کتابخانه ملی را همیشه یک جای دست نیافتنی می دانستم. مخصوصاً در دوره کارشناسی که تازه با این نهاد آشناشده بودم. تا اینکه فرصتی دست داد که بالاخره در سالهایی که هنوز برای عضویت در کتابخانه ملی، هزینه ای نباید پرداخت می شد عضو شوم و تا پایان دوره دانشجویی درمقطع دکتری، بتوانم از فضای کتابخانه ملی برای مطالعه و پژوهش، استفاده کنم. ایده چندین مقاله و کار کردن روی برخی از آنها در این محیط شکل گرفت و حتی خاطرم هست که دو روز کامل تا آخرین لحظات شیفت کاری که ساعت ده شب بود، روی مقاله ای کار میکردم که سرانجام به نتیجه رسید. محیط کتابخانه ملی را محیطی مطلوب برای پژوهش و ایده پردازی ها می دانستم. زمانی که تازه عضو کتابخانه ملی شده بودم، احساس میکردم همه کسانی که به آنجا مراجعه میکنند پژوهشگران نامداری هستند که از کتابخانه ملی برای مطالعات خود بهره می گیرند. ولی به تدریج متوجه شدم که اینطور نیست! هر چند ابداً نمیتوان از روی مدل اتومبیل یا ظاهر افراد قضاوت دقیقی داشت ولی به هرحال، مجموعاً مشخص بود که بخش قابل توجهی از کاربران، دانشجویان هستند که کتابخانه ملی را با یک کتابخانه دانشکده ای یا یک کتابخانه عمومی بزرگ اشتباه گرفته اند. مدتهاست دیگر به کتابخانه ملی نمی روم. علت آن هم مختلف است. گاهی با خودم فکر میکنم از هفت روز هفته حتما دو روز را کتابخانه ملی بودم. چه شد که دیگر گذرم به اتوبان حقانی نمی افتد؟ پاسخ قطعی برای خودم نیافتم. مدتهاست آنجا نرفته ام مگر برای دیدن همکاران ودوستان، یا برگزاری دوره های آموزشی و تعامل با کتابداران کتابخانه یا جلسات انجمن کتابداری. احساس می کنم باید وجود این همه کاربر، موجب مشاهده خروجی های قابل قبول و اثربخش بر جامعه باشد. به لحاظ فرهنگی، به لحاظ علمی، به لحاظ اجتماعی و غیره. شاید هم جو غیر علمی که از سوی اکثریت کاربران بر کتابخانه ملی حاکم شده باعث شده انگیزه های کمرنگی برای حضور در این مکانی که برای ما کتابداران، بسیار مورد احترام است داشته باشم. احساسم بر این است که به قدر کافی، کتابخانه دانشگاه یا کتابخانه عمومی که با آن در ارتباط هستم، نیازهای اطلاعاتی ام را تأمین میکند و در حقیقت باید هم چنین باشد. در صورتی که احساس کنم برای یک تحقیق، نیازمند منابعی هستم که از طریق کتابخانه دانشگاه قابل تأمین نیست حتماً به کتابخانه ملی مراجعه خواهم کرد. در واقع پژوهشگرانی که اهداف بزرگ و کلانی دارند باید بتوانند در کمال آرامش، از منابع موجود در کتابخانه ملی بهره بگیرند. در واقع باید بیان داشت دانشجویان دوره های مختلف از کاردانی گرفته تا دکتری، همگی به عنوان یک کاربر همچون سایر کاربران محسوب می شوند نه اینکه آنها صرفاً مراجعه کنندگان این کتابخانه بزرگ هستند. کاربری کتابخانه ملی باید تعریف شود. نه اینکه سطوح استفاده کنندگان مشخص باشد. هدف کاربران چه دارای مدرک دانشگاهی و چه بدون آن از بهره گیری از کتابخانه ملی باید مشخص باشد. اینکه مرتباً بر آمار کاربران اضافه شود و در سالن مطالعه کتابخانه ملی، جایی برای نشستن و بهره گرفتن از منابع اطلاعاتی نباشد افتخار چندان بزرگی نیست و نباید موجب دستپاچگی و ذوق زدگی مان شود. باید دید حقیقتاً چند درصد از این کاربران، اهل مطالعه، نوشتن، پژوهش و فرهنگ هستند. اینکه کتابخانه ملی ایران، به عنوان یک مکان با هویت ملی و با شخصیت فرهنگی، تبدیل به یک کتابخانه عمومی بزرگ شود چندان زیبنده و شایسته نیست. گم شدن هدف در کتابخانه ملی، یکی از دلایلی است که این نهاد پژوهشی و علمی را تبدیل به یک سالن مطالعه لوکس کرده است. به هرحال، باید بررسی شود چند درصد از این کاربران محترم، اهل نگارش و پژوهش اند. تا چه میزان از منابع کتابخانه ای استفاده شده؟ حضور این افراد در کتابخانه، چه اثربخشی در جامعه داشته است؟ به هرحال، تا دیر نشده و شخصیت کتابخانه ملی در حد یک کتابخانه آموزشگاهی نرسیده باید فکری اساسی کرد. باید دید برونداد علمی کاربران چیست و نهاد زبان بسته پژوهشی خودمان را نجات دهیم. کتابخانه ملی ما باید همواره چندین گام جلوتر از سایر کتابخانه ها و الگوی آنها باشد. چه به لحاظ تدوین استانداردهای لازم برای کتابخانه ها و مراکز آرشیوی و چه به لحاظ ارائه خدمات به محققان واقعی نه کاربران گذری. خروج از حالت انفعال و ایجاد شور و نشاط علمی و تحقیقاتی مساله ای است که باید برجسته شود و در کتابخانه ای با این قدمت که افراد نامداری در آن بوده و هستند لحاظ گردد.