دریغ از افروختن شمعی

سکوت به قیمت مفرغ!

 بعضی حرف ها را باید تکرار کرد، دوباره باید گفت.چند باره باید نوشت. آرتور کستلر  در کتاب “خوابگردها” نشان میدهد که حتی دانشمندان و نوابغ چگونه در عرصه کشف و خلق “خوابگردی” میکنند و چگونه در گسست و پیوست رویا و واقعیت ،کشف و خلقی صورت میگیرد. به هر حال تاکید وی بر اینکه دانشمندانی چون گالیله،کپلر،کوپرنیک و تیکو براهه رهروانی “خواب آلوده”  در صحنه علم بودند ما را به به این می رساند که خوابگردی و خواب آلوده گی مردمان عادی در صحنه های گوناگون زندگی بسیار محتمل تر و حتی عمیق تر است و حتی متاسفانه گاه “آگاهانه” تر! یعنی مردمان خود را به خواب میزنند.هم مسولیتش کمتر است در برابر حوادث بیرونی و هم زحمت ندارد! به گاه شکست  آنکه در خواب است یا خود را به خواب زده است سرزنش نمیشود و به گاه پیروزی با هلهله ای چند ، شریک پیروزی خواهد شد! نهایت فرصت طلبی، سودجویی فردی،بی مسولیتی اجتماعی، و منزه طلبی چندش آور که تنها در نزد چنین مردمانی محبوب و مطلوب بوده و حتی نشانه “هوش و ذکاوت و زرنگی”!!! به حساب می آید.اما کدام انسان روشن بین و روشن گری پیدا میشود که در برابر حوادث بیرونی، فتوی به خواب  و رویا بدهد؟ به همین دلیل جمله ای را که شاید بارها در نوشته های گوناگون به بهانه های متعدد آورده ام مکرر کرده و تاکید میکنم که عصر “سکوت های طلایی” گذشته است و اگر در روزگاری سکوت قیمت طلا داشت، حالا در عصر اطلاعات و ارتباطات قیمت مفرغ هم ندارد! و آنها که سکوت میکنند یا خوابند و یا خود را به خواب زده اند آنهم فرصت طلبانه. ولی چاره ی کار چیزی نیست به جز گفتن و نوشتن.و تکرار کردن آنهم به امید اینکه این خواب  ابدی نشود! البته اینها را فقط برای جوان تر ها می نویسم.

مردمان خود را به خواب میزنند.هم مسولیتش کمتر است در برابر حوادث بیرونی و هم زحمت ندارد! به گاه شکست  آنکه در خواب است یا خود را به خواب زده است سرزنش نمیشود و به گاه پیروزی با هلهله ای چند ، شریک پیروزی خواهد شد! نهایت فرصت طلبی، سودجویی فردی،بی مسولیتی اجتماعی، و منزه طلبی چندش آور که تنها در نزد چنین مردمانی محبوب و مطلوب بوده و حتی نشانه “هوش و ذکاوت و زرنگی”!!! به حساب می آید.

برنامه زاویه:

 

چهارشنبه هشتم  آذرماه سال جار ی، شبی بود که کتابداران،مردد و کنجکاو به تماشای برنامه ای به نام “زاویه” از شبکه چهارم سیما نشستند که در یک سویش رییس انجمن کتابداری ایران ،سعید رضایی شریف آبادی بود و در سوی دیگرش اسحق صلاحی رییس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایر ان. موضوع برنامه گرچه رشته کتابداری و راهکارهای توانمندسازی آن” بود اما بحث و گفتگو به سرعت  از جانب رییس کتابخانه ملی ایران به بومی سازی کتابداری و ستون فقرات این رشته یعنی رده بندی و طبقه بندی علوم کشیده شد. رده بندی ارزش محور وجایگاه علوم انسانی و الهی در رده بندی مطرح شد و رییس انجمن کتابداری ایران نیز به توضیح پیرامون مسائل طرح شده پرداخته و حتی به طرح  غلامرضا فدایی استاد رشته کتابداری و اطلاع رسانی دانشگاه تهران و انتشار کتاب وی  توسط سازمان اسناد و کتابخانه ملی اشاره کرد

  این برنامه را لابد اکثر خوانندگاه این مطلب دیده اند اما شرح مفصل آن نیز در لیزنا به خوبی آمده است.

آنچه در برنامه زاویه روشن و شفاف خود را نشان میداد طرح رده بندی غلامرضا فدایی عراقی بود، که  رییس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، آن را پایه و مایه استدلال خود قرار میدادو مخاطب ناخودآگاه بدان سو هدایت میشد که بحث و جدل بر روی بومی سازی و رده بندی،ریشه در این طرح و نظر دارد. البته چاپ این کتاب توسط سازمان اسناد و کتابخانه ی ملی نیز این مساله را تایید و بر روی آن تاکید میکند که تصمیم گیران و تصمیم سازان کتابخانه ملی ایران با این طرح انس و الفتی دارند. به هر روی این برنامه با آرامشی که دکتر سعید رضایی شریف آبادی داشتند و همچنین تاکید های مکرر دکتر اسحق صلاحی به پایان رسید اما ظاهرا به کام کتابداران خوش نیامد!که البته دلایل بسیار دارد!

از فردای همان روز نقد ها و نظرها در باره برنامه “زاویه” آغاز شد و انصافا لیزنا میزبانی مناسب بود.لیزنا  ابتدا  مطلبی از داریوش علیمحمدی  تحت عنوان ” امان از زاویه چی ها” منتشر کرد، بعد از آن مطلبی دیگر از فریبرز خسروی تحت عنوان “نگاهی به برنامه زاویه”   منتشر و سپس ابراهیم عمرانی نیزدر“زاویه‌دار فکر کنیم و عمل نکنیم یا جهانی فکر کنیم و بومی عمل کنیم”  به نقد نظرات رییس کتابخانه ملی ایران درباره بومی سازی و رده بندی پرداختند. البته بعد از اینها نیز مطالبی از جعفر مهراد، علیرضا نوروزی و فرامرز مسعودی منتشر شد که کم و بیش سعی داشتند تا آنچه را به گمانشان دکتر رضایی نگفته رها کرده بود طرح و راستی و ناراستی آنچه درباره رده بندی طرح شده بود روشن سازند.

آنچه در برنامه زاویه روشن و شفاف خود را نشان میداد طرح رده بندی غلامرضا فدایی عراقی بود، که  رییس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، آن را پایه و مایه استدلال خود قرار میدادو مخاطب ناخودآگاه بدان سو هدایت میشد که بحث و جدل بر روی بومی سازی و رده بندی،ریشه در این طرح و نظر دارد. البته چاپ این کتاب توسط سازمان اسناد و کتابخانه ی ملی نیز این مساله را تایید و بر روی آن تاکید میکند که تصمیم گیران و تصمیم سازان کتابخانه ملی ایران با این طرح انس و الفتی دارند. به هر روی این برنامه با آرامشی که دکتر سعید رضایی شریف آبادی داشتند و همچنین تاکید های مکرر دکتر اسحق صلاحی به پایان رسید اما ظاهرا به کام کتابداران خوش نیامد!که البته دلایل بسیار دارد!

 باری

این نوشته در بند راستی یا ناراستی رده بندی و بومی سازی آن، که  اسحق صلاحی رییس کتابخانه ملی ایران طرح کرد و یا آنچه که در نوشته های منتقدان آمد، نبوده و نیست اما به عنوان یک ناظر بیرونی قصد طرح چند سوال ساده را دارد.آنهم از استادان و متخصصان کتابداری! البته می دانم که  رسم بر مسکوت گذشتن امور است که این هم دیگر ملالی ندارد و تاریخ داوری خواهد کرد.

سوال اینست که کدام یک از منتقدان ناقد!(که برنامه زاویه را نقد کردند)  یا ناظر (که مثل همیشه سود و منفعت شخصی را سکوت  دیدند)خبر از طرح رده بندی دکتر غلامرضا فدایی عراقی نداشتند؟ کدام یک از استادان نمیدانستند که صحبت های دکتر اسحق صلاحی احتمالا ریشه در همان طرح و نظر دارد؟ اگر میدانستند پس دلیل سکوتشان تا آن روز چه بود؟ چرا یک متخصص و یک استاد کتابداری طرح دکتر فدایی را پیشتر نقد نکرد؟ آیا این طرح یک شبه متولد شده بود؟ آیا کسی از آن با خبر نبود؟حقیقتا این سکوت استادان کتابداری و متخصصان این حوزه ریشه در کجا دارد؟چرا یک شبه همه منتقد و متحول شدند؟ کتاب دکتر فدایی که بیشتر از یکسال از زمان انتشار آن گذشته است (طرح و حرفش بیش از دو سه سال میشود..شاید هم بیشتر)چرا هیچ کس به معرفی و نقد آن نپرداخت؟ آیا حتما باید صاحب یک قدرت رسمی به میان می آمد و آن را مستقیم و غیر مستقیم طرح میکرد تا متخصصان به خودشان بیایند؟حقیقتا اگر همین نقد های تازه متولد شده در طول یکسال قبل نوشته و تکثیر میشد آیا راستی و ناراستی این طرح زودتر هویدا نمیشد؟ اگر به جای چهار یا پنج استاد و کارشناس تعدادبیشتری آن را نقد میکردند آیا در رویکرد و تصمیم  رییس کتابخانه ی ملی ایران تاثیر نداشت؟ اصلا رئیس کتابخانه ی ملی ایران به کنار، پس مسولیت استادی و تخصص و تعهد به علم و دانش کجای این مساله قرار میگیرد؟ یعنی متخصصان این حوزه هیچ تعهدی به نقد علمی یک طرح که بخشی مهم از آن حوزه علمی را در برمیگرد ندارند؟ اینها را برای جوانان این حوزه میگویم که بدانند، هیچ حوزه و عرصه ی علمی در هیچ کجای جهان بدون تفکر انتقادی در زمان و لحظه ی خویش پیش نرفته است و نمی رود واستادان و متخصصانی  که جامه ی سکوت به تن میکنندآنهم در عرصه ی علم! از استادی و تخصص تنها جامه اش را به تن دارند وگرنه کجا میتوان “استاد” بود ولی خاموش؟! متخصص بود ولی زبان در کام؟‍!

تاسف گاهی حد ندارد،خواننده گان عطف باخبرند که نزدیک به یکسال قبل این قلم در مطلبی تحت عنوان” رده بندی دو دویی و سکوت دو سرباخت”  به طرح  این مساله پرداخته و تاکید شده بود که این طرح باید نقد شود، بالا و پایین شود تا راستی و ناراستی آن آشکارگردد. حتی تاکید شده بود که:

” متخصصان و استادان این حوزه نیز باید بدانند که عدم نقد چنین طرحی و گزینش استراتژی “سکوت” و همچنین وارسی نکردن آن به هر دلیل و علتی که باشد هیچ منفعتی به این حوزه نمی رساند. نه دکتر فدایی عراقی می توانند این “سکوت” را حمل بر موافقت و نگاه مثبت متخصصان به طرح خود بدانند و نه متخصصان و استادان می توانند این سکوت را به مخالفت تعمیم دهند. گزینش استراتژی “سکوت” در قبال رده بندی دو دویی، بازی ای است دو سر باخت که هیچ برنده ای ندارد!”

سوال اینست که کدام یک از منتقدان ناقد!(که برنامه زاویه را نقد کردند)  یا ناظر (که مثل همیشه سود و منفعت شخصی را درسکوت  دیدند)خبر از طرح رده بندی دکتر غلامرضا فدایی عراقی نداشتند؟ کدام یک از استادان نمیدانستند که صحبت های دکتر اسحق صلاحی احتمالا ریشه در همان طرح و نظر دارد؟ اگر میدانستند پس دلیل سکوتشان تا آن روز چه بود؟ چرا یک متخصص و یک استاد کتابداری طرح دکتر فدایی را پیشتر نقد نکرد؟ آیا این طرح یک شبه متولد شده بود؟ آیا کسی از آن با خبر نبود؟

 آنروز که این مطلب را نوشتم به این فکر میکردم که در پروسه ی سکوت هم دکتر فدایی بازنده خواهد بود و هم استادان و متخصصان دیگر؛ اما امروز این سکوت نشان داده است که “حرفه و حوزه کتابداری” یگانه بازنده ی این تبانی ناگفته و نانوشته است و این تاسف حد ندارد!

کارنامه:

آذرماه نود و یک برای کتابداران بی شک فراموش نشدنی خواهد بود،چرا که بیست و یک روز بعد از برنامه “زاویه”  برنامه ای دیگر به نام “کارنامه” از شبکه چهارم سیما پخش شد که یکسویش ابراهیم افشار از استادان کتابداری نشسته بود  و سوی دیگرش شهریار زرشناس مشاور عالی ریاست نهاد کتابخانه های عمومی کشور. دبیرکل نهاد ، منصور واعظی آنگونه که گفته شد به دلیل حضور در جلسه ای در این نشست حاضر نبود، امری که اگر اتفاق می افتاد قطعا بحث را عمیق تر، جدی تر و حتی مستدل تر میکرد و از رفتن به جانب فرعیات غیر ضروری پرهیز میشد. موضوع  کارنامه اینگونه طرح شده بود” ارزیابی عملکرد نهاد کتابخانه های عمومی کشور در گسترش امکانات کتابخانه ها و رشد کتابخوانی چیست؟

 

 

گفتگو میان دو میهمان با پرسش میزبان مبنی بر سرانه مطالعه آغاز شد و به مسائلی نظیر مدیریت کتابخانه های عمومی، گزینش و استخدام در نهاد، نوع و جنس خدمات کتابخانه های عمومی در ایران و جهان پرداخته شد. آنچه در برنامه کارنامه و در بحث میان دو میهمان  اهمیت و اولویت بیشتر داشت و اصل و اساس بود  و به گمانم مستقیم و غیر مستقیم به آن پرداخته  بحث “سرانه مطالعه” بود ، مساله ای که بحث درباره ی  مدیریت کتابخانه های عمومی،گزینش و استخدام کارکنان و خدمات اینگونه کتابخانه ها  نیز به گونه ای بود که نشان میداد همه اینها به چه میزان بر ” سرانه مطالعه ” تاثیر دارد یا ندارد.

مساله ای که شهریار زرشناس تلاش داشت تا  رشد آن  را در دوره ی مدیریت منصور واعظی نشان دهد،و از طرفی دیگر ابراهیم افشار نیز تاکید کرد که: ” به آمار سرانه مطالعه بها نمی دهم، زیرا چیز خاصی را روشن نمی کند. عواملی مثل سواد عمومی مردم، آزادی نشر و در اختیار بودن کتابها و منابع اطلاعاتی که مردم دوست دارند، نظام آموزش و پرورش و آموزش دانشگاهی و توانمندی نهادهای کتابخانه ای در شکل دادن وزیاد کردن آن موثرند”

در برنامه کارنامه به گمانم چند  مساله اتفاق افتاد:

الف: طرح پرسشی که راست نیست.

اینکه مسولیت سرانه مطالعه و فراز و فرودش بسته به کتابخانه های عمومی هست یا نیست به گمانم طرح مساله به صورت ناقص است و از طرح ناقص مساله نمیتوان امید به پاسخ روشن و شفاف و صحیح داشت.بعید میدانم در هیج کجای دنیا سرانه مطالعه را مستقیم به مدیریت کتابخانه ها، رفتار کتابداران و مسائل اینچنینی گره بزنند.مگراینکه بخواهند قضیه را ساده نموده و مسببی برایش پیدا کنند و مسولیت کم خوانی را بر شانه های نحیف کتابداران یا کتابخانه های عمومی و…بگذارند.

به گمان این قلم، دکتر ابراهیم افشار با بیان کم اهمیت بودن آمار سرانه مطالعه در نزد ایشان  و تاکید برسواد عمومی مردم  و آزادی نشر و…پایه ای درست را دربحث بنا نهاد  اما آن را ادامه ندادند! یعنی اگر ایشان این مساله را طرح میکرد که اصولا فراز و فرود سرانه مطالعه هیچ مسولیتش با نهاد کتابخانه های عمومی و هیچ کتابخانه و هیچ قشری نیست و این نهاد تنها میتواند به اندازه ای محدود آنهم برای علاقه مندان به مطالعه موثر واقع شود یا نشود شاید این گفتگو به گونه ای دیگر پیش می رفت.مطالعه اگر امری شخصی، ارادی و آگاهانه آنهم بر حسب نیاز به دانستن و به هدف شکوفایی استعدادهای درونی و یافتن پاسخ برای پرسش های ذهنی باشد احتمالا مسولیتش از شانه ی همه ساقط میشود مگر خود فرد!

 اما درصحنه ی زندگی اجتماعی قطعا باید شرایطی باشد که فرد تمایل به سمت وسوی مطالعه پیدا کند .کمترین دلیل و ساده ترین آنها هرم نیازهای ابراهم مزلو ست که بعد از برآورده شدن نیازهای فیزیکی(خوراک،پوشاک،مسکن و…) ، نیاز به امنیت( امنیت جانی، مالی،شغلی، خانواده گی ،…) ، نیازهای اجتماعی (رابطه خانوادگی،دوستی،عشق، …) نیاز به عزت و اعتبار(احترام، اعتماد، ..)  نیاز به خودشکوفایی که مطالعه در این بخش جا می گیرد را طرح می کند. در حقیقت فراز و فرود مطالعه در هر جامعه ای مستقیم و غیر مستقیم به مرتفع شدن این نیازها و مهیا شدن این شرایط بسته گی دارد و هیچ نهادی و هیچ قشری نمیتواند مسئول اقبال یا کم اقبال شدن امر مطالعه در نزدمردمان یک جامعه داشته باشد.به هر حال باید معلوم شود که کتاب مهم تر است یا نان شب؟البته تاثیر و تاثر بحث دیگری است و درجهانی که فیزیک و فلسفه اش همسایه دیوار به دیوار هم شده اند، لابد نمیتوان از رفتار کتابداران و مدیریت کتابخانه ها در سرانه مطالعه چشم پوشی کرد.

به گمان این قلم، دکتر ابراهیم افشار با بیان کم اهمیت بودن آمار سرانه مطالعه در نزد ایشان  و تاکید برسواد عمومی مردم  و آزادی نشر و…پایه ای درست را دربحث بنا نهاد  اما آن را ادامه ندادند! یعنی اگر ایشان این مساله را طرح میکرد که اصولا فراز و فرود سرانه مطالعه هیچ مسولیتش با نهاد کتابخانه های عمومی و هیچ کتابخانه و هیچ قشری نیست و این نهاد تنها میتواند به اندازه ای محدود آنهم برای علاقه مندان به مطالعه موثر واقع شود یا نشود شاید این گفتگو به گونه ای دیگر پیش می رفت. اما آنچه پیش آمد این بود که شهریار زرشناس خواسته یا ناخواسته به نماینده گی از نهاد کتابخانه های عمومی مسولیت سرانه مطالعه را به دوش گرفت در حالیکه این کار نه لازم بود و نه شدنی ست و نه حتی منطقی! و به گمان من تمامی بحث و جدل هایی که در ادامه آمد و تا انتهای برنامه  نیز دنبال شد نتیجه همین خلط در اصل و اساس موضوع بوده است.

ب:

  واضح نبودن پرسش اصلی از یکسو و صراحت و شفافیت دومیهمان برنامه از سوی دیگر، این گفتگو را داغ تر ، هیجانی تر و تند تر از آنی کرد که از یک گفتگوی معتدل و مستدل انتظار میرفت.نگارنده هیچ قصد طرح ادله طرفین را ندارد و آنچه رفته است بازنگشتنی ست. راستی و ناراستی سخنان هرکدام نیز بر عهده خودشان است  اما هیجان و تندی ناشی از بحث و جدل طرفین در همان برنامه خاتمه پیدا نکرد و به ویژه در میان کتابداران جوان با هیجان بیشترپیش رفت، نظرات درج شده مخاطبان (عمده کتابدار)در لیزنا، و عطف در پایین مطالبی که به همین بهانه منتشر شده بود نشان دهنده این هیجان است. گذشته از سخنان صریح و شفاف ابراهیم افشار  آنچه کتابداران را هیجان زده تر کرد، احساسات فرو خورده ای  بود که از برنامه “زاویه” در میان کتابداران ایجاد شده بود، شاید کتابداران و اهالی این حوزه از رییس انجمن کتابداری و اطلاع رسانی صراحت و شفافیت بیشتری انتظار داشتند و هنگامی که آن را برآورده نشدنی دیدند به انتظار نشستند تا آوردگاهی دیگر. آوردگاهی که ابراهیم افشار آنگونه که همه او را میشناسند، زبان به صراحت باز کرد و روشنگری را بر منزه طلبی ترجیح داد. در این میان جوانان و آنانی که در گیرودار آزمون و خطا هستند  و مزه رتبه و جایزه و ارتقاء علمی ، ذائقه ی انسانی اشان را فلج نکرده است،هیجان زده در نهان و آشکار به تعریف و  تمجید پرداختند اما استادان و متخصصان کارآزموده! و وقت شناس! مجددا پروژه ی سکوت را پی گرفتند!  و هیچ استاد و متخصص کتابداری نه از همراهان نیو سات ولز! نه ازاستادان همطراز و پیشکسوت  به ارائه نقد و نظر پیرامون کارنامه و صحبت های طرفین نپرداختند. هیچ  استاد کتابداری ننوشت که سخنان ابراهیم افشار به چه میزان مقبول و در نزد متخصصان این حوزه معقول است. آیا بود یا نبود؟( سخنان جعفر مهراد و سعید رضایی شریف آبادی که از لیزنا برداشته شد حکایتی دیگر دارد!)

گمان میکنم که شخصی مانند منصور واعظی بهتر میداند که بر اساس این آموزه معنوی که تاکید میکند :” محبوب ترین برادر نزد من کسی است که عیوبم را به من اهدا کند”نقد های صریح و سر راست ابراهیم افشار(فارغ از راستی یا ناراستی که بحث این نوشته نیست)  و یا نوشته ی داریوش علیمحمدی در عطف، هزار برابر مفید تر و کارآمد تر از سکوت هایی ست که حالا قیمت مفرغ هم ندارند!

 در حقیقت سکوت استادان صرفا ناظر و تماشاگر، به نهاد کتابخانه های عمومی آسیب بیشتر زد و متولیان این نهاد را روشن نکرد که به چه میزان به راه صواب میروند و به چه میزان ناصواب!

وبه هر حال گمان من اینست، منصور واعظی نیز اگر بداند و بخواند که جماعتی از متخصصان کتابداری و اطلاع رسانی نقد ها و ایرادهایی دارند بر شیوه های هدایت نهاد ، احتمال اینکه تصمیم های تازه بگیرد و با مقبولیت هدایت نهاد را به اوج برساند بیشتر خواهد شد. و حتی گمان میکنم که شخصی مانند منصور واعظی بهتر میداند که بر اساس این آموزه معنوی که تاکید میکند :” محبوب ترین برادر نزد من کسی است که عیوبم را به من اهدا کند”نقد های صریح و سر راست ابراهیم افشار(فارغ از راستی یا ناراستی که بحث این نوشته نیست)  و یا نوشته ی داریوش علیمحمدی در عطف، هزار برابر مفید تر و کارآمد تر از سکوت هایی ست که حالا قیمت مفرغ هم ندارند!

به هر حال وظیفه ی علما و استادان تذکر است و آنانکه مسولیت های رسمی دارند البته در استفاده از توصیه ها مختارند اما  تاریخ نیز داوری های خود را دارد.  به هر حال استادان وقت شناس!!! به گونه ای رفتار کردند که  گویی “کارنامه ” ای نبوده است و نهاد کتابخانه های عمومی اصلا وجود ندارد! اما حقیقت ایسنت که  این برنامه تنها “کارنامه” نهاد نبود که  توسط ستون ضعیف اما سربلند پیامک های مردمی! به چالش کشیده شد.بلکه کارنامه خاکستری(نمیگویم رنگ سکوت در عصر اطلاعات سیاه است! فعلا همان خاکستری) استادان و متخصصان منزه طلب این حوزه و رشته نیز بود که با سکوت خود هیچ شمعی به نیت روشنی نیفروختند وآنجا که از افروختن شمعی دریغ میکنند،سیاهی چیره تر خواهد بود.

پایان:

در هر جامعه ای،در هر قشر و گروهی، در میان هر حوزه ای از علم و هنر و فرهنگ، اگر پروژه سکوت چیره شود تنها بستری ایجاد میشود برای “خواب و بی خبری” و آنانی که آگاهانه یا ناآگاهانه بیشتر از حد معین و مرز مشخص در این بسترمی مانند، به گاه بیداری (آنهم به وقت خانه خرابی!)سراسیمه میشوند و جو زده!(لابد برای جبران مافات!) و چه کسی نمیداند که زمین “سراسیمه گی و جو زده گی ” برای نهال علم و دانش شوره زاری بیش نیست!

بعضی حرف ها را باید تکرار کرد، دوباره باید گفت.چند باره باید نوشت آنهم فقط برای جوان تر ها!

 

******

پی نوشت۱: سال قبل که مطلب ” رده بندی دو دویی و سکوت دو سر باخت”  در عطف منتشر شد تا مدت ها قصد گفتگویی با دکتر فدایی عراقی را داشتم که متاسفانه بعد از چندین بار پیگیری  این کار صورت نگرفت. خوشبختانه ایشان چندی پیش یکی از دوستان را دیده  و برای گفتگو اعلام آماده گی کرده است. عطف ضمن استقبال از این موضوع امیدوار است این گفت و گودر فرصت مناسب سربگیرد.

پی نوشت ۲: این یادداشت پیش از سخنان منصور واعظی دبیرکل نهاد کتابخانه های عمومی  در نماز جمعه بیست و یکم دی ماه که تاکید بسیار  بر رشد سرانه مطالعه داشته  نوشته شده است. نقد سخنان او،میزان راستی و ناراستی آنچه گفته است، البته “درنگی” دیگر میخواهد.ولی همانقدر گفتنی ست که اعداد و ارقام گاه معنا دارند و گاه در نهایت بی معنایی سیر میکنند به ویژه انکه آن اعداد یکسره بریده و نچسبیده به واقعیات اجتماعی و فرهنگی و… باشد. و همه اینها را دبیرکل نهاد که دانش آموخته علوم دقیقه است قطعا بهتر از من میداند. به هر حال اگر نقدی بر سخنان ایشان انجام بشود البته ایشان نیز حق دفاع و توضیح و تفسیر دارند همانگونه که دیگران پس از سخنان ایشان، صاحب حق وارسی هستند.

 نکته ی دیگر اینکه، سال گذشته دو یا سه بار از جانب عطف تلاش و پیگیری صورت گرفت بر ای انجام گفتگویی با دبیر کل نهاد، البته این پیگیری ها تلفنی و شفاهی بود و در نهایت نیز کار به سرانجام نرسید. به هرحال خوب است که از همین جا اعلام شود  عطف به گفتگو با ایشان راغب و مشتاق است  و هر زمان که از روابط عمومی نهاد و یا دفتر ایشان هماهنگی صورت بگیرد  به امید شفافیت بیشتر و باز شدن گره ها و روشن شدن مسائل مورد بحث آماده ی گفتگو و انتشار آن خواهد بود.

About جلال حيدري نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

View all posts by جلال حيدري نژاد →

11 Comments on “دریغ از افروختن شمعی”

  1. نکته دقیق و متاسفانه آفتی است که گریبانگیر بسیاری از ما شده است. فقط جهت یادآوری و تاکید بیشتر بر اهمیت موضوع، تا آنجا که یادم هست این طرح سابقه ای نزدیک به ده سال دارد. چرا که در سال ۱۳۸۲ به همراه مرحوم دکتر مزینانی در جلسه ای که برای معرفی این طرح در دانشکده علوم تربیتی دانشگاه تهران برگزار شده بود، شرکت کردیم

  2. برتولت برشت می گوید: اول به سراغ یهودی ها رفتند من یهودی نبودم، اعتراضی نکردم؛ پس از آن به لهستانی ها حمله بردند من لهستانی نبودم و اعتراضی نکردم، آنگاه به لیبرال ها فشار آوردند، من لیبرال نبودم و اعتراض نکردم، سپس نوبت به کمونیست ها رسید کمونیست نبودم، بنابراین اعتراض نکردم. سرانجام به سراغ من آمدند هر چه فریاد زدم کسی نمانده بود که اعتراضی کند.
    شاید این وضع مبتلابه خیلی از ماست. اما باید بدانیم که اگر حرفی هم می زنیم مستدل، منطقی، عاری از هیجان نابجا و برای دفاع از حق باشد نه دفاع از خود، منافع خود یا گروهی خاص و دلایل نادرست.

  3. بشارت‌ باد کسانی‌ را که‌ سخن‌ها را می‌شنوند و بهترینش‌ را به‌ کار می‌بندند.
    (سورهٔ‌ زُمُر – آیات‌ ۱۷ و ۱۸)
    از قرآن مثال بیاریم برای اساتیدی که دوست دارن همه چیز را بومی کنن

  4. اگه حرف آقای امیرخانی درست باشه یعنی ده سال از این قضیه گذشته باشه باید برای همه پروفسورها و به قول آقای حیدری نژاد اهالی نیوسالت ولز متاسف بود.ولی خدا وکیلی مادوره درسمون تموم شده و خودمون هم میدونیم این سکوت ها یعنی نون به نرخ روز خوردن پس از ته دلمون پرقسور و استاد خطاب نمیکنیم آقایون رو .فقط میگیم که کارمون راه بیفته.چیزی که عوض داره گله نداره.

  5. دکتر افشار عزیز
    دوستت داریم و به تو افتخار می کنیم
    مثل همیشه منطقی و باسوادی
    کاش روسای کتابخانه های عمومی هم چون شما می اندیشیدند
    درود بر دکتر افشار و دکتر علیمحمدی و انسان های با شعور

  6. خیلی ها با سکوت استاد شدن با سکوت پست و مقام گرفتن بعد شما میخوای سکوت نکنن؟یه استاد داشتیم که خیلی استاد بود وحتی تو کلاس هم توان انتقاد از یه کتاب و مقاله رو نداشت چه برسه به این چیزا که شما میگی.اینا که شما میگی فقط وقتی حرف میزنن که به نفعشون باشه دلتون خوشه ها تازه ما چیزایی میدونیم که شما هم نمیدونی اگه جای ما بودین چقدر حرص میخوردین

  7. راستش این سکوت دیگه فراگیر شده و ما هم بهش عادت کردیم.عادت کردیم استادامون فقط موقع تشکر و تبریک حرفای ساده بزنن عادت کردیم استادامون فقط به به چه چه کنن راستش ما دیگه عادت کردیم حتی به بار هم یادمون نمیاد نه تو کلاس و نه بیرون کلاس که یه استادی جرات نقد یه استاد دیگه رو داشته باشه یعنی اصل بر نون قرض دادنه هم رشته ای های عزیز ناراحت نشن ولی برای همینه که کتابداری رو کسی نمیشناسه و تحویل نمیگیره من که کلا ناامیدم ولی چیکار کنم؟ برم رشته مو بعد از شش سال درس خوندن و پول خرج کردن عوش کنم؟

  8. جالب بود.درباره برنامه زاویه حق باشماست من هم که پرفسور هستم هیچ جایی نقد رده بندی دو دویی دکتر فدایی را ندیدم ولی در باره کارنامه فکر نمیکنم حق با شما باشه. البته ببخشید من پرفسور نیستم ولی میخواستم بگم ما هم گاهی حرف میزنیم

  9. اینجوری استادا میخوان جایگاه رشته رو ارتقا بدن؟با فرار کردن از دو تا سوال ساده.آقای حیدری نژاداصلا شما چیکار داری به این کارا.شما کجای پیازی؟ میخوای بگم پشت سرت چی میگن؟ بگم؟

  10. با خودمان میگوییم ، عادت میکنیم و با صراحت زیادی ، این جمله را تکرار میکنیم .آن چیزی که هیچکس نمی پرسد ، این است که : ” به چه قیمتی عادت میکنیم ؟ ”

    ” دخمه __ ژوزه ساراماگو ”

    ما هم عادت کرده ایم که سکوت کنیم، به چه قیمتی عادت کردیم و به چه قیمتی سکوت کردیم به چه قیمتی عادت کردیم که سکوت کنیم. جالبش اینجاست بهای گزافی که می پردازیم را هم می دانیم و همچنین دلیلش را، ولی بازهم سکوت می کنیم چون عاااادت کردیم که سکووووت کنیم، و این دائره ی احمقانه هم تا ابدیت ادامه پیدا می کند چون به این دائره ی احمقانه -که درش گرفتار هستیم- هم عادت کردیم.
    وعادت میکنیم و عادت، شخصیت را می سازد و شخصیتها، گروه ها را و گروه ها، اجتماعات را و اجتماعات، جامعه ی زندگان را هدایت می کنند.به همین راحتی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *