آخرین درنگ عطف به قلم دکتر رحمتالله فتاحی بر دو رمز کلیدی توسعه علم متمرکز شده است. صاحبِ درنگ، “اصول و معیارها”یی را برشمرده است که باور دارد رعایت کردنشان محیط آکادمیک را آکادمیک میکند. نوشته در دو بخش “اصول” و “معیارها” تنظیم شده است. “اصول” کلیتر هستند؛ و انتزاعیتر نیز به نظر میآیند. “معیارها” اما مصادیق عینی بیشتری دارند. گویا هر چه از ابتدای درنگ به انتهایش نزدیکتر میشویم، نویسنده ناخواسته به سمت آییننامههای وزارت علوم، تحقیقات و فناوری متمایل میشود. باید از دکتر فتاحی تشکر کنم که در مقام یک استاد به دغدغهای اساسی پرداخته و باب بحث در این مورد را گشودهاند. تکمله حاضر، در ادامه بحث ایشان تلاش میکند به دو رمز دیگر بپردازد. دو تایی که شاید از آن دو تای معرفی شده اساسیتر و اثرگذارتر باشند.
در کنار “اصول و معیارها” که در دانشگاههای ما حکم امور درجه دوم و علیالسویه را دارند، باید به “اخلاق” و “سیاست سالم” در مقام عوامل تعیینکننده و حلقههای مفقوده بحث توجه عمیقتری داشته باشیم. با برشمردن فاکتهای عینی میتوان نشان داد که “اصول و معیارها” در نبود “اخلاق” و “سیاست سالم” محلی از اِعراب ندارند. هنگامی که “اخلاق” به باد برود و “سیاست ناسالم” تکلیف دانشگاه را روشن کند، از “اصول و معیارها” نوشتن نه تنها مسأله را حل نخواهد کرد، بلکه فضا را برای جولان دادن کسانی که در پناه “سیاست ناسالم”، “اخلاق” را بیش از پیش به باد میدهند ! مهیا خواهد کرد. هرگاه نیمی از داستان نوشته شود و نیم دیگر و بلکه هم نیمه مهمتر ! – بنا به هر دلیلی – روایت نشود، آنگاه کسی که میخواهد از آب گلآلود ماهی خودش را بگیرد و نوش جان کند، در پناه سرگرم شدن خوانندگان به نیمه روایت شده، بی سر و صدا و راحت صیدش را میکند و به همان آهستگی و وِزانتی ! که آمده، راهش را میگیرد و میرود پیِ صید بعدیاَش !
این سخن که “الزامات و معیارهایی هستند که با لحاظ کردن آنها میتوان محیط علمی پویا و با کیفیتی را در گروه آموزشی ایجاد کرد” را به آسانی نمیتوان پذیرفت. چون “جایگاه گروههای الگو” را نه فقط “وجهه علمی و فضای آکادمیک”، بلکه میزان پایبندی آدمهای این گروهها به موازین “اخلاق” و مقدار “سلامت سیاستمداران” حاکم بر نظام آموزش عالیشان مشخص میکند. هاروارد، هاروارد نمیشد اگر محیط سالمی نداشت. کم نیستند علمایی که “بد اخلاقی”شان دیرزمانی است تکلیف “وجهه علمی”شان را روشن کرده است. تفاوت ظرف و مظروف؛ شکل و محتوا؛ و صورت و سیرت در چنین مواردی روشن میشود. پس میتوان گفت جایگاه را فقط “اصول و معیارها” نمیسازند. در حقیقت، تا این دو تای دوم نباشند، آن دو تای اول اثر سازندهای نخواهند داشت. همچنین، کم نیستند استادان شاخصی که به خاطر نیمه روایت نشده ترک دیار کردهاند. خبرها را که خواندهاید. همین چند روز پیش وزیر علومی که معترضان و متعرضانش در مجلس اقل ملت را نمایندگی میکنند !!! از فرار سالانه صد و پنجاه هزار نفر خبر داد. خُب اگر قرار بود با “اصول و معیارها” جلوی این فرارها گرفته و آکادمی، آکادمی شود که تا حالا صد بار این جریان رفت به برگشت تبدیل شده بود. چرا اینطور نشده؟ چون این نسخه “اصول و معیارها” به تنهایی افاقه نمیکند. چون “اصول و معیارها” را تقریباً همه میدانند. شاید فهرست مشابهی از “اصول و معیارها” را در این اثر نیز بتوان یافت:
Alimohammadi, D. and Jamali, H. R. (2011). Common Problems of Library and Information Science Education in Asian Developing Countries: A Review Article. International Journal of Information Science and Management, ۹ (۲): ۷۹-۹۲.
اما دریغ از استادانی که “اخلاق” را و حکامی که “سیاست سالم” را مقدم بدارند. البته این ترکیب “سیاست سالم” هم پارادوکسیکال ! است به قول فلاسفه. شاید بهتر باشد بنویسم “سیاست پایبند به علم”. نیک پیداست که “سیاست پایبند به علم” یک چیز است و “سیاست علمی” که منظور من نیست، چیز دیگر. با این حساب، نباید اثر سیاست و اخلاق را به ارزیابی عادلانه پایاننامه و جلوگیری از سرقت علمی، و یا قضاوت منصفانه در مورد متقاضیان استخدام هیئت علمی – که اساساً در حوزه اختیار گروهها نیست – تنزل بدهیم.
باید کسی را ببینیم که حتی استادیاریاَش هم محل تردید است. اما بعد از چند سال به صرافت دانشیاری میافتد. پرونده دانشیاری به داوری گذاشته میشود و به خاطر مخالفت منطقی یک یا دو نفر بازمیگردد. به زبان ساده، درخواست دانشیاری رد میشود. طرف دوباره پروندهسازی ! میکند و باز قصه را از ابتدا سر میگیرد. این بار اما بخت یار است و داوران، خودشان، بیقیدترند !!! خُب، مبارک باشد ! به سلامتی دانشیاری حاصل میشود. حالا اما او یاد گرفته که پروژه بعدی را چگونه طراحی و اجرا کند. مدتی بعد و در حالی که هنوز موعد قانونی استاد شدن سپری نشده درخواست استادی روی میز گذاشته میشود. با این تفاوت که این بار متقاضی است که مشخص میکند داوران چه کسانی باشند !!! طرح به خوبی ریخته شده و اجرا هم بی نقص است. پس مقصود حاصل میشود و متقاضی، استاد !
به نظر میرسد که این بازی در پناه همان “اصول و معیارها” به نتیجه میرسد. به هر حال، نمیتوان انکار کرد که آییننامههای وزارت علوم شاکله “اصول و معیارها” را میسازند. اگر منظور از “اصول و معیارها” آن چیزی است که در ینگه دنیا جریان دارد، پیش و بیش از همه باید اولویتهای کمیته برنامهریزی به عنوان محفل طراحی آینده رشته را تغییر داد. اما اگر معتقدیم “اصول و معیارها”ی مورد نظرمان بومی هستند، آنگاه باید به نتیجهاش که مثال مورد اشاره باشد نیز تن بدهیم. میتوان داستان را کاملتر نوشت تا ببینیم میوهها چطور و کجاها چیده میشوند !!! کاراکتر داستان ارتقاء به مدد زیر پا گذاشتن “اخلاق” و در پناه “سیاست ناسالم” است که بالا میرود. مادامی هم که این دو عاملِ زمینهساز باقی باشند، نباید به راهاندازی مجله، گرفتن درجه علمی – پژوهشی، اجرای کنفرانس، تعامل گروهها، و سایر معیارها خوشبین باشیم. چون همان آدم “بی اخلاقی” که این “آدم نالایق” را به استادی رسانده، میشود عضو هیئت تحریریه مجله “استاد نالایق”. بعدش میشود سخنران کنفرانس “استاد نالایق”. بعدترش میشود استاد مشاور تز دکترایی که “استاد نالایق” استاد راهنمایش است. بازی “بی اخلاقها” در سایه “سیاست ناسالم” جاری میشود؛ و این وسط “اصول و معیارها” بازیچه هستند؛ نه سنجههای محک زدن میزان آکادمیت ! آکادمی. آنچه ما بیشتر باختهایمش آکآدمی است؛ نه آکادمی.
درود بر داریوش که همیشه دیدگاه های متفاوت و سودمندی ارائه می دهد.
در ارتباط با دو جنبه ای که اشاره کرده ای در نوشته من بدانها توجه نشده است (اخلاق و سیاست)، باید اشاره کنم که در ابتدای نوشته خودم به آنها توجه کرده ام. آنقدر مهم بوده و هست که آنها را در ابتدای مقاله و در محور مسائل زیربنایی مطرح کرده ام اما به شکلی کلی. به اخلاق و فضیلت اخلاق علمی که لازمه زندگی آکادمیک است اشاره نموده ام. اخلاق یک اصل است و دوری از آن زیان آور و ضد آکادمیک.
در مورد سیاست هم در نوشته خود گفته ام که دوری از تحمیل باورهای سیاسی و اعتقادی از اصول اساسی محیط های آکادمیک است.
این دو مطلب اکنون یک چالش بنیادی در نظام آموزش عالی است که در همین چند سال گذشته مورد اغماض و یا حتی دشمنی قرار گرفته است و باعث شده افرادی وارد کسوت هیئت علمی شوند و یا ارتقاء یابند که فاقد حداقل ویژگیهای اخلاقی هستند.
برای جلب توجه بیشتر خوانندگان و نیز داریوش، پیشنهاد می کنم مقاله من در همین نشریه عطف را که با عنوان: “گلادیاتورهای عصر دانش” منتشر کرده ام بخوانند.
به امید تعالی محیط های دانشگاهی