهیم و چه نخواهیم در دست جوامع و ملت هایی خواهد بود که آمد و شد اطلاعات، مدیریت و طبقه بندی و ذخیره و بازیابی آن را مدیریت و تشنگان دانش و اطلاعات را به سهولت و سرعت سیراب می کنند. به همین دلیل شاید دور از انتظار نباشد که جامعه کتابداری ایران امیدوارانه به تصمیمی که در دست حسن روحانی، رییس جمهور منتخب مردم است بیندیشد و انتظارداشته باشد تا اینبار فرصتی به آنها داده شود. چنانچه ایشان روند شانزده سال گذشته را مرور کرده وعقلانیت و اعتدال و تخصصی که همواره بر آنها تایید و تاکید مستمر و پی در پی داشته اند را گرفتار استثناء! نکنند ، میتواند فرصتی برای کتابداران بسازد تا آنها نیز خود را بیازمایند و آبدیده کنند. البته صلاح دولت را رئیس جمهور و مشاوران آن لابد بهتر می دانند، اما اگر حکم به اعتدال و عقلانیت و تکیه بر تجربه تاریخی باشد، شاید بد نشود اگر به جامعه ی کتابداری ایران که بیش از چهار دهه از تاسیس و استقرار آن گذشته اما کمتر فرصت ظهور و حضور در سطوح کلان مدیریتی را داشته است، فرصتی برای کسب هویت و بروز و ظهور توانایی هایشان داده شود.البته در غیر این صورت نیز اتفاق خاصی نمی افتد و چه بسا اشتباه تمامی این نوشتار و گمانه های درون آن روشن شود.
پایان بینی و ژرف نگری حکم می کند در جهانی که امواج اطلاعات، آن را همواره متلاطم نگه داشته است، متخصصان مدیریت دانش و اطلاعات را باور کنیم و فرصت ساخت و ساز هویتی که نبودنش این حوزه را گرفتار بحران می کند، به حداقل برسانیم.
به نظرم این یادداشت نمونه بسیار خوبی از یک استدلالی منطقی و کاملاً معقول است. زیرا نه تنها نویسنده به خوبی توانسته است مسئله اصلی بحث خود را تبیین کند، بلکه با استناد به شواهد تاریخی و منابع مستند (از جمله آنچه در خبرنامه انجمن در سال ۸۴ منتشر شده و استناد به آراء متخصصان این رشته) خواننده را تا پایان بحث با خود همراه می سازد. ضمناً با این جملهء ایشان بسیار موافقم که: «هویت مساله ایست که جوامع انسانی از کوچکترین جز آن یعنی انسان های منفرد تا گروهها و اقشار و طبقات گوناگون و در سطح وسیع تر و کلان تر، ملت ها به دنبال کسب، حفظ و تکثیر و تبلیغ آن هستند. هیچ فرد انسانی و گروه اجتماعی بدون هویت نمی تواند بر ارزشها و آرمانهای مشترک دست پیدا کند و بحران هویت در جهان جدید از مهم ترین بحران هایی ست که نه تنها افراد و گروهها بلکه گاه ملت ها را گرفتارآسیب ها و هزینه های بیشمار می کند».
من همه نظرات اساتید را خواندم.هم موافق و هم مخالف ولی موضوع اینه که همانطور که شما گفتید تا حالا این فرصت به کتابداران داده نشده و چرا؟چه کسی میتواند ادعا کند که کتابداران بهتر نیستند؟مگر تا حالا کسی کارهای روسای کتابخانه ملی را در شانزده سال گذشته نفد کرده؟
تحلیل درستی است باید به ما کتابداران هم فرصت بدهند ولی کو گوش شنوا.کتابخانه ملی باید نقد بشه ولی به قول شما چرا ۱۶ساله این کار نشده البته ما کتابدارها مقصر هستیم ولی میدونید که خیلی ها حرف پذیرش نقد رو میزنن ولی تحمل ندارن. فعلا تبلیغات عددی و کمی مهمه نه هویت و مدیریت
گرچه کتابدار نیستم اما به واسطه حضور چندین ساله در سازمان اسناد و کتابخانه ملی و درگیری نزدیک با مسائل و مشکلات آن، سخنان جناب حیدری نژاد را کاملا تایید می کنم. از سوی دیگر، در طول همین سال ها، کتابدار یا آرشیویست متبحری را که مدیر اجرایی متبحری هم باشد، نشناخته ام. شاید این از کم اقبالی من بوده باشد. در هر صورت، بنا به عقیده خود، که انسان ها در موقعیت ها ساخته می شوند، باید شانس احراز پست های بالای اجرایی به این گونه افراد داده شود تا در طول زمان، اشکالات و نقائص احتمالی خود را در حوزه های اجرایی نیز برطرف کنند.
نگاه و تحلیل جالبی بود به این دو دوره. دولت جدید تا کنون نشان داده که رویکردی به نسبت منطقی در انتساب ها دارد و امید است که در مورد کتابخانه ملی نیز این اتفاق بیافتد. من تعصبی در مورد مدیر کتابدار ندارم اما مسئله این است که کاربلدی در اکثر انتسابهای مدیران کتابخانهها مورد بی توجهی بوده است.
منظور از انتساب البته انتصاب بود! 🙂
واقعا چرا کتاخانه ملی نقد نشده؟اگر همه چیز باصفا و درست است چرا یک جلسه نقد نمیگذارند و منتقدان را دعوت نمیکنند؟البته نوشته شما راجع به نقد نیست اما چون اشاره کرذه بودین این سوال برای منم پیش آمد. در ضمن به نظر شما این تحلیلها به گوش رییس جمهور میرسه؟
مقاله جالبی بود. به هر حال حس من أین است که در نصب رىىس جدید برأی کتاب خانه ملی أین بار یک کتابدار انتخاب خواهد شد. با پایان دوران اقتدارنمایان إمکان تغییرات خوبی وجود دارد. اما مشکل بحران هویت به قوت خود باقی است.
چرا فکر می کنید برای مدیریت کتابخانه ملی کتابداران از متخصصین مدیریت بهترند. کتابداران متخصص اطلاعات هستند نه مدیریت یک مجموعه.