فریبرز خسروی در یادداشتی که برای هفتاد سالگی کامران فانی نوشته، همان ابتدای کار جملهای معنادار را از وی نقل میکند. اینکه “نوشتن وقت مرا تلف میکند و لذت خواندن را از من گرفته و مرا از دانستن باز میدارد”. برای همچو منی که نه با متر و معیار سن، و نه با سنگ ترازوی خرد، همتای این مرد نیستم، همیشه همین واقعیت، پرسشبرانگیز بوده است. اینکه چرا کمتر اثری از فانی دیده میشود؟ در اینجا منظورم از اثر دقیقاً همان معنای کتابدارانهاش است؛ اثر مضبوط. چرا فانی کم مینویسد و چرا کمتر کتاب و مقاله تألیفیای را میتوان یافت که نام این مرد را یدک بکشد؟ اگر از پاسخ مطایبهآمیز ایشان به دکتر خسروی بگذریم، باید به جد کنکاش کنیم تا رمز این سکوت چند ده ساله را دریابیم.
زمانی که دانشجوی لیسانس بودم در کتاب آیین گزارشنویسی اثر زندهیاد دکتر عباس حری که بعدها صورتی دیگر یافت و با عنوان آیین نگارش علمی در دسترس قرار گرفت، خوانده بودم که “… عاقلانه نیست افکاری را که به دلیل مطالعه در زمانی خاص به سراغ ما میآید ندیده بگیریم و ثبت و ضبط آنها را به وقتی دیگر موکول کنیم”. همین مضمون را بعدها وقتی دانشجوی فوق لیسانس دانشگاه تهران شدم، در کلاسهای روش تحقیق و سمینار تحقیق از ایشان شنیدم که “هر گاه مطالعه متون تخصصی و مرور پیشینه پژوهش، شما را به نقطهای رساند که از آنجا قادر به تدوین طرح تحقیق خودتان شدید، در نوشتن آنچه بدان رسیدهاید یا به اصطلاح جمعبندی خودتان از زمینه مورد بحث تردید نکنید”. اکنون میتوان پرسش بند نخست یادداشت حاضر را بار دیگر مرور کرد.
اگر بپذیریم که پژوهشگران ناگزیر از، و بلکه هم مشتاق به فرموله کردن پرسش خود و طراحی پژوهشی نو هستند، چرا کامران فانی را تا کنون کمتر در این هیئت و هیبت دیدهایم؟ آیا فانی کم میخواند و بنابراین پرسشی در ذهن ندارد؟ آیا این صفت وصله تن مردی است که نورالله مرادی بار امانت کتاب ایران را بر دوشش دیده و سید ابراهیم عمرانی گمان نمیکند کسی در ایران به اندازه وی کتاب خوانده باشد؟ پاسخ، منفی است. پس چرا کمتر اثری از فانی دیده میشود؟
پاسخ محتمل میتواند این باشد. نوشتن فعلی است که در سایه باور مطلق یا یقینی شکل میگیرد. اساساً عمل، پیامد ذاتی باور است. باورها، کنشها و واکنشهای بیشماری را در طول تاریخ حیات بشری سبب شدهاند که اگر نیک بنگریم، بعضاً فاجعهآمیز بودهاند. از میان فجایع، تحدید فعالیت، چینش دوباره، تضییع حقوق، و حتی کشتار گسترده انسانها، غالباً تئوریزه و مبتنی بر باورهای مطلق برنامهریزی و اجرا شده است. اسمش هر چه باشد، مکتب یا ایدئولوژی، نتیجه، غمبار بوده است. به زبان ساده، ایمان مطلقی که ایمانهای دیگر را تحمل نکند خوب نیست! نوشتن را نیز اگر عمل عینی بدانیم، تنها در سایه یقین ذهنی صورت واقعیت به خود میگیرد؛ یقین به نسخهای که پیچیده میشود. هر یک از ما در مقام نویسنده، مرتکب تشویقها و تنبیههایی شدهایم که نتیجه مستقیم ایمان راسخ به تشخیصمان بوده است. تشخیصی که میتواند ناقص، نادرست، و حتی آغشته به جانبداریهای آیینی، زبانی، و نژادی باشد.
فانیِ کمنویس یا اگر بهتر بگویم فانیِ گزیدهنویس، مردی است که نگفتن و ننوشتن و نسخه نپیچیدنش نه از سر ناداری ذهنی، بلکه از این رو است که هیچگاه به دارایی ذهنیاش اعتماد راسخی نیافته است. این عدم اعتماد نه به خاطر ناتوانی در تحلیل، بلکه به اعتبار خردورزی حاصل شده است. به کلاسهای دکتر حری بازمیگردم. آنجا که بحث مرور پیشینه پژوهش بود. “چه زمانی میتوان از مرور پیشینه پژوهش دست کشید؟ هنگام تدوین پروپوزال؟ خیر. مادامی که پژوهش جریان دارد، مرور پیشینه شایسته و بلکه هم بایسته است”. پیشینه پژوهش مرور میشود تا پژوهشگر دریابد کجای گیتی ایستاده و فیالحال انجام کدام کار ضرورت دارد. به همین اعتبار، آنچه نگاشته میشود در شبکه دانشی حوزه برای خود جایی باز میکند. این جایابی تنها از طریق مقایسه میان آنچه دیگران عرضه کردهاند با یافته و دریافته پژوهشگر میسر میشود. فلسفه رجوع دوباره به پیشینه در بخش بحث و نتیجهگیری در حقیقت به جایابی در شبکه دانش بازمیگردد. اما این، چاره نهایی نیست. زیرا هیچ پژوهشگری را نمیتوان یافت که ادعا کند مطالعات مشابه را تمام و کمال بررسی کرده و سنجیده است. چه بسیار آثاری که بنا به محدودیتهای زبانی، زمانی، و مالی نمیتوان دید. پس قطعیتی در مرور پیشینه و بالتبع در استنباط از رابطه میان دریافتهای پژوهشگران در زمانها و مکانهای گوناگون وجود ندارد. کثرت استعمال عباراتی همچون “به نظر میرسد”، و “محتمل مینماید” در اظهار نظرهای محققان، ریشه در همین عدم قطعیت دارد. نتیجه آنکه تنها اصل قطعی و ثابت گیتی، عدم قطعیت و بیثباتی تجارب و دریافتها است.
از این زاویه، گزیدهنویسی فانی شاید معلول باور وی به نقصان ذاتی یا نسبیت باورها باشد. کم نیستند نوآوریهای مفیدی که اتفاقاً نتیجه باورهای مطلق بودهاند. باورهایی که فرصت تنفس را از باورهای دیگر نگرفتهاند. اما شاید دنیا بدون این همه باور مطلقِ کمتحمل میتوانست جای مناسبتری برای زندگی باشد. قلت فانیهای سازنده دردی است که بیشتر حس میشود، اگر، کثرت باورمندان مطلقانگار مخرب در صفحات تاریخ را به نظاره بنشینیم. پس، فانیِ گزیدهنویس لطفاً تکثیر شو.