کتابخانه “ملی”  در مواجهه با معنایی “عمومی”

 

کتابخانه ملی، تیم ملی ، نفت و معادن ملی !

ما کشوری هستیم که سرانه زمین های استاندارد  فوتبالی که داریم  نسبت به جمعیت فوتبالیست های لیگ های مختلف، اعم از دسته دوم  یا اول ولیگ برتر  بسیار اندک است اما آیا این دلیل میشود که فوتبالیست های باشگاه های گوناگون همه به کمپ تیم ملی هجوم ببرند؟ از ملی شدن صنعت نفت در این مملکت بیش از چند دهه میگذرد، نفتی که اهمیت و اولیتش شاید با هیچ چیز برابری نکند، نفتی که هم خودش و هم سودش باید تمام و کمال به تک تک آحاد این سرزمین برسد .ولی آیا  هیچ وقت شده است که مردمان تحت این عنوان که ” نفت خودمان است، ملی هم هست، باید هم به ما برسد و اتفاقا همین حالا هم احتیاج به خودش و سودش داریم” گالن های  بیست لیتری دست بگیرند و بروند سر چاههای نفت و یا جلوی وزارت نفت که سودشان را بگیرند؟همه معادن به حکم قانون اساسی “ملی  و به همین دلیل متعلق به ملت ایران هستند، اما آیا مجوز میشود که  هرفرد ایرانی با هر شرایطی به دل طبیعت برود و دست به معدنی ببرد؟

این سه مثال( نه تام و تمام) اما  به اندازه ی بسیار زیادی میتواند تناسب و تعادل نظرات گوناگون درباره ی شرایط “کتابخانه ملی و مخاطبان آن را به چالش بکشد.پاسخ افراد و گروههای مختلف به این سه پرسش هر چه باشد باید مطابقت کند  با آنچه درباره ی “کتابخانه ملی” پنداشته میشود. مگر اینکه اهمیت، اولویت و جایگاه کتابخانه ملی، رسالت ها  و وظایفش را نه تنها در حد نفت و معدن ندانند بلکه به اندازه “کمپ تیم ملی فوتبال ” نیز حرمت و جایگاه برایش در نظر نگیرند که در این صورت باید عطاء گفتگو را به لقایش واگذار کرد و یا اینکه بحث را موضوعا به سطحی ملی و عمیق و امروزی کشاند و نشان داد که در جهان امروز، این منابع فرهنگی هستند که حرف اول را در سازوکار ثروت و قدرت میزنند نه معادن طبیعی! و باید یادشان آورد که کشورهای بیشماری بدون نفت سر میکنند انهم در کمال ثروت و قدرت  و فقط با تکیه بر فرهنگ و اخر اینکه باید متاسف بود که کتابخانه ملی را در حتی در حد کمپ تیم ملی نیز نمیدانند!

طرح مساله:

کتابخانه ملی  یگانه سازمان فرهنگی است که اهداف و رسالت هایی یکتا در عرصه منابع دانش اعم از مکتوب و غیر مکتوب دارد.این یگانه گی  آنچنان است که در هیچ سرزمینی اهداف، وظایف و رسالت های این نهاد فرهنگی را بر دوش سازمان ها و نهادهای موازی نمیگذارند و به زبان دیگر از هیچ نهاد و سازمان دیگری آن وظایف و مسولیت ها را درخواست نمی کنند. کتابخانه ملی از طرف دیگر باید پاسخگوی نیازهای مطالعاتی پژوهشگران باشد. اما شرایط  و وضعیت کنونی کتابخانه ملی به گونه ایست که پژوهش به معنای” تلاش   هوشیارانه و سامانمند برای یافتن، بازگویی و بازنگری پدیده‌ها،رخدادها، رفتارها و انگاشته ها”   انجام نمیشود و یا اگر میشود در اقلیت است.کتابخانه ملی در دایره ای کم اثر، کم بازده و کم عمق  از آمد و شد قرار گرفته که خواسته یا ناخواسته این سازمان را از اهداف و وظایف خود دور میکند و یا تمرکزش را  می ستاند و یا خدمت و بهره وری را به کمیتی ناچیز تقلیل میدهد. فروکاستن این سازمان فرهنگی که کیفیت و عیارش باید مرتبه ها بلند تر از کمییت و قیراطش باشد به یک قرائتخانه عمومی از جمله زخم های عمیقی است که در جان و روح این سازمان نشسته ،ضعف عمومی آن را سبب شده و جایگاه و هویت و شخصیت آن را تقلیل داده است.زخمی که اگر مرهمی برای آن مهیا نشود از فرهنگش نه ” فر و شوکتی ”  می ماند  برای آن و “ملی”  بودنش به کمترین سطح یعنی “عمومی” نزول خواهد کرد.

