الف: بعد از مرگ ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا، مشهور به چه گوارا، در اکتبر ۱۹۶۷ هزاران هزار از مردمان آمریکای لاتین نام فرزندان خود را “چه” گذاشتند! نام “جان لنون” گیتاریست، خواننده، شاعر و هنرمند طالب صلح گروه “بیتلز” نیز هنگامی که در ۱۹۸۰ به ضرب گلوله از پای در آمد از طرف عشاق سینه چاک این هنرمند در جهان انگلیسی زبان، بر نوزدان بیشماری قرار گرفت. شاید یک مشاهده ی میدانی و زنده در کشورهایی نظیر مالزی، آفریقای جنوبی وهند نیز نشان بدهد که مردمان آن سرزمین ها به چه میزان شیفته ی اسامی ای چون “ماهاتیر” محمد ، ” نلسون” ماندلا و “ماهاتما” گاندی هستند و آنها را بر روی فرزندان خود می گذارند. در جامعه ما نیز هستند اسامی تاریخی در حوزه مذهب و فرهنگ و اسطوره ها که خریدار بسیار دارند. این رفتار، یعنی انتخاب نام شخصیت های برجسته، در همه جوامع جاری و ساری است و دلایل متعدد دارد و شاید مجموعه دلایل شخصی و اجتماعی بر این امر در عبارت “احساسات مثبت نهادینه شده در طول زمان” پیرامون آن فرد خلاصه شود. دسته ای این گزینش نام را برای زنده کردن یاد و خاطره ی آن فرد انجام می دهند و دسته ای دیگر، ملتهب و احساساتی، بدون کمترین عقلانیتی در دل آرزو می کنند تا با این نام گذاری، فرزندانشان شباهت هایی به آن شخصیت ها پیدا کنند! و فراموش می کنند، البته فرض معتبرتر این است که “نمی دانند” روی آوردن مردم به آن شخصیت ها اصلاً و ابداً در گرو “نام” آنها نبود، بلکه به صورتی تام و تمام وامدار “نشانه ها” ی آنها بوده است!
این رفتار، یعنی انتخاب نام شخصیت های برجسته، در همه جوامع جاری و ساری است و دلایل متعدد دارد و شاید مجموعه دلایل شخصی و اجتماعی بر این امر در عبارت “احساسات مثبت نهادینه شده در طول زمان” پیرامون آن فرد خلاصه شود. دسته ای این گزینش نام را برای زنده کردن یاد و خاطره ی آن فرد انجام می دهند و دسته ای دیگر، ملتهب و احساساتی، بدون کمترین عقلانیتی در دل آرزو می کنند تا با این نام گذاری، فرزندانشان شباهت هایی به آن شخصیت ها پیدا کنند!
ب: در گفتگو با پیشکسوتان حوزه کتابداری و اطلاع رسانی درمی یابیم که تغییر نام این رشته از بدو پا گرفتن آن در این دیار اگر چه همواره در حد زمزمه بوده است اما هیچگاه به تندی و جدیت چند سال اخیر و مشخصاً چند ماه اخیر مطرح و پیگیری نشده است، و گویا غلبه ی رویکردی عقلانی و پایان بین به این امر سبب شده است تا رویکردی احساسی و نزدیک بین که اراده ی معطوف به تغییر در آن وجود دارد همواره در حد “زمزمه” بماند و هیچگاه به “فریاد” ی بی دلیل بدل نشود! اما آنچه اینک در جامعه کتابداری ایران دیده و شنیده می شود صف آرایی نامنظمی است که موافقین و مخالفین “تغییرنام” به خود گرفته اند! فارغ از درستی یا نادرستی این امر، هیچ معلوم نیست موافقان تغییر نام کیستند و چه ادله ای بر مدعای خود دارند و مخالفان این مسأله کجایند و چگونه استدلال می کنند. این مسأله از بعد تاریخی می تواند اهمیت داشته باشد و دانش آموختگان این رشته در آینده باید بدانند که آنچه بر سر نام این حوزه آمده یا نیامده است، گره هایی که بازتر و یا بسته تر شده است، با مجوز چه کسانی و با چه دلایلی صورت گرفته است!؟ واقعیت این است، استادانی که در جلسات مربوط به تغییر نام (احتمالاً در وزارت فخیمه ی علوم!) نشست برگزار می کنند حداقل باید سمت وسوی نظر خود را شفاف همراه با ادله برای جامعه کتابداری بیان کنند. وگرنه همه ی اهل نشست! همراه و همدل با این موضوع فرض می شوند و نسبت به هرآنچه از بابت این تغییر در آینده نصیب این حوزه بشود باید جوابگو باشند. مخالفان تغییر نام نیز چه در درون “نشست” و چه بیرون باید نظرات و دلایل خود را شفاف بیان کنند تا همه بدانند که زبان هایی باز بود به استدلال اما قوت احساس! بیشتر بود. البته تاکنون چنین دسته بندی و مرزبندی ای میان استادان این رشته دیده نشده است (یعنی تبدیل به یک گفتمان مشخص و مرزبندی معین نشده، وگرنه از دو سو مخالفان و موافقان اندکی اظهار نظر کرده اند). گمان نگارنده بر این است که عدم وجود چنین مرزبندی ای دو دلیل روشن و شفاف دارد:
اول اینکه خیلی از متخصصان و استادان و دارندگان مدرک دکتری! (که البته کم هم نیستند) علاقه مند هستند تا این ماجرا در هوایی مه آلود و خاکستری و غیر شفاف پیگیری شود تا در صورت اتخاذ هرگونه تصمیمی آنها بتوانند از عوارض ناخواسته و ناخوشایند آن خود را مبرا کنند.
دوم اینکه خیلی از استادان داخل و خارج از نشست، هیچ نیازی به آوردن دلیل و علت نمی بینند. یعنی تغییر نام را پیشتر قطعی، شدنی، لازم ، ناگزیر و ضروری فرض کرده اند! دلیل این حرف نیز آن است که شما بحث و گفتگو پیرامون انتخاب “نام” زیاد می شنوید. اما کمتر به نوشته ای بر می خورید که “اصل تغییر” را به چالش کشیده باشد.
آنچه اینک در جامعه کتابداری ایران دیده و شنیده می شود صف آرایی نامنظمی است که موافقین و مخالفین “تغییرنام” به خود گرفته اند! فارغ از درستی یا نادرستی این امر، هیچ معلوم نیست موافقان تغییر نام کیستند و چه ادله ای بر مدعای خود دارند و مخالفان این مسأله کجایند و چگونه استدلال می کنند. این مسأله از بعد تاریخی می تواند اهمیت داشته باشد و دانش آموختگان این رشته در آینده باید بدانند که آنچه بر سر نام این حوزه آمده یا نیامده است، گره هایی که بازتر و یا بسته تر شده است، با مجوز چه کسانی و با چه دلایلی صورت گرفته است!؟
هشدار جدی و متواضعانه این است که دلسوخته گان، متخصصان راستین، استادان واقعی و دانشجویندگان حقیقی بر این امر اصرار بورزند و بخواهند تا موافقان و مخالفان این امر روشن و معلوم شوند تا درآینده “شکست” این مسأله بی مسئول! نباشد و “پیروزی” هزاران شریک و صاحب بی دلیل پیدا نکند!
پ: “هویت” و “بحران هویت” عباراتی هستند که با نام اریک اریکسون روانشناس آمریکایی گره خورده اند. هویتی که گاه فردی می شود گاه اجتماعی، گاه خانوادگی می شود و گاهی قومی، گاه به کار و کسب ما گره می خورد و گاه به اصل و نسب، اینها و تمام هویت های دیگری که انسان امروز دارد و هر روز نیز کسب می کند همانند “هویت مجازی” که هویتی نوین برای انسان معاصر است، همواره در معرض بحران نیز قرار می گیرند. یعنی ما به همان کیفیت و کمیتی که صاحب هویت می شویم، گرفتار “بحران هویت” نیز خواهیم شد،
مسئله ی بحران هویت که کتابداران با آن روبه رویند، اصولاً با میانبر به جایی نمی رسد و حل و فصل نمی شود. شما نمی توانید با تغییر نام که ناظر بر “کیستی” شماست به حل بحران هویت که از “چیستی” شما پرسش می کند و ناظر بر نشانه هاست پاسخ دهید!
بحرانی که نتیجه ی “عدم توانایی فرد در قبول نقشی که جامعه یا دیگران از او در ذهن دارند” است. جامعه جوان کتابداری ایران به یک معنا از تصویری که جامعه یا “دیگری” از او در در ذهن دارد ناخرسند است، تصویری که به زعم دسته ای نازیبا، نامناسب و بدقواره است و تمامی توانایی های این قشر را هویدا نمی کند! به همین دلیل راهی کوتاه، سریع و به اصطلاح میان بر برای حل این مسأله و یا پاک کردن صورت مسأله یعنی “بحران هویت” اتخاذ شده است که آنهم “تغییر نام” است!
گفتمان تغییر نام به دلیل کثرت جوانان و دانشجویان که غالباً پرشور و آرمانی فکرمی کنند دارای فراوانی نیز هست و شاید یکی از معدود گفتمان هایی باشد که در سطوح پایین شکل گرفته و به سمت سطوح بالاتر حرکت کرده و برخی از نشستگان در نوک هرم، یعنی استادان و متخصصان را با خود همراه کرده است.
جامعه جوان کتابداری ایران به یک معنا از تصویری که جامعه یا “دیگری” از او در در ذهن دارد ناخرسند است، تصویری که به زعم دسته ای نازیبا، نامناسب و بدقواره است و تمامی توانایی های این قشر را هویدا نمی کند! به همین دلیل راهی کوتاه، سریع و به اصطلاح میان بر برای حل این مسأله و یا پاک کردن صورت مسأله یعنی “بحران هویت” اتخاذ شده است که آنهم “تغییر نام” است!
شگفت آنکه نشستگان در موضع تصمیم گیری و فرماندهی فارغ و بی توجه و یا شاید نیز ناتوان در اقناع منطقی و عقلانی جوانان این حوزه و دانشجویندگان نوپا، چه در راستای درستی و چه در راستای نادرستی این امر، صریح و شفاف سخن نمی گویند. اما کیست که نداند هر آنچه بعد از این تغییر نام بر سر این حوزه و رشته بیاید مسئول اول و آخرش کسانی هستند که ظاهراً! می دانند! و به دلیل دانسته هایشان، جایگه دارند و اجر مادی هم دریافت می کنند و قیود استاد و متخصص و پیشکسوت و هیئت علمی بر دنباله نامشان ثبت شده است!
حقیقت این است که جامعه کتابداری ایران پیشتر از آنکه محتاج تغییر نام باشد نیازمند آن است که شهامت رو در رو شدن با این “بحران” را داشته باشد و برای حل و فصل آن به راه های میان بر، دل خوش نکند. این حوزه همانند کلیت جامعه ی ما، مملو از جوانان پرشور است، جوانانی که به حق علاقه دارند تا قدرشان دانسته شود، جایگاهشان حقیر نباشد، سبک فرض نشوند و پایگاه و شخصیت اجتماعی شان سقوط نکند و در یک کلام، “هویتشان” بارز و برجسته باشد.
اما همه اینها فقط هنگامی رخ می دهد که کتابداران در ذهن و دل انسان فایده گرای معاصر که یکسره به دنبال خدمت و کارآمدی پدیده هاست ، سودمند به نظر بیایند! گره ای از کار آنها باز کنند، خدمتی را سبب شوند و آن را تکثیر کنند! و عجیب آن است که بیشتر متخصصان و استادان این حوزه نیز به جای درانداختن طرحی که به افزایش این خدمت و سودمندی منجر شود تن به راه میانبر داده اند! راهی که احتمال دلنشین بودنش بیشتر از ذهن نشین شدنش خواهد بود.
حقیقت این است که جامعه کتابداری ایران پیشتر از آنکه محتاج تغییر نام باشد نیازمند آن است که شهامت رو در رو شدن با این “بحران” را داشته باشد و برای حل و فصل آن به راه های میان بر، دل خوش نکند. این حوزه همانند کلیت جامعه ی ما، مملو از جوانان پرشور است، جوانانی که به حق علاقه دارند تا قدرشان دانسته شود، جایگاهشان حقیر نباشد، سبک فرض نشوند و پایگاه و شخصیت اجتماعی شان سقوط نکند و در یک کلام، “هویتشان” بارز و برجسته باشد.
ج: ” هویت” اگر در سطحی حداقلی نگریسته شود ناظر به “کیستی” ما خواهد بود، یعنی ناممان چیست و اهل کجاییم و شماره شناسنامه ی ما چند است! و اگر به ارتقاء سطح معنایی و مفهومی هویت توجه داشته باشیم آن وقت این هویت ناظر به “چیستی” ما خواهد بود که “نشانه” ها در آن حرف اول را می زنند! چه گوارا ” نامی” بود برای انسانی با این نشانه ها: “دانشجوی پزشکی که پست و مقام و زندگی آرام را رها کرد و جنگل های بولیوی خانه اش شد و شجاعت پیشه اش و عدالت آرمانش!” جان لنون تنها نامی بود برای آدمی که زبان موسیقی را با زبان شعر همراه کرد و اشعار و زخمه های گیتارش آیینه ای شد برای خواسته های مردمان دهه شصت اروپا، و اینها همه “نشانه” بود! ماهاتیر محمد نامی بود برای آدمی که عقلانیت و واقعگرایی را در دنیای سیاست و اقتصاد شناخت و پذیرفت و به آنها عمل کرد و جامعه ای عقب مانده را ظرف سی سال به شرایط حسرت برانگیزی رساند. ماهاتما گاندی و نلسون ماندلا نیز نام هایی بودند برای انسان هایی که از صبوری و مدارا و تحمل مخالفان، کاراترین سلاح را برای نبرد با تمامیت خواهان ساختند! این افراد اگر بزرگ بودند و هستند و خواهند بود، نه برای “نام” هایشان است بلکه فقط و فقط به دلیل “نشانه” ها و همان ویژگی ها و خدمتی که از دستشان برآمد بوده و خواهد بود.
مسئله ی بحران هویت که کتابداران با آن روبه رویند، اصولاً با میانبر به جایی نمی رسد و حل و فصل نمی شود. شما نمی توانید با تغییر نام که ناظر بر “کیستی” شماست به حل بحران هویت که از “چیستی” شما پرسش می کند و ناظر بر نشانه هاست پاسخ دهید!
بازی برای ساده گیران شاید این چنین ساده به نظر بیاید اما عقلاء می دانند، هر مدعایی بی هیچ کم و کاست به محک تجربه آزموده خواهد شد! و گاه آنچنان که مولانا میگوید:
صد هزاران امتحان است ای پسر
هر کرا گوید منم سرهنگ در
گر نداند عامه او را ز امتحان
پختگان راه جویندش نشان
چون کند دعوی خیاطی خسی
افکند در پیش او شه اطلسی
که ببُر این را بغلطان فراخ
ز امتحان پیدا شود او را دو شاخ
آقای حیدری نزاد شما خبر دارید چه کسانی دست اندرکار این مساله هستند و در جلسات وزارت علوم شرکت میکنند؟ شما از موافقان و مخالفان خبر دارید؟ اگر خبر دارید لطفا اسم مخالفان و موافقان را بگویید چون ظاهرا موافقان که جرات ندارند رک و پوست کنده حرف ها و دلایل خودشان را بگویند.البته ماه پشت ابر نمیماند.
سلام آقای حیدری نژاد
من یکی از کسانی هستم که موافق تغییر نام هستم و برای آن هم دلیل دارم. مقاله ای هم در این باره نوشته ام که در نوبت چاپ است و متاسفانه به دلیل این که مثل بزرگواران پیشکسوت تربیونی در اختیار نداشتم و شاید هم کمی تنبلی، دیر به انتشار رسیده است؛ البته قبلاً آن را به گروه بحث الکترونیکی هم فرستاده ام (اردیبهشت سال ۱۳۸۸). فکر می کنم این یک بحث تخصصی است و بیشتر کسانی می توانند نظر بدهند که روی مبانی نظری کار کرده اند. من در این مورد خیلی مطالعه و تامل کرده ام و این گونه که شما می فرمایید نیست. نام واقعا مهم است و البته محتوا مهم تر. منتها نباید به این بهانه صورت مسئله را پاک کرد. چند مورد نوشته های شما را خوانده ام و می دانم که معمولا همراه با تفکر می نویسید، اما در مورد نام به نظر من در اشتباه هستید. اگر علاقه مند بودید من می توانم به سوالاتی که در این مورد وجود دارد مفصل تر پاسخ بدهم.
آقای حیدری شما که اینقدر روی مبانی نظری کار کردید لطفا اون مبانی نظری رو به استادایی که دلشون برا تغییر نام لک رده بدبن بخونن تا شاید اونا هم بتونن با شهامت جواب بدن. کار منطقی که نیاز به پنهانکاری نداره. داره؟میدونی چیه آقای حیدری؟ موضوع اینه که فعلا نون تو اینه.