کتابخانهها و آموزش کتابداری در کشور ما در دو سه دهه گذشته از لحاظ کمّی توسعه بسیار یافته است. سازمانهای بخش عمومی همزمان و به صورت موازی تشکیلات مفصلی برای اداره کتابخانههای عمومی ایجاد کردهاند و از کیسه مهمان برای حقوق مدیران و کارکنان ستادی خود خرجها میکنند؛ کتابخانههای عمومی وابسته به نهاد کتابخانههای عمومی چندین و چند برابر شده و برای آن تشکیلات عریض و طویل ایجاد شده است؛ شهرداریها در شهرهایی مانند تهران و اصفهان کتابخانههای بسیار ایجاد کردهاند؛ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شبکه وسیع کتابخانهها و تشکیلات کشوری خود را دارد؛ سازمان اوقاف کتابخانههای عمومی و به تبع آن، مدیریتهای مربوطه ایجاد کرده است؛ کتابخانههای مساجد و ستاد مربوطه به آن، نیز از بودجه عمومی ایجاد شده است.چندگانگی و موازیکاری منحصر به فردی در عرصه خدمات کتابخانههای عمومی که احتمالاً در هیچ کشور دیگری در جهان یافت نمیشود!
کتابخانههای دانشگاهی نیز به موازات افزایش شمار دانشگاههای دولتی، پیدایش و توسعه دانشگاه آزاد اسلامی، دانشگاه پیام نور، و دانشگاه علمی کاربردی فراوان شده است. کتابخانههای تخصصی وابسته به سازمانها نیز به دنبال گسترش بوروکراسی دولتی افزایش یافتهاند. تنها به نظر میرسد کتابخانههای آموزشگاهی چندان لازم تشخیص داده نشدهاند و بر اساس یک اعتقاد اعلام نشده اما بسیار واقعبینانه، دانشآموزان ما نیازی به خواندن کتاب غیر درسی ندارند و کتابهای درسیشان برای موفقیت آنها نه تنها در تحصیل، بلکه در تمام مراحل زندگانی دنیوی و اخروی کفایت میکند.
این توسعه کمّی البته تا حدی جای خوشحالی دارد، اما فقط تا حدی. پرسش آزار دهندهای که باقی میماند و میتواند در ذهن هر علاقهمندی بخلد، این است: ” آیا همپا و متناسب با این توسعه کمی، سطح خدمات کتابخانهای در کشور ما نیز از لحاظ کیفی ارتقا یافته است؟” پاسخ من به این سئوال “نه” است!
کتابخانه ملیمان نیز از بسیاری لحاظها توسعه چشمگیر یافته است. بنای مفصل و پیچیده هزارتوی آن وسیلهای برای مباهات ملی شده است، بر شأن و جایگاه کتابخانه با معاون رئیس جمهور شدن رئیسش افزوده شده است؛ کارکنانش چند برابر، بودجهاش چندین برابر و تشکیلاتش عریض و طویل شده است، آخرین تجهیزات برای آن خریداری شده؛ صدها میلیون برای سخت افزار و نرم افزار آن هزینه شده است و پروژه های جاه طلبانه برایش “تعریف” شده است.
آموزش کتابداری نیز در طی همین مدت گسترش بسیار یافته است. این گسترش البته همنوا با گسترش آموزش عالی در کشور ما بوده است. در اینجا نیز، همانند کتابخانههای دانشگاهی، گذشته از افزایش تعداد گروهها در دانشگاههای دولتی موجود، پیدایش دانشگاه آزاد اسلامی، دانشگاه پیام نور، دانشگاه علمی کاربردی سهم بزرگی در افزایش تعداد گروههای آموزش کتابداری داشتهاند. به علاوه، تعداد زیادی گروه آموزش کتابداری نیز به دنبال جدا شدن دانشکدههای علوم پزشکی از دانشگاههای موجود و تشکیل دانشگاههای موسوم به علوم پزشکی، برای تربیت کتابدار پزشکی به وجود آمدهاند. حاصل آنکه امروزه مشهور است بیش از ۵۰ گروه آموزش کتابداری در کشور به پذیرش دانشجوی کتابداری و به تبع آن، تحویل دانشآموخته کتابداری به بازار کار داخلی مشغولند. مقاطع آموزش کتابداری نیز به موازات افزایش گروههای آموزشی کتابداری افزایش پیدا کرده است.
آموزش دانشگاهی کتابداری در کشور ما در نیمه دهه ۱۳۴۰ در مقطع کارشناسی ارشد آغاز شد تا برای اداره امور کتابخانهها مدیر متخصص/حرفه ای (professional) تربیت کند. در طی دو سه دهه اخیر، تمام گروههای آموزشی از قبل موجود و تازه تاسیس به پذیرش دانشجوی کارشناسی پرداختهاند. اینک ده پانزده سالی میشود که چند گروه آموزشی کتابداری نیز به پذیرش دانشجوی دکتری آغاز کردهاند و شماری از پذیرفته شدگان آنان درجه خود را گرفتهاند و همراه با دانشآموختگان دکتری دانشگاههای خارج، گروههای آموزشی متعدد کتابداری را شکل دادهاند. حال دهها دکتر کتابداری داریم که اکثراً عضو گروههای آموزشی هستند و با گذشت زمان و در نتیجه مساعی پژوهشی و آموزشیشان رتبههای دانشگاهی دانشیار و استاد کسب کردهاند. اینک شمار استادان کتابداری درکشور ما از شمار همتایانشان در بسیاری کشورها – البته احتمالاً به استثنای هند و پاکستان – بیشتر است. تعداد مجلات کتابداری نیز از یکی دو عنوان به نزدیک به یک دوجین، اعم از کاغذی و آنلاین رسیده است. اکثر آنها هم در نظام ابداعی وزارت علوم و تحقیقات رتبه “علمی – پژوهشی” دارند که بالاترین رتبه به شمار میرود. البته فعالیتهای انتشاراتی نخبگان جامعه کتابداری ما به مجلات داخلی محدود نمیشود. انگیزه بسیار قوی ارتقا برای انتشار در مجلات خارجی، شمار انتشارات آنها را در گروه اخیر نیز افزایش داده است. به تبع توسعه کمی جامعه کتابداری، انجمنهای حرفهای و نیمهحرفهای آن نیز تأسیس شده اند.
اما آنها که تجربه مشاهده مستقیم و استفاده از خدمات آن کتابخانهها را داشتهاند میدانند که این جانشین تجربه مستقیم استفاده از کتابخانههای عمومی و دانشگاهی توسعه یافته نمیشود. متأسفانه، اما در آثار و سخنان همین تجربهکردگان و شاهدان مستقیم، کمتر نشانی از اخطار و هشدار در مورد پسماندگی خدمات کتابخانهها درکشورمان دیده میشود (البته جدا از مکالمات خصوصی).
اینک ما انجمن کتابداری واطلاع رسانی ایران و شاخه های استانی آن، انجمن کتابداری و اطلاعرسانی پزشکی، و انجمن دانشجویی کتابداری و اطلاعرسانی داریم و در آینده نیز احتمالاً انجمنهای دیگر خواهیم داشت. این انجمنها به همراه سایر نهادهای کتابداری گردهمائیها و همایشهای مرتب و متعدد برگزار میکنند که در هر یک صدها نفر شرکت میکنند. حاصل این تحولات، پیدایش سپاهی از کتابداران متخصص، مدرسان، محققان، گروههای آموزشی متعدد، سازمانهای پیچیده و پر سلسلهمراتب مانند نهاد کتابخانههای عمومی و کانون پرورش، تشکیل همایشها، و انتشار مجلات تخصصی بوده است. تصور این بدنه نسبتاً عظیم از انسانها و سازمانها و رویدادها در چهار دهه پیش، هنگامی که نخستین دوره کارشناسی ارشد در دانشگاه تهران و مرکز خدمات کتابداری و مرکز مدارک علمی تأسیس میشدند، دشوار بود. این توسعه کمّی البته تا حدی جای خوشحالی دارد، اما فقط تا حدی. پرسش آزار دهندهای که باقی میماند و میتواند در ذهن هر علاقهمندی بخلد، این است: ” آیا همپا و متناسب با این توسعه کمی، سطح خدمات کتابخانهای در کشور ما نیز از لحاظ کیفی ارتقا یافته است؟”
پاسخ من به این سئوال “نه” است!پاسخ پوستکنده فوق را کسانی بهتر درک میکنند که تجربه استفاده از کتابخانههای، نه تنها کشورهای “توسعه یافته” اروپا و آمریکا و اقیانوسیه و ژاپن و کره جنوبی و سنگاپور، بلکه کشورهای در حال توسعه نظیر هند و ترکیه و مالزی را داشتهاند؛ به ویژه اگر خود تحصیلکرده کتابداری باشند و احیاناً برای تکمیل تحصیلات خود به یکی از این جوامع رفته و در آنها زیسته و از خدمات این کتابخانهها بهره برده باشند. آنها امکان این را داشتهاند که با مشاهده و تجربه مستقیم فاصله تکاندهنده، اگر نه قرنی، لااقل عصری و دُورانی را میان خدمات کتابخانهای عمومی و دانشگاهی ما با جهان بیرون به چشم ببینند و با هم مقایسه کنند. اما کتابداران و دانش آموختگان و دانشجویان کتابداری که در ایران آموزش دیده و میبینند، به ندرت شانس آن را داشته و دارند که به تجربه بیواسطه و مشاهد مستقیم “اساتید” خود را داشته باشند. آنها ناچارند به خواندهها و شنیدهها و اخیراً، به برکت اینترنت، از روی عکسها و فیلمها، به صورت غیرمستقیم، چیزهای بیشتری ببینند. اما آنها که تجربه مشاهده مستقیم و استفاده از خدمات آن کتابخانهها را داشتهاند میدانند که این جانشین تجربه مستقیم استفاده از کتابخانههای عمومی و دانشگاهی توسعه یافته نمیشود.
تدریس آخرین فنون و تکنولوژیهای دیجیتالی و سازماندهی و مدیریت دانش، جایی برای پرداختن کمبودهای شرم آور و “پیش پا افتاده” نمیگذارد، کمبودهای پیش پا افتادهای نظیر ساختمانهای نامناسب با معماری غلط، مجموعههای فقیر و نامناسب، قفسههای بسته به روی مراجعهکننده، ساعات کار کم کتابخانه، مقررات محدودکننده، ساختار سازمانی آشفته و فلجکننده و پیچیده، صاحبمقامان و مدیران بیتدبیر و جاهل به استانداردهای خدمات کتابداری، کتابداران کارنابلد و بدآموخته از جمله “بحثهای نازل”ی هستند که عمر شریف یک عضو محترم هیئت علمی نباید به مصرف آنها برسد. چرا که آنها باید وقت خود را صرف تولید علم و اندازهگیری آن کنند
متأسفانه، اما، در آثار و سخنان همین تجربهکردگان و شاهدان مستقیم، کمتر نشانی از اخطار و هشدار در مورد پسماندگی خدمات کتابخانهها درکشورمان دیده میشود (البته جدا از مکالمات خصوصی). بیاعتنائی به ورطه عظیمی که میان سطح خدمات کتابخانههای ما و خدمات کتابخانههای کشورهای موفقتر وجود دارد و فریاد نکردن آن، بیاعتنائی به رسالت حرفهای و نقشی است که از یک تحصیلکرده دنیا دیده در مقام وجدان آگاه جامعه انتظار میرود. اشتغال به تحقیق و تتبع برای انتشار مقاله در مجلات “علمی پژوهشی” ( این اختراع وطنی وزارت فخیمه علوم و تحقیقات)، و از آن فراتر، نهادن تاج “مقاله آی. اس .آی” بر سر خود و وطن عزیز و کسب”نمره” برای ارتقای مرتبه دانشگاهی، و برگزاری یا شرکت درهمایشهای داخل و نشستن در ردیف جلوی سالن؛ و در همایشهای خارج (لابد در هر ردیفی که دست بدهد)، تدریس آخرین فنون و تکنولوژیهای دیجیتالی و سازماندهی و مدیریت دانش، جایی برای پرداختن کمبودهای شرم آور و “پیش پا افتاده” نمیگذارد، کمبودهای پیش پا افتادهای نظیر ساختمانهای نامناسب با معماری غلط، مجموعههای فقیر و نامناسب، قفسههای بسته به روی مراجعهکننده، ساعات کار کم کتابخانه، مقررات محدودکننده، ساختار سازمانی آشفته و فلجکننده و پیچیده، صاحبمقامان و مدیران بیتدبیر و جاهل به استانداردهای خدمات کتابداری، کتابداران کارنابلد و بدآموخته از جمله “بحثهای نازل”ی هستند که عمر شریف یک عضو محترم هیئت علمی نباید به مصرف آنها برسد. چرا که آنها باید وقت خود را صرف تولید علم و اندازهگیری آن کنند. چیزی که ظاهراً فراموش شده است، این است که همه دم و دستگاههای عریض و طویل و مقامات دانشگاهی و تحقیقات علمی زمانی مطلوب است که به تناسب گسترش کمی آن هدف نهائی از ایجاد آنها تأمین شود، و آن هدف چیزی نیست مگر ارائه خدمت باکیفیت آن هم به گونهای که در استانداردها و ارزشهای حرفه بیان شده است.
متاسفانه به نظر میرسد جامعه علمی رشته ما در عمل “خود- منظور” شده است و فراموش کرده است که جامعهای که از او حمایت میکند و به او حرمت میگذارد، از او در مقام اندیشمند آگاه و درد شناس چه انتظار دارد. نمود بیتوجهی به این معنی و مجذوب علائق خود بودن را در برنامه آموزش جدیدی میتوان دید که نمایندگان گروههای آموزش کتابداری برای آموزش حرفهای دوره کارشناسی تصویب کرده و به اتکای قدرت وزارتی آن را”لازم الاجرا” فرمودهاند؛ برنامهای که در آن درسهای فنی سازماندهی و طراحی وبسایت افزوده شده است، روش تحقیق علمی و علمسنجی را هم قرار شده به دانشجوی از دبیرستان درآمده یاد بدهند، اما تنها درسی را که در آن مهارتهای خدمتی پایه به دانشجو آموخته میشود (درس خدمات عمومی در کتابخانه ها)، حذف کردهاند! این همه تأکید بر تکنیک و تحقیق علمی که برجستگان این رشته هرجا مجال مییابند آنرا به عنوان کمبود عمده آموزش کتابداری ما عنوان میکنند، در جامعهای که بدیهیترین استانداردها در کتابخانههایش، به طرز خجالتآوری فراموش شدهاست، چندان معنا ندارد.
با سلام
همیشه گفته های جناب استاد افشار حجت را بر کتابداران تمام می کند. گفته هایی که ویژگی اصلیشان صراحت لهجه و صداقت تام است.
من در یک کتابخانه که به عموم خدمت میکند و زیر نظر هیچ سازمان دولتی نیست
خدمت میکنم و خوشحالم بگویم که در این کتابخانه با وجود کمبودهایی که استاد
بیان کرده اند یک ویژگی خوب وجود دارد تلاش کتابداران برای رفع کمبودها
البته اگر مدیریت کتابخانه نیز با کتابداران همراه و هم داستان بود می توانستم به این افتخار کنم که کتابخانه محل خدمتم را به عنوان اولین کتابخانه عمومی ایران که خدمات با کیفیت ارائه می کند معرفی کنم
اما …
لازم است بیان کنم که کتابداران این کتابخانه تمام تلاش خود را برای ارتقای سطح کیفی خدمات بکارخواهند گرفت
به نویسنده نکته بین “هیاهوی بسیار برای چه” درود می فرستم.
با اطمینان می گویم که از دیدگاه من این سرمقاله بهترین سرمقاله ای است که در تمام طول زندگی حرفه ای ام در نشریات مربوط خوانده ام.
مطالعه این سرمقاله را در حالی به سرانجام رساندم که تن صدای دکتر افشار را در گوشم داشتم. لذتش برایم دوچندان شد. درود بر دکتر افشار به خاطر نکته سنجی بجا و صراحت کلام.
گفته های استاد& بغضی را که چندین سالست گلویم را میفشرد شکست. ظاهرا قرار است از چاله بحران هویت رشته کتابداری به چاه وب زدگی و دانشگاه زدگی و علم زدگی بیفتیم. هیچ کس حتی خود کتابداران خود را به چیزی نمیگیرند. دردهای اصیل کتابداری در ایران همچنان استخوانی است که لای زخم مانده: درد بی رغبتی ایرانیان به خواندن& رنج کتابداران ناکتابدار از خود بیزار& زجر بی اعتنایی مدیران به کتابخانه حتی در دانشگاهها و…. گویا به قول حافظ & آخر الداوا الکی(آخرین درمان& داغ کردن است)
تصور کتابخانه های مطلوب برای ما دانشجویان رشته کتابداری آنقدر دشوار است، که به کتابخانه هایی اینچنینی عادت کرده ایم.
به عنوان مثال کتابخانه ای در دانشکده ای با گروه کتابداری که البته پرسابقه ترین گروه آموزشی کتابداری پزشکی است، با قفسه های بسته که ساعت کاری اش ۸ تا ۱۵:۳۰است(به گفته مسئولین به دلیل کمبود نیرو). البته کتابخانه امکانات دیگری هم دارد. چند کامپیوتر ویروسی که معمولاً کسی به سراغشان نمی رود. مگر برای چک میل و مواردی از این قبیل.
به همین دلیل است که گاهی از خود می پرسیم این همه تحقیق و پژوهش و مقاله که اساتید محترم ما را به نگارش آن تشویق میکنند برای چه.
چون نه تنها برای جامعه خود کاری نکرده ایم و تغییری در کتابخانه های خود نمی بینیم، از نتایج تحقیقات خود هم حاصلی ندیده ایم.
عالم بی عمل بودن دشوار نیست.
اما وجود بزرگوارانی همچون دکتر افشار در حوزه کتابداری، هر چند انگشت شمار، انتخابی جز سعی برای رسیدن به مطلوب باقی نمی ماند.
با تشکر از استاد افشار عزیز. دقیقا مشکل جامعه کتابداری ما رو خوب بیان کرده اند. جامعه ای که نه حد و مرز علمی مشخصی برای خودش چه در سطح بسیاری از اساتید و چه در سطح خیلی از دانشجویان، قائل است و نه رسالت خدمت رسانی خودشان را در بیشتر اوقات قبول دارند. در مواردی چنان دانشجویان و اساتید ما رو اضطراب علم و تولید آن می گیرد که حاضرند وارد مباحث هوافضایی هم بشوند تا از هویت حرفه ای و علمی خودشان فرار کنند. به امید روزی که مباحث و مسائل بنیادی علمی و حرفه ای کتابداری مورد توجه و در صدر اولویت دانشگاه ها و گروه های علمی ما قرار گیرد.
همین تفاوت های کوچیک هست که ۱ استاد بزرگ می سازه.
درود به دکتر افشار برای همه ی صداقت، صراحت، نکته سنجی، شجاعت و زیبایی کلامشون.
واقعا جناب آقای دکتر افشار افتخاری هستند برای جامعه ی کتابداری.
بسیار از خواندن این مقاله مشعوف شدم. باید صریحتر از دکتر افشار عزیز بیان کنم:
در جامعه ای فاقد هویت و سنتهای علمی درد مشترک چشم و هم چشمی بین دوستان است.
قفسههای بسته به روی مراجعهکننده، ساعات کار کم کتابخانه، مقررات محدودکننده، ساختار سازمانی آشفته و فلجکننده و پیچیده،
با توجه به آگاهی و دلسوزی شما باید بگویم از بین بردن این مشکلات نیاز به نیروی انسانی بیشتری دارد. مثلا در شهر محرومی که من خدمت میکنم(از توابع بوشهر) با وجود شلوغی تنها کتابخانه شهر صنعتی و شلوغ جم در هر شیفت کاری تنها یک کتابدار است و خروار کار و کتاب و آماده سازی و هجوم مراجعه کننده بدون هیچ تشویق و قدردانی از کتابدار و حتی پایمال کردن حقوق او در هر مورد اداری که کتابدار را بدبین می کند.
مشکلات ریشه ای ما باید از بیخ و بن شروع به حل شدن کند. کتابداری که تضعیف شده چطور می تواند با آغوش باز و خیالی آرام مراجعان رابپذیرد؟!
شحاعت و صراحت در کلام و دیدن بنیادی ترین مسایل بارزترین و با ارزشترین شاخصه این مقاله است . به نویسنده آن به خاطر این همه تبریک می گویم . لطفا” با تکرار و گفتن بیشتر جامعه دانشگاهی و مدیران را به مسوولیتشان واقف سازید.