تفکر تأملی (Reflective Thinking) به این معناست که گاهی بخواهیم پندار، گفتار و رفتارمان را با نگاهی نقادانه ارزیابی کنیم. تجربههای گذشته را به یاد آوریم و فرصتی برای بازبینی افکارمان داشته باشیم. نوعی خودکاوی آگاهانه و منصفانه. بدون عذر و بهانه. بیآنکه قصد داشته باشیم خود را توجیه، یا دیگران را محکوم کنیم. مروری دقیق بر کارنامهء زندگی، یا بخشهایی از آن، با هدف بهبود و رشد فکری و عاطفی. واکاوی مواضعی که در برابر رخدادهای اطرافمان گرفتهایم. زمانی که سکوت کردیم، سکوتی معنادار یا بیمعنا! زمانی که آن را شکستیم و ندانستیم با خردههایش چه کنیم! روزهایی که وظایفمان را در محیط کار مسئولانه انجام دادیم و ساعتهایی که این وظایف را از یاد بردیم. موقعیتهایی که منافع فردی موقتی را به منافع جمعی پایدار ترجیح دادیم؛ و البته خیلی زود هم تاوانش را پرداختیم. در نظر طرفدار راستی و درستی بودیم، ولی در عمل به گونهای دیگر رفتار کردیم. خلاصه اینکه تفکر تأملی فرصتی است که بیپروا از خود بپرسیم که آیا همخوانی منطقی و معقولی میان پندار، گفتار و رفتارمان وجود دارد؟
به این ترتیب، هر گاه در گامهایی از زندگی لحظهای درنگ کنیم تا به راهی که پیمودهایم و مسیری که پیش رو داریم نظری بیافکنیم، نوعی تفکر تأملی را تجربه میکنیم. این شیوهء تفکر فرصتی برای «تردیدی آگاهانه» برای محک اندیشههاست. تردیدی خودخواسته دربارهء همهء چیزهایی که به زندگی فردی و اجتماعی ما مربوط میشود. دربارهء هر آنچه با ما و همراه ماست. فرصتی برای داوری داوریهایمان. آزمونی برای پرسش از خود. واکاوی وجدان آدمی توسط خودش: بیواسطه، صریح و روشن.
البته تفکر تأملی کمی دشوار است و نباید تجربهء چندان خوشآیند و شیرینی باشد. به همین دلیل خیلی طرفدار ندارد. زیرا آدمی را در موقعیتی قرار میدهد که ناچار است با خودش مواجه شود. رو در رو و چشم در چشم. خودی که ماهها و سالها در پشت پردههای رنگارنگ پنهان شده و اکنون قرار است رخ بنماید. اما ما معمولاً ترجیج میدهیم از خودمان فرار کنیم؛ و با این شیوهء تفکر گرفتار نشویم. گویی فردی که ذهنش را به تفکر تأملی میسپارد، آینهای در دست میگیرد تا خودش را آنطور که هست ببیند، نه آنطور که همیشه دلش میخواهد. اما واقعیت این است که ما اساساً آن کسی نیستیم که فکر میکنیم، بلکه آنطور که فکر میکنیم هستیم! این هم یک پارادوکس است که شناخت بهتر آن به کمی تأمل نیاز دارد. در نتیجه شیوهء فکر کردن ما زمانی که با تأمل همراه باشد، عریان و بیپرده است. این در حالی است که ما اغلب ترجیح میدهیم در حصار ایمنی که ساختهایم در امان باشیم. اصلاً خود را درگیر خیلی از مسائل نکنیم. برایمان راحتتر است که بسیاری از مسئلهها را نادیده بگیریم. بویژه زمانی که همه چیز ظاهراً مرتب و منظم است. به قول جناب حافظ: خرقه پوشی من از غایت دینداری نیست/ پرده ای بر سر صد عیب نهان می پوشم.
ضمناً در روزگار پرشتاب امروز معمولاً چنان گرفتار روزمرگی هستیم که فرصتی برای تفکر تأملی نصیبمان نمیشود. جریانی ویرانگر از جنون سرعت بیرحمانه ما را با خود میبرد و زمانی برای درنگ نیست. با این حال، نباید نامید بود. هنوز فرصتهایی هست. هنوز امید هست؛ و هنوز میتوان در پیچهایی از جادهء زندگی با خود روبرو شد. یکی از فرصتهای مغتنم برای این مواجه روزهای اول و آخر سال است. اکنون که این یادداشت را مینویسم، غروب یکی از روزهای آخر اسفند ۱۳۹۲ است و تا پایان این سال فقط چند روزی باقیست. شاید تقسیم زمان – که از ازل تا ابد ادامه دارد – به روزها، ماهها و سالها برای ایجاد چنین فرصتها بوده است. فرصتی برای آغازی دوباره. بهانهای برای شروعی تازه. بویژه آنکه بر اساس تقویم ما آغاز هر سال همراه و همزمان با بهار طبیعت باشد. هر چند زمان بیآغاز و بیپایان است. هر چند اول فروردین هر سال جدید عملاً ادامهء طبیعی اسفند سال پیش است؛ و فقط ما هستیم که سالها را می شماریم. وگرنه زمان در بستر ابدیت بیشتاب در جریان است.
به هر حال، فلسفه این تقسیمبندی هر چه هست، معمولاً آدمها در پایان هر سال کارنامهء دوازده ماه از زندگی خویش را مرور میکنند. برخی با مروری شتابزده و برخی با کمی نکتهسنجی و ژرفاندیشی. آدمهایی که اهل این درنگ هستند از خود میپرسند: این سال چگونه گذشت؟ چه دستاوردی داشت؟ نقش من در این میانه چه بود؟ چقدر برای جامعه مفید بودم؟ چطور میتوانستم بهتر از این باشم؟ چه اشتباهاتی داشتم؟ چه تصمیمهای درستی گرفتم؟ چه دیدم؟ چه شنیدم؟ چه آموختم؟ چه اندوختم؟ چه از دست دادم؟ گاهی هم این پرسشها کمی اساسیتر است. مثلاً اینکه واقعاً من کیستم؟ که میتوانم باشم؟ که میخواهم باشم؟ اصلاً کجای این دنیای بزرگ ایستادهام؟ چه وظیفهای دارم؟ تکلیف و مسئولیت من در برابر حقیقت، آزادی و اخلاق چیست؟ و پرسشهایی مشابه که دلالت بر چیستی و چگونگی ماجراهای زندگی دارند.
پاسخ به این پرسشها به تعداد آدمهایی که آن را مطرح میکنند متفاوت است. اما بر این باورم که حتی فقط طرح آنها در ذهن هر یک از ما ارزشمند است و باید آن را به فال نیک گرفت. البته تقویت مهارت تفکر تأملی نیازمند تمرین است. تمرین استدلال، تمرین تفکر انتقادی (Critical Thinking)، تمرین تفکر منطقی (Logical Thinking) از این جمله است. علاوه بر این، یکی دیگر از این تمرینها خواندن رمان است. پیش از این در یادداشتی با عنوان «بازتاب رمان در ذهن و زبان» به اثرات رمانخوانی بر اندیشه اشاره کردهام که مبتنی بر نظرات اورهان پاموک – نویسنده شهیر ترکیه و برنده نوبل ادبیات ۲۰۰۶ – بود (پاموک، ۱۳۹۲). برای رعایت ایجاز در نوشتار از تکرار آنچه در آنجا نوشتم پرهیز میکنم. همچنین، خواندن نمونههای خوب از تفکر تأملی نیز برای تقویت این مهارت مفید است. اتفاقاً یکی از موراد موفق این شیوه از بازنگری در عملکرد را اخیراً در صدمین شمارهء مجلهء وزین «نگاه نو» خواندم. جناب آقای علی میرزایی – سردبیر فرهیختهء این مجله – تاریخچه ۲۳ سال انتشار پرفراز و نشیب «نگاه نو» را با نگاهی تحلیلی روایت میکند و در بخش از آن مینویسد:
«خط مشی اصلی در برنامهریزی و انتشار نگاه نو، از نخستین روز انتشار تا امروز، این بوده است که این نشریه بدون سمتگیری سیاسی، در چارچوب قانون، خدمتگذار دانش، حقیقت و آزادی باشد. مستقل بماند؛ خردورزی را تبلیغ کند؛ دروغ نگوید؛ مجیز نگوید؛ جنجالآفرینی نکند؛ سردبیر در اجرای وظیفهء «دروازبانی»اش جدی باشد و به مقالههای بیسر و ته نامعتبر و آثاری که پدیدآورندگان آنها شعور خوانندگان را دستکم میگیرند، تکرار مکررات میکنند، یا با مطالب بیمعنا و بیبنیهء سرشار از واژهها و تعابیر مغلق ولی پوک خوانندگان را مرعوب میکنند، اجازه عبور و انتشار ندهد. مقالههای فلهای چاپ نکند؛ نان قرض ندهد، حتی به بهای رنجاندن صمیمیترین دوستان خود عوام فریبی نکند و فریفتهء عوام هم نشود. به نقش پیشگامی خود آگاه باشد؛ مشوق و موید خشونت، استبداد، تکصدایی، و تحجر نباشد؛ اهل مدارا باشد، به چند صدایی در عمل احترام بگذارد. از طرح نظریات مخالف نهراسد؛ و در عین حال از افراطیگری، ضمن پایبندی به اصول بپرهیزد و ….»
اکنون در واپسین روزهای سال ۱۳۹۲ بیاید هر یک از ما با درنگی کوتاه بر آنچه در این سال گذشت، فرصتی برای تفکر تأملی برای خود ایجاد کنیم. امید آنکه حاصل این تفکر تصمیمهای پربرکتی باشد که رنگی تازه به زندگی بخشد و طرحی نو در اندازد.
منابع:
پاموک، اُرهان (۱۳۹۲) «وقتی مشغول خواندن یک رمان هستیم در ذهن ما چه اتفاقاتی رخ میدهد»، ترجمه عینله غریب، تجربه: ماهنامه هنر و ادبیات، دوره ۳، ش. ۲۶، پیاپی، ۱۰۳، ص. ۱۰۶-۱۱۲.
منصوریان، یزدان (۱۳۹۲) «بازتاب رمان در ذهن و زبان». پایگاه خبری لیزنا، سخن هفته شماره ۱۷۰. ۲۸ بهمن ۱۳۹۲.
میرزایی، علی (۱۳۹۲) «یادداشت سردبیر: آنچه توانستیم، نه آنچه میخواستیم». نگاه نو، سال ۲۳، شماره پیاپی ۱۰۰، ص. ۶-۱۲.
با سلام و ضمن تبریک سال نو خدمت دکتر منصوریان
امیدوارم که این تفکر تاملی برای همه به وجود بیاید.
با سلام و شادباش سال نو و جشن نوروزی. ضمن تشکر از جناب دکتر منصوریان که مانند همیشه با نکته سنجی های خود دریچه ای بروی خواننده می گشاید، فقط خواستم گوشزد کنم که توان تفکر تأملی، به طور بالقوه در همه هست، اما، همانطور که دکتر منصوریان هم اشاره کرده اند، معمولا افراد از آن طفره می روند و به آن تن نمیدهند. به تعبیر دیگر، افراد از اینکه به خود خودشان تن دهند هراس دارند. البته این تن دادن کار آسانی نیست و کار هرکسی هم نیست جون در واقع پای حساب و کتاب در میان است؛ حساب و کتابی که معلوم نیست دست آخر به سود منتهی می شود یا به زیان و همین برای خیلی ها هراس آور است….
درود بر شما
با تبریک سال نو امیدوارم در سال جدید تفکراتی نو همراه با تفکر تأملی در پژوهشها و پایان نامه های دانشجویان تحصیلات تکمیلی علم اطلاعات ایجاد شود.
سپاس
درود بر شما و سپاس از طرح این موضوع ارزشمند،
چنانکه بهتر از من آگاهی دارید شاید بتوان جان دیویی را از نخستین کسانی دانست که در زمینه Reflective Thinking نوشته اند. او تفکر تاملی را توجه پویا، مداوم و دقیق در یک باور یا یک شکل حمایت شده از دانش و نتیجه هایی که از آن دانش به دست می آید می داند. به باور او پرورش تفکر تاملی باید هدف فرایند یاددهی-یادگیری باشد. چرا که یادگیرندگان به کمک این نوع از تفکر می توانند دریابند چه می دانند، چه چیز باید بدانند و چگونه می توانند این شکاف را از طریق یادگیری پر کنند.
البته بی شک تاملی اندیشیدن درباره خود نیازمند مهارت هایی گسترده تر از تفکر تاملی در یاددهی-یادگیری است. چرا که نیاز به فروتنی، از خود گذشتگی، بی طرفی و آزادگی اندیشه دارد که به سختی می توان آنها را در همه یافت.
در نظام های آموزشی توسعه یافته، مانند نظام آموزشی بریتانیا، فراگیری تاملی اندیشدن از پایه در برنامه درسی دانش آموزان قرار دارد و فراتر از “درس برای مدرسه” یک مهارت شهروندی است که در همه باید پرورش یابد تا جامعه ای “با انصاف” پرورش داده شود.
سلام. من کاملا موافق نظر شما هستم. تامل در تفکراتمان رفتارهایمان ضروری است.اما بسیاری از اطرافیان من این چنین نیستند و هر چه بر سر می زنم افاقه ای نمی کند.من بیشت تقصیرات را به گردن نظام آموزشی فاسدمان می اندازم