زمانی که نشریه شیرازه، اولین تجربه ژورنالیستی کتابداران ایران هنوز حیات داشت، خاطرم هست که وقتی شماره ای جدید از آن منتشر می شد آقای حیدری نژاد برای معرفی مطالب جدید در گروه بحث، تیتر نارنجی رنگ معروفی می زدند که اگر درست خاطرم مانده باشد به این موضوع: سهم ما در کهکشان رسانه ها یا چیزی شبیه به این. خیلی وقت است که این موضوع ذهنم را مشغول کرده که واقعاً ما کتابداران چقدر در رسانه ها سهم داریم؟ آنقدر که ارتباطاتی ها، متخصصان علوم دقیقه یا روانشناسان در رسانه های جمعی حضور فعال و چشم گیر دارند ما چقدر توانسته ایم سهم داشته باشیم؟ چقدر توانسته ایم از پشت میزهای امانت، اتاقهای خدمات فنی یا حتی از سر کلاسهایمان پا را فراتر بگذاریم و سرکی به رسانه های جمعی بزنیم؟ هم ما ببینیم اوضاع از چه قرار است و هم دیگران بدانند اوضاع ما از چه قرار بوده و هست!
به هرحال، به صورت انفرادی گاهی به عنوان مهمان یا تلفنی برنامه هایی وجود داشته است. مثلاً خاطرم هست که استاد گرانفدر، آقای حافظیان در یک برنامه رادیویی، به صورت هفتگی به معرفی کتابخانه های ملی جهانی می پرداختند که برای من نوعی که اوائل دهه ۱۳۸۰ دانشجوی کارشناسی ارشد بودم بسیار جذاب بود. یا برنامه کتابخانه های ایران که با حضور زنده یاد دکتر حری، استاد نوشین انصاری و سایر اساتید دیگر از شبکه چهار سیما پخش می شد. یا در سالهای خیر حضور رئیس انجمن کتابداری ایران، آقای دکتر رضایی شریف آبادی، در برنامه های مختلف رادیویی و تلوزیونی. تا جایی که ذهنم یاری میکند این فعالیتهای پراکنده رسانه ای وجود داشته و دارد. اما بحثی که میخواهم به آن اشاره کنم حضور جدی تر کتابداران در رسانه هاست.
یکی از مواردی که میتوانم به آن اشاره کنم، مربوط به دورانی بود که دبیر ادکای دو بودم یعنی سال ۱۳۸۷. در آن زمان، به پیشنهاد آقای علی اکبری، که در حال حاضر دانشجوی دکتری علم اطلاعات در دانشگاه فردوسی هستند، برنامه ای را در رادیو گفتگو کار کردیم که فکر میکنم شاید اولین حضور جدی و رسمی کتابداران در رادیو و مطرح شدن مباحث علمی این رشته در یک رسانه فراگیر بود. البته قصد نداشتیم که به مباحث کتابدارانه بپردازیم و بیشتر موارد به موضوع مطالعه مرتبط می شد ولی از این موقعیت گریزی به بحثهای کتابداری میزدیم. به پیشنهاد دکتر زینالعابدینی اسم برنامه را نبض کتاب گذاشتیم. به هرحال برای ما که ابداً کار رادیویی نکرده بودیم کار سختی بود ولی تجربه خوبی شد. حدود ده برنامه ضبط شد و سعی شد از موضوعاتی که بیشتر مورد توجه مخاطبان بود مثل اصول مطالعه، کتاب درمانی، خدمات مرجع، آرشیو، انجمن های علمی، نمایشگاههای کتاب و غیره استفاده شود. مشکل کار این بود که برنامه در ساعت نامناسبی پخش می شد. یازده شب! آن زمان هنوز فناوری شبکه های اجتماعی خیلی توسعه یافته نبود. لیزنایی هم در کار نبود. ابزارهای اطلاع رسانی ما، پیامک های شخصی، گروه بحث الکترونیکی کتابداری، وبلاگ گروهی کتابداران و اطلاع رسانی فرد به فرد بود. ولی نمیدانم چقدر برنامه اثر بخش و اصلاً چند نفر شنیدند! به هرحال این یک تلاش جدی بود که کتابداران را رسانه ای تر و فراتر از مکتوبات تخصصی کند. تجربه جدی بعدی دیگر، رادیو فرهنگ بود که بنیانش را آقای دکتر زین العابدینی گذاشت. برنامه کتاب فرهنگ. برنامه ای که نظام مند جلو رفت و تقریبا بحثی نبود که در کتابداری باشد و در این برنامه درباره اش صحبت نشود. این برنامه دیگر جا افتاد و کم کم برای خود به یک برند تبدیل می شود. اما به موازات این امر، موقعیتی دیگر از جانب رادیو تخصصی کتاب فراهم شد. در دوره ای که عضو هیات مدیره انجمن کتابداری و اطلاع رسانی ایران بودم، یعنی سال ۱۳۹۱ تعاملاتی با مدیران وقت رادیو کتاب آقایان سبحانیان، درودیان و ولیان داشتم. بعد از جلسات متعدد، طرح اولیه برنامه را نوشتیم که مصوب شد. به این ترتیب، رسماً کار تولید برنامه را که اسمش را با کتابداران گذاشتیم، از تیرماه ۱۳۹۲ شروع کردیم و ضبط برنامه با حضور آقایان دکتر افشار و دکتر اسدی کلید خورد. تلاش داشتیم که در این مجموعه برنامه نگاه چند زاویه ای داشته باشیم. یکی اینکه مباحث مطرح شده خیلی تخصصی نباشد و عموم شنونده ها بتوانند از آن بهره بگیرند، دوم اینکه دایره مهمانان را به اساتید رشته محدود نکنیم. مسئولان نهادها، کارشناسان و کتابداران کتابخانه های مختلف و هر فردی که با کتابخانه ها و کتابداران در ارتباط بود از جمله کسانی بودند که برای حضورشان برنامه ریزی شد. حتی شکل برنامه ها و موضوعات مثل حلقه به هم وابسته و دنباله دار بود. یعنی تلاش نمی شد تا از هر دری سخنی مطرح شود. البته زمان ما بسیار محدود بود. تنها ۳۰ دقیقه آنتن را داشتیم. پس باید از این فرصت خوب استفاده می شد. گزارش، مصاحبه تلفنی و معرفی کتاب و واژه های تخصصی از مواردی بود که در برنامه از آنها استفاده شد.
خیلی سعی میشد که موضوعات با برنامه کتاب فرهنگ تداخل نکند اما گاهی ناچار از کنترل خارج می شد و موضوعات تکراری در با کتابداران مورد بحث واقع می شد که ما سعی میکردیم از زاویه دیگر به قضیه بنگریم. در هر صورت، با این رویه نزدیک به ۶۰ برنامه تولید و پخش شد. پیش بینی موضوعات دیگر را کرده بودیم و قرار بود با خیلی از افراد دیگر کار کنیم که نشد. یک سال و نیم با تهیه کننده برنامه، خانم نصرالهی همکاری کردیم و بعد از ادغام رادیو کتاب با رادیو فرهنگ دیگر تولیدی نداشتیم و فعلاً برنامه های گذشته با کتابداران در حال پخش است تا وضعیت این برنامه روشن شود. ولی به هرحال، روزهای خوبی بود. بحثهای تعاملی با مهمانان برنامه تقریبا بحثهایی بود که کمتر موقعیت مطرح شدندش سرکلاسها بود و گاهی حرفهای در دل مانده مطرح می شد. در یک کلام، یک کلاس رادیویی بود. به موازات این برنامه، یک کار دیگر را در رادیو کتاب کار میکردیم که مسابقه با کتابداران بود. کار سخت و البته خلاقانه و جالبی بود که متاسفانه پشتوانه ای مالی برایش نداشتیم. سوالات تخصصی حوزه کتابداری را به صورت چهارگزینه ای طرح می کردم و در هر سری حدود ۹ نفر را در گروههای سه تایی دعوت میکردیم و یک مسابقه علمی رادیویی بین شان برگزار می شد. لابلای سوالات، بحثهای تخصصی و توضیح راجع به سوالات انجام می شد. خانم رفعتی مجری برنامه بودند. نزدیک به چهار ماه فشرده کار کردیم ولی بعد از آن، کار برایم بسیار سنگین شد. دیگر ادامه ندادیم و تیم دیگری کار را بر عهده گرفت که کار آن گروه هنوز از رادیو فرهنگ پخش می شود. البته به جز ضعف پوشش خبری این برنامه ها که حمایتی از ما نمیشد، متاسفانه نشد برای برندگان مسابقه جایزه ای تدارک ببینیم و رایزنی های ما با نهادهای مختلف کتابداری به جایی نرسید. به هرحال این ها موقعیتهای مناسبی بودند که برخی از آنها دیگر از دستمان رفت و برخی دیگر هنوز به طور جدی ادامه دارند. شاید اگر حمایت جدی از این کارها می شد میتوانستیم طرح تاریخ شفاهی کتابداری ایران را هم عملیاتی کنیم. یک یادنامه رادیویی از افراد، رویدادها و اماکن کتابدارانه در ایران که اگر شکل می گرفت در نوع خود یک یادنامه تخصصی و یک تاریخ شفاهی علمی کم نظیر می شد.
هر چند پیدایش وبلاگهای کتابداری به خصوص وبلاگ گروهی کتابداران، شیرازه، عطف و به دنبال آن لیزنا کمک کرد تا در محیط وب بیشتر مطرح باشیم ولی باید قبول کنیم هنوز حضور رسانه ای ما کمرنگ است و کمتر در دیده ها یا گوش ها کار و رشته خود را ارائه کنیم و به قول معروف سهمی در رسانه ها نداریم یا این سهم خیلی ناچیز است. حقیقت امر آن است که عیان کردن دانش نهان مساله بسیار ارزشمندی است و به جای گذاشتن نظریات علمی و یافته های تخصصی امری پسندیده و نیکوست، اما اگر رویه مان این باشد که صرفاً جماعتی باشیم مقاله نویس و افتخارمان فقط رزومه پژوهشی مان باشد و به قول معروف در گوشه ای عزلت بنشینیم به جایی نخواهیم رسید. پس سهم ما در میان این همه رسانه چیست؟ کجای کار باید باشیم و کجا باید بحثهایمان را مطرح کنیم. کجا بهتر از رسانه های فراگیر مثل رادیو یا تلویزیون یا حتی روزنامه ها؟ سهم خود را باید پیدا کنیم یا اینکه حداقل سعی کنیم به طریقی بگیریم.
درود بر شما
کاملا با شما موافقم و فکر می کنم سالهای اخیر حداقل در بستر مکتوبات (غیرعلمی) سهم کمرنگتری هم داشته ایم. یکی از دلایل آن شاید حضور شبکه های اجتماعی ای همچون فیسبوک و گوگل پلاس و نرم افزارهای پیام رسانی مثل وایبر و واتس اب باشه که از بیشتر ما، افرادی کپی و پیست کار ساخته است. البته این تعبیر بنده است، هرچند نباید کاهلی و سستی خودمان را هم در این مورد دست کم بگیریم.