چهارضلعی پرستیژ: تحلیلی بر وضعیت اجتماعی کتابداری و اطلاع‌رسانی

 بسیار پیش آمده است که در جایگاه استاد، کتابدار، دانشجو و… ناخرسندی و گلایه‌هایی در باب اهمیت، جایگاه و موقعیت رشته و حرفه خود یعنی کتابداری و اطلاع‌رسانی شنیده‌ایم. یا شاید هم خودمان در زمره افراد گلایه‌کننده از این وضعیت باشیم و اغلب به صورت پنهانی و در اعماق ذهن و دل خود، و اگر موقعیت فراهم باشد، به صورت علنی این دغدغه را بیان داریم. اگر چه این موضوع تازگی نداشته و بارها طرح شده و احیانا در آینده نیز بارها طرح خواهد شد، تلاش ما برای پاسخ‌دهی یا درمان این زخم نیز تازگی نداشته و آیندگان نیز همچنان به این درد کهنه و صعب‌العلاج دچار بوده و جهدها خواهند کرد که همچون ما، اگر نمی‌توانند آن را به سلامت کامل برسانند، حداقل مرهمی بر آن بگذارند تا لختی التیام یافته و مجال فعالیتی پیش آورد.

شمار قلیلی از کسانی که به این موضوع اشاره می‌کنند، از روی آگاهی و با نیت چاره‌جویی و با پشتوانه کاوش موشکافانه و تحلیل علمی طرح موضوع می‌کنند؛ اما شور‌بختانه، عده کثیری از مدعیان این امر، صرفا از روی شکم‌سیری و با تکیه بر حرف‌های محفلی و مجلسی و احساس‌های سطحی و نه برای رفع علت، که برای پرداختن و دامن زدن به معلولِ علیل‌کننده، این مسائل را طرح می‌نمایند و به قول کنفوسیوس”به جای اینکه چراغی بیافروزند، دائم بر تاریکی لعنت می‌فرستند”؛ یا به قول منتسکیو “فردی که خوابیده را راحت می‌شود بیدار کرد اما آنکه خود را به خواب زده، امکان بیدار کردنش نیست.”

چنان‌که گفته شد، این موضوع سوژه‌ای نخ‌نما و قدیمی است و تلاش‌های فراوان برای پاسخ به آن نیز ثمر‌بخش نبوده، چرا که خیلی از فاکتورهای مداخله‌گر آن چنان ریشه دوانیده‌اند که به این سادگی و سرعت امکان برکندن و اصلاح آنها نیست. اما تکلیف ما چیست و آیا باید به صرف اینکه این موضوع سلسله‌الدور دارد، دست روی دست بگذاریم و حجت را تمام بدانیم، یا اینکه برخیزیم و اقدامی بکنیم و به قول سعدی:

به راه بادیه رفتن، به از نشستن باطل                 که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

قدر مسلم، ما شق دوم را بر‌گزیده‌ایم و همین که اینجا هستیم و اینها را می‌خوانیم و گوش می‌کنیم، خود بهترین دلیل است برای نیت اقدام‌طلبانه و درمان‌خواهانه ما. چرا که به گفته لستر تارو: “آنهایی که از جای خود می‌‌جنبند گاهی می‌بازند، اما آنهایی که نمی‌جنبند همیشه می‌بازند.”

برای اینکه بهتر به موضوع بپردازیم و نتیجه بهتری فراچنگ آریم، ترجیح می‌دهم با تاسی به یکی از مهمترین اصول و دروس خود، یعنی”سازماندهی اطلاعات”، برشی از مفاهیم مرتبط با موقعیت اجتماعی کتابداری و اطلاع‌رسانی را برگزینم و پس از دسته‌بندی و سامان دادن آن، به تحلیل بهتر آن بپردازیم.

باز هم، چنان که ذکرآن رفت، علل و عوامل اثر‌گذار بر موقعیت اجتماعی حرفه زیادند و روش‌های بررسی و کنکاش در آنها هم فراوان، اما در این مجال کوتاه به تحلیل چهار عامل اصلی اثرگذار بر وضعیت حوزه خود پرداخته و تمامی آنها را در زیر چتر جامعه مورد تحلیل قرار خواهیم داد.

