نوروز عید و جشن آدمی نیست!

و نوروز عید و جشن “زمان” است

آنگاه که خورشید تیغ­های خود را برکشیده ­تر و شب دامن خود را برچیده ­ترمی­دارد، آنگاه که روشنی،  نیشتری می­شود بر جان سیاهی و آنگاه که پاکی  رعشه  می ­اندازد بر پیکره پلیدی و”شدن”   از  “بودن” س بقت می­ گیرد، و روز نوچنان شفاف و بلند و سترگ می ­نمایاند که دیروز با هر هیبتی که داشته است تاب نمی­ آورد و… نوروز جشن زمان است و بر آدمی­ست که زمان را خجسته باش بگوید و مبارک باد سر دهد

نوروز عید و جشن “طبیعت” است،

آنگاه که زمین با هر نفسش چکامه­ های نو آغازمی­کند، آنگاه که سرو سر بلند می­کند، آنگاه که برگ نمادی  می­ شود برای نو شدن  و شکوفه نمادی برای زیبایی ، و چشمه، موسیقی غزل را رقصان زمزمه می­کند، آنگاه که رود فراز و فرود  راه دریا را به قصیده­ای سنگین طی می­ کند و آسمان به انگشت تدبیر ورق می ­خورد و باران هستی را می­ شوید وطبیعت و هر آنچه در آنست به کمال نو می­شود و عطر تازگی می­دهد و … نوروزجشن طبیعت است و بر آدمی­ست که طبیعت را خجسته باش بگوید و مبارک باد سردهد.

ونوروزعیدو جشن شعر است،

جشن کلمات، جشن ماهی در تنگ،جشن سبزه در آب، جشن موسیقی در هستی و جشن کبوتر در پرواز، جشن جنگل درازدحام سبز، و جشن دریا در کران ه­­ای بی­ پایان و جشن چشمه­ ها در میزبانی تمام آنچه که جامه و رخت نو بر تن کرده است و غبار غفلت از جان و دل شسته است و بر آدمی واجب است که بر تمام این­ها یک به یک و البته با احترام خجسته باش بگوید و مبارک باد سر دهد.

و اما نوروز عید و جشن “آدمی” نیست،

و هیچ گاه نبودهاست و هیچ زمان نخواهد بود، آدمیان از سر آغاز هستی به نشانه­ شناسی خوگرفته ­اند و هر آنچه در هستی موجود است را از صدر تا ذیل بیشتر و بهتر به نشانه  می­ شناسند و از نشانه­ ها معنا می­ گیرند و آن را جامه می­ کنند به قامت تاریخ و فرهنگ و دانش و … هر آنچه خود دارند. آدمی همواره جویای نشانه­ ها بوده است و هم از آنها آموخته است و هم این که سود جسته است دربیان آنچه در درون خود دارد و شاید گزاف نباشد اگر بگوئیم که زندگانی آدمی بی­شمار است از نمادها و نشانه­ ها، و حال، زمان و طبیعت نیز نشانه شده است برای آدمی…اما تنها نشانه شده است، نشانه تازه ­گی، نشانه تحول، نشانه نوشدن، بیداری، پاکی، صداقت، درستی، رفتن، نماندن، هوشیاری، دانایی، دوبارهدیدن، دوباره از سر گرفتن و … چه بی­شمار نشانه­ ها که از طبیعت به چشم دل وذهن ما نمی­ رسد! اما این “بی­شمار” هیچ دلیل و علت نمی­ شود بر آن کهنوروز” عید و جشن آدمی باشد!

سر راست ­تر سخن آن که عید و جشن آدمی  آن روز است که غبار کهنگی از دل بزداید و گرد رخوت از ذهن بشوید و جان را به دانشی نو زینت ودل را به پاکی پیوند و زبان را به نیکی هدایت کند، آنگاه که “آگاهی” بال می ­شود برای بالاپریدن و دانشمند قدر می­ بیند و هنرمند بر صدر می­ نشیند،آنگاه که چشم آدمی بازتر می­ شود بر پاکی و بسته ­تر بر پلیدی، و دل آدم میهمان نا ­پذیرتر برای ریا و دورنگی.  آنگاه که “اطلاعی” نو میهمان دل وذهن آدمی می­شود، آنگاه که به مدد دانش و آگاهی تازه، جان و دلش را نومی­کند و آب طراوت بر ذهنش می­ پاشاند و عشق را نفس می­کشد و شعر را شور می­دهد و دیروز را چشم می­ بندد و فردا را به آغوش می­ کشد و قدر “روز نو” را می­داند این یگانه موجودی که به زینت عقل و خردآراسته شده است.

آری “نوروز” هیچ­گاه “عید و جشن آدمی نیستو نبوده است و تا این­ها نشود نه “روزی” بر او خجستهمی­شود و نه “روزگاری” بر او مبارک!

 

About جلال حيدري نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

View all posts by جلال حيدري نژاد →

4 Comments on “نوروز عید و جشن آدمی نیست!”

  1. نخست آنکه فرا رسیدن نوروز پیروز و آغاز سال جدید را حضورتان تبریک عرض می کنم. بله حق باشماست. اما همانطور که شما بهتر از من می دانید، در فرهنگ کهن سرزمین ما، این دگرگونی شگفت انگیز در طبیعت، فرصتی بوده برای نو شدن ذهن و اندیشه آدمی.

  2. واقعا زیبا بود آقای حیدری نژاد عزیز. حقیقت نوروز را به درستی تشریح کردید. کاش هرروز برای ما نوروز باشد. هر زمانی که شاکر نعمتهای خدا باشیم و همدیگر رادر دلهایمان نگه داریم نوروزماست.بهارتان سرشار از سلامتی.

  3. نوروز را با بهار و عطر دل انگیز شکوفه های نو رسیده،
    و قهقهه پرندگان مهاجر،
    با تولد زندگی و پیدایش زیبایی ها،
    با سخاوت و بخشش،
    با اندیشۀ نیک، گفتار نیک و کردار نیک
    آغاز می کنیم.

    مطلبتان بسیار خوب و جالب بود.

  4. چلال عزیزسلام و عیدت مبارک. مثل همیشه زییا و پرمعنا همراه با نگاهی متفاوت به مساله ای تکراری پرداختی.یاد روزهای رادیو افتادم.حیف که رادیوآدمهایی مثل تورو از دست داد.تو همیشه نگاه جدید داری و قدرت در کلماتت موج میزنه.خوشحالم که بازم میتونم نوشته هاتو اینجا بخونم.فکر نکنم منو به یاد بیاری ولی شایدهم یادت باشه.روزهای خوش رادیو بخیر.روزهای خوش تو هم پایدار جلال جان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *