قله دکترا و فوق لیسانسیه‌های تک دیفرانسیل: از راهِ غربیان تا چاهِ غریبان

از چه می گویم؟

یک سالی هست که پدیده ای به نام کارشناسی ارشدِ آموزش‌محور وارد آموزش عالی ایران شده است. این هم البته مثل برخی چیزهای دیگرمان عاریه‌ای است؛ یعنی ابتکار خودمان نیست. سالهاست که در یِنگِه دنیا کارشناسی ارشد را به دو شیوه آموزش‌محور و پژوهش‌محور اجرا می‌کنند. در شیوه آموزش‌محور[۱] دانشجو تنها به کلاس می‌رود و همچون دوره کارشناسی دروس مشخصی را زیر نظر تعدادی مدرس می‌گذراند و در پایان با مدرکی که دالِّ بر موفقیت در دوره آموزشی است از دانشگاه خارج می‌شود. برای مثال، دانشگاه دهلی دوره فوق لیسانس آموزش‌محور کتابداری و اطلاع‌رسانی را اجرا و در آن دروسی مشابه آنچه در ایران و در گرایش اطلاع‌رسانی دوره ارشد این رشته وجود دارد را ارائه می‌کند[۲]. هدف تربیت افرادی است که علاوه بر یادگیری برخی مهارتهای جدید همچون بازاریابی به واسطه تسلط بیشتر بر فناوری اطلاعات بهتر از پیش بتوانند از عهده مدیریت خرد و میانی در کتابخانه‌ها برآیند. در مقابل، کارشناسی ارشد پژوهش‌محور[۳] با هدف فراهم ساختن زمینه مناسب برای مکاشفه‌ای علمی و پیشنهاد راه حلی دست‌یافتنی برای مسئله‌ای خاص برنامه‌ریزی می‌شود. در این دوره ممکن است دانشجو بنا به صلاحدید اساتید راهنما و مشاور یک یا دو درس خاص همچون روش تحقیق و آمار را پیش از آغاز پروژه بگذراند. اما در نهایت آنچه باید در خلال فرصتی دوازده تا هجده ماهه محمل گذران زمان و دست‌مایه اخذ مدرک قرار گیرد همان مسئله‌ای است که دانشجو با انگیزه حل آن وارد دوره شده و اساتید راهنما و مشاور با توجه به دانش و مهارت خود مسئولیت هدایت حلش را پذیرفته‌اند. نمونه کارشناسی ارشد پژوهش‌محور در رشته کتابداری و اطلاع‌رسانی را نیز می‌توان در دانشگاه دهلی مشاهده کرد[۴].

غربیان اینگونه‌اند

بارها خوانده‌ایم که در غرب از زمانی که مردان کلیسا سر جای خود نشانده شدند اختیار امور را خردورزان به دست گرفتند و هیچ نکردند مگر آنچه بر اساس ترازوی خرد وزین باشد. بدین معنا، ابداع شیوه‌های تحصیل در مقاطع عالی نیز مبتنی بر حساب و کتابی بوده که البته درک آن دشوار نیست. طرح دوره کارشناسی ریخته شد تا دست اندرکارانی[۵] تربیت شوند که از پَسِ امورِ تخصصی برآیند. کارشناسی ارشد طراحی شد تا همان گروه مهارتهای بیشتری بیاموزند و نیز برای مدیریت امور آماده‌تر شوند. در نهایت برنامه دکترا را نوشتند تا نسل بعدی مربیان و هادیانِ تخصص را آماده کنند. به همین سبب است که آن سوی آب کمتر کسی را می‌بینید که دچار جنونِ اخذِ مدرک شده باشد. اگر کارشناسی تحصیل خود را در مقطع ارشد ادامه می‌دهد و ارشدی با محاسبه کاستی پِ هاشِ خونش تتبع پِ هاش دی را می‌آغازد لابد چیزی بیشتر از مدرک را می‌جوید. اگر نگاهی ژرف‌تر به این سبک زندگی داشته باشیم درخواهیم یافت آنجاها که هندوانه شیرین ارشد را نیز قاچ قاچ کرده و هر قاچ را به گروهی ویژه می‌خورانند غرضی دارند چاره ساز نه مرضی بحران ساز. اگر کسی را صرفاً “آموزش” می‌دهند قرار است از وی مدیری توانمندتر بسازند نه پژوهشگری عالی. بر همین قیاس، اگر دوره “پژوهش محور” را اجرا می‌کنند بناست زمینه ادامه تحقیق (و نه صرفاً ادامه تحصیل) را فراهم سازند. به زبان ساده‌تر، آنکه را تنها آموزش دیده در حوزه جستجوگری راه نیست؛ زیرا راه را از چاه بازنمی‌شناسد و ناگزیر خود و جمعی دیگر را به ناکجاآباد تاریخ رهنمون خواهد شد. بر اساس این رویه، دولتهای رفاه واداشته می‌شوند تا دانش آموخته دوره آموزش‌محور را بر اساس مدرکی که دانشگاه اعتبارسنجی شده‌شان اعطا کرده به خدمتی سترگ‌تر بگمارند و پژوهشگر جوانشان را محرم دوره‌ای عالی‌تر بدانند؛ تا بدانجا که اختیار تعیین راه از بیراهه برای جماعتی را در قالب رساله دکترا بدو واگذار کنند.

آنجاها که هندوانه شیرین ارشد را نیز قاچ قاچ کرده و هر قاچ را به گروهی ویژه می‌خورانند غرضی دارند چاره ساز نه مرضی بحران ساز

آن اولی هم به شرط گذراندن دوره پژوهش‌محور مجوز ورود به دوره عالی را خواهد گرفت. پذیرش و تبعیت از این مقررات اکنون غربیان را میوه‌چین نظامی ساخته که خود به درستی طراحی کرده و به دقت اجرا می‌کنند.

و اما غریبان !

غریبان، دانشگاه و نظامات آنرا از غربیان (وحشی‌ترین‌هایش) وام گرفتند و زمانی هم که قرار شد نخستین دوره‌های کارشناسی ارشد و دکترا را برنامه‌ریزی و اجرا کنند بایبِلی را تورق کردند که اول بار خوانده بودند. هنوز هم عهد همان عهد قدیم است و پس از سی سال جدیدش از راه نرسیده؛ لیکن قرائتی نو یافته و به روایتی بومی شده است. در بابی از ابواب بایبِلِ دانشگاه می‌خوانیم هر گاه قرار باشد متخصص ارشدی تربیت شود باید که مربیش خود رشد یافته باشد تا از عهده ارشاد برآید. همان بایبِل در باب واپسین آنجا که بشارت رستگاری را می‌دهد روایت می‌کند که بار آوردن کسی همچون خود سنگین و عذاب آور است. برای اینکه از زحمتش اندکی بکاهیم و مجال وَرز دادن این گِل را بدست آریم باید که دوره‌ای پنج ساله را به انتظار بنشینیم. در این بین، روزهایی را صرفِ قُمارِ گفتگو می‌کنیم. قمار از آن جهت که نتیجه‌اش هم می‌تواند برد باشد و هم باخت. گفتگوی استاد و دانشجوی دکترا هم می‌تواند سازنده باشد و هم ویرانگر. سپس، روزهایی بیشتر خرجِ نظارت و راهبری می‌شود. بدین سان، کسی را می‌سازیم همچون خود. در نهایت، روز هفتم فارغ از کوزه گری به استراحت نشسته و عمل را به دست ساخته خود وا می‌گذاریم.

آنکه را تنها آموزش دیده در حوزه جستجوگری راه نیست؛ زیرا راه را از چاه بازنمی‌شناسد و ناگزیر خود و جمعی دیگر را به ناکجاآباد تاریخ رهنمون خواهد شد. بر اساس این رویه، دولتهای رفاه واداشته می‌شوند تا دانش آموخته دوره آموزش‌محور را بر اساس مدرکی که دانشگاه اعتبارسنجی شده‌شان اعطا کرده به خدمتی سترگ‌تر بگمارند و پژوهشگر جوانشان را محرم دوره‌ای عالی‌تر بدانند

اکنون اما چه می‌کنیم؟ یکی را صرفا “آموزش” می‌دهیم و درِ باغِ سبزِ “پژوهش” ! را به رویش می‌گشاییم. دیگری را به خیالِ خود “پژوهشگر” می‌سازیم و پُستی اجرایی ! را پیشِ پایش می‌گذاریم. این الگوی ثانویه را کمابیش از بریتانیا و مستعمره شرقی‌اش یعنی هند وام گرفته‌ایم.

از مُثُلِ افلاطونی تا مُثُلِ دیفرانسیلی

به هر حال، اِشکال این الگوبرداری وارونه را با مُثُلِ دیفرانسیلی ! بهتر می‌توان درک کرد. مُثُلِ دیفرانسیلِی اگر در حد مُثُلِ غارِ افلاطون نباشد لااقل از لحاظ مُثُلِ بودن کم از آن ندارد. مهمترین کارکرد دیفرانسیل ماشین این است که قدرت را در حالیکه چرخها با سرعتهای متفاوت گردش می‌کنند به آنها منتقل کند. چرخهای اتومبیل با سرعتهای متفاوت می‌چرخند. به ویژه هنگام پیچیدن اتومبیل چرخ داخلی نسبت به چرخ خارجی مسافت کمتری را طی می‌کند (شکل یک).

شکل یک. طی مسافت کمتر هنگام چرخش خودرو

از آنجایی که سرعت برابر است با جابجایی تقسیم بر زمان جابجایی، چرخی که مسافت کمتری را طی می‌کند سرعتش هم کمتر است. برای چرخهایی که پیشران نیستند و نیروی موتور به آنها منتقل نمی‌شود مشکلی پیش نمی‌آید؛ مانند چرخهای جلو در یک اتومبیل که چرخهای عقبش پیشران هستند (یک خودرو دیفرانسیل عقب). اما چرخهای پیشران به هم متصل‌اند بطوریکه یک موتور واحد و یک سیستم انتقال قدرت واحد آنها را به گردش درمی‌آورد. اگر ماشین شما دیفرانسیل نداشته باشد، چرخها به همدیگر قفل خواهند شد. پس می‌بایست همیشه با سرعتهای برابر گردش کنند. با این شرایط پیچیدن اتومبیل با مشکل مواجه می‌شود و یکی از چرخها باید روی زمین بلغزد. با وجود چرخهای مدرن و خیابانهای غیرمنعطف امروزی، نیروی زیادی برای لغزاندن یک چرخ لازم است و این نیرو باید از طریق محور چرخها از یک چرخ به چرخ دیگر منتقل شود که‌ این کار کشش زیادی را بر محور چرخها وارد خواهد کرد. شکل دو نشان می‌دهد که دیفرانسیل کجا قرار می‌گیرد و در ماشینی با محور عقب چه می‌کند.[۶]

شکل دو. محل استقرار و نحوه عملکرد دیفرانسیل خودرو

این خاصیت دیفرانسیل در مسیرهای تخت است. اگر بنا باشد همین ماشین از شیب یک کوه بالا رود آنگاه به حداقل دو دیفرانسیل نیاز خواهد داشت. یکی با توجه به جهت حرکت ماشین توان موتور را بین چرخها تقسیم می‌کند و دیگری فشار لازم برای بالا بردنش را تولید می‌کند (شکل سه).

شکل سه. یک خودرو دو دیفرانسیله

حال می‌توان مبتنی بر مُثُلِ دیفرانسیل تحصیل غریبانه را به قضاوت نشست. ادامه تحصیل در مقطع دکترا به نوعی می‌تواند همان بالا رفتن از کوه تفسیر شود. روشن است کسی می‌تواند شیب تند را بهتر بپیماید که دو دیفرانسیله باشد. یعنی هم آموزش دیده باشد هم پژوهش کرده باشد. هم با مفاهیم نوین در قالبی کلاسیک آشنا شده باشد و هم مجال ایده‌پردازی و آزمون فرض را کسب کرده باشد. باور نگارنده این است که فارغ‌التحصیلان کارشناسی ارشد آموزش‌محور تک دیفرانسیله هستند و ادامه تحصیلشان به شکل فعلی در دوره دکترا گذشته از اینکه غیرمنطقی است احتمالاً آسیبهای فراوانی را نیز به همراه خواهد داشت.

جستجویی ساده در وب فارسی شما را به صفحاتی خواهد رساند که به نقل از معاون آموزشی وزیر علوم و نیز معاونان آموزشی دانشگاههای مختلف از راه‌اندازی کارشناسی ارشد آموزش‌محور در بیش از سی دانشگاه کشور خبر می‌دهند. آقایان آزاد شدن وقت استاد به خاطر حذف پایان‌نامه، امکان ورود هر چه بیشتر افراد به دوره کارشناسی ارشد و جایگزینی درس سمینار با پایان نامه را از مزایای کارشناسی ارشد آموزش‌محور دانسته‌اند. تا اینجایش بحثی نیست. ما فرض می‌کنیم که دوره کارشناسی ارشد آموزش‌محور طراحی شده تا تعدادی از دست اندرکاران مجال آموختن مهارتهای جدید را کسب کنند. آنچه انسان را نگران می‌کند این است که به طرزی عجیب مدرک دانش آموخته دوره آموزش‌محور با مدرک دانش آموخته دوره ترکیبی یکسان پنداشته می‌شود و لابد هیچ انسان عاقلی در این سرزمین نیست تا بی اعتباری این لُعبَت را به طُرفَهُ العِینی درک کند. این را هر طفل نوپایی می‌داند که اگر قرار باشد فارغ‌التحصیلان دو شیوه از لحاظ ورود به دوره دکترا که ماهیتاً دوره‌ای پژوهش‌محور است تفاوتی نداشته باشند و دانش‌آموخته دوره آموزش‌محور به همان اندازه صلاحیت پژوهش داشته باشد که آن دیگری دارد پس چه ضرورتی برای حیف و میل بیت‌المال باقی می‌ماند ! خوب کار را یکسره کنید و همه را داخل در مقوله آموزش. آنگاه آیین‌نامه جدیدی از جنس همان بومیهایش بتراشید که بر اساس آن کارشناسی ارشد نیز همچون کارشناسی دوره‌ای باشد برای کلاس دیدن و دکترا بماند برای آنکه نه مغز درد بلکه دل درد دارد و دوایی را جستجو می‌کند که نه از راه آنژاکسیون به خونش بلکه از طریق ترنس اکشن به حسابش واریز شود. نه جوانان را سردرگم کنید و نه خود را زیر سؤال ببرید. مع الاسف قصه به اینجا ختم نمی‌شود. طرف دیگر این مغالطه آشکار خیل عظیمی از داوطلبان هستند که البته سودجو نیز میانشان کم نیست. چه کسی بدش می‌آید که بدون دردسر پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشجوی دکترا شود؟ هر گاه پاسخ این سوال پنجاه بعلاوه یک درصد داوطلبان دکترا باشد (که علی الظاهر همینگونه نیز هست) باید فاتحه دکترا و ارشد و هر آنچه میان این دو و هر آنکه اسیر این دو است را یکسره خواند. رَحِمَ اللهُ مَن یَقرَاَ الفاتِحَه مَعَ الصَلوات.


[۱] . Course-Based

[۲] . http://dlis.du.ac.in/mlis.html

[۳] . Research-Oriented

[۴] . http://dlis.du.ac.in/mphil.html

[۵] . Practitioners

[۶] . http://www.parsikhodro.com/underhood/15.htm

About داريوش عليمحمدي

View all posts by داريوش عليمحمدي →

6 Comments on “قله دکترا و فوق لیسانسیه‌های تک دیفرانسیل: از راهِ غربیان تا چاهِ غریبان”

  1. درود
    این نگاشته گفتن ناگفته‌های بسیاری است که با نگاهی گسترده‌تر از صاحبان قدرت به این پدیده می‌نگرند. البته به نظر می رسد بنیانگزاران این پدیده نیز بر این امر آگاهی داشته باشند و از آنجا که افراد متعهد مورد وثوق را نمی توانند به شیوه ترکیبی “دکتر” کنند و آینده مملکت را به دستشان بسپارند این شیوه را در پیش گرفته اند تا از شر پژوهش و حقیقت یابی از دایره توانمندی انسان‌های پیش‌گفته خارج است رهایی یابند.

  2. این فقط مشکل آموزش و پژوهش محور بودن نیست.اگر خوب دقت کنیم می بینیم که هر دم از این باغ بری می رسد.انواع دانشگاهها و ورود سهل الوصول به آن ها و اساتیدی که نمی دانم آن ها را چه بنامم و فارغ التحصیلانی که از این مثلا دانشگاهها فارغ التحصیل می شوند ! فاجعه ای در راه است ! دانشگاه تبدیل به دبیرستانی بزرگ شده است !
    درسها که آبکی است و توانایی خاصی در دانشجو بوجود نمی آورد.دلمان به همان پایان نامه خوش بود که شاید بتواند اندکی دانشجو را به تب و تاب فکر کردن و نه صرفا حفظ کردن بیندازد که آن هم با درایت آقایان در حال ورافتادن است !

  3. واقعیت این است که در این بلاد محترمه تا زور بالای سر کسی نباشد اتفاقی نمی افتد. از جمله این زورها برای یادگیری، ولو خیلی سطحی، همین پایان نامه است. فرصت پایان نامه، واقعا یک اکازیون علمی است که اگر کسی قدرش را بداند، طرفش را بسته. آنها هم که نمی دانند بالاخره مجبورند برخی مقوله ها و واژه ها و آمار و پرسش پژوهش و بیان مساله را بشنوند و ناخنکی به آن بزنند و نمره ای بگیرند که در بیابان لنگه کفش هم نعمتی است. با شرایط موجود، در آینده ما فارغ التحصیلان “آردی و روای” زیادی خواهیم داشت که به قول داریوش خان موتور و دیفرانسیل پیکان دارند و اتاق پژو. مدرک و پز و ادعای فراوان و سواد و بصیرت، هیچ.

  4. مرثیه ای برای یک رویا
    یک ان قلت به حرفهای برادر محسن دارم و آن اینکه در برخی از موارد این اساتید محترم یا محترمه هستند که از خمیره عالی، پژو آردی می سازند. نمونه اش همین گروه کتابداری دانشگاه تربیت مدرس که دو نفر قوم و خویش آن را میگردانند. یکی از فرط بیسوادی دانشجو را به لطایف الحیل دست به سر می کند و دیگری محقق دامادی است که چنان در افکار عمیق و پروژه های غلیظ خود غرق است که دانشجو را به کل فراموش کرده و باید در اتاقش رخت خواب پهن کرد تا نوبت ارشاد فرا برسد. من در چنین جوی فوق لیسانس گرفتم. آن اولی استاد روش تحقیقمان شد و به جای روش تحقیق، سر کلاس جزوه املا میکرد و آن دیگری از ما پایان نامه ای میخواست در حد لالیگا. مانده بودیم این وسط چه کنیم. ناچار التماس این دانشجوی سال بالایی و آن استاد برون دانشگاهی را می کردیم که با هزار ناز و کرشمه دست مار بگیرند و از این باتلاق نحاتمان دهند. القصه عمر گرانمایه من دانشجو و همگنانم در این صرف شد که از یک طرف نکات املایی و توقعات حجمی و وزنی آن علیا مخدره استاد را بر آورده کنیم و از سوی دیگر دم آن استاد ریز بین را که میگفت پایان نامه فوق لیسانس باید در حد دکترا باشد. در این میان نفهمیدیم روش تحقیق کتابداری اصلا چه موجودی است و لذت یک تجربه علمی برای یک دانشجوی صفر کیلومتر هم زهرمارمان شد سر توقعات عالیه آن محقق داماد.

  5. البته پایان نامه در سطح دکترا را برای این می خواسته اند که به اسم خودشان از آن کتاب و مقاله دربیاورند و چاپ کنند! چنان که کتاب مردم را به لطایف الحیل سعی داشتند به نام خود چاپ کنند.

  6. در همه دانشگاهها چنین است! دانشگاه آزاد شرط نمره دادن به پایان نامه ، مقاله آی اس آی داشتن (که این به نوبه خود خوب است)و بودن استاد راهنما به عنوان نویسنده اول است! البته شرح پیشامدهای دانشگاه تربیت مدرس را بسیار شنیده ایم!!!!! واقعا دانشجو جماعت در این مملکت هیچ حقی ندارند!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *