بیش از ۲ سال از پژوهشم دربارهٔ سوء رفتارهای پژوهشی میگذرد؛ پژوهشی که به عنوان پایاننامه در دانشگاه تهران انجام شد. بعد از چند بار تغییر و اصلاح موضوع، پژوهشم را برمبنای اظهارات پژوهشگران دانشگاه تهران دربارهٔ میزان شناختشان از مقولهٔ سوء رفتارهای پژوهشی انجام دادم. بیش از ۲ سال است که سعی میکنم نتایج پژوهشم را منتشر کنم اما هنوز موفق نشدهام. البته یک مقاله از فصل دوم پایاننامه یعنی مبانی نظری منتشر کردهام. با توجه به این که در این دو/سه سالی که از انجام پژوهش سپریشده، تغییر چندانی در فضای آموزشی و پژوهشی مشاهده نکردهام، فکر میکنم هنوز بیمناسبت نیست که بخشی از اطلاعاتی را که حین گردآوری دادهها کسب کردهام، با دیگر پژوهشگران به اشتراک بگذارم.
پژوهشی که من انجام دادم، به صورت پیمایشی و با استفاده از ابزار پرسشنامه بود. حدود ۳۵۰ پرسشنامه از سوی دانشجویان و اساتید دانشگاه تهران پر شد. گاهی ناخواسته و گاهی خواسته پر کردن پرسشنامهها به مصاحبه بدل میشد. اعضای هیئت علمی دانشگاه تهران عمدتاً با مبحث سوء رفتارهای پژوهشی غریبه نبودند. مطالبی که در ادامه میآورم، مربوط به همین مصاحبهها و مشاهدات است.
اولین مطلبی که باید به آن اشاره کنم این است که عبارت «سوء رفتار پژوهشی» برای نمونهٔ من چندان آشنا نبود. حق هم داشتند. من و دکتر نقشینه(استاد راهنمای پژوهش پایاننامهام)این عبارت را عمداً انتخاب کردیم. این عبارت به دلیل عام بودن نمونههای بیشماری از عدم رعایت اخلاق و قانون را در فرایند پژوهش در برمیگرفت. اعضای نمونهٔ من، سوء رفتار پژوهشی را بیشتر با عبارتهای «سرقت علمی» و «سرقت ادبی» میشناختند.هرچند که بعد از کمی تأمل بر روی عبارت «سوء رفتار پژوهشی» درک مفهوم آن برای مخاطبان من چندان سخت نبود. سوء رفتار پژوهشی را ما اینگونه تعریف کردیم: «رفتارهای که اصول اخلاقی، علمی و گاهی حقوقی مربوط به پژوهش را نادیده میگیرند.» در این تعریف عام انواع و اقسام قانونشکنی و عمل غیر اخلاقی در خلال انجام پژوهش یا مربوط به انتشار نتایج آن جای میگیرند. سرقت علمی و سرقت ادبی یا همان «پلجریزم» و به قول دکتر نقشینه «تاراج علمی» یک نوع از انواع سوء رفتار پژوهشی است.در نتیجه طبیعی بود که دید اعضای نمونه در مورد انواع سوء رفتارهای پژوهشی جامع نبود.