 

ریشه های دل ریش این مشکل:

اینکه این سازمان فرهنگی چرا و چگونه به اینجا رسیده است دلایل درونی و بیرونی متعدد دارد:

الف: دلایل درونی

  1. حضور مدیران کم صلاحیت و بعضا بی صلاحیت در راس این سازمان در هشت سال گذشته، مدیرانی که از مدیریت تنها به نمایش های رسانه ای ارادت داشتند و کتابخانه ملی را بخشی از تیول خود میدانسته و با رویکردی پوپولیستی از مخاطبان کتابخانه نیز استفاده ابزاری میکردند! آنها  با ژست “مردم سالارانه” درهای کتابخانه را گشودند و با خدمات سطحی دلربایی کردند تا به واسطه این افزایش کمیت ،هرازگاهی بتوانند قامت کوتاه فکر و اندیشه خود را در قاب بلند و حوزه وسیع رسانه ببینند! مدیران پیشین این سازمان ابدا به اصول و  اساسنامه وفادار نبودند  وانچه برایشان اهمیت داشت “اصل و اساس” ماندگاری خودشان بود. آنها زیر علم هر رسالتی سینه میزدنند بدون اینکه به رسالت این سازمان متعهد باشند.آنها ماموریت های این سازمان را به ماموریت های شخصی گره زدند و کیفیت را در برابر کمیت ذبح کردند.
  2. عدم تلاش رسانه ای برای تببین و تعیین جایگاه و هویت کتابخانه ملی در ذهن جامعه و تعمیق این مفهوم که کتابخانه ملی از عمومی متفاوت است از دیگر کاستی هایی است که هیچ گاه صورت نگرفت و در هشت سال گذشت یکسره به محاق رفت. گرچه این مساله نیز حکایت  ضعف و عدم آگاهی و کوتاه بینی روسای پیشین این سازمان را با صدایی رسا روایت می کند. به هرحال هیچگاه چنین تلاشی صورت نگرفت و جامعه از وظایف و اهداف این سازمان باخبر نشد و حتی گاه با رویکرد پوپولیستی که روسای پیشین داشتند ،انتظارات، توقعات و توهمات درباره ی نحوه و شیوه های خدمت رسانی این سازمان ناعادلانه و بی دلیل افزایش یافت.

 

ب: دلایل بیرونی:

  1. عدم وجود کتابخانه های عمومی و دانشگاهی مناسب از دلایل قوی ، برجسته  و موثر در بروز شرایط  و موقعیت فعلی  کتابخانه ملی است . اگر کتابخانه ملی را به عنوان نمادو نشانه در نظر بگیریم و یا آنطور که رایج است آن را “کتابخانه مادر” فرض کنیم، رفتار و اعمال آن برای کتابخانه های دیگر الگو و خطی مشی میشود. در حقیقت به نوعی حکم “سر” را بازی می کند. یعنی مرکز فرماندهی و مدیریت و تعیین استراتژی و سیاست گذاری  و استاندارد سازی. کتابخانه های عمومی در این زمینه حکم پا و دست را دارند که هر کدام به فراخور خدماتی ارائه میدهند.آنچه حادث شده  و البته خطرناک است اینست که  دست و پا توان  ایستادن و خدمت حمل کردن را فراموش کرده و شوربختانه   آن را از “سر” متوقع باشند ! چنین انتظارنامعقولی  اگر استمرار پیدا کند دو نتیجه ی  حتمی خواهد داشت، اول اینکه سر را از ” سر” بودن می اندازد  و دوم اینکه دست و پا نیز به فکر وظایف و مسولیت هایی که دارند نخواهند افتاد. مدافعان این نظر که کتابخانه ی ملی باید جور کتابخانه های عمومی و دانشگاهی را بکشد پیشتر باید به این پرسش پاسخ دهند که  میزان پایداری و استقامت سامانه ای که” سر ”  جور دست و پا را بکشد به چه میزان است؟ و این روند تا کجا باید ادامه داشته باشد؟ و بر فرض ادامه چه عاقبتی در انتظار آن “سر” خواهد بود؟ و آن بخش های خواب رفته را چه کسی باید بیدار کند؟ و …پرسش در این بخش تمامی ندارد.
  2. خلط معنایی  میان واژه “ملی” و ” عمومی”.  در میان عموم و حتی خواص نیز گاه معنای ملی و عمومی یکی گرفته میشود . البته هر آنچه ملی است بی هیچ شکی متعلِّق به  “عموم” است اما  همچنین متعلَّق است از “استفاده ی عمومی.! که  اگر اینطور نباشد همه ما در هر سطح و رده ای که باشیم این مجوز را داریم که هر وقت اراده کردیم به کمپ تیم های ملی برویم و یا به کشف و بهره برداری از معادن بپردازیم ولی آیا چنین چیزی امکان دارد؟ آیا به ما چنین اجازه ای می دهند؟ آیا اگر بدهند منطقی است؟

 حقیقت اینست که در میان  رفتار جمعی  ایرانیان،  واکنش های متفاوت در برابر  کلمه “ملی” وجود دارد. یک ملی آنست که موضوعش ربط مستقیم به ثروت و قدرت و نان شب دارد و حوزه خطر! نیز هست و ابدا عموم مستقیم به آن رجوع نمی  کنند که مثالش همان نفت است و خلایق دریافته اند برای مدیریت این مساله بهتر است وزارتخانه ای باشد و سازوکاری و اصلا آن را یک مساله تخصصی !  میدانند و همین که نان شبشان برسد کفایت میکند و اصلا ورودشان را به آن حوزه پا میان کفش بزرگان نمودن فرض میکنند. اینجا “ملی” ابدا عمومی نیست و واکنش ها ابدا به سطح استفاده عمومی از چاههای نفت نزول نمی کند!!

یکی دیگر  از  واکنش ها در برار واژه  “ملی” هنگامی است که وظیفه و تکلیفی برای خلایق در نظر گرفته میشود.مثلا وقتی میگویند محافظت از محیط زیست یک وظیفه ی ملی! است کمتر ایرانی ست که خودش را مخاطب بداند و آن را وظیفه ای “عمومی”تلقی کند! و اکثرا آن را به دولتی حواله میدهند که صاحب اختیار چاههای نفت است.

یک وقت هم  واژه ملی به  نهادی فرهنگی همانند کتابخانه میچسبد . از آنجاییکه فرهنگ هنوز در ذهن ها هم طراز ثروت و قدرت نیست و تنها لقلقه زبان است در اینجا اذهان مسکوت مانده در برابر نفت و پنهان شده در برابروظایف ملی، طغیان می کنند و میخواهند بی مهابا از عبارت ” این کتابخانه ملی است”  ، ” این کتابخانه عمومی است” را استنتاج کنندو در این رویکرد  متاسفانه منابع مکتوب و غیر مکتوب فرهنگ،  جایگاه  و ارزش و اعتبار سنگ و خاک و غبار معدن را هم ندارد!

 

تقابل ملی و عمومی ، مخالفان و موافقان

در مواجهه با آنچه مساله  و مشکل این روزهای کتابخانه ملی است گروههای مختلف  ، قائل به پاسخ های متفاوت هستند.

گروه اولموافقان وضعیت فعلی و گروهی که معتقدند این کتابخانه به واسطه ملی بودن باید به همه خدمت رسانی کند. این دسته تقریبا “ملی ” را با “عمومی ” یکی فرض کرده و آحاد ملت را محق در دریافت این خدمت میدانند. این گروه البته شاید طالب خدمت رسانی  کتابخانه به پژوهشگران کیفی نیز باشند اما سازوکار تلفیق این دو را معین و مشخص نمیکنند. این گروه البته باید تعبیر و تفسیر خود از اساسنامه کتابخانه ملی را نیزارائه دهند تا روشن شود در نگاه آنها اهداف چه اهمیتی  و رسالت ها چه  اولویتی دارند. تاکید و تایید خدمت رسانی کتابخانه ملی به “همه” بدون هیچ سازوکار عقلانی و تدابیر مناسب  کوبیدن بر طبل پوپولیسم است، طبلی که صدایش خیلی زود، خیل مشتاقان را نیز آزار خواهد داد. تداوم این وضعیت خواسته یا ناخواسته سبب میشود تا این نهاد از اهداف و وظایف مورد انتظار دور افتاه و آرام آرام  در دایره ی بسته ی  مراجعه کنندگان بیشمار_ خدمات سطحی_اتلاف هزینه و انرژی  و دوری از اهداف اساسنامه ای گرفتار شود. این گروه باید پاسخی برای این موضوع و مسائل ناشی از آن داشته باشد.

گروه دوماین دسته افرادی هستند که اعتقاد دارند، کتابخانه ملی  نباید تن “فراوانی مراجعه کننده”  آنهم به هر قیمتی  بدهد  و “ملی” بودن را   متفاوت از” عمومی ” فرض می کند . این عده  بر این باور هستند که چنانچه کتابخانه ملی وظایف اساسنامه ای خود را که عبارت است از گردآوری، حفاظت، سازماندهی و اشاعه اطلاعات  به انجام برساند به مهم ترین اهداف خود دست پیدا کرده است. این گروه آنچه در کتابخانه ملی جریان دارد را مناسب این نهاد فرهنگی ندانسته و حضور بیشمار دانشجویان در سطوح گوناگون را مانعی جهت تمرکز نیرو _ انرژی این کتابخانه در جهت رسیدن به اهداف اساسنامه ای میدانند. اما این گروه نیز باید راهی برای پاسخ گویی به خیل عظیم مراجعه کنندگان داشته باشند. بی شک نمیتوان یکباره درهای کتابخانه ملی را به روی بیشمار مراجعه کنندگان آن بست و اشتیاق را در میان جوانان مبدل به نا امیدی کرد. این گروه عدم وجود کتابخانه های مناسب درتهران که سبب میشود جوانان و دانشجویان به سمت کتابخانه ملی سرازیر شوند را ابدا مشکل کتابخانه ملی نمیداند اما واقعیت اینست که عبارت  “این مشکل کتابخانه نیست”  بدون فضا سازی مناسب، بدون برنامه ریزی زمانمند و البته معطوف به هدف و بدون اتخاذ یک راهبرد عقلانی_اخلاقی کتابخانه ملی را گرفتار مشکل و معضل پیچیده تر و چه بسا حاد تری بکند

 

کتابخانه ملی در میان رویکردی اخلاقی یا عقلانی

 در رویکردی صرفا عقلانی ، نمیتوان از این واقعیت گریز داشت که آنچه در اساسنامه آمده است نتیجه ی عقل جمعی ست و بی هیچ شک و تردیدی  باید به آن وفادار ماند. از این زاویه  کتابخانه و تصمیم سازان و تصمیم گیران آن باید فقط و فقط خود را متعهد به اساسنامه  و اولویت های آن بدانند و هزینه و فایده  تصمیم خود را بر همین اساس بسنجند. در رویکرد عقلانی کتابخانه جدا از مشکلاتی که برای بخش عمده ای از مراجعه کنندگان پیش خواهد آمد و فارغ از اینکه کتابخانه های دیگر ظرفیت و شرایط مناسب دارند یا نه   صرفا به وظایف و رسالت های خویش عمل کرده و مشکلات آنها را به خودشان واگذار خواهد کرد. در این زمینه کتابخانه ملی بی شک باید برای زدودن  معنای “عمومی” از  واژه ” ملی ” تلاش کند تا ذهن جامعه ی مخاطبان به طور خاص و آحاد جامعه تصحیح شود.

اما در رویکردی اخلاقی، کتابخانه ملی احتمالا باید تلاش کند تا در مرتبه ی اول موجب آزرده گی مراجعه کنندگان نشده و شرایط به همین وضعیت ادامه پیدا کند و در مرتبه ی دوم، جور ناکارامدی کتابخانه های عمومی و دانشگاهی پایتخت را بکشد . اتخاذ رویکردی  اخلاقی نسبت به این مساله  گرچه شاید برای مراجعه کنندگان و متولیان کتابخانه های عمومی  و دانشگاهی خوشایند باشد اما حقیقت ایسنت که هیچ گره ای از این مشکل نه تنها باز نکرده بلکه این گره را کور تر  و بسته تر میکند. و ادامه این شرایط در جامه ی اخلاق، هیچگاه نسبت “ملی” را با “عمومی” شفاف نکرده و در نتیجه انتظارات منظقی کاهش و  توقعات و توهمات ارتقاء پیدا می کند!

 

آنچه برای گشودن این گره ضرورت دارد:

الف: اتخاذ یک رویکرد عقلانی_ اخلاقیواقعیت اینست که مسولان کتابخانه ملی میتوانند میان عقل متصلب که قاطعانه و سختگیرانه عمل میکند و عقل منعطف که در طی یک فرایند خودش را به رخ میکشد، دومی را انتخاب کرده و با تفسیری ویژه از اخلاق که  عقلانیت را به محاق نبرد،راهبردی هدفمند و البته زمانمند برای رفع این مشکل اتخاذ کند. درگره زدن اخلاق و عقلانیت به یکدیگر، باید حساب اخلاق فایده گرا و اخلاق وظیفه گرا ویا  سهم هر یک را به خوبی لحاظ کرد و اگر این سهم بندی در فرایند اتخاذ شده ی عقلانی  به خوبی تعریف ،تفسیر و تعین نشود آنوقت شاید دستیابی به اهداف نهایی گرفتار پیچیده گی های بیشتر شود. تعریف و نگاه  این نهاد به اخلاق و عقلانیت  و میزان تناسب آنها راز و رمز بختیاری خواهد بود.

بگرفتن نظرات متخصصان و اساتید درباره این مشکل به جهت ساختن پشتوانه تئوریک برای تصمیم های عملی

پتفسیر و تبیین مجدد جایگاه و هویت  کتابخانه ملی با توجه به اساسنامه و نظرات متخصصان و اساتید ان حوزه  و تشریح این مساله که باید به کتابخانه ملی به عنوان یک سرمایه ملی نگاه کرد ( هم برای مخاطبان مستقیم و هم  برای آحاد جامعه)

ترسانه ای کردن نظرات و نگاه متخصصان و اساتید به این مساله همراه با نظرات مسولان این نها د در  رسانه ها جهت آماه کردن اذهان برای تصمیم های جدید ( این مساله باید به شیوه ای کاملا زمانمند و معطوف به اهداف خاص صورت بگیرد)

ج: فیلترینگ عضویت هم در داخل سازمان و هم بیرون ازآن با هماهنگی دانشگاهها در یک فاصله ی زمانی تعریف و تعین شده  با استفاده از سنجه هایی که درنهایت پژوهشگران کیفی و پژوهش های عمیق و ریشه دار از خدمات این نهاد استفاده کنند.

د: برقراری جلسات متعدد و هدفمند و مستمر مسولان کتابخانه ملی با مراجعه کنندگان برای طرح مساله و مشورت با آنها و روشن شدن بازخورد های احتمالی

ن: تلاش برای ساختن ظرفیت های بیشتر  از یک طرف و دادن زمان به کتابخانه های عمومی و دانشگاهی به جهت بازسازی خود از سوی دیگر

 و در انتها

باید امید داشت که با اتخاذ سازوکاری مناسب  شان و جایگاه کتابخانه ملی  ابدا از “کمپ تیم ملی”  پایین تر نیاید  و ارزش فراورده ی  فرهنگی هم سنگ و یا حتی بالاتر از فراورده های نفتی! دیده و ملاحظه شود و جامعه و مدیران  آن  قدر منابع فرهنگی را بیشتر از منابع معدنی بدانند که اگر اینها نشود در جهانی که به سرعت ما را به مواجهه با خود فرامی خواند دست بسته تر می مانیم و حیران تر! دیپلماسی فرهنگی به عنوان یکی از راهبردهای ضروری و کلان کشور ،هر تعریف و ابزار و لوازمی که داشته باشد، ابدا نمیتواند چشم بر کتابخانه ای اینچنین ملی! ببندد.

 

About جلال حيدري نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

View all posts by جلال حيدري نژاد →

10 Comments on “کتابخانه “ملی”  در مواجهه با معنایی “عمومی””

  1. اگر مدیران کتابخانه ملی متخصص باشند و نقش و جایگاه آن را به خوبی بشناسند، ترس از طرد شدن و حرفی برای گفتن نداشتند ندارند و راه درست که همان راه منطق عقلانی است را بر می گزینند. اما اگر مدیران غیر متخصص که به نظرات متخصصین هم توجهی ندارند بر اریکه قدرت تکیه بزنند و مدیرانی صرفا تائید کننده نظرات آنان را منصوب کنند، وضع از همین که هست نیز بدتر می شود.

  2. باسپاس از شما که با این دقت نظر به مسائل کتابخانه ملی اشاره کردید. امیدوارم دوستان عزیز در کتابخانه ملی در این بحث شرکت فعالی داشته باشند. چرا که نظرات آنان می تواند راه گشای حل مسائل کتابخانه ملی باشد.

  3. کتابخانه ملی در نظر من تنها یک معنا داشته و دارد. آن هم این است که اولویتش با حفظ و مجموعه‌سازی و احتمالاً برخی کارهای فهرست‌نویسی است و سپس اگر شد، به مخاطبان عام هم سرویس دهد. این که کتابخانه‌های عمومی و تخصصی جوابگوی نیاز مردم نیستند، نمی‌تواند توجیه خوبی باشد برای این که بخش قابل توجهی از انرژی کتابخانۀ ملی که رسالتی مشخص دارد، به ارائۀ خدمات متفرقه به مراجعانش اختصاص پیدا کند. این که کتابخانۀ ملی ما به عنوان یک کتابخانۀ عمومی در نظر گرفته می‌شود همیشه به نظرم اشتباه بوده. حالا این که عمومی‌شدن کتابخانۀ ملی طرفداری از بین کارشناسان حوزۀ کتابداری داشته باشد برایم تازگی دارد.

    1. دوست عزیزم
      امیر عصاره ها

      بابت اینکه عطف را میخوانید و نظر خود را منعکس میکنید از شماتشکر میکنم.کاری که شما میکنید از جهاتی مهم تر و موثر تر از کاری ست که مولف میکند و داستانش باید جای دیگر گفته شود. دوم اینکه حق در گفته های شماست.همانطور که رفته است،کتابخانه ملی اهداف و وظایف و مسولیت های معین و مشخص اساسنامه ای دارد. پس تکلیفش روشن است. پرسشی که تمایل دارم باشما مطرح کنم به اخرین جمله شما ارتباط دارد که نوشته اید : ” حالا این که عمومی‌شدن کتابخانۀ ملی طرفداری از بین کارشناسان حوزۀ کتابداری داشته باشد برایم تازگی دارد”

      این ادعای کدام کارشناس کتابداری است؟ چه کسی میخواهد ملی به عمومی!! مبدل شود؟

      سپاس مجدد من را بابت باز کردن پنجره ی گفتگو بپذیرید و چنانچه فرصت بود من و خوانندگان دیگر این نوشته را از ابهام به درآورید.
      برایتان سلامتی آرزو می کنم.

      1. عرض ادب.
        ظاهراً جملۀ من دوپهلوست.
        منظورم از آن جمله این نیست که در حال حاضر کارشناسی از حوزۀ کتابداری پیداشده که معتقد به کتابخانه‌عمومی‌شدنِ کتابخانه‌ملی باشد.
        منظورم این است که برای کتابداران طبیعی و بدیهی است که کتابخانۀ ملی نباید تا حدی که امروز می‌بینیم قرائت‌خانه باشد. در نتیجه در داخل بدنۀ جامعه کتابداری مشکلی با این قضیه نداریم. بلکه چیزی که باید به دنبال آن باشیم این است که مردم(به هر نحوی) بدانند که کتابخانۀ ملی یک کتابخانۀ عمومی بزرگ نیست. اهداف کتابخانه ملی برای مردم باید شرح داده شود. با آگاهی عموم مردم از این مهم، مدیران بعدی کتابخانه ملی (که طبق معمول از حوزه‌های دیگر می‌آیند) به عنوان فردی از جامعه آگاهی بالاتری نسبت به رسالت‌های کتابخانه ملی خواهند داشت.

  4. عرض سلام و سپاس دارم بابت طرح همچین مطلب مهمی در نشریه عطف
    کاش “حضور مدیران کم صلاحیت و بعضا بی صلاحیت در راس این سازمان در هشت سال گذشته” را با قطعیت تمام ذکر نمی کردید. اصل مطلب بسیار به جاست ولی به نظر من کم لطفی است که این طور کل ۸ سال گذشته سازمان را زیرسئوال برده و اقدامات خوبی(هرچند کم)هم که در این مدت توسط همکاران دلسوز و حتی مدیران مدبر انجام شده را نادیده گرفت.
    به امید روزی که با یادآوری خاطرات دوره کنونی، به یادماندنی ترین تصمیمات متعالی هیئت جدید سازمان را شاهد باشیم و شکوفایی عقل و خرد را به عنوان نتایج کارهای انجام شده ستایش کنیم.

  5. در ساعات روزانه سرویس دهی کتابخانه ملی هم لازم است تجدید نظر شود. یک آقایی آمد و کتابخانه ملی را با قرائتخانه ملی اشتباه گرفت و شادمان و مسرور از کشفی که کرده است! ساعات سرویس دهی کتابخانه ملی را به ۲۴ ساعت در شبانه روز رساند! بعد هم در رسانه ها با افتخار اعلام کرد که کتابخانه ملی ایران اولین کتابخانه بیست و چهار ساعته در جهان است!

    نگاهی مختصر به تعدادی از کتابخانه های ملی مطرح و معتبر نشان می دهد که برخلاف ایران، آنها شبانه روزی نیستند. یکی از معیارهای آنها به طور حتم محدودیت بودجه و صرفه جویی برای فعالیت های با اولویت بالاتر بوده است.
    British Library: 9:30 am – ۶:۰۰ pm
    Library of Congress: 8:30 am – ۵:۰۰ pm
    National Library of Australia: 9:00 am – ۵:۰۰ pm
    Library and Archives Canada: 9:00 am – ۴:۰۰ pm

    1. اقای میربها عزیز
      سپاس از اینکه مثل همیشه با ریز بینی به گفتگوها کمک میکنید.ازدلایل مصیبت بار مشکلات در این مملکت همین کشفیات!!!! بعضی حضرات است که دنیا ندیده برای دنیا نسخه می پیچند!!!!

      سپاس از شما

  6. نگاه چند جانبه این نوشته، شایسته توجه دانشجویانی است که به دنبال مسأله ای واقعی و مهم برای تز هستند.

  7. سلام اولین بار است که به سایت شما سرزدم و بسیار متاسف شدم . چون توان نوشتن ( خوب و دقیق) ندارم به همیم چند کلمه بسنده می کنم . حضرات !از نظرمن کتابخانه ملی یعنی جایی که هرکس نتوانست کتاب یا مجله یا … مورد نظرش را در کتاب خانه های دیگر پیدا کند به آنجا برود وو به خواسته خود برسد . انگیزه خوانی نوشته شما شاید مودبانه نباشد اما گمان می کنم با این دست پخت جدید موافق هستید ” عضویت زیر کارشناسی ارشد ممنوع”از هشت سالی که در متن شما آمده چیزهایی دستگیرم میشود ( حدس میزنم) اما نپذیرفتن پوپولیسم ان دوران الزاما به معنای اشرافی گری و بسته و محدود نگاه داشتن دایره استفاده کنندگان به یک گروه قلیل ( گیرم به تعبیر برخی استاد و محقق و پژوهنده ) و به تعبیر من خودی و باز داشتن دیگران از دسترسی به این منابع ( حتی اگر جوانی جویای عکس هنرپیشه مورد علاقه اش در مجلات قدیمی باشد / دیگر نمی توانم ادامه بدهم کلمه کم می آورم و ناچار باید ازکلماتی استفاده کنم که درعین بلاغت و رسایی رکیک باشد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *