مروری بر لزوم همکاری مهندسان با رشتههای علوم انسانی
مشکل همه ما در شروع کردن کار تازه این است که نمیدانیم از کجا شروع کنیم ?! این روزها ما کتابداران بسیاری از کارهایی را که در محل کار خودمان انجام میدهیم نه تئوریش را در دانشگاه خواندهایم و نه اصولش را به درستی میدانیم. جستجو کردن در مورد آن موضوع با این که کمک اندکی میکند ولی برای انسان های با مسئولیت که باید برای جامعه کار کنند همیشه همراه تردیدی است که می توانست راه حل بهتری هم داشته باشد. و یک علامت سوال همیشه گوشه ذهن باقی میماند.
پازلها الگویی بسیار خوبی دارند دقیقا میتوانی تیکههایی را نگاه کنی از چندین زاویه به آنها نگاه کنی، گوشههایی منحنی آن را بسنجی و با نگاهی به الگو آن را در جای مناسب بگنجانی. و بسیار خوب است که لازم نیست از نو همه چیز را خودت با کشف و شهود بست بیاوری. اینجا ارزش مدیریت دانش را میفهمم. آن چیز را که یک بار سازمان می دهی و بارها و بارها از آن استفاده میکنی . در علوم فنی و مهندسی پازل ها بسیار خوب جواب می دهند، نقشه راه را میکشند و بر اساس آن مصالح هر چه که باشد سیمان و آجر و چوب یا کدهای اچ تی ام ال و ایکس ام ال و … را سرجای خودش میگذارند و خروجی مناسب دریافت میکنند و یک رضایت نزدیک به صد در صدی از نتیجه کارشان حاصل میشود. تصویر کامل می شود و مهندس ها عکس یادگاری با آن می گیرند و در شبکه های اجتماعی با غرور شیر میکنند.
اما در کار ما کتابداران و اندیشه ام این است در رشتههای علوم انسانی هیچ چیز دقیقا همانند پازل جور در نمی آید. هیچ قطعه ای شبیه قطعه دیگر نیست و هیچ نقشه راهی برای جای دیگر آماده استفاده نیست، اندیشه و تفکر و گاهی تصمیم گیری مصالح کارت میشود و گاهی در شرایط متفاوت تصمیم های دیگر می گیری و این است که هیچوقت پازل درست نمی شود. نتیجه کار مانند تصویر کامل پازل نیست و تو با آن که انرژی چندین برابر مفاهیم عینی را در مفاهیم انتزاعی گذاشتی چیزی برای عرضه نداری و این همراه با یک یاس چند درصدی را نصیبت میکند ولی همچنان امیدوارم برای رسیدن به نتیجه کار به جستجو و اندیشه و جا به جایی قطعات پازل دست می زنی.
پرده سوم این ماجرا وقتی آغاز می شود که کتابداران از یک رشته علوم انسانی بدون پازل مشخص با مهندسان دارای ساز و کار مشخص وارد کار میشوند، ابتدای کار آنها، اینها را قبول ندارند و اینها آنها را سرزنش میکنند، همه منتظر نتیجه پازل هستند با یکدیگر اختلاف نظر دارند، هم ادبیات نیستند و گاهی بدون مشورت کارهایی دوباره و دوباره کاری انجام میگیرد و این یعنی از دست رفتن انرژی و زمان که میگویند طلا است و گاهی در این کارها شبیه برنز هم نیست. بعد از مدتی که کارها نتیجه بخش و شیرین میشوند دو طرف وارد مذاکره شیرینی می شوند که دانش ما می تواند این را با دانش شما بسازد و این یعنی اوج شکوه علم. جایی که علوم تلفیق مناسبی پیدا می کنند و ارزش یکدیگر را بالا می برند و در کنار هم معنای والایی پیدا می کنند.چالش بزرگ این روزهای ما در مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نور توانسته ایم تا حدی با آن مبارزه کنیم و خلاقیت هر دو رو با مدیریت صحیح مجموعه بالا ببریم. محتوای علوم انسانی در کنار ظرفهای مهندسها و برنامه نویسها به دستاوردهای قابل استفاده برای مخاطبان مرکز درآمده است که هر دو گروه می توانند آن را پازلی با افتخار نمایش دهند. پازل نمادی است که میتوان آن را یک بار درست کرد و چندین و چند بار از نو ساخت. این است که رئیس مان در مرکز میگوید پازل را از دورش بچینیم!
به راستی این هم افزایی تجربه ها در علوم مختلف نباید در متون آموزشی گنجانده شود؟ آیا نیاز نیست وحدت علوم را در عین کثرت به دانشجویان رشته های مختلف یادآور شد؟ آیا ظرفهای مهندسین بدون محتوای پژوهشگران در جای جای ایران بدون استفاده نماده است و محتواهای غنی بدون قالب و ظرف درخور در گوشه گوشه کتابخانهها خاک نمیخورد.
مرسی خیلی خوب بیان کردین
این موضوع خیلی فراگیره،ما کتابداران با به روز کردن اطلاعاتمان باید این موضوع رو حل کنیم. همانطور که کامپیوتریها مدام در حال به روز کردن اطلاعاتشان هستند.
مرسی بابت طرح تجربیات خوبتون
ارتباط در دنیای امروز کلید حل بسیاری از مسائل است. هرچه ارتباطات در زمینه های مرتبط با کار ما کتابداران بیشتر شود نتیجه عملکردمان نیز بهتر خواهد بود.