دومین مطلب، مربوط میشود به انواع سوء رفتارهای پژوهشی. اعضای نمونه، هر یک از ظنّ خود یار من میشدند. دانشجویان هنر یک جور، دانشجویان دامپزشکی یک جور دیگر و دانشجویان ادبیات یک جور متفاوتتر. اساتید هنر دیدگاه خودشان را داشتند، اساتید روانشناسی دیدگاه متفاوت و اساتید دامپزشکی دیدگاه متفاوتتر. هر کدام قسمت محدودی از این حوزهٔ وسیع را در پیش روی خود میدیدند. طبیعی است که پژوهشگر حوزهٔ موسیقی تعریف متفاوتی از سوء رفتار پژوهشی در ذهن داشته باشد نسبت به پژوهشگر حوزهٔ روانشناسی. یعنی مسلم است که تفاوت حوزهٔ پژوهشی باعث میشود نمونهها، تعاریف و مصادیق متفاوتی در ذهن افراد وجود داشته باشد. اما وقتی دو عضو هیئت علمی که در یک گروه فعالیت میکنند و اتاقشان مجاور یکدیگر است، تعاریف و مصادیق متفاوتی از سوء رفتار پژوهشی در ذهن دارند چه میشود گفت؟
به این نمونه توجه کنید: استاد الف (مسنتر و احتمالاً با تجربهتر) مشخصاً استاد ب (جوانتر) را بهخاطر انتشار یک کتاب مورد سرزنش قرار میداد. به نظر استاد مسنتر انتشار این کتاب نیاز به سالها تجربه داشته که استاد جوانتر این تجربه را قطعاً نمیتوانسته در مدت کوتاه کارش کسب کند. پس عمل استاد ب از نظر استاد الف قطعاً یک سوء رفتار پژوهشی است. استاد جوانتر هم استاد مسنتر را به سوء استفاده از دانشجویانش متهم میکرد. به نظر استاد ب این که استاد الف بتواند در عرض یک مدت کوتاه چندین مقالهٔ متعدد به انتشار برساند، میسر نمیشود مگر با بهرهگیری از نیروی دانشجویانی که نیازمند نمره هستند. پس به نظر استاد ب، استاد الف قطعاً دارد مرتکب سوء رفتار پژوهشی میشود. اگر این موضوع را به استاد مسنتر بگویم احتمالاً پاسخ میدهد که دانشجویان دارند نزد او شاگردی میکنند و بحثهایی مطرح میشود که تعیین حدود و ثغورش چندان آسان نیست. حد و مرز مشخصی برای این که همکاری استاد و دانشجو را مشخص کند شما میشناسید؟ راستی، در مقالههای مستخرج از پایاننامه باید نام استاد راهنما را ابتدا نوشت یا دانشجو را؟
این نمونهٔ بارزی از اختلاف نظر شدید در بین اعضای هیئت علمی یک گروه از دانشگاه تهران، قدیمیترین دانشگاه کشور است. در نتیجه، علاوه بر اختلاف نظر از دید حوزههای متفاوت، شاهد اختلاف سلیقه در تعیین سوء رفتار پژوهشی هم هستیم.
مطلب سومی که باید بیان کنم، به انجام سوء رفتار توسط اساتید در مقابل انجام سوء رفتار توسط دانشجویان مربوط میشود. در موارد بسیاری جنس و نوع تخلفات پژوهشی دانشجویان با تخلفات پژوهشی اساتید متفاوت است. دانشجویان چه زمانی مرتکب تخلف میشود؟ آنها در امتحانات تقلب میکنند (این یک تخلف آموزشی است نه پژوهشی) و پروژهها یا پژوهشهای خود را از روی آثار دیگر کپی میکنند یا پول میدهند که یک نویسندهٔ دیگر یک کپیکاری برایشان انجام میدهد(این دومی، مهمترین سوء رفتار در ذهن اساتید است ظاهراً. البته بسیاری از اساتید با توجه به کمبود وقت و تعدد دانشجویان در این مورد حساسیت زیادی نشان نمیدهند.) اساتید، اما، تخلف میکنند تا امتیاز کسب کنند برای ارتقاء جایگاه؛ البته گاهی خودشان اذعان میکنند که به دلیل بازیهای اداری ارتقاء مجبور به تخلف بودهاند و گاهی (این گاهی یعنی بیشتر مواقع) خودشان و شاید هم دیگران را توجیه میکنند که تخلفی انجام ندادهاند. دانشجویانی که پا به عرصهٔ حرفهای پژوهش میگذارند هم همین بازیها را پیش رو دارند. البته تمام اینها که گفتم مربوط به مواردی است که سوء رفتار پژوهشی انجام میگیرد؛ لازم است ذکر کنم که این گفتهها الزاماًقصدمتهم کردن کل جامعهٔ پژوهشی را ندارد؟
مطلب چهارم درباره نظام آموزشی است. اساتیدی که مدرک خود را در دانشگاههای خارجی گرفته بودند، به وضوح ذهن سازمانیافتهتری نسبت به مقولهٔ سوء رفتارهای پژوهشی داشتند. احتمالاً به آنها آموزش داده شده بود که چگونه باید یک مقاله را بنویسند که متهم به ارتکاب دستبرد نشوند. این آموزشها، علاوه بر نگارش مقالات و درج استنادها، معطوف به رعایت صحیح مراحل پژوهش و اجرای دقیق روش پژوهش نیز میشد. حتی یکی از اساتید در بیان خاطرهای از تحصیل خود در ایتالیا، متذکر شد که وقتی برای انجام مصاحبهای مجبور بوده از شهری به شهر دیگر سفر کند، دانشگاه با مطالعهٔ پژوهش و روش پژوهش او،هزینهٔ مالی سفر او را تأمین کرده است. او معتقد بود این توجه دانشگاه به درست انجام دادن پژوهش به او انگیزه میداد که مطالعهاش را هرچهدقیقتر انجام دهد. این حمایت را مقایسه کنید با هفتخوان دریافت پژوهانه در دانشگاههای خودمان. در مقابل، دانشجویان و اساتیدی که در دانشگاههای داخلی تحصیل کرده بودند، ظاهراً بیشتر با انواعی از سوء رفتار پژوهشی آشنا بودند که در دور و اطراف خود دیده بودند. بله! در دور و اطراف خود دیده بودند…
مطلب پنجم همین است. مشاهدۀ تخلف در بین همکاران و اطرافیان. آموزش غیر رسمی پژوهشگران ما در زمینهٔ سوء رفتارهای پژوهشی، به مثابه آموختن ادب از بیادبان است! یعنی اگر پژوهشگری دید که در اطراف خود نوعی سوء رفتار پژوهشی در حال انجام است و تشخیص داد که آن سوء رفتار، کار درستی نیست، آن عمل را انجام نخواهد داد. در واقع یک نوع آموزش غیرمستقیم؛ یک نوع آگاهیِ برخاسته از محیط. حال اگر کسی که مرتکب سوء رفتار شده مجازات هم شده باشد (که عمدتاً مجازاتی در کار نبوده و نیست ولی امیدوارم از این به بعد باشد) دیگر آویزهای میشود به گوش دیگران و مایهٔ پند همقطارانش میشود. البته تمام این عبرتگیریها و درسآموزیهادر صورتی است که پژوهشگران با مشاهدهٔ سوء رفتار توسط دیگران، به حس الگوپذیری خود غلبه کنند!
مطلب ششم را هم بگویم و فعلاً تمام. مطلب نهایی مربوط میشود به قوانین، آییننامهها، مجازاتها و مجاری قانونی درگیر در امر سرقت ادبی و تقلب محتوایی (تقلب محتوایی را معادل پلجریزم در نظر گرفتهام). با مطالعهٔ متون متوجه شدم که در سایر کشورهای جهان هم با وجود سختگیریهای فراوان برای اجرای حق مؤلف (کپیرایت)، پیگیری موارد سوء رفتارهای پژوهشی برای پدیدآورندگانی که مورد دستبرد واقع شدهاند، چندان آسان نیست. دست کم، برای پدیدآورانِ نهچندان نامدار، کاری بسیار زمانبر است. اما در موارد داخلی، هرچند که ممکن است قانوندانها نظر به کفایت قوانین فعلی در این زمینه داشته باشند، معتقدم مؤسسات پژوهشی ما نیاز به آییننامههای مشخصی دارند که به پژوهشگران شناسانده شوند و دادگاههای ما نیاز به قوانین جزئیتری برای صدور حکم دارند. در عین حال، هنوز در موارد بسیاری معلوم نیست چه سازمانی در کشور ما مسئول مستقیم پیشگیری از ارتکاب تخلف پژوهشی و پیگیری تخلفاتِ انجامشده است… وزارت علوم؟ وزارت بهداشت؟ ایرانداک؟ کتابخانه ملی؟ دادگستری؟ دیوان عدالت اداری؟ یا سازمانهای دیگر؟
نمونههای اینچنینی، یعنی واضح و مبرهن اما غیر رسمی دربارهٔ تخلفات پژوهشی در کشور ما وجود دارد. چه زمانی از کتمان این بیماری دست برمیداریم و با ارادهای واقعی شروع کنیم به درمان، نمیدانم…
وقتی عضو پیوسته ی یکی از فرهنگستان ها مجموعه کتاب هایی را به نام خود چاپ می کند که حاصل پژوهش دانشجویانی است که به خاطر نمره و یا پول تن به این کار داده اند!!! آن وقت از فردی که فقط به دلیل این که در دانشگاه تدریس می کند به او استاد می گویند، چه انتظاری می توان داشت. عملکرد غلط برخی از افراد ،که هر روز بر تعدادشان افزوده می شود، معنی ذاتی و واقعی برخی واژه ها را تغییر داده است. مانند استاد و دانشجو
بله خانم طباطبایی. درست میفرمایید.
متاسفانه همانطور که در مقاله اشاره کردم، مفهوم تقلب دانشگاهی در ذهن افراد متفاوت است و حتی اگر واضحترین تقلبها رو هم انجام بدم، به پشت دیوار حاشا پناهنده میشن. و از اون بدتر، کسی نیست رسماً به این افراد رسیدگی کنه…
برادر بزرگوار
از معدود مقالاتی بود که تا انتها و با دقت خواندم. استاد به دنبال ارتقا و دانشجو بدنبال نمره یا ارتقای رزومه است. مجلات نیز بدون وجود نام استادی برجسته، تن به چاپ مقالات ارزشمند نمی دهند.
انگار این هم یکی از روابطی است که ما با ساختارهای غلط شکل داده ایم وگر نه نه چاپ مقاله کاری ناپسند است نه بهبود رزومه!
اخیرا لیستی از مجلات isi در دانشکده کارآفرینی دانشگاه تهران منتشر شده است که دانشجویان دوره دکتری برای دفاع بایستی ۲ مقاله در این مجلات منتشر کنند.
جالبتر اینکه هیچکدام از اساتید این دانشکده در این مجلات مقاله ای (حتی مشترک) ندارند.
دریغ و درد
بله، کاملاً درست میفرمایید. ساختارهای کماعتباری و کارشناسینشدهای داریم. نیاز به اصلاح دارند، با حساسیت روی منطق، اخلاق و کاهش تقلب.
سلام
موضوع خوبی بود و مخصوصا اینکه جامعه باهم فرق می کردند و دیدگاه ها متفاوت
البته اگر موفق نشدید تا کنون مقالات پایان نامه را منتشر سازید، نهایتا بهتر است در مجلات علمی ترویجی به صورت مروری مقالات را منتشر سازید
به نظرم الآن از یک سو مسیر روشنی در پیش داریم و آن هم آگاهی روزافزون جامعه نسبت به سوءرفتارهای پژوهشی یا بداخلاقیهای پژوهشی است.
از سوی دیگر اتفاقهای نامیمون نظام آموزشی و کمرنگ یا محو شدن ارزشهای علمی است که براساس آن مدرکگرایی و نیاز به انتشار مقاله به هر قیمت، مسیر تاریکی را نشان میدهد.
به هر حال بین این دو مسیر، باید با چشم امیدوارانه نگریست.
پایدار باشید
خوشبختانه مقالهای که از پایاننامه تهیه کرده بودم منتشر شده:
اطلاعات مقاله و متن کامل اون رو میتونید از لینک زیر دریافت کنید:
http://journals.ut.ac.ir/article_51131_4688.html