نوروز نزدیک است. نوروز ۱۳۹۴. بسیاری از ما عازم سفرند. اما فقط معدودی دربارهء مشاهدهها و تجربههای خود در این سفرها مینویسند. در نتیجه خاطراتمان شفاهی باقی میماند، و چه بسا به سرعت فراموش شوند. اما مردمان مغرب زمین بسیار مشتاق ثبت و ضبط خاطرهاند. نتیجهء این اشتیاق نگارش و انتشار سفرنامههای متعدد است که برخی از آنها اکنون از منابع تاریخی معتبر و پراستناد محسوب میشوند. یکی از این آثار معروف «سفرنامهء پولاک» با عنوان «ایران و ایرانیان» است که در سال ۱۸۶۵ در لایپزیک منتشر شده و در سال ۱۳۶۱ زندهیاد کیکاووس جهانداری آن را از آلمانی به فارسی ترجمه کرده است. «یاکوب ادوارد پولاک» از پزشکان مشهور اتریشی – در سال ۱۸۱۸ میلادی در منطقهء بوهم – که امروزه بخشی از جمهوری چک است – متولد شد و در سال ۱۸۹۱ در وین درگذشت. او بین سالهای ۱۸۵۱ تا ۱۸۶۰ در ایران زیست و در این مدت در دارالفنون به تدریس پزشکی نوین پرداخت. به این ترتیب او از بنیانگذاران جراحی و طب نوین در ایران بود. بر اساس آنچه در یادداشت مترجم کتاب آمده است، پولاک نخستین کالبدشکافی، اولین بیهوشی و نخستین جراحی سنگ مثانه را در سال ۱۸۵۴ در ایران انجام داد. از سال ۱۸۵۵ نیز طبیب مخصوص ناصرالدین شاه بود و فرصت داشت با حضور در دربار با مناسبات اداری و درباری آن روزگار آشنا شود. اما آنچه او در سفرنامهاش نوشته، بیش از آنکه دربارهء شاه و اطرفیانش باشد، دربارهء زندگی اجتماعی و آداب و رسوم عموم مردم است.
سفرنامهء مفصل و جامع پولاک از دو بخش و ۲۳ فصل تشکیل شده که در کتابی با ۵۳۶ صفحه (ترجمه فارسی) به چاپ رسیده است. آنچه او نوشته بر اساس مشاهدات مستقیم خودش بوده، چنانکه در مقدمه میگوید: «به هنگام تحریر این کتاب از استفاده از کتب دیگران چشم پوشیدم. میخواستم کتاب از آن خودم باشد و من خود در برابر امتیازها و اشتباهاتش پاسخگو باشم». امروز این اثر پس از ۱۵۰ سال به دست ما رسیده و کلی اطلاع و خبر از جریان عادی زندگی مردمِ آن روزگار دارد. کتاب را که ورق میزنم و بخشهای مختلف آن را میخوانم از دقت نویسنده در ثبت و روایت جزئیات شگفتزده میشوم. ضمن آنکه این اثر نمونهء کامل و جامعی از یک پژوهش مردمنگاری (اتنوگرافی) است. بیآنکه نویسنده چنین نامی بر آن نهد، از منظر روششناختی (متدولوژیک) یک مردمنگاری تمام عیار است. زیرا محقق فرصت داشته حدود ده سال که در میان ایرانیان زیسته، به عنوان مشاهدهگری کنجکاو به زوایای پیدا و پنهان این جامعه بنگرد. آنچه از او به یادگار مانده توصیفی دقیق است از نقاط قوت و ضعف مردم ما در آن روزگار است. پولاک هم به امتیازها و ارزشهای ایرانی پرداخته و هم بیپروا از کاستیها و کژیها نیز سخن گفته است. در نتیجه چه بسا بخشهایی از گزارش او به مذاقمان خوش نیاید و از خواندنش خیلی خرسند نباشیم! اما در مجموع پولاک بیشتر شیفتهء فرهنگ و هنر این سرزمین کهن میشود و بارها در بخشهای مختلف کتاب بر آن تاکید میکند. همانطور که در مقدمه میگوید: «در کتاب حاضر کوشش کردهام از اخلاق و رفتار، آداب و طرز زندگی یکی از جالبتوجهترین ملل عالم تصویری به دست بدهم. ملتی که افتخاراتش بیشتر زادهء اعمال و اقداماتی است که در گذشتههای دور انجام گرفته است، ولی هنوز گرفتار عوارض کهولت نشده، بلکه کاملاً لیاقت آن را دارد که باز در تاریخ فرهنگ و جهان آینده سهم بسزایی به عهده گیرد».
سفرنامهء پولاک در بخش نخست شامل ۱۲ فصل است: تعداد نفوس، تبار، صنوف؛ خانهها، شهرها، باغها، ییلاقها و اردوها؛ غذاها و طرز تهیه آنها؛ لباس، زیب و زیور و سلاح؛ آسایش، جنبش، شکار و ورزش؛ زندگی خانوادگی و فعالیت جنسی؛ نوکران، غلامان و خواجگان؛ تربیت، علوم و فنون؛ دین و قانون؛ گرمابهها و گورستانها و نوروز.
بخش دوم شامل ۱۱ فصل است: حکومت و دربار ناصرالدین شاه؛ مسافرت به ایران و در داخل آن؛ امنیت عمومی در شهرها؛ دامداری و کشاورزی؛ وزن، مقیاس و سکه؛ صنعت و تجارت؛ طبیب و مداوا؛ مخدرها، زهرها و پادزهرها؛ گیاهانی که از خود شیره و صمغ ترشح میکنند؛ بیماریها و امراض همه جا گیر، خو گرفتن به آب و هوا و محیط تازه. به مناسبت نوروزی که پیش روست، در این یادداشت، از میان تمام این فصول، که هر یک برای خود حکایتی خواندنی و شنیدنی است، فقط به آخرین فصل بخش نخست که دربارهء نوروز است میپردازم.
روایت پولاک از جشن نوروز بسیار مفصل و دقیق است. او در ابتدا میگوید که ایرانیان در تاریخ پر فراز و نشیب خود همواره پاسدار نوروز بودند. در نتیجه هیچ سلطان و امیر و پادشاهی نتوانسته است، نوروز را از یاد و خاطرهء این مردم بزداید. خوشبختانه پاسداری از این آیین کهن همچنان ادامه دارد و اکنون که یک و نیم قرن از انتشار سفرنامهء پولاک میگذرد، به رغم مدعیانی که منع عشق میکنند، نوروز همچنان مهمترین و بزرگترین جشن ملی ماست. زیرا در تاریخ این کهن بوم و بر نوروز همیشه پیروز بوده است و خواهد بود. پولاک بر اساس مشاهدات خود میگوید نوروز در زیر آسمان شاد و زیبای ایران جشنی است برای شادی و شادکامی و دربارهء اهمیت این جشن باستانی مینویسد: «جشن سال نو در زندگی عمومی و خصوصی ایرانیان امری است بسیار مهم و از بعضی جهات میتوان آن را با جشن میلاد مسیح در چند کشور اروپایی قیاس کرد. از دو تا سه ماه پیش از عید تهیه مقدمات آن شروع میشود. مقادیر معتنابهی شیرینی در شهرهای اصفهان و یزد ساخته میشود که آن را با کاروانها به سراسر مملکت میفرستند. مصرف شیرینی از حدود تصور و خیال آدمی هم فراتر میرود. اصولاً ایرانیها در هر سن و سالی که باشند، به شیرینی سخت علاقهمندند. اما در نوروز حتی فقیرترین افراد نیز باید انباری از شیرینی داشته باشند. … غیر از شیرینیها باید از میوههایی که آنها را با تردستی تا نوروز تر و تازه نگه میدارند یاد کرد. … بر حسب یک رسم قدیم بر بشقابی جو، گندم عدس و شاهی سبز میکنند، به طوری که چمن کوچکی به وجود آید و آن را مطابق با همان رسم در روز سیزده یعنی آخرین روز عید به کوچه میاندازند» (ص. ۲۵۳).
همانطور که میبینید سنت شیرینی عید و سبزه بی هیچ کم و کاستی همچون گذشته اکنون نیز برقرار است. سایر توصیفهای پولاک از مراسم نوروز نیز به همین منوال است. مثلاً در بخشی از گزارش خود از خانه تکانی ایرانیها در استقبال نوروز مینویسد: «چند روزی پیش از عید به پاکیزه کردن خانهها و «فرش تکانی» میپردازند. تکاندن فرش فقط یکبار در سال انجام میگیرد … روز قبل از عید همه به حمام میروند و سر را حنا میگذارند و ناخنها را رنگ میکنند». (ص. ۲۵۵).
بخش عمدهای از توصیف پولاک، دربارهء آداب و رسوم مفصل دربار ناصرالدین شاه در این زمینه است که نشان میدهد، مراسم نوروز در آنجا با شکوه بسیار برگزار میشده و مخارج فراوانی برایش صرف میشده: «بیست دقیقه قبل از تحویل سال شاه وارد میشود. و چنان لباس سنگین رسمی مرصعی از مروارید، زمرد، یاقوت، بر تن دارد که با زحمت و مرارت زیاد میتواند از جا بجنبد» (ص. ۲۵۶). در ادامه پولاک توصیف مفصلی از لباس گرانبها و تاج و کمربند و بازوبند زرین پادشاه مینویسد، که اگر علاقهمند باشید امروز هم میتوانید مجموعهای واقعی از آنچه او شرح داده در «خزانهء جواهرات ملی» ببینید. بخش عمدهای از آن جواهرات در آنجا نگهداری میشود و برای بازدید عموم باز است.
شرح دقیق مراسم نوروز در دربار بسیار مفصل نوشته شده است که در اینجا فقط بخش اندکی از آن را بازنویسی میکنم و اصل مطلب را باید در کتاب بخوانید. بویژه ترجمهء سلیس و روان استاد جهانداری بر جذابیت این اثر افزوده است و آن را به کتابی آگاهیبخش و خوشخوان بدل ساخته که علاوه بر ارائه اطلاعات تاریخی، از نظر نگارشی نیز بسیار آموزنده است. شرحی که پولاک از کل مراسم نوروز در دربار ناصرالدین شاه می نویسد، شبیه داستانی مستند و همراه با شرح و تفصیل دقیق است. مثلاً چند دقیقه قبل و بعد از لحظهء تحویل سال را این گونه نقل میکند: «حالاست که کمکم لحظهء حساس فرا میرسد. نظامالعلما با محلول طلا بر کاسهای چینی رقم سال نو و زیر آن آرزوی برکت را مینویسد. اکنون دیگر منجمین علامت میدهند و توپ شلیک میشود و منجم باشی رسماً به اطلاع شاه میرساند که سال نو آغاز شده است. بلافاصله روحانیون حاضر و صاحبمنصبان بانگ «مبارک باد» بر میدارند. از طرف مستوفیالممالک کیسههای متعدد از سکههای جدید الضرب طلا و نقره تقدیم شاه میشود. شاه محتوای آنها را روی یک سینی بزرگ نقره میریزد. آنها را با هم مخلوط میکند و به هر یک از حاضران چندتایی از آنها میدهد زیرا گرفتن سکهء نو در هنگام تحویل سال «میمنت» دارد. بر حسب ترتیب اول روحانیون، وزرا، و آنگاه بقیهء حاضران در تالار تکتک به حضور میروند و هر یک در حالی که دو کف دست را گود کرده به هم چسبانده است، عیدی میگیرد … تشریفات «عید تحویل» دو ساعت طول میکشد.». (ص. ۲۵۷).
بعد از گزارش مستند مراسم دربار، پولاک به میان مردم کوچه و بازار میرود و از حال و احوال آنان مینویسد. مردمی که گرد و غبار یکسال را از فرش و در و دیوار خانههایشان زدودهاند، رختهای نو به رنگهای شادِ سبز، آبی و سرخ بر تن دارند و عازم دیدار بزرگان و اقوامشان هستند. شادی در شهر موج میزند و همه به یکدیگر رسیدن نوروز را تبریک و شادباش میگویند. پولاک در این زمینه مینویسد: «جشن که با نوروز آغاز میگردد سیزده روز دوام دارد. در طول این روزها تقریباً همه کسب و کارها تعطیل است. در این مدت همه منحصراً به تفریح میپردازند. از لذایذ خانوادگی برخوردار میشوند یا به دید و بازدید یکدیگر میروند و به هم تبریک میگویند». (ص. ۲۵۷).
سرانجام روایت پولاک از جشن نوروز با توصیفی از آخرین روز آن به این ترتیب به پایان میرسد: «سرانجام روز سیزدهم یعنی آخرین روز عید فرا میرسد. مطابق یک رسم کهن گویا تمام خانهها در چنین روزی معروض خطر ویرانی هستند. به همین دلیل همه از دروازهء شهر خارج میشوند و به باغها روی میآورند. … با این روز دیگر شادیهای نوروز پایان میپذیرد. از نظر کشاورز عید مبداء زمانی است که بر محور آن کار آمادهسازی زمین، بذر پاشیدن و محصول برداشتن را تعیین میکند. وی میداند که این تخم یا آن تخم را بیست روز پیش یا پس از عید باید افشاند. این یا آن درخت را چند روز پیش یا پس از عید باید پیوند زد. روی هم رفته نوروز در زیر آسمان شاد و زیبای ایران جشنی است برای شادی و شادکامی.» (ص. ۲۶۵).
کتاب پولاک را میبندم به نورزی پیروز و فرخنده که پیش روی ماست فکر میکنم. به درختانی که از خواب زمستانی بیدار میشوند، به شکوفههایی که بیتاب شکفتند، به زمینی که دوباره سبز خواهد شد، به بذرهایی که جوانه میزنند، به جوانههایی که میرویند و – به تعبیر زندهیاد اخوان ثالث – به آفتاب شاد صحرایی که نگذارد تهی از خون گرم خویشتن جایی. به آن آفتابی که دواند در رگم خون نشیطِ زندهء بیدار. به نوروز که فکر میکنم توصیف زیبای استاد محمود دولت آبادی را در رمان ارزشمند «جای خالی سلوچ» به یاد میآورم:
««دو برادر دوش به دوش هم میرفتند و خواهرشان به دنبال. میرفتند تا به دشت پا بگذارند. علفه بود. ماه نوروز. آفتاب دیگر سرد نبود. میشد به آن دل بست. زمین دیگر کف پاها را نمیگزید. چهرهها دیگر کدر نبودند یا – دستکم چندان که پیشتر، کدر نبودند. آسمان فراخ بود. آسمان دیگر آن تنگی و کوتاهی را نداشت. روزها بازتر بودند. دشت و بیابان گشادهتر مینمودند؛ و این همه در دل فرزندان سلوچ، واتاب و جای خود داشتند. دلها روشنتر بود. بازتاب زلالی بهار. پاها بیبیم نه، کم بیمتر میرفتند. سرها باد داشت. بهار و جوانی! باد مست بهار، در کلههای خام. … چشمها بازتر، روشنتر و براقتر. بازی شوخ بهارانه در آهوی چشمها. بازی شوخ آهوان در بهار دشت.» (ص. ۱۸۷)
امید آنکه نوروزتان همراه با سلامتی، سعادت و شادمانی باشد و از خاطرههای خود از سفرهای نوروزی نیز بنویسید. اکنون که ما پس از ۱۵۰ سال، سفرنامهء ادوارد پولاک را میخوانیم، هیچ بعید نیست آیندگان نیز خاطرههای ما را ۱۵۰ سال آینده بخوانند! پس در نوشتن این خاطرهها تردید نکنید.
منابع
پولاک، یاکوب ادوارد (۱۳۶۱) سفرنامهء پولاک: ایران و ایرانیان». ترجمهء کیکاووس جهانداری. تهران: انتشارات خوارزمی.
درود بر شما
ممنون که این کتاب را معرفی کردید؛ حتما باید آن را خواند تا از زبان یک غیرایرانی با بخشی از تاریخ و آداب و رسوم کشورمان آشنا شویم.
اجازه بدید کتابی را که امروز خواندم به دوستان پیشنهاد کنم: کتاب “شما که غریبه نیستید” داستان زندگی (به خصوص کودکی) هوشنگ مرادی کرمانی. فراز و نشیبهایی که این بچه روستای سیرچ طی میکنه تا از اون هوشوی شیطون و تخس، استاد داستان نویس امروز، هوشنگ مرادی کرمانی را بسازه.
یکی از دوستان این کتاب را در گروه بحث معرفی کردند تا در ایام عید بخوانیم. چاپ اول کتاب سال ۱۳۸۴ منتشر شده، ولی از آن داستانهایی است که فکر نمیکنم هیچ وقت جذابیت خودشو از دست بده.
سلام و درود
کتاب خوب و جالبی باید باشد. در شبهای بخارا، در شب “ادوارد پولاک” مترجم کتاب زنده یاد مرحوم کیکاوس جهانداری حضور داشتند. یادشان گرامی باد.
به راستی که سفرنامهها کمک شایان و نقش بسزایی در شناخت فرهنگ، آداب و رسوم ملل مختلف ایفا می کنند. حتما این سفرنامه را باید خواند، بویژه که فصلی از کتاب در بارۀ نوروز نوشته شده است.
ممنون که این کتاب باارزش را معرفی کردید.
آقا من از شما متشکرم که میخوانید و خلایق را در دانسته های جدید خود شریک میکنید. من شخصا قدردان شما هستم که بی توقع به توزیع آگاهی می پردازید و دیگران را هم تشویق میکنید.نوشتن ها شما خودش یک سفر است و شما همیشه ما را به خود همراه میکنید. آقا من از شما تشکر میکنم
استاد گرامی
با درود
نوشته های شما همیشه مرا بوجد می آورد و هرچند کوتاه مرا به دنیای دیگری می برد. خیلی خوشحالم که حداقل هفته ای یک بار شما را در کلاس میبینم و از تجربه های دلنشینتان استفاده می کنم.
سبز و سربلند باشید
سلام استاد.خیلی زیبا و تاثیرگذار بود.مرسی.