پرسش شما خطرناک است آقای عمرانی!

 پیش از آغاز:

  ابراهیم عمرانی کسی ست که بر من سمت استادی نیز دارد و بیشمار از او آموخته ام. حرف و سخن ایشان برای من محترم است اما اعتبارش مطلق نیست  به همین دلیل فرصت گفت و گوی قلمی با ایشان را از دست نمیدهم. و از طرفی اطمینان عمیق و کامل دارم که ایشان مانند خیلی ها ،محتاج تبریک و تهنیت ها ی بی علت نیست. و شاگردانش را مداح و متملق نمیخواهد. این یادداشت در باره مطلبی ست که او در سخن هفته  لیزنا تحت عنوان”  روزی خواهد رسید که همه راضی باشند؟ نوشته بود.

آقای عمرانی

سلام صمیمی من را بپذیرید.نوشته شما را خواندم اما بر خلاف همیشه لذتی نصیب من نشد. نمیدانم کدام ضرورت قلم شما را به این سو سوق داده بود! راستش کمی متعجبم. یعنی فکر میکنم دلایل و علتی داشته است این یاد داشت ،آن هم خارج از ساختار منطقی ذهن شما. به هر جهت پرسشی مطرح کرده اید وپیرامونش نوشته اید. پرسشی که میخواهد خیلی آرام دل نگرانی ها و مخالفت های احتمالی را کم کند. راستش شما با این یادداشت و این پرسش که “روزی خواهد رسید که همه راضی باشند؟” ، غیر مستقیم گفته اید که این “تغییر ” نام  زیاد هم با “اجماع” !! و “بی نظر مخالف” نبوده ، آنچنان که گفته شده است! و هستند هنوز مخالفانی که شاید قدرت اقناع انها نیز وجود نداشته باشد! پس از این بایت جای تشکر دارد  اما حقیقت ایسنت که شما نمیتوانید  با پرسشی که به حکم بداهت پاسخ آن منفی ست  هر تصمیم و  تغییری را مثبت فرض کرده و رسیدن به اجماع را ناممکن فرض کنید و مخالفان تغییر یا چگونگی تغییر  را  در حد “اختلاف سلیقه” که بسیار متفاوت تر از “اختلاف عقیده” است پایین بیاورید. فروکاستن “عقیده” ها که با حجت و دلیل سروکار دارد هیچ ربطی به “سلیقه” ندارد و شما خواسته یا ناخواسته این دو را به هم آمیخته اید و نتیجه ی دلخواه را گرفته اید. این پرسش شما برای زمان و مکانی ست که “سلیقه” ها حاکم باشند نه “عقیده” ها! اگر سلیقه بوده است بهتر بود اعلام میشد تا خلایق دست از دلیل و برهان بردارند اما اگر اعتقاد دارید که این تغیر نام  به پشتوانه “عقیده” هایی منطقی و ضروری و عقلانی شکل گرفته است آنگاه این پرسش جز انحراف ذهن کاری از دستش بر نمی آید.

آقای عمرانی

پرسش شما نمیخواهم بگویم در این وضعیت اشتباه اما متاسفانه اندکی ساده انگارانه است و نمیتواند  عمق و حجم دیدگاههای موافق و مخالف را در بر بگیرد و مایه ی یک بحث منطقی باشد مگر اینکه شما باور داشته باشید تغییر نام یک رشته ی آکادمیک با تمام طول و عرضش و تاریخ و جغرافیایش همین اندازه وزن و عرض دارد!  اهمیتش در همین حد است، در حد یک سلیقه، یعنی نامش را تغییر بدهیم بعد هم بگوییم “مگر میشود که همه راضی باشند؟” بعد هم که جواب منفی بود یعنی عمل ما درست است!!

 شما نمیتوانید  با پرسشی که به حکم بداهت پاسخ آن منفی ست  هر تصمیم و  تغییری را مثبت فرض کرده و رسیدن به اجماع را ناممکن فرض کنید و مخالفان تغییر یا چگونگی تغییر  را  در حد “اختلاف سلیقه” که بسیار متفاوت تر از “اختلاف عقیده” است پایین بیاورید. فروکاستن “عقیده” ها که با حجت و دلیل سروکار دارد هیچ ربطی به “سلیقه” ندارد و شما خواسته یا ناخواسته این دو را به هم آمیخته اید و نتیجه ی دلخواه را گرفته اید.

مهم تر از آنچه گفته شد ، پرسش شما و نحوه مواجه شدن جنابعالی(البته در این نوشتار) با این موضوع میتواند بسیار خطرناک باشد. هیچ فکر کرده اید که شما خواسته یا ناخواسته مجوزی صادر میکنید تا هر تغییری در هر شکل و شمایلی بدون طی کردن روند عقلانی و منطقی خود صورت بگیرد و بعد هم که قافیه تنگ شد این پرسش مطرح شود” روزی خواهد رسید که همه راضی باشند؟” و چون جواب منفی ست آنگاه تغییر و تصمیم مثبت ارزیابی شود! و تصمیم گیران به خود مفتخر! و مجریان متکبر و متملقان فرصتی برای  مداحی و چاپلوسی  به دست بیاورند. به واقع این برخورد خطرناک است آقای عمرانی ،ای کاش اینطور مطرح میشد که” همین است که هست” آنوقت مخاطب درمی یافت که “قدرت “منبع تصمیم گیری  ست و مخالفان میفهمیدند برای تغییر باید قدرت داشت ! قرار گرفتن “قدرت” به عنوان منبع تغییر با اینکه  هزار اما و اگر می آورد اما کمینه اش اینست که بهره ای از فضیلت دارد اما در انداختن پرسشی اینچنین چه راهی را باز و گره ای را گشوده خواهد کرد؟ به جز آنکه مجوزی باشد برای حاکمیت سلیقه و طرد عقیده، به جز اینکه تصمیم های معطوف به تغییر گرفته شود و مخالفت ها را تا حد اختلاف سلیقه پایین بیاورد؟ و این خطرناک است آقای عمرانی ، خطرناک!

پرسش شما و نحوه مواجه شدن جنابعالی (البته در این نوشتار) با این موضوع میتواند بسیار خطرناک باشد. هیچ فکر کرده اید که شما خواسته یا ناخواسته مجوزی صادر میکنید تا هر تغییری در هر شکل و شمایلی بدون طی کردن روند عقلانی و منطقی خود صورت بگیرد و بعد هم که قافیه تنگ شد این پرسش مطرح شود” روزی خواهد رسید که همه راضی باشند؟

آقای عمرانی

 شما نرسیدن به اجماع را دلیلی گرفته اید بر دست کشیدن از اقناع که اینهم موجه نیست.یعنی قرار هم نیست که خلایق همه در یک جبهه باشند و از یک زاویه ببینند و به اجماع برسند که البته دشوار است اما این منافاتی با تلاش در جهت اقناع  ندارد. خصوصا  در اموراتی که خیر وشر جمعی در میان است حداقل انتظار و کمترین سطح توقع اینست که برای اقناع عقلانی مخاطب تلاش شود. اینکه کسانی  تازه به فکر افتاده اند تا نمونه های مشابه از این تغیر نام!!! را در جهان را نشان بدهند واقعا حیرت آور است! مخصوصا که همه تصمیم گیران استاد و پرفسور و متخصص این حوزه هستند.

کمینه ی یک روند عقلانی حکم میکند که چنین تحقیقات و پژوهشی قبل از تصمیم گیری کاویده و به بحث گذاشته شود.آنهم نه یک بار بابت “رونمایی” و گرفتن “بله” از مخاطبان! کاویدن در پیشینه ی کاری که میخواهد مبنای یک تصمیم گیری سرنوشت ساز باشد حساسیت های بیشمار میخواهد،تصمیم ها باید به سندان عقل محک بخورتد ،آنهم عقل جمعی! نه عقل جمعی ،از جماعت!  که این خود داستان دیگری ست.

حالا نمیخواهم بگویم که حتی چنین شواهد و نمونه هایی نیز نمیتواند مجوزی باشد برای “تغییر”!  مگر تغییر شرایط ندارد؟ مگر الزامات و ضروریات ندارد؟ مگر پیش نیاز های متعدد ندارد؟ مگر تاریخ و جغرافیا ندارد؟ مگر نیاز به دلایل عقل پسند و خردمندانه ندارد؟ یعنی اگر فردا اتفاقی دیگر آنسوی آب افتاد،پس فردا ما مجاز و مجبور به انجام همان راه هستیم بدون هیچ کنکاش و وسواسی!؟ پس “بومی سازی” که گوش آدم را کر میکند و بعضی از استادان به کرات فریاد کرده اند چه میشود؟ “این” به ” آن” ربطی ندارد؟ یا فقط وقتی ربط دارد که صرف! داشته باشد؟

چرا از هویت و جایگاه اجتماعی کتابداران تحت این عنوان سخنی نمی گویند؟ چرا از ارتقا پایگاه اجتماعی و اقتصادی فعالان این حوزه نمی گویند؟ بالاخره اگر به هر دلیلی پاسخی به پرسش ها نمیدهند باید از نتیجه و اثر عمل خود  مطمئن باشند! اگر به پرسش های دیروز چواب نمی دهند لااقل باید از فردا که خبری داشته باشند؟

 یا اینکه “بومی سازی”  هم بسته به سلیقه و اقتضائات است؟! این پارادوکس را چه کسی حل میکند؟ از یک سو باید بومی سازی کرد و از سوی دیگر برای توجیه کاری که کرده ایم محتاج و نیاز مند به شواهد ودلایلی هستیم که از آنسوی آب می آید! این را برای آن دسته میگویم که مدام به فکر شاهد و مدرک از ینگه ی دنیا هستند. واقعا چرا نیاز به مدرک و شاهد و نمونه داریم؟ آیا این بدان معنی نیست که در توجیه منطقی  یک تصمیم و اقناع عقلانی مخاطبان توان اندکی وجود دارد؟! آیا این بدان معنا نیست که به تصمیم خودمان اطمینان نداشته و می خواهیم از مسولیت های بالفعل و بالقوه ای که این تصمیم بر شانه های ما میگذارد فرار کنیم؟

آقای عمرانی

ای کاش به جای در انداختن پرسشی که هیچ گره ای باز نمیکند و تنها خیال تصمیم گیران را آسوده   و دست متملقان را در تبریک های کم خاصیت !بازتر میکند، پرسشهای  بی پاسخی را به میان می آوردید  که در همین گروه بحث کتابداری (مشهد) مطرح شده است و میشود و دریغ از یک پاسخ کوتاه از بانیان تغییر و حامیان آنها!  اصلا جواب به کنار، چرا نمی آیند و تصویری از آینده ارائه نمیدهند؟ چرا از گشایش هایی که ذیل نام ” علم اطلاعات و دانش شناسی” به وجود می آید حرفی نمیزنند؟ چرا از هویت و جایگاه اجتماعی کتابداران تحت این عنوان سخنی نمی گویند؟ چرا از ارتقا پایگاه اجتماعی و اقتصادی فعالان این حوزه نمی گویند؟ بالاخره اگر به هر دلیلی پاسخی به پرسش ها نمیدهند باید از نتیجه و اثر عمل خود  مطمئن باشند! اگر به پرسش های دیروز چواب نمی دهند لااقل باید از فردا که خبری داشته باشند؟

 شما که خودتان عضو این گروه  بحث هستید لابد میدانید و میخوانید دل نگرانی ها و پرسش هایی که وجود دارد. من هم قصد ندارم که تکرار کنم. ولی شما بهتر دیده اید و شنیده اید پرسش ها و نگرانی های موجود را.راستش  آدم متعجب میشود که چگونه گروهی در آن سطح علمی و اجرایی(یعنی تصمیم گیران) به اقناع فعالان این حوزه وقعی نمی نهند. یعنی شما چند توضیح و تحلیل دیده اید در راستای اقناع و توجیه منطقی بودن کار؟ آیا هیچ نسبتی با کمیت و کیفیت پرسش ها دارد؟ خیلی ها شاید این کار را مثبت فرض کنند اما دغدغه هم دارند. پرسش هم دارند.میخواهند تصویری شفاف داشته باشند از اوضاع. وگرنه من فکر نمی کنم نفس پرسش نشانه مخالفت باشد اما نشانه تردید است! پس روند باید متفاوت و به پرسش ها از زاویه ای دیگر نگاه میشد و این حداقل کار بود. توضیح میدهم که آوردن توضیح و تحلیل در راستای اقناع مخالفان و آنانی که تردید دارند باید از جانب تصمیم گیران انجام بشود و می شد نه اطرافیانی که من و شما میدانیم به چه نیت و با کدام منظور می آیند و بعد از تبریک و تهنیت های پرچربی!!! چند خطی هم درباره دلایل این مساله مینویسند! منظور دقیقا  تصمیم گیرانی هستند که رای و نظر داشتند! مسولیت با آنهاست! چون اختیار با آنها بوده است.

شما بهتر میدانید هنگامی که اقناع صورت نگیرد سخن از “اجماع” مثل تیزر تبلیغاتی ست !هم بردش چند ثانیه است و هم عمقش چند میلیمتر!  در نبود ” اقناع” پرسش ها ی بی پاسخ افزایش یافته  و دل نگرانی ها بیشتر شده و ذهن گیر شدن، دلگیری نیز به همراه خواهد داشت. و اگر دسته ای دلگیر باشند و توجیه نشده،  خانه، خواه ناخواه به دو نیم تقسیم خواهد شد و خانه ای که به دو نیم تقسیم شود چگونه خانه ای خواهد بود آقای عمرانی؟!

 آنها برای تصمیم گیری،  یا پرسش های احتمالی مخالفان ( آنها که تردید دارند حتی)  و دل نگرانی ها  آنها را میدانستند یا نه.  اگر میدانستند،لابد برایش جواب دارند پس چرا حالابه کمترین حرفی جز تایید کارخودشان رضا نمیدهند! شما نگاه کنید ،لیزنا که جنابعالی از دست اندرکاران آن هستید چطورجاده یک طرفه ای کشیده است در راستای تایید و رضایت! من البته نظر مخالفی در لبزنا ندیدم و اگر باشد در اقلیت مطلق است. ابدا قصد ندارم به نقد لیزنا بپردازم که البته سیاست های خود را دارد و جایش هم اینجا نیست،  ولی ناظر بیرونی نمیتواند از نشستن  “تلخندی” بر صورتش چلوگیری کند که آقایان تصمیم می گیرند، انجام می دهند و بعد هم از کار خود تعریف میکنند ! بدون اینکه تلاشی برای اقناع دیگرانی که احتمالا هم داستان نیستند انجام دهند. اینطور که میشود آدم فکر میکند مولانا چه نابخردانه !!! سروده است که: ” خوشتر آن باشد که سر دلبران……….گفته آید در حدیث دیگران”  یعنی حضرتش حواسش پرت بود!

و دیگر اینکه اگر آقایان از پرسش ها و نگرانی های احتمالی باخبر نبودند چگونه “با اجماع کامل” و ” حتی بدون یک نظر مخالف” ! را سر میدهند؟

آقای عمرانی

موضوع اینست که “تغییر”  حسن و قبح ذاتی ندارد، اما عده ای صرف تغییر و تحول را مثبت دانسته زبان به مدح و ثناء می گشایند و تاسف بار اینست که اهل علم و اساتید که خود را مرجعیت علمی میدانند جلوی این تبریک ها و تهنیت ها را نگرفته و به آن دامن هم میزنند! کجا؟ در ساحت علم! جایی که حرف یا باید با دلیل باشد یا با علت ! تبریک و تهنیت و فضا سازی های اینگونه برای پاسخ ندادن به پرسش ها و گریز از اقناع دیگران مربوط به ساحت قدرت است! نه علم و آگاهی و دانش! چگونه اساتید و تصمیم گیران ،متملقان را بر نقادان ترجیح می دهند؟ در حالیکه خود با حجت آوردن و تحلیل کردن و صبوری میتوانند در راه اقناع پیش بروند!

آقای عمرانی

 شرایط است که یک “تغییر” را مثبت یا منفی میکند. تاریخ و جغرافیا ست. زمینه های تئوریک  و عملی است و همینطور قدرت اقناع دیگران! آدم متعجب میشود چگونه وقتی اقناعی درکار نیست، اساتید سخن از اجماع می آوردند! شما که اینها را بهتر از بنده می دانید.

 پیشتر نوشته بودم  (نام‌ها و نشانه‌ها: هویت، بحرانی که میانبر ندارد!)  ترمیم و تصحیح هویت جمعی کتابداران ( به عنوان اصلی ترین و عمیق ترین مشکل نسل جوان این حوزه)  با تغییر نام میسر نمیشود و این را آینده نشان خواهد  داد. تغییر نام حتی مسکنی نخواهد بود بر این مساله و مشکل و شما خواهید دید که هر روز چه شکاف ها و گسست ها و پرسش هایی پیش خواهد آمد. که بر یکی باید خندید و بر یکی باید گریست!

من فکر میکنم که حتی اگر این تغییر نام ضروری بود، تلاشی برای اقناع منطقی دیگران صورت نگرفت  و برای همراه و همدل کردن افرادی که موافق نبودند یا تردید داشتند،زحمتی کشیده نشد. و شما بهتر میدانید هنگامی که اقناع صورت نگیرد سخن از “اجماع” مثل تیزر تبلیغاتی ست !هم بردش چند ثانیه است و هم عمقش چند میلیمتر!  در نبود ” اقناع” پرسش ها ی بی پاسخ افزایش یافته  و دل نگرانی ها بیشتر شده و ذهن گیر شدن، دلگیری نیز به همراه خواهد داشت. و اگر دسته ای دلگیر باشند و توجیه نشده،  خانه، خواه ناخواه به دو نیم تقسیم خواهد شد و خانه ای که به دو نیم تقسیم شود چگونه خانه ای خواهد بود آقای عمرانی؟! برای همین است که تاکید میکنم: ” پرسش شما خطرناک است آقای عمرانی ! “

About جلال حيدري نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

View all posts by جلال حيدري نژاد →

4 Comments on “پرسش شما خطرناک است آقای عمرانی!”

  1. هر روز دارم این صفحه را نگاه می کنم ببینم دوست قدیمی و گرامی آقای عمرانی پاسخ داده اند یا نه. شیوه چیست باید پاسخ بدهند یا شما باید از ایشان بخواهید پاسخ بدهند یا به شیوه جدید دیگران باید بیایند و پاسخ بدهند. و یا شما سوال را طرح کرده اید و دیگران خودشان باید قضاوت کنند.
    اگر خواستید بصورت کامنت بگذارید و اگر هم کامنت نمی شود به میل خودم پاسخ دهید

  2. آقای حیدری نژاد باب گفتگو را باز کردند ولی متاسفانه بیشتر ما کتابداران حرفی نداریم.کسانی هم که در تغیر نام رشته بودند اصلا حرفی ندارند اما اگر اینجا یک مطلبی بود که به قول آقای علیمحمدی قابل تبریک گفتن بود متملقان و چاپلوس ها کلی نظر می دادند.من به عنوان یک کارشناس ارشد کتابداری متاسفم که استادانم توان گفتگو ندارند.به نظر من استاد عمرانی هم نظراتشان را مینویسندیا اینجا یا در لیزنا.من شخصا شاید با آقای حیدری نژاد موافق نباشم اما همینکه ایشان باب گفتگو و نقد را باز میکنند قابل احترام است.

  3. به نظر من در هر زمینه ای باید هم موافق و هم مخالف حق ابراز عقیده و استفاده از تریبون برابر را داشته باشد. پس در اینجا نیز با باز شدن این باب گفتگو به چند دلیل موافقم:
    1. حق ابراز نظر مخالفان
    2. باب شدن شهامت نقد گفته های افرادی که اسم و رسمی دارند و تسلیم نامهای آنها نشدن
    3. باب کردن تامل و تفکر در هر گفته ای و به خود اجازه فکر کردن دادن
    این از نظرم در باره این نوشته.

    اما درد دلی هم در باره تغییر نام رشته:
    ما که تا حالا به کرات شاهد استخدام رشته هایی مانند الهیات و تاریخ و ادبیات به جای کتابداران بوده ایم(عذر میخواهم متخصصان دانش و علم اطلاعات و نه علم اطلاعات و دانش شناسی؛ چون طبق معادل و برابر نهاده لاتین اصلا نمی شود گفت علم دانش و این ترکیب از بنیان غلط خواهد بود چون در اینجا بحث تقسیم دانایی های نوع بشر به دو گونه ساینس: علم و نالج: دانش، مطرح است پس در این ترکیب اینگونه نیست به کلمه ساینس را یک بار به قرینه لفظی و یا معنایی حذف کرده باشیم، اون هم به همان دلیلی که در بالا گفتم. بگذریم برم سر وقت درد دلم) اون هم با وجود اسم کتابدار و رشته کتابداری و مکانی به اسم کتابخانه که بن مایه و شالوده همه این اسم ها بر کتاب بنا شده بود و باز اینچنین در موارد بسیاری قرابت کار کتابدار و کتابداری را با کتاب و کتابخانه نادیده میگرفتند(البته به دور از رویا پردازیهای که عده ای از دوستان نشسته در دانشگاهها به عنوان استاد یا دانشجو در باره افقهای اوتوپیایی در این رشته جهت اشغال پستهای رشته های مدیریت منابع انسانی و بسیاری از مدیریت های دیگر و کارشناسی سیستم و شبکه ها به جای متخصصان علوم کامپیوتر و … توسط دانش آموختگان حال و آتی این رشته دارند، که، خود این اوتوپیا نیزاین نگرانی را سبب خواهد شد تقلید راه رفتن دیگران فرم گام برداشتن خودمان را هم از یادمان ببرد ) و مدرک تخصصی کارشناسی ارشد یک نفر تحصیل کرده رشته کتابداری و اطلاع رسانی را به همان اندازه مدرک کارشناسی ارشد یک دانش آموخته تاریخ، معارف و …مرتبط با کار درفضای کتابخانه ها و امثال آن میدانستند؛ حالا با نام جدید باید گفت خدا رحم کند به عده ای که در ظاهر عنوان مدرک تحصیلیشان هیچ قرابتی با محل کار اصلیشان وجود نداشته باشد، باید دست به دعا شد که از حالا به بعد اصلا مجاز به شرکت در آزمون های استخدامی کتابخانه ها خواهند شد یا نه؟!
    البته امیدوارم به تنگ نظری متهم نشوم چون من کاری با آرمان شهرها ندارم بلکه، با واقعیت کار دارم و آن واقعیتی که در آن پست کتابدار از مدارس حذف شده است و آب هم از آب تکون نخورده؛ واقعیتی که در آن بسیاری از کتابدارن در کتابخانه های کشور به ویژه کتابخانه های عمومی زیر دست تحصیلکرده هایی از رشته های دیگر از جمله جامعه شناسی، معارف و … مشغول به کار هستند، واقعیتی که در آن ما هنوز قادر نبوده ایم به گونه تمام کمال و حتی در مواردی نصفه و نیمه هم بر پست های موجود در مکانی به اسم کتابخانه مسلط شویم، آنگاه ندای تنگ شدن عرصه فعالیت متخصصان رشته خود را سر میدهم. غافل از اینکه (یا عمدا چشم بر روی واقعیت بسته ایم) در جایی که یک تحصیلکرده کتابداری، به دلایل سازمانی و برخی از دلایل نانوشته ولی قانون شده در ذهن عده ای از برنامه ریزان، نمیتواند بر سر هویت به یغما رفته خود و موقعیت و فرصت شغلی ناپدید شده خویش حتی در محیط کتابخانه ها برافراد درجه دوم رشته های دیگر(چون به نظر من اینان اگر خیلی قوی و قدر بودند میتوانستند در میان هم رشته ایهای خود قد علم کنند، نه اینکه میدان اصلی خود را رها کرده و پا در میدانی دیگر[رشته و حوزه ما] البته با موانع کوتاهتر ببنهند) فائق بیایند و سالهاست جامعه کتابداری در این زمینه ها سکوتی مرگبار و خودسوز و بنیان فکن پیشه کرده اند و نتیجتا تیشه به ریشه خویش زده ایم و حالا سرخودردانه در پی تسخیر میادین جدیدی برآمده ایم که سالهاست جولانگاه متخصصان خود است. البته در رویارویی جدید نیز به دلایل اتخاذ و عادت به استراتژی فرسوده و ناکارآمد عوض کردن مسیر خود از کعبه به ترکستان، که میراث همان رویارویی ای است که در آن شکست خورده و سرخورده شده ایم، نمیتوان افقی روشن در عرصه اوتوپیایی جدید رشته در کشور جستجو کرد و سرابی بیش نیست.
    نتیجه:
    افق کتابداری/ دانش و علم اطلات سال ۱۳۹۶شمسی در کشور:
    1. از دست رفتن جایگاه گذشته رشته به عنوان و کتابداران کتابخانه ها و مراکز اطلاع رسانی
    2. سرگردانی و بلاتکلیفی دانش شناسان و مدیران اطلاعاتی جدید به دلیل تعاریف دوزیستانه ای که تحویل آنها داده شده است؛ اما به دلیل بازنده شدن در هر دو میدان سنتی و اوتوپیایی جدید، قابلیت زندگی در هر دو عرصه خشکی و آبی را از دست داده اند و ورود به هر یک از آنها تباه کننده خواهد بود.
    عرصه سنتی را به دلایلی که ذکر شد(دلایل مدیریتی و قوانین نانوشته از یک سو و خالی کردن میدان سنتی به دلیل گرایش بیش از پیش به میادین اوتوپیایی)از دست خواهیم داد و در عرصه های آرمانی جدید نیز به دلیل حضور مدافعان سنتی و قوی آنها پذیرفته نخواهیم شد. لذا سرگذشت بنده خدایی را خواهیم داشت که در پی ریش رفت، سبیلهایش نیز بر باد رفت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *