در میان داستانها و رمانهای مختلفی که وجود دارند، مشاغل و شخصیتهای مختلفی هستند که یا شخصیت اول یا شخصیتهای حاشیه ای ماجرا را بر عهده دارند، ولی به هرحال، حضورشان در داستان احساس می شود. مشاغلی نظیر یک پزشک، حقوقدان، آتش نشان و غیره در اکثر فیلمها و کتابهای داستان حضور داشته اند. به عنوان نمونه، سالها پیش در مجله خانواده، یکی از بازپرسهای جنایی، بر اساس پرونده هایی که با آنها سروکار داشته در قالب داستان در می آورد و منتشر می کرد و بعدها نیز کتاب چنین ماجراهایی منتشر شد. نمونه دیگر را می توان جان گریشام نام برد. او وکیل و حقوقدان بوده و در تمام ماجراهایی که به رشته تحریر در آورده، یکی از شخصیتهای اثرگذار، یا وکیل بوده یا دانشجوی رشته حقوق. از او کتابهایی نظیر موکل خطرناک، پرونده پلیکان، وصیت، وکیل خیابانی، اتاق مجازات و … منتشر شده است. وجود چنین داستانهایی، البته اگر عالمانه،از روی هدف و برنامه و عمیق نوشته شوند، ابعاد کاری یک حرفه را به خوبی منعکس خواهند کرد. شاید خوانندگان این مطلب بهتر بدانند ولی حداقل، نگارنده در جستجوهایش نتوانسته است کتابی را بیابد که شخصیت اول یا اثرگذارش کتابدار باشد. این سوال مطرح می شود که آیا کتابدارها نویسندگان خوبی نیستند یا نگارش داستان، تبحری نیاز دارد که از عهده هرکسی بر نمی آید؟ مسلماً بخش دوم، پر رنگ تر است. نگارش یک داستان و رمان، هر چند شدنی است و نیاز به ممارست دارد ولیکن با نگارش مقالات علمی پژوهشی مجهز و ملبس به انواع و اقسام نمودارها و جداول، متفاوت است. نویسنده این داستانها روحیه خاصی باید داشته باشد. مساله هم فقط به نوشتن خاطره مربوط نمی شود، بلکه باید به خوبی آن را پروراند تا برای مخاطب غیر کتابدار جذاب و قابل خواندن باشد.
به هرحال، بعد از اینکه این ایده به ذهنم رسید که با توجه به زمانی که در اختیار دارم، بخشی از وقت خود را به گشتن در میان مجلات و مقالات فارسی گذاشتم.
تا اینکه در مجله چلچراغ، چهارم شهریور ۱۳۸۵ ماجرایی را یافتم که شخصیت اول آن یک کتابدار بود و ماجرا نیز در کتابخانه رخ داده بود. اسم این داستان کوتاه یک ایرانی در نیویورک است. ماجرای دختری به اسم سارا که هفت سال در کتابخانه دولتی پارک ملی در نیویورک به عنوان کتابدار کار می کرد. او در تمام این مدت، از ساعت نه صبح که کارش را شروع می کرد تا ساعت پنج بعد از ظهر، پشت قفسه ها، پشت میزش می نشست و اصلاحات لازم را روی فایلهای کتابها انجام میداد. در سال هفتم کارش در این کتابخانه، یکی از مشتری ها که دانشجوی سال سوم سیاست بین الملل بود و عینک درشت ذره بینی، با صورت کک و مکی، موهایی به زردی کاه و قامتی گوژپشت مثل اجل معلق مقابلش ظاهر شد و کتابی راجع به ((آی ران)) از او خواست. سارا پرسید کجا؟ مشتری با نگاه سرد و عبوس تکرار کرد: آی ران. کشوری کوچک کنار کشورهای عرب در خاور میانه. آیا اسمش را نشنیده اید؟
سارا صاف پشت میزش نشست و قاطع و رسا گفت: منظور شما ایرانه. نه آی ران. ایران یا همان پرشیای قدیم.
مرد جوان بینی اش را بالا کشید و گفت: آی ران! سارا بلافاصله گفت: تلفظ صحیحش ایرانه! ایران!
مرد جوان گفت: من دانشجو هستم و بهتر از شما میدانم. سارا هم گفت: پس بهتر است تلفظش را هم درست یاد بگیرید.
چند لحظه سکوت، مرد جوان در چشمان سارا خیره شد. سارا آهسته گفت: ایران! جوان از او فاصله گرفت و رفت. دقایقی بعد خانم کینگ، رئیس کتابخانه او را خواست و گفت: گویا به ایشان توهین کرده اید! سارا گفت: تلفظ صحیح نام یک کشور، توهین محسوب نمیشه! مردم اینجا باید تلفظ صحیح کشورهای دیگر را یاد بگیرند. شما دوست دارید کسی نام کشورتان را سروته بخواند؟! خانم کینگ سرفه ای کرد و رفت. سه روز بعد نامه ای به دست سارا رسید. به دلیل تعدیل نیرو، نیازی به او نداشتند. هنگام رفتن، خانم کینگ موذیانه گفت: حیف شد! حالا چه کار میکنی؟ به حضور شما عادت کرده بودیم. سارا گفت: نگران نباشید! به کشورم برمیگردم! خانم کینگ گفت: ایران؟! سارا فاتحانه لبخندی زد و گفت: خوشحالم که شما تلفظ صحیحش را یاد گرفتید و فاتحانه سرزمین مغلوب وسترن را پشت سر گذاشت…
این داستان کوتاه، جنبه های مختلفی را مطرح می کند و همه چیز حول محور کتابخانه می چرخد.
البته، جستجوها به این مورد ختم نشد. بررسی دیگر نشان داد که سالها پیش یعنی در سال های ۱۳۵۳ و ۱۳۵۴ در نامه انجمن کتابداران ایران، دو مطلب اختصاص به حضور کتابدار به عنوان شخصیت اول داستان دارد. البته این بار، این ماجراها کاملاً تخصصی است و کمتر رنگ مایه محیط اجتماعی پیرامون را به خود گرفته است. ماجرای اول که در شماره چهارم سال ۱۳۵۳ منتشر شده است، کتابخانه دختر حاکم، افسانه عصر کامپیوتر نام دارد. این داستان، برای نخستین بار در مجله اسلیب در سال ۱۹۷۴ توسط ه.ه.نویل نوشته و منتشر شده است. به طور خلاصه، حاکم در این داستان، هنگام حمله به کشورهای دیگر، کتابخانه شان را به آتش نمی کشد. بلکه دستور میدهد همه کتابها را صحیح و سالم به کتابخانه خودش منتقل کنند. سرداران از این کار سر در نمی آورند ولی فرمان را اجرا می نمودند. بعداً تل عظیم کتابها حاکم را بسیار ناراحت کرد و نمیتوانست کتابهایی را که میخواهد پیدا کند. وی به همه سرزمینها پیام داد اگر یک کتابدار بتواند به این کتابخانه نظم بخشد، دخترش را به عقد او در می آورد. بسیاری از کتابداران، نتوانستند آن طور که باید و شاید کتابخانه را سازماندهی کنند و در نتیجه به زندان افتادند. تا اینکه نفر آخر، توانست در عرض هفت روز و با کمک یک نفر، کتابخانه را منظم کند. حاکم نیز پس از امتحان او و بازیابی کتابهای مورد نظرش، وعده اش را عملی کرد.
ماجرای دیگر، نوشته اودسکاچی است که نخستین بار در مجله کتابخانه ویلسون در سال در سال ۱۳۵۴ در شماره دوم نامه انجمن منتشر شده است. نام این مجموعه داستانها، ماجراهای یک کتابدار سیار است. یک کتابدار سیار که وظیفه اش بردن کتاب برای سالمندان بوده است. ماجراهایی که به صورت طنز نوشته شده است و خواندنش خالی از لطف نیست. لیکن حدود سه سال پیش، کتابی به اسم فقط کتابداران میخندند به قلم یکی از کتابداران ایران، نگارش و منتشر شد که در آن ماجراهای طنز کتابدارانه درج شده بود. این کتاب که توسط فروزان مهرانپور نوشته شده حاصل تجربه شغلی او به عنوان کتابدار در کتابخانه عمومی است. از طرف دیگر، وقتی کتاب استادان و نا استادانم را میخوانیم، با یک دنیای واقعی مواجه هستیم. فضایی که شیرین توصیف شده و خاطره گونه هم نیست و بخشهای مرتبط با کتابداری و خودآموزی آقای آذرنگ از طریق کتابخانه، و شیوه تدریس ایشان در سر کلاسهای درس با بهره گیری از کتابخانه، برای حرفه مندان و دانشجویان این رشته می تواند جذاب و خواندنی و آموزنده باشد.
بررسی این گونه آثار، نشان می دهد که حوزه کتابخانه ها و شغل کتابداران، به گونه ای است که قابلیت نگارش رمان و داستان چه به صورتی که بتوان برخی مسائل تخصصی را مطرح کرد و چه به صورت فردی که مانند دیگران زندگی عادی دارد و فقط شغلش در کتابخانه است در آن مهیاست. به هرحال رفتن به سوی این وادی، علاقه مندی ها و مهارتهای ویژه خود را می طلبد. امید می رود که مطرح کردن این بحث، فتح بابی باشد برای کتابدارانی که دست به قلم خوبی دارند و می توانند در چارچوب رمان و داستان کوتاه، به نگارش ماجراهای کتابدارانه بپردازند.
سلام و درود
فتح بابی برای خود من نیز شد است
دیگر باید بگویم
قدم نو رسیده من مراحل آخر چاپی و انتشار را می گذراند
و خوشحالم که دستن نوشته هایم در قطع جیبی چاپ می شود
رمان “کتابدار” (Библиотекарь) را که سه سال پیش در “عطف” معرفی شد، جا انداختید.
http://www2.atfmag.info/1389/05/06/librarian-novel
ممنون از شما آقای میربهای عزیز
این مورد را فراموش کرده بودم.
من هم قبلاً به این موضوع که شخصیت کتابدار در داستان ها باشد فکر کرده بودم…
اما فکر میکنم اگر شخصیت کتابدار در رمان مثل شخصیت های دیگر در رمانها باشد بهتر است…مثلاً مستقیم اشاره نشود(مثل داستانهایی که شما اینجا تعریف کردید)، در پس یک ماجرای هیجان انگیز باشد.همانطور که ممکن است یک ماجرای هیجان انگیز برای هر فردی با هر شغلی رخ دهد…
شخصیت ورونیکا در رمان “ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد” نوشته پائولو کوئیلو هم یک کتابدار است.
در اثر دیگر پائولو کوئیلو به نام “یازده دقیقه” ماریا برای برای سرگرمی و تمرین زبان فرانسه اوقات زیادی را در کتابخانه عمومی نزدیک محل زندگی خود سپری میکند و زنی که کتابدار کتابخانه است در واقع در نقش بهترین دوست ماریا ظاهر میشود.
همچنین می توان به فصل ” پنگوئنهای سرگردان” در کتاب “مونالیزای منتشر” نوشته شاهرخ گیوا اشاره کرد که داستان کتابدار کتابخانهای خلوت در حاشیه محلهای قدیمی را روایت میکند.
ممنون از همه دوستان
یقیناً نظرات و مطالعات شما عزیزان این یادداشت را تکمیل میکند.
پیروز باشید
مطلب جالبی بود، ممنون
نظرات دوستان هم تکمله خوبی بود
من هم در حال نگارش یک کتاب با همین موضوع هستم برای قشر جوان و نوجوان 🙂 تازه یک فصلش تمام شده، انشاالله سال های آینده منتشر میشه 😀
یک مقاله راجع به حضور کتابدارهادر فیلمهای سینمایی میخواندم که لینک شدم به اینجا واین یادداشت قشنگ شما استاد