عواملی که به نظر می‌رسد بر موقعیت اجتماعی کتابداری و اطلاع‌رسانی اثر‌گذار باشند، عبارتند از:

۱.    کتاب

۲.    کتابخانه

۳.    مخاطب

۴.  کتابدار؛

تمامی عوامل فوق، در بستری مهم به نام جامعه به حیات و تعامل و تضاد می‌پردازند و دنیای کتابداری را شکل می‌دهند. می‌توان برای تمامی عوامل، چهارضلعی را در نظر گرفت که هر یک از عوامل پیش‌‌گفته، یکی از اضلاع آن را تشکیل داده و در نهایت هم زیر چتر گسترده جامعه قرار خواهند گرفت:

کتاب         کتابخانه

مخاطب                 کتابدار

حال تلاش می‌کنیم که به صورتی مختصر به بررسی هر یک از عوامل مذکور بپردازیم و در نهایت با تحلیل عوامل، یعنی علل، به تجزیه و تحلیل موقعیت اجتماعی حوزه خود بپردازیم.

  • کتاب[۱]

 آنچه ما به عنوان حرفه‌مندان کتابدار با آن سروکار داریم و به واقع ابزار و مایه اصلی کار ماست “کتاب” است. در مورد کتاب و ارزش و اهمیت آن بسیار گفته‌اند و بسیار شنیده‌ایم و در اینجا قصد نداریم باز هم مجیز کتاب را بگوییم، بلکه می‌خواهیم ببینیم این پدیده‌ی نازنین، محترم و غریب، چه نقشی در کار ما دارد.

حکایت کتابخانه، کتابدار و کتاب به مثابه مغازه‌ای می‌ماند که مشتریانش دائم سراغ اجناس مرغوب و با کیفیت و از برندهای معروف را می‌گیرند و مغازه‌دار هم همیشه در تلاش است که جنس مطلوب مشتریانش را تامین کرده و به اصطلاح “جنس ‌جور” تحویل مشتری بدهد.

او برای تامین جنس خوب جستجو می‌کند و در یک تعامل غیرمستقیم، به نوعی این پیام را به تولید‌کنندگان می‌رساند که جنس خوب مشتری دارد و اجناس بنجول و بدردنخور نه تنها سودی برای شما نخواهد داشت که کاسبی ما را هم از سکه خواهد انداخت. و آنجا چون انتفاع مادی و سود شخصی در میان است، تولیدکننده، فروشنده و دلال خیلی خوب زبان هم را می‌فهمند و به علائم رسیده پاسخ مناسب می‌دهند. حال از این بازار برگردیم به آشفته بازار کتاب و نشر و کتابخانه خود و ببینیم وضعیت چگونه است؟

کتابخانه به عنوان محل عرضه و کتابدار به عنوان عرضه‌کننده، با مکانیزم عرضه و تقاضای صاف و روشنی همچون بازار سروکار ندارند و عوامل زیادی بر کیفیت و کمیت جنس قابل عرضه آنها یعنی “کتاب” تاثیر دارد که ما قصد پرداختن به آنها را نداریم؛ فقط در همین حد اشاره می‌کنیم که چرخه تولید و عرضه کتاب به نوعی علیل است و تا کتاب خوبی به عنوان جنس، به مغازه دونبش ما نرسد، نمی‌توانیم کاری از پیش ببریم.

البته کیفیت کتاب و کشش و گیرایی آن را نمی‌توان تنها عامل رونق کار کتابخانه برشمرد، چرا که “کتاب معشوقی است که عاشق می‌خواهد” و باید انگیزه و کششی برای مطالعه و استفاده از آن وجود داشته باشد و به قول مولوی که می‌فرماید:

تشنه می­نالد که ای آب گوار      آب هم نالد که کو آن آبخوار

باید هر دوی کفه این ترازو به نوعی همسنگ باشند تا چرخ‌ها درگیر شده و حرکت دانش به جریان افتد. و چنانکه ما یک فروشگاه را و فروشنده‌های آن را، با کیفیت جنس قابل عرضه‌شان می‌سنجیم و هر ترشرویی و دوری و سختی را فقط به خاطر جنس خوبی که عرضه می‌کند به جان می‌خریم، مشتریان کتابخانه هم اگر طعم کتاب خوب بچشند، هر جا که کتابخانه‌مان را برپا کنیم، خواهند آمد ولو قله قاف.

  • کتابخانه

کتابخانه در فرایند مورد نظر این نوشته، حلقه ارتباطی زنجیره پدید‌آور، کتاب، کتابخوان و جامعه است. به عنوان پایگاهی فرهنگی، عمل می‌کند و همه‌ی چیزهای نیک نویسنده خوب را، که همان اندیشه‌هایش باشد، می‌گیرد و در اختیار خواننده نیک‌پسند می‌گذارد. کتابخانه مکانی است که کتاب، کتابدار و مخاطب و همه اندیشه‌های نیک و بد را زیر سقفی گرد ‌آورده و تمامی هم و غمش رضایت آنها و خدمات ناب است. برای کتابخانه خوب، ویژگی‌های زیادی می‌شود برشمرد؛ اما در اینجا بر یکی از اصلی‌ترین آنها که بر موقعیت اجتماعی کتابداری اثر‌گذار است یعنی “خدمات” تاکید می‌کنیم. آنچه مخاطب از کتابخانه طلب می‌کند، خدمات مطلوب است. یعنی تمامی عوامل فیزیکی و محتوایی کتابخانه، همسو با هم تلاش کنند تا مخاطب به سر منزل مقصود خود در حوزه علمی و دانشی برسد. نیک می‌دانیم که مقصود از خدمت‌محوری و مخاطب‌پروری کتابخانه، ماساژ دادن مخاطب و چای و نسکافه تعارف کردن به او نیست، چرا که مخاطبی که به کتابخانه می‌آید، خوب می‌داند و می‌دانیم که برای پرورش و آسایش جسم نیامده که اگر چنین بود به قهوه‌خانه و کبابخانه می‌رفت. او برای تغذیه فکر و روح با غذای مقوی دانش آمده و اگر ما غذای روح او را تامین کنیم، ارزشمندتر از هر چای و نسکافه است و لاجرم یک احساس و جایگاه مطلوب در ذهن او شکل گرفته و تقویت خواهد شد. کتابخانه خدمت‌مدار و کاربرمحور است که قادر است موقعیت کتابخانه را برای مخاطب تثبیت و ماندگار کند.

  • مخاطب

چنان که می‎‌دانیم و از قدیم گفته‌اند: “مستمع صاحب سخن را بر سر شوق آورد”. حقیقت این است که اگر ما کتابخانه‌هایی بی‌نقص، کتاب‌هایی نغز، کتابدارانی فرهیخته و خدمت‌گزار داشته باشیم، اما مخاطبی با نیاز مشخص وجود نداشته باشد، که تشنه علم و شیفته معرفت باشد، هیچ از دستمان بر نخواهد آمد. مخاطب پر‌انگیزه مصداق این شعر مولانا است که:

آب کم جوی تشنگی آور به دست         تا بجوشد آبت از بالا و پست

مخاطبی که به نیاز اطلاعاتیِ مسجل رسیده، پرسشگر است و مانند گرسنه‌ای که به دنبال غذاست، اطلاعات را در هر کجا رصد کرده و دنبال می‌کند و این حالت او، همه عوامل از جمله کتابخانه و کتابدار را تحت‌الشعاع قرار داده و به‌گونه‌ای با خود همسو می‌کند. هر چه عمق خواست‌ها و نیازهای مخاطب بیشتر باشد، خواهندگی و جویندگی او بیشتر بوده و پاسخ‌گویی کتابخانه نیز باید جدی‌تر و عمیق‌تر باشد. مخاطب با انگیزه، مانند مشتری دست به نقدی است که فروشنده را به شوق آورده و تشدید جریان عرضه و تقاضا و رونق کسب و کار کتابخانه را سبب می‌شود.

اما، برای منِ کتابدارِ حسرت‌زده‌‌ی مخاطبِ جدی و عمیق، که به دنبال طبقه کتاب‌های کنکوری و تست نباشد و مدام چانه‌زنی بر سر شلوغی قرائتخانه نکند و از کیفیت سیب‌زمینی سرخ کرده بوفه همجوار ناله سر نکند، و هم و غمش محتوای کتابخانه باشد، به سرابی دور می‌ماند. البته حق هم دارد؛ چون او هم ساخته و پرداخته همین جامعه‌ی کم‌خوان و لمیده در پای سریال‌های آب‌بنیاد تلویزیون است و کیفیت پروتزِ گونه‌ی فلان هنر‌پیشه و میزان فانتزیت و نک‌بالایی بینی بهمان بازیگر، و تعداد طبقات کیک تولد هفتاد سالگی فلان خواننده، برای او از هر نیاز اطلاعاتی پررنگ‌تر و پر‌اهمیت‌تر است.

  • کتابدار

اما ضلع چهارم و به نوعی اصلی و اثرگذار بر موقعیت اجتماعی کتابداری و اطلاع‌رسانی، کتابدار است. این ضلع مهم، به عنوان عاملی انسانی، که بر خلاف همه ابزارها و مواد دیگر، واجد شعور و اندیشه است، خود را مسئول ‌می‌داند. یعنی به او یاد داده‌اند که مسئول باشد. تمامی درس‌ها، آموزه‌ها و نوشته‌های دوره‌های مختلف تحصیلی، تماما بر این نکته تکیه داشته‌اند که کتابدار مسئول است. مسئول کمک به اندیشه‌ورزی و خردمحوری جامعه. مسئول ترویج اندیشه‌های ناب درون کتاب‌ها. مسئول سامان دادن به دانش‌ها و مضبوط کردن آنها و چیدن با سلیقه آنها در ظرف کتابخانه و تعارف آنها به خواهندگان علم.

به راستی که این حرف‌های لای کتابی جذاب و زیباست. ای کاش همه چیز رنگ و بوی همان اتوپیای کتابی را داشت. وقتی به دنیای واقع قدم می‌گذاریم، خیلی کم، نه که اصلا نباشد، اما خیلی کم می‌توانیم کتابدارانی بیابیم که با آنچه در کتاب‌ها به توصیف درآمده مطابقت داشته باشند. اجازه می‌خواهم حداقل در این جمع خودمانی بگویم که خیلی از مصیبت‌های ما از عملکرد کتابداران ما است. کتابداران محترمی که حرفه‌ی خود را دست کم گرفته و کمتر رشته‌هایی از عشق وافر و اشتیاق سوزان حرفه‌ای دوران دانشجویی و تحصیل را در آنها می‌توان یافت. کتابداران گرامی که حتی خود، کتاب هم نمی‌خوانند که از نظر شخصی رشد کنند و زندگی شیرین‌تری را تجربه کنند.

البته کتابداران خوب به معنای واقعی کلمه هم کم نیستند، اما آنچه ایده‌الی است کم پیدا می‌شود. واقعا هم در خیلی از جاهایی که شاهد اتفاقی و جریانی مفید از علم و دانش هستیم، رد پای کتابدار علاقه‌مند و عاشقی را می‌شود پیدا کرد. اما اگر بخواهیم همه آنچه را لایق و زیبنده نام کتابدار است داشته باشیم، باید درصد خیلی بالایی از کتابدارانمان کتابداران، عاشق و مدبر باشند وگرنه در مورد خیلی از کتابداران  و مشکلات پدید آمده بر اثر بی‌توجهی آنها، این شعر حضرت حافظ مصداق می‌یابد که:

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست        تو خود حجاب خودی کتابدار، از میان برخیز

بررسی تاریخی نقش و عملکرد کتابداران نشان می‌دهد که: “از نظر اجتماعی، کتابداران ادامه‌ی نقشی را که از قدیم داشتند به نوعی حفظ کردند با این تفاوت که اگر کتابداران دیرها و کاخ‌های پادشاهان، علاوه ‌بر احترام — به‌عنوان مردمان باسواد جامعه — و به علت نزدیکی به افراد با نفوذ جامعه، از افراد با نفوذ جامعه محسوب می شدند، لیکن با همگانی‌شدن آموزش و پرورش در عصر روشنگری و همگانی‌شدن کتابخانه‌ها، شغل و حرفه کتابداری تبدیل به حرفه‌ای شد که افرادی از همه اقشار اجتماعی می‌توانستند آن را انجام دهند، افرادی که لزوماً نفوذ ویژه‌ای در جامعه نداشتند (عمرانی، ۱۳۸۹).

اجازه می‌خواهم حداقل در این جمع خودمانی بگویم که خیلی از مصیبت‌های ما از عملکرد کتابداران ما است. کتابداران محترمی که حرفه‌ی خود را دست کم گرفته و کمتر رشته‌هایی از عشق وافر و اشتیاق سوزان حرفه‌ای دوران دانشجویی و تحصیل را در آنها می‌توان یافت. کتابداران گرامی که حتی خود، کتاب هم نمی‌خوانند که از نظر شخصی رشد کنند و زندگی شیرین‌تری را تجربه کنند. البته کتابداران خوب به معنای واقعی کلمه هم کم نیستند، اما آنچه ایده‌الی است کم پیدا می‌شود

جامعه

تمامی آنچه ذکر شد، یعنی عوامل چهارگانه کتاب، کتابخانه، مخاطب و کتابدار، همه در بستری به نام جامعه شکل گرفته و باهم تعامل می‌کنند. به همین اعتبار هم خیلی از ویژگی‌ها و خواص خود را از جامعه پیرامونی خود به ارث می‌برند. جامعه و کتابداری و اطلاع‌رسانی، تعاملی دوسویه با هم دارند و در بررسی تاثیر و تاثر این دو، باید این دو سویگی مد نظر باشد و با نگاهی موشکافانه به تحلیل موقعیت پرداخت و چنانکه ماریو بارگاس یوسا می‌گوید، باید جامعه را عامل یکپارچگی قلمداد کرد. «آنقدر مفتون شاخ و برگ نشو که فراموش کنی اینها پاره‌ای از درخت هستند و آنقدر مفتون درخت نشو که فراموش کنی درخت پاره‌ای از جنگل است. آگاهی از وجود جنگل، موجد احساس کلیت و تعلق است که اجزای جامعه را به هم پیوند می‌دهد و مانع پراکندگی آن در هزاران تکه اختصاصی خودمدار می‌شود.» (یوسا، ۱۳۸۹)

چنانکه گفته شد، کتابداری و اطلاع رسانی و جامعه تعاملی دو سویه دارند. از یک سو، بسیاری از عادات، روابط و خاصیت‌های خود را از جامعه وام می‌گیرند و از سویی دیگر، بر جامعه اثر می‌گذارند، آنهم اثرگذاری فکری و اندیشه‌ای. اما آنچه مد نظر ماست، تاثیر و تاثراتی است که به عنوان عامل مخل از جامعه به حوزه کتابداری و اطلاع‌رسانی نفوذ کرده و بر نقش و موقعیت آن تاثیر می‌گذارد.

درجه فرهیختگی و توسعه یافتگی یک جامعه بیشتر باشد، خودبخود از سطح نیازهای اولیه‌ای چون خوراک و پوشاک و  امنیت فراتر رفته و به سطح و حدی که کتابداری در آنجا جای دارد، یعنی مرحله بلوغ و خلاقیت می‌رسد. در چنین جامعه‌ای است که مسائل کتابداری و اطلاع‌رسانی، بدون ضرب و زور و خواهش و تمنا، شان و جایگاه داشته و نه تنها چیزی لوکس و فانتزی به حساب نمی‌آید، که عین نیاز محسوب شده و مردم حاضرند برای آن در صف بایستند. نمونه بارز این چنین حسی را می‌توان در مورد خیلی از کتابهای معروف دنیا دید که هری‌پاتر سرسلسله آن به حساب می‌آید. چرا که هزاران نفر، شبهای آخر چاپ کتاب را جلو چاپخانه به سر می‌آوردند تا جزء اولین نفراتی باشند که صاحب گنج گرانبهای نسخ تازه از تنور در‌آمده هری پاتر باشند. این موضوع در خصوص خیلی مسائل علمی دیگر در جوامع توسعه یافته صدق می‌کند.

جامعه و کتابداری و اطلاع‌رسانی، تعاملی دوسویه با هم دارند و در بررسی تاثیر و تاثر این دو، باید این دو سویگی مد نظر باشد و با نگاهی موشکافانه به تحلیل موقعیت پرداخت و چنانکه ماریو بارگاس یوسا می‌گوید، باید جامعه را عامل یکپارچگی قلمداد کرد. «آنقدر مفتون شاخ و برگ نشو که فراموش کنی اینها پاره‌ای از درخت هستند و آنقدر مفتون درخت نشو که فراموش کنی درخت پاره‌ای از جنگل است. آگاهی از وجود جنگل، موجد احساس کلیت و تعلق است که اجزای جامعه را به هم پیوند می‌دهد و مانع پراکندگی آن در هزاران تکه اختصاصی خودمدار می‌شود

فرجام سخن

آنچه در این مجال کوتاه آمده، بررسی اجمالی از عوامل اثر‌گذار بر موقعیت اجتماعی کتابداری و اطلاع‌رسانی بود. اگر چه عوامل زیادی ممکن است بر این قضیه تاثیر بگذارند، اما به اعتقاد نگارنده اینها در زمره عوامل هستند که کارکرد صحیح آنها می‌تواند نگاهها و نظرات را تا حد زیادی متفاوت گرداند.

اولین گام در درمان بیماری این است که وجود بیماری را انکار نکرده و حقیقت آن را بپذیریم. آنگاه است که طبیب و بیمار، با هم برای درمان چاره‌جویی می‌کنند، چه اگر یک سر این قضیه، چه بیمار و چه طبیب، باور نداشته یا تردید داشته باشد، درمان به این سهولت نخواهد بود.

ما هم، باید مرد و مردانه کلاه خود را قاضی کنیم و برخلاف عادت مالوف کتابداران، مبنی بر تعریف و تمجید از خود و انتساب لنگریت زمین و آسمان به خود، درد را و بعد درمان را بیابیم. باید ابتدا بپذیریم که یک جای کار مشکل دارد و کاستی‌های موجود است که حال و روز ما چنین است. و این درمان‌طلبی، باید به دور از هر گونه احساس‌گری و منفی‌بافی و خود کوچک‌بینی باشد. بلکه با واقع‌بینی عالمانه باید پذیرفت که دردی هست و برای درمان این درد باید به حکیمی حاذق پناه برد تا سر منشا درد را تشخیص دهد. آنگاه درمان به مراتب آسان‌تر خواهد بود.

در این کوره راه پر‌سنگلاخ، عزم حرفه‌ای، همدلی تخصصی و بینش‌ورزانه می‌تواند راهگشا بوده و کشتی موج‌زده کتابداری و اطلاع‌رسانی را، تا نیم رمقی دارد و امید نجاتش هست، به سرمنزل مقصود برساند.

و در آخر…

موجیم و وصل ما، از خود بریدن است   ساحل بهانه‌ای است، رفتن رسیدن است

فهرست منابع

o       عمرانی، ابراهیم (۱۳۸۹). “منزلت اجتماعی کتابداری و اطلاع‌رسانی: وضعیت کنونی.” در: همایش‌نامه: مجموعه‌ مقالات‌ همایش‌هاى‌ انجمن‌ کتابدارى‌ و اطلاع‌رسانى‌ ایران. جلد سوم ‌۱۳۸۵-۱۳۸۳ گردآورنده و ویراستار محسن‌ حاجى‌زین‌العابدینى. تهران: انجمن‌ کتابدارى‌ و اطلاع‌رسانى‌ ایران، نشر چاپار. ص. ۴۳۵-۴۶۵

o       مرادی، نورالله (۱۳۹۰). “کتاب نخوانیم چه می‌شود؟ شاید هیچ”. نشریه الکترونیکی “عطف“. سال دوم، شماره سوم، مرداد و شهریور ۱۳۹۰. قابل دسترس در:

http://www2.atfmag.info/1390/05/16/not-reading-books

  • وارگاس یوسا، ماریو (۱۳۸۴). “چرا ادبیات”. ترج‍م‍ه‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍وث‍ری‌. ت‍ه‍ران‌: ل‍وح‌ ف‍ک‍ر، ص. ۱۲.

[۱]. کتاب در اینجا به معنای عام آن یعنی هر منبع مکتوب و مضبوط، مد نظر است.

About محسن حاجي زين العابديني

View all posts by محسن حاجي زين العابديني →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *