آیا کتاب به ترحم نیاز دارد؟

 

در چند سال اخیر، هر گاه صحبت از رسانه و ارتباط آن با کتاب به میان می‌آید، اغلب افراد و حتی کارشناسان بلافاصله اظهار می‌دارند که رسانه‌های عمومی به ویژه تلوزیون و رادیو نقش مهم و موثری در کتابخوانی مردم دارند و باید به ترویج آن کمر همت ببندند؛ در ادامه هم گلایه می‌کنند که متاسفانه رسانه‌های دیداری و شنیداری ما فقط به تبلیغ محصولات مصرفی و مضر می‌پردازند و به کتاب توجهی ندارند. همگان هم بر سبیل جاری و معمول می‌اندیشند که این بهترین پاسداری و ارج نهادن به کتاب است که از رسانه‌ای مانند تلوزیون یا رادیو تبلیغ و معرفی آن پخش شود. اما نکته‌ی جالب و در عین حال متناقض اینجاست که تلوزیون و رادیو نه تنها یار و کمک حال کتاب نیستند که اگر ادعا کنیم بزرگترین رقبای کتاب به شمار می‌آیند، سخنی به گزافه نگفته‌ایم.

چه بسیار اوقات انسانها که در پای تلوزیون و رادیو به دیدن و شنیدن مطالبی می گذرد که نه تنها کمکی به رشد فکری و ذهنی آنها نمی کند که باعث رواج سطحی نگری و دریافت شبه معلومات به جای دانش واقعی تلف می شود. عیب و اشکال اینجاست که از ابتدا قرار نبوده این رسانه ها بیایند و جای مطالعه و دانش افزایی بشر را بگیرند اما به مرور زمان با جذابیت‌های خود چنان کرده اند که ذهن معتاد و وابسته به آن دیگر تاب و توان فکر کردن – که در ذات خود کار دشواری است – را نداشته و بیش از پیش خود را در دایره شبه معلومات این رسانه ها غرق کرده و تصور می کند که دارد چیز می آموزد. البته قابل انکار نیست که در بعضی امور توانایی انتقال مطالب و آموختن رسانه ها به مراتب بیشتر از کتاب است اما این در موارد صدق می کند که قصد آشنایی مختصر و سطحی با مسائل در میان باشد. ذهنی که درگیر فیلمها و سرگرمی های رسانه ای می شود، به مرور زمان توانایی تمرکز و جدیت فکری را از دست داده و هر گاه که بخواهد به صورت دقیق و عمیق روی موضوع تمرکز و کار فکری کند از جمع کردن حواس و ذهن خود عاجز شده و دوباره به مامن امن و بی دردسر تلوزیون پناه برده و خود را از سختی های فکر کردن می رهاند. چرا که جنس و ماهیت رسانه های تصویری به گونه ای تفریحی و سرگرمی است و اگر کسی به دنبال کسب معلومات و گسترش دانش خود باشد راهی جز استفاده از کتاب و مطالعه عمیق و پیوسته ندارد. اطلاعاتی که از طریق رسانه ها منتقل می شود، اطلاعات منقطعی است که به شدیدا ساده شده تا بتواند مخاطب عام را جذب کند و این ساده سازی مسائل در نهایت به سطحی نگری ختم می شود. اما افراد دچار این شبهه می شوند که دارند معلومات و دانش کسب می کنند و این نوع سرگرمی را یادگیری پایه ای می پندارند. وانگهی اگر اینگونه بود که تلوزیون و رادیو قادر به آموزش بشر باشند دیگر احتیاجی به مدرسه و کالج و دانشکده و دانشگاه نبود.

اما این موضوع که بخواهیم کتاب را جیره خوار و وامدار رسانه ها بدانیم خود ریشه در آسیبی جدی در عرصه کتاب دارد. در جوامع کتابخوانی مانند روسیه، فرانسه، فنلاند و…، کتاب پدیده ای مستقل بوده و حیاتی بالنده و ویژه خود دارد که بسیاری عوامل اجتماعی دیگر از جمله رسانه را با خود همسو کرده و دنباله رو خویش می نماید. چنانکه در بسیاری از کشورها جهان شاهدیم که مردم برای دسترسی سریع به کتابی مانند هری پاتر، زندگینامه استیو جابز و …، شبها را در مقابل کتابفروشی یا چاپخانه به صبح می رسانند. حال آنکه در کشورهای در حال توسعه، که اغلب از فقر سرانه مطالعه شکوه دارند، کتاب محصولی وابسته و محتاج ترحم و حمایت به شمار می آید. این موضوع جای مطالعه عمیق و پژوهش جدی داشته و می طلبد که آسیب شناسی جدی مبتنی بر اصول پژوهشی در باب آن به عمل آید. اما در این مقال کوتاه می توانیم برخی از مهمترین آسیبهای مرتبط با آن –نه همه آنها را- باز کرده و در خصوص آن‌ها قدری به تحلیل و تفسیر بپردازیم.

اولین و مهمترین آسیب این حوزه “لوکس شمردن کتاب و مطالعه و آن را چیزی ورای زندگی معمول دانستن است”. هنگامی که چنین تفکری بر جامعه ای حاکم باشد و مردم کتاب را کالایی تجملی به شمار بیاورند، قطعا در برنام ریزی های زندگی روزمره جای چندانی برای آن در نظر نگرفته و همه مانند بسیاری از امور تجملی و رویاگونه در همه عمر مترصد فرصتی می شوند که بتوانند فراغت یافته از غم نان به رویاهای خود بیاندیشند و فکر زمینه سازی لازم برای تحقق آنها باشند که کتاب هم در زمره چنین رویاهای دست نیافتنی قرار می گیرد. این تفکر اشتباه به جای اینکه کتاب را در بطن زندگی روزمره و در لحظه لحظه اوقات حیات بجوید که آموخته های آن می تواند رنگ و لعاب زندگی را متفاوت تر کرده و دنیا را زیباتر و قابل تحمل تر کند، آن را جزء ضروریات آرمان شهر خود قلمداد می کنند که باید بر تخت مرصع نشسته و در زیر خنکای بادبزن غلامان نگاهی مغرورانه بر اوراق آن انداخت. حال آنکه هر پله رشد و ترقی جوامع در گروه میزان دانسته ها و آموخته های عمیق آحاد جامعه است که از دل مطالعه عمیق کتابها فراچنگ می آید.

دومین آسیب، به ذات و ماهیت کتابها بر می گردد. اگر کتاب به معنای واقعی کلمه کتاب باشد، هزاران سال هم که بگذرد قدر و جایگاه خود را حفظ کرده و فراوان تر از گذشته دست به دست می گردد و مورد استفاده قرار می گیرد. حال آنکه در دنیای کنونی و البته در کمال تاسف شاهد تولد “کتابهای نا کتاب” فراوانی هستیم که حاصل شهوت شهرت خیل بیسوادانی هستند که فقط برای طرح نام خود به لطایف‌الحیلی دست می یازند تا چند برگ کاغذ خدا را سیاه کرده و چیزهایی را تولید کنند که حتی ارزش یک بار تورق را هم ندارند. کتابسازی های نامیمون و از عدد در رفته، بلای خانمان سوزی برای حیات کتابها شده است که الان افراد دیگر دغدغه اصلی دسترسی به دانش و کتاب را فراموش کرده و بیشتر همّ خود را برای تشخیص سره از ناسره می گذارند و دائم باید در بین انبوه کتابهای منتشره به دنبال کتابهای خوب و مفید باشند.

آسیب دیگری (آسیب سوم) که بلای جان کتاب شده، “مدرک گرایی در مقابل خردگرایی” است. هنگامی که قدر و ارزش انسانهای جامعه و معیار جذب افراد برای کار صرفا مدرک تحصیلی در اختیار آنها باشد و نه تخصص و دانش آنها، مشخص است که کتاب به عنوان پایه و اساس دانایی چندان جایگاهی نخواهد یافت. چرا که وقتی فردی بدون دانش لازم و حشر و نشر کافی با کتاب و مطالعه در مصدر امری قرار بگیرد، به لحاظ ترس ذاتی که از رسوایی ناشی از ناکارآمدی خود معمولا راه بر دانایی و خردورزی بسته و ترجیح می دهد که افراد زیردست و مرتبط با او واجد معلوماتی کمتر باشند تا ریاست بر آنها آسان تر باشد. در چنین فضا و تفکری، کتاب که بن مایه‌ی دانایی و رشد و تعالی طبیعتا قدر و قیمتی هم نداشته و به خواری با آن سلوک می شود و از هر درگاهی رانده می شود.

از دیگر آسیبهای (آسیب چهارم) مهمی که باعث لطمه فراوان به کتاب شده است می توان به “فقدان تجربه زیسته با کتاب” اشاره کرد. انسانها معمولا از جهل خود وحشت دارند و تلاش می کنند با اموری که چندان آشنایی با آنها ندارند خیلی برخوردی نداشته باشند. آن چنانکه در آسیب اول ذکر آن رفت، وقتی کتاب در زندگی روزمره مردم جایگاهی نداشته باشد، لاجرم آشنایی لازم هم با آن وجود نداشته و افراد با آن همچون موجودی غریبه و ترسناک برخورد می کنند. به همین دلیل نمی توانند آنطور که باید و شاید آن را شناخته و لذایذ و ارزشهای آن را بشناسند و به سادگی و به دور از تکلف از آن بهره مند شوند. به همین دلیل همیشه کتاب را به عنوان “غریبه ای قابل احترام” می پندارند و تصور دست زدن به آن و خواندن و بهره بردن و دوستی با آن به مخیله شان هم خطور نکرده و مثل مهمان غریبه ای که آدم با او احساس راحتی ندارد، با کتاب هم همچون حضور در منزل ناآشنایی که حس معذب بودن را به آدم القا می کند، برخورد می کنند.

بالاخره آسیب پنجم که کم از آسیبهای بالا ندارد، “فقدان شناخت درست از کتابخانه و خدمات آن” است. یکی از رایج ترین گفتگوهایی که در هنگام صحبت در باب کتاب به گوش می خورد، موضوع گرانی کتاب است. چنانکه در آسیب یک اشاره شد چون کتاب موجودی زنده و جاری در زندگی معمولی انسانها به شمار نمی آید، لاجرم هزینه کردن برای آن نیز امری غیر ضروری و تجملی به حساب آمده و کتاب با هر قیمتی گران به شمار می رود. حال آنکه اگر هزینه ها و زحمات فراوان عوامل تهیه و تولید کتاب را در نظر بگیریم ملاحظه خواهیم کرد که هم از نظر معنوی و هم از نظر اقتصادی تطبیقی کتاب کالای گرانی در مقایسه با سایر کالاهای زندگی نیست. اما مساله به فکر و فرهنگ استفاده از آن باز می گردد که به دلیل بی اهمیت جلوه دادن آن در امور یومیه زندگی، هر هزینه ای برای آن گزاف پنداشته می شود. از سوی دیگر به دلیل کوچک شدن خانه ها و فقدان جای لازم برای گردآوری کتاب در منزل، اغلب یکی از دلایل استفاده نکردن از کتاب را کمبود جا مطرح می کنند. حال آنکه سالیان درازی است که همه مشکلاتی از این دست مانند گرانی کتاب یا کمبود جا یا نداشتن جای آرام برای مطالعه توسط “کتابخانه ها” حل شده است. اما به دلیل آشنا نبودن افراد با کتابخانه و کارکرد آن و کتابخانه هراسی کاذب در ذهن انسانها، چنین بهانه هایی برای اقبال نشان ندادن به کتابها طرح می شود. حال آنکه کتابخانه ها و کتابداران با همه امکانات خود مهیا شده اند که افراد را حمایت کرده و تمامی وسایل راحتی برای پرداختن به کتاب و مطالعه را فراهم سازند.

 

فرجام سخن

تمامی آنچه در سطور بالا ذکر شد برای این بود که تحلیل کند اگر کتاب به خودی خود واجد محتوای خوب و مورد نیاز بشر باشد و انسانها هم شناختی درست از کارکردها و اثربخشی کتاب داشته باشند، نه تنها نیازی به تبلیغ رسانه ای و التماس برای معرفی و توجه به آن ندارد که خود آبشخوری غنی و ارزشمند برای تغذیه رسانه ها می شود. کما اینکه در گذشته بسیاری از فیلمها یا مطالب عرضه شده در رسانه های دیداری و شنیداری برگرفته از سرچشمه جوشان کتابها بوده و همیشه آثار سینمایی که بر مبنای آثار ادبی تولید شده اند، از نظر محتوایی و جذب مخاطب در رده ای بالاتر بوده اند. حال آنکه در حال حاضر در برخی موارد شاهد هستیم که کتابهایی از روی سریالها یا فیلمهای نه چندان با ارزش تولید می شوند و می خواهند از قِبَلِ شهرت فیلم به فروش بیشتر و اثربخشی معادل کتابها بزرگ بشری دست پیدا کنند.

 

 

 

 

 

 

 

 

About محسن حاجي زين العابديني

View all posts by محسن حاجي زين العابديني →

6 Comments on “آیا کتاب به ترحم نیاز دارد؟”

  1. درود بر شما
    ممنون از این آسیب شناسی ای که انجام دادید.
    با شما موافقم اگر کتاب به یک نیاز در زندگی بشر تبدیل شود، دیگر محتاج ترحم و تبلیغ رسانه ای نخواهد بود. تا به حال کی دیده در رسانه ها تبلیغ نان و آب شود؟ چرا؟ چون نیاز بشره و کسی منکرش نیست، ولی حالا تا دلتان بخواد تبلیغ کالاهای به قول شما مصرفی و مضر رسانه ها را پر کرده است.

  2. سلام و درود
    خیلی خوب است که کتاب هم مانند یک کالای اساسی در سبد خانواده‌ها ضروری تلقی شود و افراد با شناخت و آگاهی هر چه تمام، به انتخاب و خرید کتاب مورد نظرشان مبادرت ورزند. کتاب خوب همواره به افق و وسعت دید انسان کمک می کند و تجلی می بخشد. به راستی اگر کتاب نبود انسان ها در تاریکی از جهل و نادانی زندگی می کردند. پس باید این آتشکدۀ گیتی را همیشه روشن نگاهداشت تا بتواند روح ما را به عالم نور و روشنایی پرواز دهد.
    در کتاب جالب و جذاب “در ستایش کتاب” ایوب بهنام گفته‌ای از پلوتارک در مورد کتاب ذکر شده است که: “اگر مادر نباشد جسم انسان بوجود نمی‌آید و اگر کتاب نباشد روح انسان پرورش نمی یابد.”
    مطلب خوب و اثر بخشی است.
    سپاس از شما

  3. سلام
    بسیار دلنواز بود.
    اما
    سوال من اینجاست که آیا واقعا و در عمل می شود که کتاب در دنیای جهان سوم همچنین جایگاهی که متصور شدیم را پیدا کند؟؟؟ یا فقط حرف زدن از مدینه فاضله ای است که تا به امروز بسیاری از آن سخن گفته اند ولی حاصل نشده است!!!!!!!

  4. اینطور که من برداشت کردم منظور شما اینست که کتابهای امروزی دارای محتوا و مضمون قوی و بدرد بخور نیستند اگر اینطور است این مورددرست است اما مشکل کتاب نخوانی جامعه ما این نیست چون کتابهای بدردبخوری هم از گذشته و از فرهنگ های دیگر هستند که خوانده نمی شوند و فقط اسمشان در میان مردم می چرخد…
    به نظرم مشکل جامعه ما این مورد نیست یا حداقل مشکل اصلی نیست…

  5. با سلام
    مطالب ارزشمندی اشاره کردید، باید آسیب ها را هایلات کرد تا افراد توجه بیشتری به آسیب هایی که گریبانگیر جامعه حاضر شده است، داشته باشند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *