سلیمان نبی پادشاهی باشوکت بود.
“خداوند، حکمت و حشمت به سلیمان عطا فرمود. باد و عناصر طبیعت، در اختیار او بود. همه انواع آفریدگان پروردگار، از جمله جن، در اختیار و زیر سلطه او و در خدمت او بودند.سلیمان در یکى از واپسین روزهاى پرشکوه فرمانروایى و پیامبرى، فرمان داد که هیچ کس مزاحم او نشود:
– دیرى است که ما به رتق و فتق امور مشغولیم. کارها نمى گذارد ما لحظه اى بیاساییم. امروز من بالاى قصر مى روم و در آنجا به تماشا مى نشینم. هیچ کس، حتى فرزندان و همسرم، نباید مزاحم شوند، تا خود پایین بیایم! شنیدید چه گفتم؟
– بلى، عالى جناب.
سلیمان عصاى خود را برداشت و از پله هاى طولانى قصر به ایوان بلندترین اشکوبه رفت و در آنجا به عصا تکیه زد و به تماشاى پایین قصر پرداخت.
ناگاه در کنار خود جوان خوشرویى دید که به او لبخند زد!
– تو با اجازه چه کسى خود را به اینجا رسانده اى، چگونه آمدى و کیستى؟
– من با اجازه صاحب اصلى قصر آمده ام!
سلیمان دریافت که او عزرائیل است و از سوى خداوند براى قبض روح او آمده است. پس گفت:
– ما امروز را به استراحت اختصاص داده بودیم و اینک خداوند لقاى خود را بر ما مقدر کرده است، چه بهتر!
سلیمان، براى چند روز، همچنان تکیه زده بر عصا و در حالى که چشمان بى فروغش پایین قصر را مى نگریست، سر پا بود. اما هیچ کس جراءت نمى کرد به ایوان برود تا بداند که او روزهاست که مرده است! فاصله چندان بود که کس نمى توانست در چشمان او غروب فروغ را دریابد. پس به امر خداوند، موریانه ها انتهاى عصاى او را جویدند و فشار جسد عصا را لغزاند و سلیمان، با آن حشمت بى مثال، با چهره بر ایوان غلتید. در آن هنگام همگنان دریافتند دیرى است که سلیمان مرده است! “ (نقل از سایت تبیان)
شایعه ادغام کتابخانه ملی ایران (و شاید سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران) چند ماهی است پیچیده و بر زبانها افتاده، و بی تکلیفی انتخاب ریاست سازمان به آن دامن زده بود. دیروز هم که خبر موافقت شورای عالی اداری با “الحاق نهاد کتابخانههای عمومی کشور و کتابخانه ملی” و تعیین “کمیتهای به منظور بررسی و تعیین تکلیف ساختمانهای اداری مازاد و مورد نیاز دستگاههای اجرایی و ساماندهی این فضاها“ را خواندیم.
فعلأ تکلیف کتابخانه ملی کمی روشن تر است اما تکلیف آرشیو ملی در تاریکی کامل است. کارکنان آرشیو ملی زیاد خوشحال نشوند. شاید مقصود تصمیم گیران از “کتابخانه ملی” همان “سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران” باشد.
البته من هم نمی دانم چه کسی از سوی سازمان یا جامعه کتابداری در آن نشست از کتابخانه ملی دفاع کرده است یا اصلأ شرکت داشته است یا نه. فعلأ تکلیف کتابخانه ملی کمی روشن تر است اما تکلیف آرشیو ملی در تاریکی کامل است. کارکنان آرشیو ملی زیاد خوشحال نشوند. شاید مقصود تصمیم گیران از “کتابخانه ملی” همان “سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران” باشد.
معاون سابق کتابخانه ملی (و سازمان بعدی اسناد و کتابخانه ملی که مسئولیت اداری ندارد و آزادنه اظهار نظر میکند) و معاون کنونی در نوشته های خود نگرانی خود را از عواقب ادغام پنهان نکرده اند. ریاست انجمن کتابداری نیز پیشتر مخالفت و نگرانی خود را اعلان کرده بود. ظاهرأ این بزرگواران کتابدار و شبه کتابدار و مسئولین پیشین و کنونی، که نگران حفظ شوکت کتابخانه ملی ایران هستند نمی دانند که شوکت کتابخانه ملی ایران مدتهاست به سر آمده و تنها کم کاری موریانه هاست که بعضی مسائل را آشکار نکرده است !