مقدمه
تحقیقات در دو عرصهی بزرگ «ذخیره و بازیابی اطلاعات» (Information Storage and Retrieval) و «رفتارهای اطلاعاتی انسان» (Human Information Behaviour) در چند دهه گذشته به تدریج همگرا شده و همراه هم از ۳ مرحلهی اصلی عبور کردهاند. در مرحله نخست این دو عرصه تقریباً مستقل از هم بودند و بیشترین توجه محققان به نظامهای اطلاعاتی معطوف بود. آنان تلاش میکردند با کمک متخصصان کامپیوتر در فرآیند ذخیره و بازیابی اطلاعاتی تغییراتی ایجاد کنند که از یک سو توان ذخیره دادهها در نظامها را بیشتر کنند و از سویی دیگر میزان دقت آنها را در بازیابی افزایش دهند. در آن زمان دو مفهوم اساسی«جامعیت» و «مانعیت» (Recall and Precision) بسیار مورد توجه بود و در اغلب مقالههای این حوزه مطرح میشد. جامعیت نظام بازیابی بیانگر توانایی آن در بازیابی بیشترین تعداد مدارک مرتبط با پرسش مطرح شده؛ و مانعیت بیانگر دقت بیشتر در بازیابی مرتبطترین مدارک بود. به تدریج پژوهشگران متوجه شدند که در مطالعات خود یک عنصر اساسی، یعنی کاربر این نظامها را نادیده گرفتهاند. آنان تمام تلاش خود را صرف افزایش توان ذخیره و بازیابی کامپوترها کرده بودند، بیآنکه از خود بپرسند قرار است چه کسی از این امکانات استفاده کند، و او چه نیازها و چه ویژگیهایی دارد. به این ترتیب بود که به تدریج مرحله دوم در تحقیقات این حوزه آغاز شد. مرحلهای که در آن کانون توجه پژوهشگران از «سیستم» به «کاربر» تغییر جهت داد.
از آن زمان به بعد مجلههای کتابداری و اطلاعرسانی دنیا پذیرای صدها اثر تازه بودند که عنوان «مطالعات کاربر مدار» (User-oriented Studies) را به همراه داشتند. در پژوهشهای کاربرمدار محققان به بررسی نیازها و ویژگیهای کاربران پرداختند و تلاش کردند با انعکاس یافتههای خود به طراحان نظامهای ذخیره و بازیابی برای بهبود توان این نظامها گامی بردارند. در این مرحله بود که سهم محققان عرصهی رفتارهای اطلاعاتی انسان در تولیدات علمی بیش از گذشته شد. اما این پایان داستان نبود. چرا که پس از مدتی توجه محققان هر دو حوزه به نکتهی تازهای جلب شد. آنان دریافتند که هرچند با گذر از مرحله نخست، آنان به یافتههای نوینی درخصوص کاربران و نیازهای آنان دست یافتهاند؛ اما نمیتوان کاربران را بدون توجه به بافتهای فرهنگی و اجتماعی موثر بر رفتارهای آنان بررسی نمود. چرا که هر یک از کاربران متاثر از عوامل پیدا و پنهان فراوانی هستند که بر چگونگی نگرش و رفتار آنان تاثیر میگذارد. در این زمان بود که مرحله سوم در مطالعات این حوزه آغاز شد. در این مرحله کانون توجه محققان از «کاربرِ تنها» به «کاربرِ در بافت» معطوف گردید. به این ترتیب واژهی «بافت» و «تحلیل بافت» (Context and Contextualization) وارد ادبیات این حوزه شد.
«بافت» چیست و «تحلیل بافت» به چه معناست؟
بافت مجموعهای ممزوج و در هم تندیده از عناصر و مولفههای پیدا و پنهانی است که بر پدیده مورد مطالعه و ویژگیهای آن تاثیر متقابل دارد. منظور از «تاثیر متقابل» این است که پدیدهی مورد مطالعه در هر بافت، خود جزئی از اجزاء سازندهی همان بافت است و وجود آن نیز خود بر شکلگیری بافت موثر خواهد بود. بافتها معمولاً ماهیتی بسیار سیال و پویا دارند. بویژه در مطالعات علوم انسانی و اجتماعی میزان این پویایی بسیار زیاد است. چرا که بافتهای مورد مطالعه در این حوزهها از لایههای متعدد و عناصر فراوان تشکیل شدهاند که با تغییر هر یک از آنها تحولی در کلیت بافت ایجاد میشود. به سخنی دیگر، آنچه در نهایت بافت را میسازد برآیند تاثیر همه عوامل سازندهی آن است. اما این برآیند چیزی بیش از مجموعهای بیارتباط از عناصر منفصل است که در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند. درست مثل آلیاژی متشکل از چند عنصر مستقل شیمیایی که خواصی بسیار متفاوت با تمام عناصر سازنده خود دارد. چرا که حاصل ترکیب این عناصر موجودیت تازه میسازد که هرچند متاثر از ویژگیهای عناصر سازنده آن است اما در نهایت خود ماهیتی مستقل دارد. فرآیند «تحلیل بافت» به معنای شناسایی لایهها و عوامل موثر بر شکلگیری بافت است. مثلاً تعامل انسان و اطلاعات، که در شکل ۱ به آن اشاره شده، به معنای داد و گرفت اطلاعات میان یک کاربر و یک منبع اطلاعاتی است. فارغ از اینکه آن کاربر کیست و آن منابع اطلاعاتی در چه رسانهای ذخیره شده و حاوی چه دادههایی است، این تعامل همواره در یک بافت رخ میدهد. عناصر فراوانی در تشکیل این بافت دخالت دارند که بر نتیجه این تعامل موثرند. مثلاً سطح سواد اطلاعاتی و مهارتهای جستجوی کاربری که از نظام ذخیره و بازیابی اطلاعات استفاده میکند، سختافزار و نرمافزار مورد استفاده در این تعامل، ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی محیط تعامل، هدف از جستجو، زمان اختصاص یافته به این فرآیند، تجربهی قبلی کاربر در استفاده از این نظام یا نظامهای مشابه همگی از عوامل موثر در شکلگیری بافت هستند.
شکل ۱: تعامل انسان با اطلاعات در بافت
تعامل انسان و اطلاعات
طی چند دههی گذشته که بررسی رفتارهای اطلاعاتی کاربران مورد توجه محققان قرار گرفت، مطالعات متعددی در زمینه نیازهای اطلاعاتی، رفتار اطلاعجویی، جستجو، استفاده از اطلاعات و موارد مشابه انجام شد. در اغلب این تحقیقات معمولاً فقط یکی از این مولفهها محور اصلی تحقیق را به خود اختصاص میداد. مثلاً در یک تحقیق فقط نیازهای اطلاعاتی اعضاء هیئت علمی دانشگاهها مبنای اصلی تحقیق بود و در مطالعهای دیگر رفتارهای اطلاعجویی آنان. چرا که در گذشته این تعامل در مسیری خطی و ایستا مورد بررسی قرار میگرفت. با این رویکرد، ابتدا در ذهن کاربر پرسشی شکل میگیرد و نیازی برای دسترسی به اطلاعات احساس میکند. سپس در صدد پاسخگویی به این نیاز برآمده و به جستجوی منابع اطلاعاتی میپردازد. حاصل این جستجو پاسخی به پرسش اولیه او خواهد بود و به این ترتیب فرآیند به مرحله پایانی خود نزدیک میشود و با استفاده از اطلاعات به دست آمده عملاً کاربر جستجوی بیشتر را متوقف میکند. این رویکرد به روشنی در مدلهای اطلاعجویی معروف مثل مدل الیس، مدل ویلسون و مدل کوالثاو دیده میشود. اما امروزه محققان به این نتیجه رسیدهاند که این فرآیند بیش از آنکه خطی و ایستا باشد، غیر خطی و پویا است. به همین دلیل بجای آنکه گامهای مختلف در آن را به صورت منفصل از هم در نظر گیرند، در زیر چتری با عنوان «تعامل انسان و اطلاعات» در نظر میگیرند و هر یک از این گامها را به عنوان یک «کنش اطلاعاتی» (Information Practice) تلقی میکنند که در شکل ۲ به آن اشاره شده است.
شکل ۲. برخی از مفاهیم مطرح در تعامل انسان و اطلاعات
برآیند رخدادهای علمی در زمینه تحلیل بافت
در سالهای اخیر توجه محققان این حوزه به چند نکته اساسی جلب شده که مسیر تحقیقات آنان را بسیار تغییر داده است. نخست اینکه آنان دریافتند به دلیل همپوشانی و همزمانی بسیاری از فعالیتهای شناختی و رفتاری کاربران، نمیتوان مرز مشخصی میان گامهای اصلی در فرایند پاسخگویی به یک نیاز اطلاعاتی ترسیم کرد. چرا که رفتار اطلاعاتی انسانها غیرخطی و پویاست. در حالی که قبلاً محققان برای رسیدن به شناخت بیشتر درباره هر یک از وجوه مورد مطالعه، دامنه تحقیق خود را به فقط یکی از اجزاء این فرایند محدود میکردند. این محدوده به تدریج خود محدودیتی برای رسیدن به این شناخت ایجاد کرده بود و آنان را عملاً از کسب شناخت همهجانبه در این زمینه دور میساخت.
تحول دیگر متاثر از توجه محققان این حوزه به پیوندهای بینرشتهای بود. آنان دریافتند که به دلیل پیچیدگیهای فکری و احساسی آدمی بررسی رفتارهای اطلاعاتی او در هر یک از سطوح شناختی و عاطفی نیازمند مبانی نظری حوزههایی همچون روانشناسی و جامعهشناسی است. بر این اساس، پیوندهای میان رشتهای تازهای در این زمینه ایجاد شد و پژوهشهای این حوزه متحول گردید.
همچنین، آنان دریافتند که روشهای مرسوم کمّی پاسخگوی بسیاری از پرسشها نیست و ناگزیرند برای یافتن پاسخ آنها از رویکرد کیفی استفاده کنند. در نهایت آخرین تحول پدید آمده در سالهای اخیر مربوط به توجه بیشتر محققان به گروههایی در جامعه است که قبلاً چندان مورد توجه نبودند. چرا که اغلب تحقیقات انجام شده محدود به محیطهای علمی و دانشگاهی بود. درحالی که تعامل انسان با اطلاعات بسیار فراتر از محدوده محیطهای آموزشی است. بر این اساس لازم بود برای کسب شناخت بیشتر در این زمینه گروههای دیگر نیز مورد مطالعه قرار گیرند.
نمونه این تلاشها در چندین کنفرانس بینالمللی در این زمینه دیده میشود که توجه ویژهای به مفهوم بافت و اهمیت آن در تعامل انسان و اطلاعات دارند. مثلاً کنفرانس جهانی «اطلاعجویی در بافت» (Information Seeking in Context) از سال ۱۹۹۶ تا کنون به صورت دوسالانه برگزار میشود. فهرست کاملی از مقالات این نشستها در نشانی دائمی این سری کنفرانسها موجود است. رخداد دیگر در این زمینه «سمپوزیوم تعامل اطلاعات در بافت» (The Information Interaction in Context Symposium) است که در این نشانی توضیحات کاملی از آن ارائه شده است. علاوه بر این؛ کنفرانس «اطلاعات، تعامل و تاثیر» (Information: Interaction and Impact) عنوان سومین رخداد تخصصی در این عرصه است که سالانه توسط دانشگاه رابرت گوردن در آبردین اسکاتلند برگزار میشود و اطلاعات بیشتر در مورد آن در این نشانی موجود است.
سخن پایانی
تعامل انسان با اطلاعات فرایندی پیچیده، غیرخطی و چند وجهی است. مطالعه هر یک از وجوه این تعامل قبل از هر چیز نیازمند شناخت بافتی است که در آن چنین تعاملی رخ می دهد. هر چه میزان شناخت ما از این بافت بیشتر باشد، تصویری که از این تعامل ترسیم میشود به واقعیت نزدیکتر خواهد بود. ضمناً برای رسیدن به چنین نتیجهای نباید فراموش کرد که پیوندهای میان رشتهای بر پویایی مطالعات این حوزه میافزاید. چرا که مطالعه کاربر بدون توجه به جنبههای روانشناختی شخصیت وی و جنبههای جامعهشناختی محیطی که در آن زندگی میکند، راه به جایی نخواهد برد. همچنین، استفاده از رویکرد کیفی در مطالعه این تعامل مولد دانش جدید است. چرا که بسیاری از پرسشهای این حوزه فقط با رویکرد استقرایی و کیفی قابل بررسی است. در نهایت، میتوان گفت که پژوهش در این حوزه هنوز در مراحل آغازین است و پرسشهای فراوانی برای طرح در مطالعات آتی وجود دارد.
منابع
منصوریان، یزدان (۱۳۹۰). رویکرد کیفی، بافتمدار و میانرشتهای به «تعامل انسان و اطلاعات». سخنرانی در پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ایران، ۲۵ خرداد ۱۳۹۰.
سلام
ضمن تشکر از استاد منصوریان
من فکر میکنم این بافت در واقع ربطی به همان اکولوژی اطلاعات دارد. چون با توجه به تفسیری که ایشان از بافت داشته اند خیلی شبیه به تعاملات موجود در یک اکولوژی اطلاعاتی است
ممنون