افتخار شاگردی ایشان را نداشتم

من نام دکتر عباس حری را نخستین بار از همسرم شنیدم، بخاطر این که شاگرد دوره ی فوق لیسانس ایشان بودند وهمیشه ذکر خیرشان در منزل بود و همیشه دوست داشتم که از نزدیک افتخار آشنایی با ایشان را داشته باشم. بالاخره روزی فرا رسید و من همراه همسرم که برای کار پایان نامه اش که با دکتر حری قرار قبلی داشتند به دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران رفتیم، با ایشان از نزدیک آشنا شدم. در طی ساعاتی که در محضرشان بودیم قدرت کلام درطرح مباحث و سخنان دل نشین شان، چنان من را مجذوب و مبهوت کرد که در آن لحظات دلم نمی خواست زمان زود سپری شود.

من افتخار شاگردی ایشان را نداشتم ولی در اکثر همایش های کتابداری در کتابخانه ملی و در بعضی از کارگاه هایشان شرکت می کردم و از علم ودانش گرانبهایشان استفاده های مطلوبی کردم. مطالب سخت و بغرنج را با  کلام دلپذیرشان و توام با ظرافت خاصی  به صورت ساده بیان می کردند و  من بیشتر ترغیب می شدم که در برنامه هایی دیگر، شرکت کنم.

در اسفند ماه سال قبل، دریکی از مراسم های شب مجله ی بخارا که برای دکتر مظاهر مصفا ترتیب داده بودند، استاد هم به اتفاق همسر محترمشان در آن شب بخارا حضور داشتند و من و همسرم گفت و گویی با ایشان داشتیم، ولی افسوس و دریغا…! که  نمی دانستم برای آخرین بار است که استاد را می بینیم.

یک خاطره ی دیگر از مرحوم استاد این است که در  اسفند ماه سال ۱۳۸۵ ، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی مراسم بزرگداشتی برای دکتر حری گرفته بودند و طبق عرف آنجا، کتاب “زندگی نامه و خدمات علمی و فرهنگی” افراد فرهیخته را چاپ می کنند و کتاب  استاد را هم چاپ کردند و من هم کتاب زندگینامه ی شان را نزد استاد بردم که به رسم یادبود برایم امضاء بکنند و الان که به کتاب نگاه می کنم، یاد آور خاطره ی دل انگیز آن روز برایم تداعی می شود و آن لحظات از خاطرم محو نمی شود.

در سپیده دم ازل آن زمان که سازندگی کائنات آغاز گردید و کتاب تکوین گشوده می شد، نخستین کلمه ایی که با قلم تقدیر بر دیباچه قاموس هستی نقش بست واژه ی زیبای ” استاد” بود و سر فصل این کتاب کهن به تعلیم و تربیت اختصاص یافت.  همیشه و در همه چیز استاد ما هستید.

افسوس که رفته ها باز نمی گردند و تنها یاد و نام نیک شان بر دفتر هستی و صفحه ی روزگار و در یادها بر جای می ماند.

” یادشان گرامی، روانشان شاد و در آرامش باد”

About آزادمهر دانش فاطمیه

View all posts by آزادمهر دانش فاطمیه →

One Comment on “افتخار شاگردی ایشان را نداشتم”

  1. من هم مانند شما افتخار شاکردی ایشان را نداشتم . ولی خوشبحال شما که دستخطی از ایشان به یادگار دارید هرچند که استاد زنده یاد، یادگارهای ارزشمند و نفیسی را از خود، برای تمامی کتابداران ایران زمین بر جای گذاشته اند.امید که ما نیز با الگو قرار دادن منش و روش ایشان، ادامه دهنده راه استاد باشیم بلکه بتوانیم بدینوسیله حق شاگرد و استادی را بجای آوریم.
    روحش شاد و یادش جاویدان باد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *