ابراهیم عمرانی: شرط ورود مدرک نباشد، نیاز پژوهشی حقیقی باشد

توجه به نیاز ، نه مدرک

به یاد دارم که شاید ۷ یا ۸  سال پیش بود که دوستی نجار محترمی را که بعدها به   یک  هنرمند پیکرتراش تبدیل شد به من  معرفی کرد که می خواست از کتابخانه ملی استفاده کند و این امکان برایش میسر نشده بود. جناب نجار آمدند نزد من و بعد از یکی دو ساعت صحبت با ایشان و لذت بردن از فرصتی که اتفاقی به دست آورده بودم ، با آقای دکتر خسروی که در آن دوره در معاونت فناوری کتابخانه ملی بودند تماس گرفتم و به ایشان گفتم فردی با این مشخصات که مدرک تحصیلی خاصی ندارد  ولی برای کارش تا حدودی انگلیسی هم یاد گرفته می خواهد از کتابخانه استفاده کند ولی کتابخانه  شرط مدرک دارد و به او اجازه استفاده داده نمی شود. ایشان لطف کردند و به بنده فرمودند خودت یک معرفی بنویس و بفرستش کتابخانه و ایشان با معرفی بنده توانستند کارت عضویتی برای ۶ ماه بگیرند و از مجموعه استفاده کنند. من در سالهای بعد از آن هم چند باری برای افرادی که فکر می کردم نیازشان جدی است نقش معرف را بازی کردم. نوع فرنگی برخورد  را قبل از این ماجرا ها به یاد دارم که آن هم بی ربط نیست. خدا بیامرزدش، بزرگترین استاد سه تار سازی سی چهل سال گذشته ایران نیز مدرک تحصیلی رسمی آنچنانی نداشت ولی در سالهای اول دهه ۱۳۶۰ بعد از اینکه منابع کتابخانه های ایران را زیر و رو کرد با هر وسیله ای خودش را به اروپا رساند و در کتابخانه های ملی فرانسه، بلژیک و اتریش از مجموعه های آنها برای یافتن چسب طبیعی که بر صدای ساز تاثیر منفی نگذارد و نیز ساختمان سازهای مختلف استفاده کرده بود بدون اینکه از وی بپرسند که تو مدرک دیپلم داری یا دکتری. برای من از راحتی ورود و استفاده به این کتابخانه ها در مقایسه با کتابخانه هایی که در ایران به آنها مراجعه کرده بود تعریف می کرد.

من به هیچوجه قائل به داشتن مدرکی خاص برای استفاده از کتابخانه ملی نیستم. معتقدم باید ببینیم فرد چه می خواهد بکند و اگر ببینیم که کارش تحقیقی است و به حوزه خدمات و منابع کتابخانه ملی مرتبط است امکان استفاده باید داده شود. دوستی را می شناسم که برای استفاده از  یک نشریه قدیمی به کتابخانه ملی، مجلس و مرکزی دانشگاه تهران رجوع کرده بود و موفق نشده بود دسترسی پیدا کند تا اینکه به بنده روی آورد و من توانستم با کسب اجازه از آقای دکتر ضیائی این امکان را برای او فراهم کنم که بتواند از مجله استفاده کند. اینجا دیگر موضوع مدرک شخص نیست، موضوع نیاز شخص است و باید برای همین منظور راهنمایی شود و  تا زمانی که تحقیقش ادامه دارد باید بتواند از مجموعه و فضا استفاده کند.

توجه داشته باشید که تنها درصد کوچکی از ایرانیان هستند که با یک کتابدار در یکی از این کتابخانه ها آشنا باشند که بتوانند به قول خودشان از بند پ استفاده کنند. چند نفر از این دست محققین در کتابانه های کشور به در بسته می خورند. ما از یک سو داعیه دار ترویج خواندن و تحقیق و استفاده از کتابخانه هستیم و از آن طرف  اصطلاح بند پ را در دسترسی می شنویم که اصلا خوب نیست. من به همین دلایل و هزاران دلیل دیگر قایل به شرط مدرک برای استفاده از مجموعه نیستم

 

کتابخانه ملی و قرائتخانه!

راستش از دوستان جوانم درباره محیط کافی شاپ زیاد می شنوم. دوره دانشجویی ما کافی شاپ به معنی امروزی نبود و با فضایی که من شنیده ام، بهتر است بنده در این سن و سال از آزمایش کردن این فضای مدرن که بیشتر کاربرانش جوانان هستند خود داری کنم. ولی می فهمم که کافی شاپها حالت پاتوقهای سابق مثل یکی دو کافه ایام ماضی را دارند که گاهی ما برای دیدن نویسندگان مورد علاقه مان هم که شده به آنجا می رفتیم و یک چای یا قهوه می خوردیم و نیم ساعتی می نشستیم و اگر بحثی بود که ما هم اجازه داشتیم بشنویم، یک گوشه ای می نشستیم تا به بحث بزرگان گوش کنیم و الا حرفهای خودمان بود و بعد از استراحتی می زدیم بیرون و خیابان گز می کردیم و راه خودمان را می رفتیم.

فکر می کنم جوانها نیاز به فضایی دارند که بتوانند در آن محیط راحت رفت و آمد کنند و بتوانند دور هم باشند و کارهای مشترکشان را سر و سامانی بدهند و ضمن اینکه آنجا از نظر کلاس هم، بالا باشد و فردا بتوانم بگویم که جای با کلاسی بوده ام.  کافی شاپها بخشهایی از این مشکل را حل کرده اند و زیر نظر اماکن هم هستند و مسایلی را که دولت نسبت به آن حساسیت دارد را هم رعایت می کنند، لیکن کافی شاپ جایی برای جزوه حاضر کردن ندارد. آنجا صاحبی دارد که قرار است از آن صندلیها پول دربیاورد. بنا براین هر چقدر هم پول قهوه را گران حساب کند، باز بعد از یک زمانی به شما تذکر می دهد که نیم ساعتی هست نشسته اید و مشتریان دیگری هم دارد، مگر مجددا قهوه سفارش بدهید. بنابراین نمی توانید در محیطی که دوست دارید  و به هر علت در آن احساس رضایت می کنید، راحت و بی درد سر هر چند ساعتی که می خواهید بنشینید.

بنابراین مساله عمده این است که این بچه ها که عمده مراجعان فعلی کتابخانه ملی را تشکیل می دهند دنبال فضایی می گردند که مشخصه های مورد نیاز آنها را داشته باشد. ضمن اینکه نه اهل تحقیق هستند و نه برای استفاده از مجموعه کتابخانه تشریف می آورند. با اینهمه اگر قرار است به مشکلات همین مساله و همین رفتارها  هم نگاهی بیندازیم باید آنها را در دو دسته مرور کنیم:

مسایلی  سوی کتابخانه :

–          شرط مدرک از ابتدا غلط بوده و با همان شاخص هم تغییر تصمیم دو یا سه  بار ظرف چند سال تغییر کرده است.

–         تبلیغات کم در مورد خدمات : اگر قرار است پژوهشگران خدمات گیرنده باشند باید مشخص شود و تبلیغ شود. باید در برنامه های رسانه ای امکانات کتابخانه ملی توضیح داده شود.

–         تبلیغات باید در رسانه هایی باشد، که مخاطبِ  خدمات تعریف شده  آن را ببینند، نه در تریبون نماز جمعه

–          خدمات راه دور در هر زمینه ای اگر فراهم شود  باید تبلیغ شود. همین خدمات منجر به حضور خواهد شد و فضای کتابخانه بطور موثر در خدمت پژوهشگران قرار خواهد گرفت. ببخشید که این طور می نویسم که من به شدت و با همه چیزهایی که می خوانم و خودم مروج آن هستم، در همه ارتباطات برحضور تاکید دارم.

–          مسایل سوی کاربران :

–         جای جذابی در سطح شهر برای کاربران وجود ندارد. تالارهای موجود شهر مثل کتابخانه های عمومی از این جهت قابل قیاس با کتابخانه ملی نیستند.

–         بیشتر کاربران، تالار و محل را می خواهند و از مجموعه کتابخانه استفاده ای ندارند ولی جایی هست که بالای شهر است، شی کاست، راحت است، ساعتی یک بار هم کسی آنها را از جایشان بلند نمی کند که کسان دیگری بنشینند. بگذریم که از دکتر زین العابدینی شنیدم که کتابخانه ملی هم اخیرا کمد کم می آورد.

به هر حال از نگاه من مخاطبان اصلی کتابخانه ملی باید  پژوهشگران باشند. پژوهشگران از هر نوع.کسی که به دنبال منبعی یا راه و روشی برای رسیدن به اطلاعات برای پژوهشش می گردد.

کشورهای دیگر

من چند  کتابخانه ملی غیر از کتابخانه ملی ایران را دیده ام. اکثرا هم خیلی شلوغ بوده اند ولی راستش الآن به یاد ندارم که شرایط استفاده چه بوده است و آیا تغییر کرده یا نه.  جز در یک مورد که به عنوان میهمان کنفرانس از کتابخانه ملی لیتوانی دیدن کردیم و در واقع با برنامه ریزی و مجوز بود (کارگاههایمان آنجا برگزار می شد)، در بقیه موارد سفرهای من کاملا شخصی بوده و با صحبت با مسئولان رده متوسط کتابخانه ملی اجازه یافته ام که از کتابخانه بازدید کنم. به جد می توانم بگویم ۱- خیلی برای ورودم ایرادی پیدا نمی شد و ۲- محیط را کاملا پژوهشی به یاد می آورم .

البته نباید تجارب آرشیوها و حافظه های دیجیتالی کتابخانه های ملی کشورهای ثروتمند را نادیده گرفت. آرشیوهایی که در موتقعی از این طرف دنیا هم به آنها وارد می شوی و استفاده هایی در حد مجاز می کنید. از قویترینهایش هم سایت کتابخانه کنگره امریکا است.

کتابخانه ملی،هویت ملی

این مساله نیاز به تعریف هویت و شخصیت ملی دارد. با اینهمه نکاتی را که به نظرم می رسد عرض می کنم.

وقتی از بعد بیرونی نگاه کنید، مثلا کاربری که از خارج از ایران به کتابخانه آمده، ممکن است حتی این را یک ویژگی خاص ایرانیها تلقی کند و تعبیر گردد که ایرانیها خیلی علاقه مند به کتاب و مطالعه هستند، و چون اینجا کتابخانه ملی است این برداشت شکل بگیرد که ایرانیها  از جوانی در حال تحقیق هستند و از این قبیل ظواهرالات. درست مثل نمایشگاه کتاب تهران که برای خودش شده یک پدیده که در هیچ جای دیگر دنیا مشابهش را نمی بینید. ولی اینکه از مشابه خارجیش هم بهتر باشد شک دارم و اینکه بعدا که به تولید برسد از مشابه خارجیش هم ارزانتر در می آید هم جای شک دارد. با اینهمه نمایشگاه کتاب تهران در خیلی از کشورها شده یک ویژگی برای ما.

حالا شاید از بعد غیر ایرانیهایی که گذرشان به آنجا می افتد، موضوع خیلی اثر مشخصی بر هویت ملی ما  نگذارد. ولی از بعد داخلیش بالاخره من کتابدار متولی کتابخانه ملی باید حرمت امامزاده را حفظ کنم. حریم کاربری یک کتابخانه ملی از نگاه من کاملا پژوهشی است و بهتر می دانم که این حریم حفظ شود. البته این را هم می دانم که به قیمت از دست دادن آمار تمام خواهد شد. این موضوع مرا نگران نمی کند و نمی ترساند ولی ممکن است برای زعمای قوم، آمارهای کاربری مساله ای را حل کند، مثلا بتوانند در دعاوی از آن استفاده کنند و به رخ بکشند که آقا ما روزی این تعداد خدمت در اختیار مردم می گذاریم که بتوانند با آن منابع دریافت کنند.

و غیر از من متولی، خود کاربر فعلی هم دارد به اشتباه می افتد. کاربر فعلی هیچ ربطی بین کتابخانه ملی و هویت ملی پیدا نمی کند. در چشم کاربران فعلی که بیشتر جزوه های درسی خودشان را با خود به کتابخانه می آورند، کتابخانه ملی یعنی کتابخانه عمومی خیلی شیک و بالای شهری با سیستم تهویه معرکه، مبل و صندلیهای خفن، و سیستمهای کنترل و دوربینهای مدار بسته یک، کف پارکت و باکلاس. این کاربر هرگز نخواهد فهمید که در زیر مخازنی که با او چند متر بیشتر فاصله ندارند، بزرگترین مجموعه فرهنگ مضبوط کشور قرار دارد. وهرگز نخواهد دانست همه مجموعه مجلات قدیمی کشور از ابتدای صنعت چاپ در ابران (اصل یا نسخه عکسی ) در این مخازن جمع شده اند و هر کتابی که درکشورش ایران چاپ می شود، یک نسخه اش در قفسه های این کتابخانه حفظ می شود.  کاربری که در این کتابخانه می نشیند باید احساس فخر کند که به چنین جایی راه پیدا می کند. اگر در جمعی مثلا خانوادگی صحبت از کتابخانه ملی شد، بهتر است که آن مرد یا زن جا افتاده مورد اعتماد جمع ، که به فرهنگی بودن شاخص است بگوید که بله آنجا را می شناسم، ینده هم افتخار عضویت در آنجا را دارم، یا جوانی جویای نام که هنوز کسی روی او حسابی باز نکرده و می دانند که برای کنکور فوق آماده می شود.

 

در پایان

 

فکر می کنم آنچه باید بگویم در بالا گفته ام، لیکن در اینجا فقط راه حلی را که درباره اش بارها فکر کرده ام و اخیرا هم درباره اش بحث شد برایتان می نویسم. اخیرا شنیدم که جلسه هایی بوده با شهرداری که شاید قرائت خانه ای برای جوانانی که می خواهند به درس و مشق خود بپردازند آماده شود که این فوج عظیم دوستان جزوه پرداز را به آنجا منتقل کنند. من هم به فال نیک می گیرم ولی با دکتر زین العابدینی هم عقیده ام که اگر آن تالار کمتر از تالارهای کتابخانه باشد موفق نخواهند شد.

البته تجربه ای هم دارم که برایتان بگویم شاید خالی از لطف نباشد. دانشکده علوم دانشگاه تهران در اوایل دهه ۱۳۷۰ حدود ۱۸۰۰ دانشجو در پردیس مرکزی و امیرآباد داشت و ما در سه کتابخانه دانشکده علوم جمعا ۲۷۰ صندلی بیشتر نداشتیم. با رئیس دانشکده صحبت کردیم و قرائتخانه بزرگی در دانشکده ایجاد کردیم و همزمان بوفه را هم توسعه دادیم که کتابخانه خلوت شود چون واقعا جا کم آورده بودیم وکمد هم کم آورده بودیم. با افتتاح این دو فضا اوضاع کمی بهتر شد ولی تاثیر خیلی زیاد نبود چون بچه ها به آن محیط عادت کرده بودند و همان را می خواستند. ممکن است که این بار هم حتی اگر چنین تالاری برای کمک به کتابخانه ملی اففتاح شود، همین اتفاق بیفتد و عده ای اعتراض کنند که می خواهیم بیائیم اینجا که در این مورد نظر شخص من این است که این اعتراضها نباید فضای پژوهشی کتابخانه را به هیچوجه تحت تاثیر قرار دهد.

 

About ابراهيم عمراني

View all posts by ابراهيم عمراني →

3 Comments on “ابراهیم عمرانی: شرط ورود مدرک نباشد، نیاز پژوهشی حقیقی باشد”

  1. امیدوارم فضای این قرائت خانه ها فقط میز و صندلی نباشند و فضایی برای کتاب های مرجع مورد نیاز مراجعه کنندگان را نیز داشته باشند.

  2. اینکه چه کسانی به کتابخانه بیایند و فرض کردن نیاز حقیقی پژوهش برای وورد به کتابخانه بسیار درست است و از نکاتی است که سازمان در راهبردی که برای عضویت درنظر میگیرد باید بدان توجه کند.
    خیلی خوب بود اگر مینوشتید که کتابخانه ملی چگونه میتواند از این فضا رهایی یپدا کند و چطور باید با مخاطبان برخورد کند. البته میدانم که شاید نیاز به نوشته دیگر داشته باشد. به هر حال یکی از مسائل بغرنج رو به رو شدن با مراجعه کنندگانی است که به شرط مدرک!! وارد شده اند

  3. با تشکر از موشکافی و مثالهای جناب آقای عمرانی. در کافی نبودن ارائه مدرک هنگام ورود به کتابخانه ملی من هم به سهم خودم چند نفری را می شناسم که اهل فن بودندو دارای مدرک فوق دیپلم و نیاز داشتند تا به منابع دسترسی پیدا کنند و اما قوانین کتابخانه مانع شده است.
    اما اگر در میان همین فوق دیپلم ها هم افرادی باشند که به خاطر جذابیت به این محیط روی بیاورند تکلیف چیست و آیا لزوما می شود در بدو ورود و یا ثبت نام نیاز اطلاعاتی کاربر را تشخیص داد؟
    به نظر وجود یک حداقل مدرک در کنار در نظر گرفتن نیاز اطلاعاتی بتواند این مسئله را حل کند .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *