ارباب حلقه‌ها !

خانه‌ای که به دو نیم قسمت شود لاجرم فرو می‌ریزد

آبراهام لینکلن شاید می‌توانست از گفتن این جمله سرباز زند و ایالات متحده را در جنگهای طولانی شمال و جنوب میان طرفداران برده‌داری و مخالفان آن رها کند، اما او به خوبی دریافته بود که آینده ایالات متحده با تمام مختصاتی که خواهد داشت در گرو اتحاد ایالات شمالی و جنوبی است و چنانچه جنگها ادامه می‌یافت قطعاً دیگر از ایالات متحده‌ای که جهان اکنون نظاره‌گر آنست خبری نبود!  او تمام دوران ریاست جمهوری‌اش را به دنبال اتحاد بود و سرانجام نیز جان ویلکز بوت یکی  از مخالفانش او را در بالکن تئاتر فورد ترور کرد.

حلقه های مطالعاتی در غرب

شکل‌گیری حلقه‌های مطالعاتی در غرب و سیری که  داشته‌اند به خوبی نشان می‌دهد که معمولاً اندیشه‌ای در ذهن اندیشمندی شکل می‌گیرد و پس از آن طرفداران آن اندیشه حول آن گرد می‌آیند و با نقد و وارسی مدام و همه جانبه به توسعه و بسط آن می‌پردازند. گرچه آغازگر یک حلقه مطالعاتی حتماً یک عامل انسانی بوده است اما دوام و قوام و پویش آن هیچگاه در گرو حضور فیزیکی  افراد نبوده است و شیوه و اندیشه ماهیتی دارند که در صورت نیاز محیط و قدرت درونی فکر امتداد و استمرار پیدا میکند و این به طور کلی با آنچه در جوامع شرقی جریان دارد متفاوت است و در ایران نیز قضیه به همین منوال است.

در کشور ما حلقه‌های فکری و مطالعاتی آنچنان که در غرب متولد و رشد کرده و می‌کنند حضور نداشته و  فرد، نقشی پر رنگ دارد. در کشورهای جنوب نظیر ایران، مرسوم این است که فردی در حوزه‌ای  برجسته می‌شود و دیگران گرد آن فرد جمع می‌شوند. حضور یا عدم حضور آن فرد در تعمیق و فراگیری و بسط آن اندیشه تاثیر بسزایی دارد و به محض عدم حضور فرد مولف، آن جریان فکری  رو به ضعف و مرگ می‌رود که دلایل بسیار دارد. دلایلی که بعضی از آن به فرد مولف باز می‌گردد و بعضی دیگر به شرایط محیطی و بعضی نیز به آنان که دنباله‌رو هستند. ولی  به هر حال مهم این است که کمتر اتفاق می‌افتد که اندیشه پس از اندیشمند قوت و قدرت پیشین را داشته باشد.

حلقه وین

در  سال ۱۹۰۷ جمعی از دانشجوهای پرشور، هر پنجشنبه شب در کافه‌ای قدیمی در شهر وین گردهم می‌آمدند تا دربارهٔ علم و فلسفه بحث کنند. آنها به شدت تحت تأثیر ارنست ماخ بودند. این گروه علاقمند به علم و فلسفه رفته رفته با آثار و فعالیتهای خود یکی  از سرشناس‌ترین مکاتب فکری قرن بیستم را به وجود آوردند یعنی پوزیتویسم منطقی یا تجربه‌گرایی. گرچه در این حلقه افراد سرشناسی همانند کارل همپل و ردولف کارناپ بودند اما اکنون با گذشتن بیش از نیم قرن آنچه نامش بر سر زبانهاست همان “حلقه وین” و یا اندیشه آنان یعنی “پوزیتویسم منطقی” است. این مساله هیچ تناقض و تضادی با حضور فیزیکی افراد ندارد اما نشان می‌دهد که اندیشه شاید در مرحله تولد وامدار ذهن فرد باشد اما حیات و استمرارش به قوت و قدرت خود آن اندیشه باز می‌گردد.

مکتب فرانکفورت

در سال ۱۹۲۴ در کنار رودخانه  ماین در شهر فرانکفورت انستیتو تحقیقات اجتماعی شکل گرفت که مستفل از دانشگاه فرانکفورت بود اما در مدت کوتاهی اشتهارش از دانشگاه نیز بیشتر شد. این مؤسسه نگاه و هدفش بسط و گسترش نقد در حوزه‌های جامعه و فرهنگ و ادبیات بود و تحقیقات خود را بر پایه بینش مارکس و فروید از منظر اجتماعی – فلسفی در جوامع سرمایه‌داری، آغاز و گسترش آن را نقد و بررسی می‌نمود. از نام‌آوران مکتب فرانکفورت می‌توان از والتر بنیامین، ماکس هورکهایمر  و تئودور ادورنو نام برد. اینها دیگر حالا نیستند اما مکتب فرانکفورت و اندیشه و شیوه‌ای که داشته و دارد کماکان محل بحث و مرجعی  برای تحلیل و تفسیر است.

گروههای دانشگاهی

آنچه در حلقه‌های فکری و مطالعاتی جریان دارد در دانشگاههای معتبر جهان نیز جاری است. آنها با یکدیگر دیالوگ دارند، گاه فکری از حلقه‌ای به دانشگاه می‌رود و گاه از دانشگاه به میان حلقه‌ای باز می‌گردد. حلقه های فکری و پژوهشی که در دانشکده‌ها پیرامون مراکز تحقیقاتی شکل می‌گیرد، به ما نشان می‌دهد که دانش‌آموختگان هر یک از دانشکده‌ها در چه حوزه‌هایی متخصص‌تر و کارآمدتر می‌شوند.

دانشگاه کیس وسترن آمریکا و دانشگاه ایالتی راتگرز جایی بودند که دکتر عباس حری، دکتر جعفر مهراد و دکتر محمد حسین دیانی از آنجا  فارغ التحصیل شده و پس از بازگشت به تدریس در دانشکده‌های تهران و مشهد و شیراز مشغول تدریس شدند. اما اینکه بتوانند گروهی را که خود مرکزش بودند به سمت یک هسته فکری و مطالعاتی سوق دهند میسر نشد

دانشگاههای ییل، کلمبیا و هاروارد در آمریکا هر سه البته دانشکده‌های حقوق دارند اما وقتی در دیوان عالی ایالات متحده که اکثراً حقوقدان و حقوق‌خوان هستند، قضات به ترتیب از دانشگاههای هاروارد، ییل و کلمبیا انتخاب می‌شوند این نشان می‌دهد که سطح نفوذ هر یک از دانشکده‌های حقوق آن سه دانشگاه در جامعه به چه میزان است. مساله‌ای که در کشور ما اگر هم وجود داشته باشد به هیچ وجه معنادار نبوده و نظام آموزشی و گروههای گوناگون تخصصی دارای اندیشه‌ای مرکزی که همه به دور آن جمع شوند نیست!

دانشگاهها و دانشکده‌های آنها در جهان جدید گفته یا ناگفته اهداف معینی دارند و فارغ‌التحصیلان هر یک برای کاری و تخصصی خاص تربیت می‌شوند. شاید دانشکده‌های مدیریت متفاوتی در ایالات متحده وجود داشته باشد که همگی به تدریس مدیریت بپردازند اما قطعاً یکی مدیران صنعتی تربیت می‌کند یکی مدیران فرهنگی یکی مدیران آموزشی و اجرایی  و … این مساله در همه حوزه‌ها جاریست. اما در کشور ما با اینکه برای هر حوزه و رشته دانشکده‌های گوناگون فعال هستند اما خروجی آنها آنگونه متفاوت نیست که بتوانیم بگوییم فارغ‌التحصیلان هر یک از دانشکده‌ها کم و بیش در چه سطحی و چه جایگاهی وبا چه سطحی از تخصص قرار می‌گیرند و جذب کدام مراکز می‌شوند.

حلقه های کتابداری در ایران

از سال ۱۳۴۵  که دوره کارشناسی ارشد کتابداری در دانشگاه تهران راه‌اندازی شد تا اکنون که نزدیک به ۴۳ سال می‌گذرد هر روز شاهد رشد و گسترش این رشته در دانشگاههای مختلف هستیم. دوره‌های کارشناسی و دکتری نیز برقرار می‌شود و گروههای مختلف کتابداری در دانشکده‌های دولتی و آزاد به فعالیت مشغولند. اما در طول این ۴۳ سال هیچگاه دیده نشده است که گروههای کتابداری پیرامون یک اندیشه مرکزی و تخصصی شکل بگیرند و فارغ‌التحصیلانشان به نام  آن فکر و اندیشه شناخته شوند. تنها موردی که شاید بتوان نام برد مرکز خدمات کتابداری در همان مرحله تاسیس کتابداری در ایران بوده است که فارغ‌التحصیلان خبره دانشگاه تهران جذب مرکز خدمات کتابداری می‌شدند و مرکز خدمات به عنوان مرکزی که کارهای فنی و سازماندهی را به بهترین نحو صورت می‌داد شناخته شد و بعد از آن نیز متخصصان همان مرکز توانستند افراد زیادی را تربیت و کتابخانه‌های بیشماری را سازماندهی کنند. تاکید بر کارهای فنی و سازماندهی ویژگی ممتاز این مرکز بود و هیچگاه از این حیطه خارج نشد و یا نتوانست که بشود.

نیمه دوم دهه پنجاه

در نیمه دوم دهه پنجاه  تعدادی از دانشجویان ایرانی برای دوره دکتری به آمریکا رفته و پس از فارغ‌التحصیلی در دانشکده‌های داخل به تدریس مشغول شده و گروههای کتابداری را شکل می‌دهند. دانشگاه کیس وسترن آمریکا و دانشگاه ایالتی راتگرز جایی بودند که دکتر عباس حری، دکتر جعفر مهراد و دکتر محمد حسین دیانی از آنجا  فارغ التحصیل شده و پس از بازگشت به تدریس در دانشکده‌های تهران و مشهد و شیراز مشغول تدریس شدند. اما اینکه بتوانند گروهی را که خود مرکزش بودند به سمت یک هسته فکری و مطالعاتی سوق دهند میسر نشد و  برتری شخصیتها بر اندیشه‌ها از شکل‌گیری حلقه‌های فکری جلوگیری کرد و به گونه‌ای نشد  که فارغ‌التحصیلانشان را به آن نام و حوزه فکری بخوانند.

شیراز (زهیر حیاتی)، مشهد (رحمت الله فتاحی و مهری پریرخ)، اصفهان (ابراهیم افشار)، اهواز (عبدالحسین فرج‌پهلو، مرتضی کوکبی و فریده عصاره)، دانشگاه الزهرا (سعید رضایی شریف آبادی) از جمله مکانهایی بود که فارغ التحصیلان نیو ساوت ولز را به خود جذب کردند و آن اساتید خواسته یا ناخواسته حلقه هایی را شکل دادند. اما  بر حول نامها نه اندیشه‌ها !

همه تفریباً همان راهی را می‌رفتند که دیگری می‌رفت و همان را تدریس می‌کردند که دیگری! فارغ التحصیلان تنها می‌توانستند به این ببالند که شاگرد کدام استاد بوده‌اند!  و اینکه از چه گروه فکری و حلقه مطالعاتی بیرون آمده بودند اصولاً اهمیتی نداشت، رقابتی اگر میان گروههای کتابداری بود، رقابتی گاه عیان و گاه نهان و زیر پوستی میان  نامها بود نه اندیشه‌ها  و این خود می‌تواند محل بررسی باشد که آیا به نفع حوزه بود یا نه!

حلقه ی نیو ساوت ولز !

در نیمه دوم دهه شصت با پایان یافتن جنگ، بار دیگر روند فرستادن دانشجویان به کشورهای غربی آغاز شد و کتابداران نیز سفیرانی در این مقطع داشتند. گروهی از کتابدارن به نیو ساوت ولز استرالیا می‌روند و پس از بازگشت در گروههای مختلف کتابداری فعالیت می‌کنند. انتخاب فارغ‌التحصیلان نیو ساوت ولز برای اینست که  اولاً تعدادشان کم نبود، دوماً اینکه چند دانشجوی خانم نیز وجود داشت (لابد برای اینکه وزن کمی حضور زنان در این حوزه در سطح متخصصان کم نشود) و سوم  اینکه این گروه از پس از بازگشت از لحاظ پراکندگی جغرافیایی در بیشتر گروههای کتابداری حضور پیدا کردند.

شیراز (زهیر حیاتی)، مشهد (رحمت الله فتاحی و مهری پریرخ)، اصفهان (ابراهیم افشار)، اهواز (عبدالحسین فرج‌پهلو، مرتضی کوکبی و فریده عصاره)، دانشگاه الزهرا (سعید رضایی شریف آبادی) از جمله مکانهایی بود که فارغ التحصیلان نیو ساوت ولز را به خود جذب کردند و آن اساتید خواسته یا ناخواسته حلقه هایی را شکل دادند. اما  بر حول نامها نه اندیشه‌ها ! هر یک از آنها در جغرافیای خود مرکزیت پیدا کردند و دانشجویان بسیاری را تربیت کرده و پرورش دادند اما  حکایت گروه اول تکرار شد و کمتر می‌بینیم که هر یک از این اساتید توانسته باشند در دانشکده و گروهی که فعال هستند و حلقه‌ای که به دور آنها شکل گرفته، اندیشه‌ای خاص را رشد و پرورش دهند که به گونه‌ای معنا دار، فارغ‌التحصیلانشان را تحت عنوان آن  اندیشه بشناسند. شاید گروهی باشند که فارغ‌التحصیلانشان در سازماندهی و بازیابی اطلاعات و فهرست‌نویسی و ارزیابی وب‌سایتها  کمی خبره‌تر باشند یا گروهی دیگر که در تحلیل استنادی، وب‌سنجی، علم سنجی  و … اما حقیقتاً این تکثرها، تفاوت معنادار ندارند و خروجیهای آنها کم و بیش شبیه یکدیگرند و آنچه دوباره می‌ماند مفتخر بودن به شاگردی اساتید است نه تحصیل در یک حلقه فکری.

رقابت میان نامها و حلقه‌ها!

در کتابداری ایران به نظر می‌رسد حلقه‌هایی وجود دارد اما همانطور که گفته شد نه بر گرد اندیشه‌ها بلکه با مرکزیت نامها. حلقه‌های (می‌توانید بگویید گروهها ولی در اصل ماجرا فرقی نمی‌کند) اهواز، اصفهان، شیراز، مشهد، دانشگاه تهران به فراخور وضعیت و شرایط به یکدیگر نزدیک یا دور می‌شوند! در این میان حلقه‌های  دانشگاه تهران و منشعبین از نیو ساوت ولز  با ریشه و پیشینه‌ای خاص در گیر و دار یک رقابت نهان و زیرپوستی هستند و اگر گاه بر سر اینکه کدام گروه و کدام حلقه قطب کتابداری ایران ! است بحث می‌شود و حرفهایی جسته و گریخته شنیده می‌شود حتما نشانگر آنست که رقابتی پنهان و زیر پوستی  میان این حلقه‌ها وجود دارد. رقابتی که ثمری ندارد و سنگی و سدی  برای شکل‌گیری دیالوگ میان ان حلقه‌هاست.

در این میان حلقه‌های  دانشگاه تهران و منشعبین از نیو ساوت ولز  با ریشه و پیشینه‌ای خاص در گیر و دار یک رقابت نهان و زیرپوستی هستند و اگر گاه بر سر اینکه کدام گروه و کدام حلقه قطب کتابداری ایران ! است بحث می‌شود و حرفهایی جسته و گریخته شنیده می‌شود حتما نشانگر آنست که رقابتی پنهان و زیر پوستی  میان این حلقه‌ها وجود دارد

خوب که نگاه کنید تحرکات حلقه‌های مختلف که کمتر همدیگر را تاب می‌آورند برایتان معنادار می‌شود. اینکه اعضای یک حلقه از استاد تا دانشجو در مراسم و نشستهایی که حلقه دیگر متولی آنست شرکت نکرده و حتی گاه نهی می‌کنند، اینکه کمتر آنها را زیر یک سقف می‌بینیم،  اینکه در دل سودای قطبییت ! (چیزی که گاه بر زبانها جاری می‌شود) دارند و دلایل ریز و درشت دیگر که حتماً از چشم فعالان این حوزه دور نمانده، نشان از حضور و وجود حلقه‌هاست اما با تفوق نامها! در حالیکه  که اگر پای اندیشه‌ای مرکزیت یافته! در میان بود با  آمد و شد یک استاد  یک حلقه فکری گرفتار قبض و بسط نمی‌شد و کسی در  سر، سودای قطبییت نمی‌پروراند مگر آنکه فراموش کرده باشد در حیطه علم و دانش، حلقه‌ها اگر هم رقابتی خردپسند و  آکادمیک  که در نهایت به تکمیل یکدیگر می‌انجامد دارند اما هیچگاه قطبییت  و ارباب ندارند! و اگر این حلقه‌ها منطقاً به دیالوگ نپردازند و در جهت تکمیل یکدیگر بر نیایند ٍشاید کتابداری ایران مصداق خانه دو نیم شده و در حال ریزش آبراهم لینکلن را پیدا نکند اما فطعاً به دست آوردن بامی محکم و راهی فراخ و هموار و جایگاهی متناسب نیز دشوار خواهد  شد.

این بحث کماکان از زوایای گوناگون قابل بررسی و ارزیابی ست!

About جلال حيدري نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

View all posts by جلال حيدري نژاد →

3 Comments on “ارباب حلقه‌ها !”

  1. سلام
    نوشته و تحلیل بسیار خوبی بود. اما نباید از یک نکته غافل شد و اینکه حلقه های علمی در فضایی کاملا علمی، چه از نظر سیاسی و چه از نظر فرهنگی شکل می گیرند. چیزی که ما همچنان در حال دورخیز کردن برای رسیدن به آن هستیم. تنها مسائل درون دانشگاهی یا افراد را نمی توان عامل اصلی عدم شکل گیری و رشد حلقه های علمی به شمار آورد.
    با قسمت آخر مطلبتان چندان موافق نیستم. چون، حداقل با شناختی که از همراهی ده ساله با انجمن کتابداری و محافل مرتبط با کتابداری کشور دارم می توانم بگویم که چندان عمدی در شرکت نکردن در محافل و نشستها به دلایل حلقه ای و دانشگاهی نیست. بیشتر عدم تمایل به مشارکت جمعی و اجتماعی است که این اتفاق می افتد.

  2. آقای حیدری نژاد
    مطلبی را نوشتید که خیلی ها میدانند.وقتی یک استاد بجای ایجاد حلقه علمی دوست دارد همه دور او حلقه بزنند نشانه ضعف اسیت و ما کتابدارها بهتر است وارد این حرف ها نشویم چونکه شایدکارمان گیر همان حلقه ها بیفتد اما شما چونکه بیرون هستید میتوانید بنویسد. و من از شما متشکرم که همیشه حرف های ما را بهتر از ما مینویسید.میان استادان ما همیشه دعوابوده و برای همین این حوزه هزارتا مشکل دارد چونکه همانطور که نوشتید همه دنبال این هستند که بگویند ما قطب کتابداری ایران هستیم.

  3. آقای حیدر نژاد ضمن عرض سلام و خسته نباشید مطلب شما مرا یاد مطلب ” قبیله ای بودن کتابداری ” در وبلاگ گفتگو انداخت .
    من برای اکثر اساتید و آنان که بی ریا و صادقانه و متواضعانه برای این مرز و بوم تلاش می کنند احترام خاصی قایلم ولی اگر فکر کنید عضویت گروه یا اینکه استادی را در نگاهم به شکل بت در بیاورم بهیچ وجه این کار را نمی کنم . البته فکر کنم اگر در کتابخانه کار می کردم طور دیگری برایم بود نمی دانم شاید؟؟؟؟؟!!!!
    ” غلام همت آن که زیر چرخ کبود زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است “

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *