آموخته‌های دوره دکتری

دانشجویان، به‌خصوص دانشجویان تحصیلات تکمیلی، در ابتدا چنین تصوری دارند که باید همه آنچه را که برای حیات علمی و کاری خود بدان نیاز دارند، دانشگاه در اختیار آنها قرار دهد. آنها انتظار دارند که همه علم شرق و غرب عالم و تمامی آنچه را که ممکن است روزی با آن مواجه شده و بدان نیازمند شوند را، استاد به کپسول یا آمپولی تبدیل کرده و به خورد آنها داده یا تزریق نماید، تا ایشان صاحب علم شوند، آن هم علمی تمام و کمال و رافع همه کاستی‌ها.

اما تحصیل در دوره دکتری نکاتی چند را به ما می‌آموزد که در حالت معمول نمی‌توان آن را در کتاب و نوشته‌ای پیدا کرد؛ یا اگر هم پیدا کنیم، آن اثرگذاری را نداشته و اصلا شک دارم بدان توجهی کافی و لازم بشود. در دوره دکتری، مانند خیلی‌های دیگر، تصورم و انتظارم این بود که می‌خواهم وارد این دوره شده و مطالب درسی و تخصصی عمیق را که تا حالا نشنیده و تصورش را هم نمی‌کردم یاد بگیرم؛ خیال می‌کردم که الان با اساتیدی مواجه خواهم شد که علمی عجیب و غریب دارند و به قول امروزی‌ها، آخر علم دنیا هستند. اگرچه این فرصت و اقبال را داشتم که در دانشگاهی خوب و با اساتیدی معتبر ادامه تحصیل بدهم، اما آنچه که قبل از دوره دکتری می‌اندیشیدم با آنچه که در زمان فارغ‌التحصیلی به دست آوردم، کاملا متفاوت بود.

این تصور که باید همچنان یادمان بدهند و باید مطالب سطح بالا برایم بگویند و آن جریان قرص و آمپول، همه ریشه در سابقه تاریخی آموزش ما دارند. این از عوارض، عادت پخته‌خواری است که از بچگی در خانه یاد گرفته‌ایم و اکنون در محیط‌های دانشگاهی شکل دیگری یافته و تقویت هم شده است. اینکه عادت کرده‌ایم همیشه برایمان خطی را تعیین کنند و اول و آخر آن روشن باشد، انگار با خون و رندگی ما عجین شده است. اینکه چه در کلاس مدرسه و چه در کلاس‌های دانشگاهی منتظر معرفی جزوه و کتاب از سوی معلم هستیم و اگر از ما بخواهند که سطری یا کلمه‌ای خارج از جزوه و کتاب معرفی شده بخوانیم، صدتا طومار و استشهاد محلی و کلاسی تنظیم می‌کنیم که این استاد چنین است و چنان. تازه، لذت این نوع تعیین تکلیف بر اساس جزوه و کتاب، با تهدید کردن به اینکه از این مسیر خارج نشوید و الا در امتحان خطر نمره نیاوردن برای شما پیش می‌آید، دو چندان می‌شود.

بنده نیز مانند خیل دانشجویان و دانش‌آموزان این مرز و بوم با این عادات رشد کرده و خو گرفته بودم. اما، ورود به دوره دکتری چند مسئله را برایم روشن کرد که به عنوان تجربه عملی شخصی می‌خواهم با خوانندگان محترم در میان بگذارم تا شاید کسانی را آگاه نموده و کمی به مصداق این نقل معروف که “تجربه را آزمودن خطاست” نزدیک شویم. اگرچه مسائل و آموخته‌ها و یافته‌ها بسیار است، اما آنچه در ادامه می‌آید مهمترین مسائل آن هستند:

مساله‌گشایی خلاق

مطمئنا، اصلی‌ترین بخش تحصیل در دوره‌های تحصیلات تکمیلی به خصوص دوره دکتری، پایان‌نامه است. پایان‌نامه فرصت مغتنم و طلائی است که در طول آن، دانشجو معنی واقعی مطالعه، بررسی و پژوهش را در می‌یابد. لذت‌ها و رنج‌های آن را درک می‌کند و به صورت عملی با پژوهش و شیوه انجام آن سروکار پیدا می‌کند.

آنهایی که تجربه طی کردن پایان‌نامه دارند، اذعان می‌کنند که دوران نایاب و مطلوبی است که شاید بتوان گفت بیشتر از هر دوره دیگری آدم مطالعه می‌کند و مطالب تخصصی می‌آموزد. از مهمترین دلایل این موضوع هم، هدفمند بودن مطالعه و تمرکز بر روی موضوعی خاص است که باعث می‌شود فرد به صورت جدی، تمام قوای فکری و ذهنی خود را بر روی موضوع پایان‌نامه متمرکز کند[۱].

باز هم، تجربه افرادی که دوران پایان‌نامه‌نویسی را طی کرده‌اند، نشان می‌دهد که پژوهش به طور کلی، و پایان‌نامه به طور ویژه، با لذت‌ها و دشواری‌های توامان مواجه است. لذت کشف، یادگیری و پیشرفت، و دشواری‌های ناشی از رویارویی با بن‌بست‌های علمی، سختی کار طولانی‌مدت و دشوار بر روی یک موضوع و کمبود منابع یا دانش لازم برای راهنمایی گرفتن را می‌توان از مهمترین لذت‌ها و دشواری‌های پایان‌نامه نام برد.

آنهایی که تجربه طی کردن پایان‌نامه دارند، اذعان می‌کنند که دوران نایاب و مطلوبی است که شاید بتوان گفت بیشتر از هر دوره دیگری آدم مطالعه می‌کند و مطالب تخصصی می‌آموزد. از مهمترین دلایل این موضوع هم، هدفمند بودن مطالعه و تمرکز بر روی موضوعی خاص است که باعث می‌شود فرد به صورت جدی، تمام قوای فکری و ذهنی خود را بر روی موضوع پایان‌نامه متمرکز کند

نکته‌ای که می‌خواهم در اینجا بر آن تاکید کنم، مشکلات و بن‌بست‌های پیش روی پژوهشگر در نگارش رساله است. مشکلاتی که گاه فرد را به مرحله‌ای می‌رساند که دیگر کاری از دست او بر نمی‌آید و چه بسیار بوده‌ و هستند افرادی که در این مراحل کار و درس خود را نیمه‌کاره رها کرده و به موضوع دیگری می‌پردازند یا به طور کلی درس را رها می‌کنند. اما، در این شرایط بغرنج است که اتفاق اصلی می‌افتد و هدف بنیادین تحصیل در دوره دکتری خود را نشان می‌دهد. زیرا، قرار است فرد در دوره دکتری بیاموزد و حسابی آبدیده شود و بعد از اتمام این دوره، تازه به عنوان پژوهشگری که تجربه لازم را کسب کرده وارد بازار کار شده و تجربیات علمی خود را به کار گیرد و دستاوردهای علمی پدید بیاورد.

در این موقعیت‌های حساسِ پژوهش است که فرد عملا می‌آموزد و صاحب رای و نظر می‌شود. زیرا با یک مساله واقعی در شرایط واقعی روبه‌رو شده و باید راه‌حلی واقعی برای آن بیابد. به تعبیری دیگر، مساله مرگ و زندگی حیات علمی او در میان است و در صورت خطا و کاهلی، به مخاطراتی شبیه مرگ واقعی اما در زمینه حیات علمی مواجه خواهد شد. اگر چه چارچوب و معیارهایی در قالب روش‌شناسی برای پژوهش وجود دارد اما، اینها همه قراردادی و کلی است و در هر موقعیت کاربرد و مورد استفاده متغیر دارند. کلید اصلی حل معما در دست خود دانشجو و در انتظار خلاقیت و نوآوری او است. دانشجوی رساله‌نویس است که با تحلیل درست موقعیت و شناخت صحیح مشکل، راه‌حل‌های مناسب را پیش‌بینی کرده و ضمن اینکه چارچوب و اصول پژوهش را مراعات می‌کند، اقدام به رفع چالش پیش‌آمده نیز می‌نماید.

‌‌در این‌گونه موارد، افراد مبتدی که هنوز به شناخت و ورزیدگی لازم نرسیده‌اند، انتظار دارند که استاد راهنما و مشاور برای آنها شق‌القمر کرده و راه‌حلی بنیادی پیشنهاد کنند که به سرعت و سهولت این چالش را از پیش روی آنها بردارد. گاه هم دیده شده که به دلیل برخورد با چنین موقعیتی و عدم دریافت راه‌حل بنیادین مورد انتظار از سوی اساتید راهنما و مشاور، آنها را به بی‌سوادی متهم می‌کنند. در حالی که، هیچ‌کس به اندازه دانشجو به عمق و جزئیات پژوهش تسلط ندارد و اساتید در واقع، نقش هدایت‌گر دارند. این خود دانشجو است که باید با موقعیت روبه‌رو شده و راه‌حل منطقی و علمی را یافته و به تائید اساتید برساند.

برخورد با این موقیعت‌های بغرنج در پژوهش ودستیابی به راه‌حل‌های مناسب برای آنها، مهمترین درس را به دانشجو می‌دهد و تجربه‌ای ارزشمند در اختیار او قرار می‌دهد که باعث می‌شود ساختار و چارچوب قبلی ذهنی او تغییر کرده و این درس مهم را دریابد که رفع مشکلات پژوهش بر عهده خود اوست. در حقیقت، مهمترن هدف پایان‌نامه هم این است که او را در چنین موقعیتِ واقعی مساله‎برانگیزی قرار دهد تا با طی کردن این مسیر و رفع مشکلات پیش‌آمده، آبدیده و صاحب‌ تجربه شود.

این موضوع باعث می شود که توانایی حل مساله در فرد تقویت شده و در مواجه با موقعیت‌های مشابه، با سرعت و اعتماد به نفس بالاتری تصمیم‌گیری نموده و توانایی مساله‌گشایی در او نهادینه شود. پس، نتیجه اینکه پایان‌نامه‌ای که مساله نداشته باشد، تا حدودی از هدف اصلی پایان‌نامه‌نویسی دور مانده و از تقویت قدرت مساله‌مداری و حل‌مساله در دانشجو بازمانده است.

مساله‌یابی

از دیگر دستاوردهای پیرامونی پایان‌نامه، تقویت توانایی‌های مرتبط با مساله است. یعنی توانائی‌هایی که باعث می‌شود فرد بتواند مساله را تشخیص داده، شناسایی کند، حد و مرز آن را به روشنی تبیین نموده و در نهایت بنواند گام‌هایی در مسیر حل مساله بردارد.

در تمامی پایان‌نامه‌ها، بخش مهمی با عنوان “بیان مساله یا تعریف مساله” وجود دارد. بخش مهمی که غالبا آن را زائد تلقی کرده و ارزش و اهمیت مناسبی برای آن قائل نیستند. در حالی که این بخش به درستی نام مساله را بر خود یدک می‌کشد. زیرا، قبل از انجام هر پژوهشی، ابتدا باید مساله یا مشکل به درستی شناخته و تبیین شود تا در مراحل بعدی بتوان راه‌حل‌هایی برای رفع آن ارائه نمود. درست مانند عملیات پزشکی است که تا عامل بیماری به درستی شناسایی نشود، درمان آن ممکن نخواهد شد. بنابراین، از دیگر دستاوردهای مهم پایان‌نامه آموزش غیرمستقیم مساله مداری و در پی آن، تقویت قدرت حل‌مساله در افراد است. زیرا اگر رویکرد مساله‌مداری در بافت جامعه‌ای وجود نداشته باشد، دیگر تلاش و حرکتی برای دستیابی به راه‌حل‌های جدید صورت نگرفته و چشمه‌های خلاقیت و نوآوری خواهد خشکید.

از دیگر دستاوردهای پیرامونی پایان‌نامه، تقویت توانایی‌های مرتبط با مساله است. یعنی توانائی‌هایی که باعث می‌شود فرد بتواند مساله را تشخیص داده، شناسایی کند، حد و مرز آن را به روشنی تبیین نموده و در نهایت بنواند گام‌هایی در مسیر حل مساله بردارد.

رویکردگزینی

از دستاوردهای دیگر پایان‌نامه، تنوع رویکردها در اجرای پژوهش است. کسانی که دستی در پژوهش داشته و تجربه‌ای در این زمینه اندوخته‌اند، باز نیک می‌دانند که انتخاب رویکرد پژوهش بر عهده دانشجو است. زیرا هر پژوهشی، می‌تواند با رویکردهای متنوع و متفاوت فراوانی اجرا شده و به نتیجه برسد. برخی افراد عادت دارند که مسائل را ساده کنند و برخی دیگر یاد گرفته‌اند یا علاقه دارند که کارها را پیچیده کنند؛ یا برخی، رویکرد پیمایشی و توصیفی دارند و برخی واجد رویکرد غیرپیمایشی هستند. بنابراین نمی‌توان برای انجام پایان‌نامه، رویکردی ثابت را در نظر گرفته و انتظار داشت که با همان رویکرد، کار ادامه یافته و به نتیجه برسد. گاه پیش می‌آید که حتی بین رویکرد استاد و دانشجو یا استاد راهنما و استاد مشاور اختلاف وجود داشته باشد. بازهم در فرایند پایان‌نامه‌نویسی است که فرد یاد می‌آموزد، برای انجام پژوهش، رویکردهای متفاوتی وجود دارد که دانشجو باید در ابتدا آنها را بشناسد و به فراخور موضوع، توانایی، دانش و شناخت خود یکی از مناسب‌ترین‌های آنها را برای این پژوهش ویژه انتخاب کند. و باز باید فرا بگیرد که رویکرد هر پژوهش می‌تواند متغیر و متفاوت باشد. به این معنا که ممکن است برای انجام پایان‌نامه، یک رویکرد را مناسب بدانیم، اما اگر قرار باشد آن موضوع در قالب یک طرح پژوهشی انجام گیرد، رویکرد دیگری برای آن مناسب باشد.

اگر بخواهیم حاصل سخن را در جمله‌ای مختصر و مفید خلاصه کنیم، می‌توانیم چنین نتیجه بگیریم که: “دوره دکتری چیزی نیست جز رویارویی بصیرانه با چالش‌های علمی و دستیابی به راه‌حل‌های مناسب برای مسائل پژوهشی پیش رو”.


[۱]. البته همه موارد پیش‌گفته و پس‌گفته در صورتی است که دانشگاه و اساتید و دانشجو، همه بخواهند کار درست و علمی ارائه کنند. و الا، اگر قرار باشد صرفا مطلبی برای کسب مدرک ارائه شود که دیگر این مسائل محلی از اعراب ندارند. ضمن اینکه، نمی دانم دانشجویان دوره‌های “آموزش محور” –که پایان‌نامه ندارند- واقعا چه دلخوشی و دستاویزی از آموخته‌های دوره‌های تحصیلات تکمیلی خود دارند.

About محسن حاجي زين العابديني

View all posts by محسن حاجي زين العابديني →

2 Comments on “آموخته‌های دوره دکتری”

  1. با سلام
    این مطلب دید من را برای ادامه تحصیل در مقطع دکتری بازتر کرد.این نگاه که دانشجو عنصر اصلی در پژوهش است بسیار دقیق است.و مسلم است که دانشجو احاطه کامل به موضوع دارد.
    ولی متاسفانه گاهی استاد خود را کاملا کنار میکشد.و کمک و راهنمایی که کار پژوهشگر را در نصف زمان انجام می دهد از او دریغ می کنند.این درست است که پژوهشگر در زمان آزمون و خطا کلی مطلب جدید می آموزد .ولی فشار عصبی گاهی مانع از پیشرفت دانشجو می شود.و اساتید این موضوع را نادیده می گیرند.
    گاهی هم دیده می شود که استاد به جای راهنمایی در زمانیکه دانشجو نیاز دارد به سفر رفته و پاسخگو از طریق ایمیل خود نیز خیلی دیر به دیر است.
    رویکرد اساتید هم خیلی در روند پژوهش تاثیرگذار است.شاید نگاه من و علاقه من بااستادم متفاوت است.که از نظر من همین زیبایی و پیشرفت خاصی به دنبال دارد.که استاد مانع می شود.و با بازتابهای خود منجر به تغییر اجباری می شود.
    با تشکر از شما

  2. با سلام
    استاد ارجمند ، دقیقا من الان این مراحلی را که شما ذکر فرمودید و به عینه مشاهده می کنم.شما خود بهتر می دانید که در شرایط بحرانی قرار گرفته ام، ولی با ذکر نکات مفید واموزنده جنابعالی از تجربیاتتان، روزنه امیدی شد تا استوارتراز پیش با مشکلات بر سر راه انجام تزم روبه رو شوم.و در ضمن با رویکرد و نگرشی نو به “پایاننامه” و موانع سر راه ان داشته باشم وبا تلاش و پشتکار و قطعا با هدایت درست استادراهنما و مشاور، در صدد فائق امدن بر انها باشم.
    واین فرمایش جنابعالی کاملا مصداق حال من در دوره تحصیلات ” کارشناسی ارشد” می باشد:”اما، در این شرایط بغرنج است که اتفاق اصلی می‌افتد و هدف بنیادین تحصیل در دوره دکتری خود را نشان می‌دهد”.
    استاد گرامی، همیشه نکات جالب و مطالب آموزنده‌ای را با دانشجویان به اشتراک می گذارید.
    سپاس و تشکراز ذکر مطالبی که سبب می شوید در دانشجو دید و نگرشی مثبت ایجاد شود و باعث ایجاد انگیزه و علاقه دراو می شوید که مصمم تر و استوارتراز پیش به راهش ادامه دهد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *