دکتر زین‌العابدینی: کتابخانه ملی نباید” قرائتخانه ملی” باشد

وقتی به کتابخانه ملی فکر می‌کنم یا در موقعیتی مثل حالا که قرار است در مورد کتابخانه ملی بنویسم، قرار می‌گیرم، اولین تصویری که به ذهنم می‌آید، تصویر “بانوی کتابدارِ” مرحوم نادر ابراهیمی در کتاب “یک عاشقانه آرام” است. در آنجا، کتابداری تصویر می‌شود که توجهش تمام و کمال مصروف خدمت به مراجعه‌کنندگان و رفع مشکلات آنان است و فضایی که از کتابخانه ملی به تصویر کشیده می‌شود، فضایی است واجد همه کلیشه‌های کتابخانه و کتابداران.

و بعد از آن نقش‌های مختلفی که در ارتباط با کتابخانه ملی داشته‌ام یکی یکی مثل پرده سینما جلوی چشمم رژه می‌روند. نقش‌هایی که هر کدام یک وقتی وجود داشته‌اند و تمام شده‌اند و برخی هنوز ادامه دارند. اولین نقش به عنوان کتابداری است که کتابخانه ملی برایش نقش کتابخانه مادر را داشته و هنوز هم چنین نقش و تصویری به ذهنم می‌آید. نقش بعدی، به عنوان فهرستنویس پاره وقت کتابخانه ملی است. در محدوده سال‌های ۱۳۷۵ تا ۱۳۷۶ که در خدمت سربازی بودم، عصرها در ساختمان نیاوران کتابخانه ملی زیر نظر استاد ارجمند پوری سلطانی و خانم فاطمه فرودی فهرستنویسی می‌کردم. بعد از آن، به عنوان همکار انجمن کتابداری و اطلاع‌رسانی ایران، از سال ۱۳۸۱ به بعد به ساختمان مدیریت کتابخانه ملی در خیابان ناهید رفت و آمد داشته‌ام. از دیگر نقش‌هایی که در هنگام مرور خاطرات کتابخانه ملی معمولا به چشم می‌آید به تاریخ ۱۰ اسفند ۱۳۸۳ یعنی روز افتتاح ساختمان جدید کتابخانه ملی مربوط می‌شود. در آن روز ویژه برای کتابداری کشور، مسئولیت تیم دانشجویان کتابداری که قرار بود در مراسم افتتاحیه کار کنند را بر عهده داشتم. در آن زمان که مشغول تدارک افتتاحیه بودیم، در اولین ورود به کتابخانه جدید علاوه بر عظمت ساختمان و حجم زیاد سازه‌های سیمانی و بتون آرمه‌ای که آدم را به ترس می‌انداختند، جوی‌های روان آب و فواره‌های آن که یادآور باغ‌های ایرانی بودند، خشونت سیمان و آجر را می‌زدود و آدم را کمی دلخوش می‌کرد که آن زبری سیمانی به لطافت این آب روان در.  نقش‌های دیگری هم بوده چون مدیر پروژه سازماندهی کتاب‌های کتابخانه ملی یا همکار فصلنامه کتاب و … که مدت طولانی نبوده است.

اما یک نقش مهم دیگر، که بیش از همه نقش‌های دیگر خودم را به شوق می‌آورد هم هست. از اردیبهشت ۱۳۸۶ به عنوان استفاده‌کننده از خدمات کتابخانه ملی به آنجا وارد شدم. این نقش، به نوعی نشانه هویت و تعهد حرفه‌ای من به خودم است زیرا معتقدم اگر ما کتابدار هستیم باید خودمان قبل از دیگران مزه استفاده از خدمات کتابخانه و آن طرف میز بودن به عنوان استفاده‌کننده از کتابخانه را هم چشیده باشیم. از تاریخ مذکور، به عنوان یک عضو دائمی که حداقل هفته‌ای یک بار به کتابخانه ملی مراجعه کرده و پشت میزهای مطالعه‌اش نشسته و از کتاب‌هایش بهره برده، دارم از خدمات کتابخانه ملی استفاده می‌کنم. روزهای تلخ و شیرین زیادی در کتابخانه ملی داشته‌ام که نقل و ذکر همه این دوران ۸ ساله در این مجال نمی‌گنجد و نیازی هم به ذکر آنها نیست. اما، مثل هر استفاده‌کننده دیگر کتابخانه ملی، با مسائل و جزئیات خدمات‌رسانی در کتابخانه و از سوی دیگر با نیازها و انتظارات یک مخاطب از نزدیک آشنا شده‌ام. به عنوان یک کتابدارِ استفاده‌کننده از این فضا، آن هم به مدت ۸ سال، بد نمی‌بینم از موقعیت‌هایی که دیده ام و دلم می‌خواسته به صورتی با دیگران در مورد آنها حرف بزنم یادی بکنم. وقت‌هایی بوده که از دیدن برخی صحنه‌ها در این کتابخانه شدیدا به شوق آمده‌ام و دوست داشته‌ام این صحنه‌ها به نوعی به تصویر کشیده شده و دیگران هم از آنها با خبر شوند. حال، در این مجال کوتاه برخی از این موقعیت‌ها را برای شما بازگو می‌کنم:

  • دلم می خواست عکس بگیرم:

وقتی قبل از ساعت ۸ صبح رسیدم به درب ورودی شرقی کتابخانه ملی. صف طویلی دیدم از آدم‌هایی که منتظر بودند کتابخانه باز شده و با سرعت خودشان را بیاندازند آن طرف گیت ورودی و دیوارهای شیشه‌ای کتابخانه ملی. معمولا، صف برای شیر و گوشت و … دیده‌ایم اما دیدن صف برای مطالعه و کتابخانه اتفاق چندان معمولی نیست که آدم دائم شاهد آن باشد. برای منِ کتابدار، این اتفاق شوق‌آفرین بود چرا که دائم شاهد غربت کتاب و مطالعه و انزوای کتابخانه‌ها و فقدان مراجعه‌کننده بوده‌ایم. حالا، اگر کتابخانه‌ای این قدر خواستنی باشد، معلوم است که آدم سرشوق می‌آید. خوشحالی منِ کتابدار به چند جهت است:

  • اول اینکه، این نشان می‌دهد، در جامعه ما مطالعه و توجه به خواندن در حال توسعه است و یکی از نمادهای این گسترش را می‌شود در مراجعه به کتابخانه ها دید. چرا که یکی از شاخص های ارزیابی وضعیت فرهنگ، دانش و اندیشه مندی جامعه، حضور کتابخانه و میزان مراجعه و استفاده از آن است. وقتی مراجعه به کتابخانه زیاد باشد یعنی مطالعه زیادتر شده و مطالعه زیاد هم رشد خردورزی و اندیشه در جامعه را نشان می‌دهد.
  • دلیل دوم، ارائه خدمات خوب و با کیفیت در کتابخانه ملی است که علی‌رغم همه کاستی هایی که ممکن است کسی برشمارد، باز هم امکانات و خدمات خوبی به کاربران ارائه می‌شود که حاضر هستند اینگونه وقت بگذارند و در صف بایستند تا بتوانند از کتابخانه ملی استفاده کنند.
  • سومین دلیل، شناختی است که از قِبَل مراجعه و استفاده از کتابخانه ملی در ذهن مخاطبین ایجاد می‌شود. کسی که بیاید و از خدمات کتابخانه ملی استفاده کند، نظر نسبتا خوبی نسبت به کتابخانه، کتابدار و خدمات کتابخانه‌ای پیدا می کند. این همان چیزی است که ما در درس‌های خدمات عمومی کتابداری و اطلاع‌رسانی به دنبال آن هستیم. یعنی اینکه ذهنیتی مثبت در مخاطبین ایجاد کنیم که حاضر باشند مجددا به کتابخانه مراجعه کرده و از خدمات آن بهره‌مند شوند. حالا وقتی کتابخانه ملی این کار را بکند، کاربر در مورد مابقی کتابخانه‌ها نیز چنین احساسی پیدا می‌کند.

 

  • دلم می خواست عکس بگیرم:

وقتی بعد از باز شدن درب‌های کتابخانه ملی، شاهد هجوم کاربران در صف مانده به درون کتابخانه بودم. و صحنه جالب‌تر اینکه هر کس کیف و کوله‌اش را در بین راه و در نزدیک درب ورودی تالارها به گوشه‌ای پرت می کرد و کتاب یا جزوه‌ای در دست به تاخت می‌رفت. از فرط تعجب با چشمانی از حدقه درآمده و دهانی باز این صحنه را شاهد بودم و علامت سئوال بزرگی در کاسه سرم می‌چرخید که این حرکت چه معنی می‌تواند داشته باشد؟ در شلوغی و انبوه جمعیت خودم را به مسئول تحویل کلید کمدهای کتابخانه رساندم و از او ماجرا را پرسیدم. معمولا هر کسی که وارد کتابخانه ملی می شود و می خواهد از تالارها استفاده کند، باید با ارائه شماره عضویت درج شده بر روی کارت عضویت یک کلید دریافت کند و وسائلش را درون کمدها گذاشته و بعد وارد تالارها بشود. اما، جماعتِ عجول و دونده‌ای که من می‌دیدم بی توجه به کلید و کمد، هر کدام با ورق، کتابچه‌ای کم حجم که اجازه ورود آن را داشته باشند، لپ تاپ یا هر وسیله مجاز دیگری خود را به تالار می‌رسانند و مثل صف های کوپنی قدیم، زنبیلشان را روی صندلی می‌گذاشتند و جا می‌گرفتند. بعد از اینکه خیالشان از گرفتن جا راحت شد، بر می‌گشتند و کلید کمد دریافت کرده و بعد وسائل خود را از حیاط جمع کرده و می‌بردند و در کمدهای امانت می‌گذاشتند. این تمهید آنان بود که بتوانند جا پیدا کرده و احیانا جایشان هم خوب و باکیفیت باشد.

 

  • دلم می خواست عکس بگیرم:

وقتی می دیدم بسیاری از افراد مراجعه‌کننده که موفق نشده‌اند میز و صندلی برای خود دست و پا کنند، در پناه ستون‌ها و روی زمین مشغول مطالعه هستند. هر چند، مسئولین اجازه چنین استفاده‌ای را به سختی می‌دهند اما با این همه از کوچکترین روزنی که در کتابخانه باشد و بشود به عنوان جایی برای نشستن و گستردن بساط کتاب و مطالعه استفاده کرد، بهره گرفته و مشغول مطالعه می‌شوند. بارها شاهد بوده‌ام، افرادی به سراغم آمده‌اند و تک صندلی موجود در اتاق که برای مهمان احتمالی آنجا گذاشته شده است را طلب کرده‌اند. و در موارد متعدد دیده‌ام که مسئولین کتابخانه برای تفوق بر معضل شلوغی و مراجعه‌کنندگان زیاد، کاربری بخش‌هایی از تالارها را تغییر داده‌اند و میز و صندلی‌هایی از جاهای دیگر آورده و به مجموعه تالارها اضافه کرده‌اند. در اوضاعی که دائم صحبت پائین بودن سرانه مطالعه و به طور کلی عدم اقبال به کتاب و کتابخانه است، دیدن این صحنه‌ها آدم را امیدوارم می‌کند.

 

  • دلم می خواست عکس بگیرم:

وقتی دنبال یک کتاب در مورد موضوعی که مشغول پژوهش بودم می‌گشتم و وقتی رسیدم سر قفسه‌اش، با چندین عنوان کتاب مفید و به درد بخور دیگر در آن زمینه مواجه شدم. کتاب‌هایی که در جستجوهای مختلف، به دلیل قدیمی بودن، انتشار محدود، معرفی نشدن در پایگاه‌های اطلاعاتی و … نتوانسته بودم آنها را شناسایی کرده و با آنها آشنا شوم. برخی را هم که پیدا کرده یا می‌شناختم نتوانسته بودم به اصل آنها دسترسی پیدا کنم. این موضوع پرداختن به رسالت درست کتابخانه ملی یعنی گردآوری همه آنچه در کشور منتشر می‌شود را برایم تداعی کرد.

 

  • دلم می خواست عکس بگیرم:

وقتی که از درب ورودی رستوران دانشجویی وارد می‌شوی یک میز در سمت راست سالن می‌بینی. این میز، حاوی اشیای پیدا شده در کتابخانه ملی است. روی آن از شیر مرغ تا جان آدمیزاد به چشم می‌خورد. کتاب، جزوه، عینک، جامدادی، فلش، موبایل و انواع لوازم شخصی دیگر. لوازمی که مدتهاست روی آن میز است و کسی به آنها دست نمی‌زند. آن هم در جامعه‌ای که خیلی وقت‌ها از مخفی‌ترین جاسازی های کیف یا لباس آدمها، موبایل و کیف پول و … به سرقت می‌رود، این میز خودش به تنهایی نمادی از سطح فرهنگ حاکم بر کتابخانه است. جامعه استفاده‌کنندگان از کتابخانه ملی را اغلب دانشجویان و به طور محدود اساتید و سایر اقشار تشکیل می‌دهند. در جامعه کنونی که ناامنی در آن موج می‌زند، شاهد این هستیم که کسی به لوازمی که هیچ صاحبی ندارد و مدتهاست آنجا گذاشته شده دست نمی‌زند. این وضعیت را بر روی میزهای مطالعه هم شاهد هستیم. همه استفاده‌کنندگان وسائل شخصی خود را که معمولا شامل لپ‌تاپ و سایر لوازمی است که گاها گرانقیمت هستند بر روی میزها گذاشته و آنقدر اعتماد و امنیت حاکم هست که بتوانند برای استراحت یا غذا خوردن آن را ترک کنند و نگرانی از دزدیده شدن وسائل نداشته باشند.

 

  • دلم می خواست عکس بگیرم:

وقتی شاهد خواب آرام استفاده‌کنندگان در کتابخانه هستم. اگرچه ممکن است خوابیدن در کتابخانه چیز مذموم و ناپسندی تلقی شود، اما از یک منظر می‌توان با نگاه مثبت به این قضیه نگاه کرد. اینکه طراحان کتابخانه به جنبه‌های مختلف و عمدتا استفاده بهینه از فضای کتابخانه فکر کرده‌اند و مبلمان‌های راحتی برای خواب و استراحت پیش‌بینی کرده‌اند. همه آنهایی که ساعت‌های متمادی مطالعه و استفاده از کتابخانه را تجربه کرده‌اند، می‌دانند که یک خواب کوتاه چقدر می‌تواند در تجدید قوای فرد و آماده شدن برای کار جدی فکری و مغزی مفید باشد. متخصصان بهدات مطالعه نیز این موضوع را تائید می‌کنند. بنابراین، چنین چیزی که کتابخانه به این موضوع و راحتی اهالی کتابخانه توجه کرده و برایشان شرایط مناسبی را مهیا کرده باشد، از اهمیت قابل توجهی برخوردار است.

 

با این همه، بعضی وقت‌ها نباید عکس گرفت:

چرا که این همه آدم مشتاق که می‌آیند و از کتابخانه ملی استفاده می‌کنند، اگر چه به دلایل بالا خیلی خوب و شوق‌برانگیز است، اما منافات بارزی با اهداف و جایگاه کتابخانه ملی دارد. چرا که در همه دنیا، رسالت اصلی کتابخانه ملی ارائه خدمات به پژوهشگران و استفاده‌کنندگان ویژه‌ای است که در هیچ کتابخانه دیگری نتوانسته‌اند نیاز اطلاعاتی خود را برآورده سازند؛ رسالت اصلی کتابخانه ملی آن است نه اینکه در نقش یک کتابخانه عمومی بزرگ، شیک و با پرستیژ عمل کند. اگر شبکه کتابخانه‌های عمومی کشور وضعیت مناسبی داشته باشد و هر کسی دسترسی سریع و آسان به یک کتابخانه عمومی در حد بضاعت محل و منطقه خود داشته باشد، لزومی ندارد که کتابخانه ملی -مانند آنچه الان انجام می‌دهد- تبدیل شود به یک قرائتخانه بزرگ و ملی. کتابخانه ملی، باید تمامی نیرو و توانش را بگذارد تا به آن دو رسالت اصلی یعنی “۱) گردآوری آنچه در کشور منتشر می‌شود به اضافه همه آن چیزی که در مورد کشور در خارج از آن منتشر می‌شود و ۲) ارائه خدمات ویژه به پژوهشگران و اندیشمندان سطح بالایی که نیاز اطلاعاتی آنان در کتابخانه‌های دیگر برآورده نشده و لازم است از منابع موجود در کتابخانه ملی استفاده نمایند”. در غیر این صورت، اگر ده‌ها صندلی و ساختمان دیگر هم به کتابخانه ملی افزوده شود، بازهم کفاف این همه جمعیت مشتاق، اما جزوه‌ی درسی به دستی که فقط انتظار یک سرپناه و محیطی امن و راحت برای مطالعه مطالب درسی دارند، را نمی‌دهد.

 

About محسن حاجي زين العابديني

View all posts by محسن حاجي زين العابديني →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *