چهار ویژگی برای استاد (مخصوصاً برای نسل جوان) خیلی اثرگذار است؛ یکی اینکه احساس کنند استاد دارای صداقت است، هیچ گونه تزویر، ریا و دورویی در او نیست، ظاهر و باطن و دو تا بودن در استاد نبینند، نکته دوم مسئلهی خیرخواهی است که مهمتر است، مسئلهی سوم تواضع است، جوان اگر احساس کند که استاد برای خودش شأنی قائل نیست بسیار تأثیر دارد و مسألهی چهارم هم مسألهی روحی است که از آن به مهربانی، نرمرفتاری، تعبیر میکنم. در مقابل سه فاصله ممکن است استاد را از دانشجو جدا کند، یکی این که من چون روحانی هستم با شما که روحانی نیستید، متفاوت هستم. دوم این که من چون استادم با شما که استاد نیستی، متفاوت هستم. سوم این که چون نمرهی شما دست من است با شما، متفاوتم. این سه فاصله متأسفانه بسیار مخرب هستند. من خودم هیچ گاه درس معارف نداشتم، ولی از سال ۱۳۶۵ که وارد دانشگاه شدم، چه زمانی که در مقطع لیسانس تدریس میکردم چه زمانی که در مقطع فوق لیسانس تدریس میکردم و چه الان که چند سال است در مقطع دکتری فقط درس میدهم هیچ گاه حضور و غیاب نکردم، هر چه قدر دانشگاه پافشاری میکرد، میگفتم؛ من اهل حضور و غیاب نیستم. استدلال من این بود که اگر درس استاد جذابیت علمی یا معنوی برای دانشجو داشته باشد حضور و غیاب هم که نکنی دانشجو میآید. درس یا باید جذابیت علمی داشته باشد یا معنوی و اگر این جذابیت را نداشته باشد با زور حضور و غیاب فقط میتوانید بدنش را بیاورید بدون اینکه استفادهی علمی و معنوی ببرد…
استاد باید این فاصلهی عاطفی را از بین ببرد و فاصلهی عاطفی که از بین رفت بقیهی امور سهل است. اگر حمل بر خودستایی نباشد من تا الان که در دانشگاه تدریس کردم و در خدمت شما هستم حتی یک کیف معمولی، یک کیف سامسونت دستم نگرفتم، با اینکه خود شما هم میدانید که امروز یک دانشجوی دورهی لیسانس هم که یک جوان هیجده نوزده ساله است با کیف سامسونت سر کلاس میآید. میگویم یک کیف سامسونت هم یک فاصله ایجاد میکند. وقتی دانشجو این را میبیند احساس میکند که انگار معلم ما، مثل خودمان است. من بارها و بارها گفتهام ما که نمی توانیم تمام عالم و آدم را مرفه کنیم، فقر مادی که ریشهکن کردنی نیست، لااقل کاری کنیم که فقر برای فقیر قابل تحمل شود. استادی که از اول با تکبر سر کلاس میرود فاصله ایجاد میکند، شما وقتی جلوی شاگرد بلند شوید، وقتی ابتداء به سلام کنید تأثیرش را خواهید دید. این ها فیلم بازی کردن نیست، این ها باید در انسان جِبِلّی شود، من در تمام سالهایی که در دانشکدهی ادبیات بودم خدا شاهد است در مجموعهی این سال ها بیست وعده ناهار نخوردهام؛ چرا؟ چون وقتی دانشجو به اتاق من میآید اگر بگویم آقا برو بیرون وقت ناهار من است، رنجیده میشود. ناهار را روی میز میگذاشتند ولی وقت نمیشد بخورم، آنقدر دانشجو سؤال میپرسید و اشکال مطرح میکرد تا اینکه ساعت ۲ شده باید میرفتم کلاس بعدی اگر یک سؤال دانشجو جواب داده شود بهتر از این ناهار است، حال شما در اتاق فلان استاد بروی بگوید: آقا مگر نمیبینی من ناهار میخورم یا اصلاً در اطاقش را قفل کند این استاد اگر علامهی دهر هم باشد روی دانشجو تأثیرگذار نخواهد بود. دانشجو باید احساس کند که استاد آمده تا چیزی را که دارد به او بدهد نه چیزی را که ندارد از او بگیرد، من بارها گفتم آنچه مهم است این است که دانشجو احساس نکند که استاد پول و شهرت ندارد و آمده از طریق ماها به شهرت برسد، یعنی آن چیزی را که ندارد از ما بگیرد، فرق است بین استادی که آمده در دانشگاه تا آن چیزی را که دارد به دیگران هم، بدهد تا آن استادی که آمده هرچه را ندارد بگیرد…
این متن گرفته شده از این صفحه مجازی است.
درود بر شما استاد گرامی
امیدوارم اساتید در اخلاق و رفتار از شما الگو بگیرند.
نکاتی که مطرح کردید امری ذاتی است که متاسفانه در بیشتر اساتید یافت نمی شود
زنده باشید
جنس کم یابی را وصف کرده اید استاد.
چه خوب بود دیگران هم این مطالب را بخونن و کمی این نکات رو رعایت کنن!!
آخه برخی از استادا طوری رفتار میکنن که انگار نژاد برترن!!!