پیش در آمد
در شماره دوم نشریه محترم عطف، مطلبی تحت عنوان “قله دکترا و فوق لیسانسیه های تک دیفرانسیل: از راه غربیان تا چاه غریبان“ چاپ شده بود که نقش دیفرانسیل را در عالم کتابداری و اطلاعرسانی تشریح کرده بود. در این مطلب، بنده قصد دارم دیفرانسیل نصب شده بر دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری در آن مقاله را به موتور و بدنهای متصل نمایم و این دانشجویان را سوار بر مرکبی نمایم، باشد که برخی از چال و چولههای عالَم کتابداری و اطلاعرسانی را هویدا ساخته و از در چاله افتادن اهل این علم جلوگیری نمایم که از قدیم گفته اند:
“چو میبینی که نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینی گناه است”
آغاز سخن
رسمی که این سالها بر صنایع کشورمان، علیالخصوص، صنعت بهجتاثر و مبارکقدم خودروسازی سایه افکنده و ما تقریبا به آن خو کردهایم و هر چند وقت یکبار منتظر قدوم مبارک یکی از این اولاد ناقصالخلقه صنعت خودرو کشور هستیم، رسم “خودروبندی” است. رسمی که نام خودروسازی را بیمعنی کرده و بهتر است با نام “خودروبندی” از آن یاد کنیم. مراد از این رسم، خودروهایی است که سرهم میشوند و چیزکی ناچیز از ساخت را با خود یدک میکشند و بیشتر ملقمهای از خوشی و ناخوشی اصحاب خودروی کشور هستند. یعنی مثلا اگر خودروساز شریف سرکیف بودهاند، محصول به بازار آمده اندکی قابل تحمل مینماید؛ اما وای به روزی که عیال مربوطه این تکنو ورکرهای یکی یکدانه، با آنان از سر جنگ در آمده باشد یا صاحبخانهی صاحبجان، عرصه را بر آنها تنگ کرده باشد، دیگر محصول حاصله که زمانی خودرو نام داشت را نمیتوان نگاه کرد، چه برسد به سوارشدن بر آن. و دلسوختگان بینوایی که مدتهای مدیدی در سودای خودرویی ملی پولی را قرض کرده و اصطلاحا خوابانیدهاند تا با تصاحب خودرویی دلچسب، بخت خوابیدهی خود را بیدار کنند، از ته دل حسرت همان چارپایانی را میخورند که بی دغدغهی کارت سوخت و روغن و بنزین، سواری میدهند و کلی هم وفاداری خرجت میکنند.
بگذریم، غرض این بود که صنعت خودروی کشور، رسمی را مرسوم کرده که بر مبنای آن هراز چند گاهی، قطعات و سیستمهایی به دردبخور یا به دردنخور، از خودروهای ملی و غیرملی را میگیرند و سرهم کرده و در اتاقی که شکل صندوق عقب یا کاپوت آن کمی تغییر کرده میچپانند و نام خودروی جدید و ملی و طراحی مبتنی بر خواست مشتریان و چنین و چنان بر آن مینهند. و این تازه آغاز ماجراست.
چندی بعد همین خودرو طراحی شده ملی، در ورژنهای آبشندار، رنگهای گران و ارزان و سفارشی و غیرسفارشی هم عرضه شده و مدتی نبض بازار خودروی کشور را تمام و کمال به دست میگیرد. حال عملکرد این خودرو و اینکه آیا این قطعات با هم هماهنگ هستند و اینکه این قطعات در یک سیستم مناسب با هم ترکیب شدهاند و سیستم با اتاق میخواند و اینکه این اتاق و سیستم و قطات اصلا برای منظور درستی طراحی شدهاند یا خیر؟ دیگر به هیچ کس مربوط نیست.
از نمونههای بارز این وصلتهای نامبارکِ اتاق و سیستم و قطعات، میتوان به پیکان پژویی، پیکان آردی، پیکان روا، رنو پیکی و پژو sd206 و …. اشاره کرد. و از نمونههای بارز ناهمسانی درونی خودروی می توان به “پیکان پژویی” و “پیکان RD” اشاره کرد. در اولی که مولود آزمایش و خطای اولیه بود، موتور پژو بر روی اتاق پیکان قرار گرفته بود و در دومی، موتور پیکان بر روی اتاق پژو قرار گرفته است. در اولی آنقدر موتور قوی و اتاق سبک بود که دیگر کسی قادر به کنترل آن نبود و اغلب این خودروها بر اثر سرعت بیش از حد دچار سانحه می شدند. در دومی، موتوری ضعیف بر روی اتاقی سنگین قرار گرفته که دیگر خودرو نای حرکت ندارد.
سر آمد همه این طفول ناقصالخلقه، که زایدهی قوهی تخیل فوق بشری صنعت خودروی کشور بوده، هم همان پیکان RD خودمان است. خودروی ارزشمندی که حاصل وفاداری دیرینهی قوم ایرانی به سنتهای عصر حجری خود و یادگارهای جامانده از پیشینیان است. خودرویی که میخواست بر تئوری غلط شکاف فناوری در کشور خط بطلان بکشد و پر صلابت بگوید: “پیکان! ای نیای غریزم. آرام بخواب، که ما بیداریم”.
اگر بخواهیم مثالی از ادبیات فولکوریک خودمان برای این خودروی معزز بیابیم به “پز عالی و جیب خالی میرسیم”. خورویی که ظاهری بس فریبنده دارد و اگر کسی علایم و نشانههای ناقصالخلقگی این طفل نوظهور صنعت خودرو را نداند، آن را یک پژوی GLXفرانسوی بینظیر فرش کرده و برای راکب خودرو، شان و منزلتی در حد راکب GLX اصل قایل میشود. زیرا اکنون چنین باب شده که “خودروی هر کس معرف شخصیت اوست”. همه نیک میدانند که اگر چه همه اجزای یک خودرو مهم هستند و در کیفیت آن تاثیرگذار؛ اما برخی قسمتها مانند موتور، گیربکس، دیفرانسیل و در نهایت اتاق، جزء ارکان یک خودرو بوده و چیزی که نام نوع خاصی از خودرو را ماندگار میکند در همین اصول نهفته و مابقی فروع خودرو هستند. و اینها تمام آن چیزهایی هستند که یک خودروی RD، سالها در طلب آن واله و سرگردان است؛ و صرفا به داشتن آنها در یک اتاق مدِ روز مباهات می کند.
مغز سخن
القصه، غرض از ذکر این همه صغرا و کبری و آسمان و ریسمان به هم دوختن، مددجویی از اعجاز تفکر استعاری برای تشبیه و تشریح بخشی از عالم کتابداری و اطلاعرسانی کشور بود. اگر در عالم کتابداری و اطلاعرسانی خودمان کمی دقت و کنکاش به خرج دهیم متوجه شباهتهای فراوان نسلی از کتابداران نوظهور، به خودروهایی از نسل و مشابه RD میشویم. همانگونه که ذکر شد، این خودروها ظاهری فریبنده و پرطمطراق، اما باطنی نه چندان همسنگ ظاهر و اتاق خود دارند. این کتابداران محترمِ معزز نیز از چنین خصیصهای برخوردارند. یعنی واجد مدرکی خوش رنگ و لعاب مانند فوق لیسانس و دکتری هستند و پز و ادعایی چند برابر همین مدرک دارند، اما باطن و دانش و سوادی فرسنگها دورتر. افرادی که به مدد پول و بیماری نظام آموزشی کشور که سراسر همت و هدف خود را کمیت صرف قرار داده، وارد دانشگاهی شدهاند و به لطایفالحیلی صاحب مدرکی شده اند و حال که از در دانشگاه بیرون آمده اند، دیگر خود را هم به سختی به جا میآورند. ناگفته نماند روزهای اولی که از دانشگاه فارغ شده بودند، چون هنوز خردک خاطراتی از تقلبها و تحقیقات کپی و پیستی و سر استاد شیره مالیدنهایشان به یاد داشتند، چنین مالیخولیایی نداشتند. و تلاش میکردند کمتر در انظار عموم از نوع علمی ظاهر شوند؛ چرا که میدانستند “پسته بی مغز چون در وا کند رسوا شود”. اما به مرور زمان که آن خاطرات گرد فراموشی گرفت و در چند محفل خانوادگی، آنها را آقا یا خانم دکتر صدا کردند، آرام آرام امر بر خودشان نیز مشتبه گشته و بر باورشان مینشیند که زیبنده نیست این مدرکی که آنها را با خود میکشد، صاحبی نالایق و بی سواد داشته باشد. به همین دلیل به دنبال راه و روشهایی می گردند که بلکه بتوانند خود را همسنگ مدرک و تیتر خود کنند و چون مایه و بنیادی از سواد موجود نیست، مجبور میشوند حواشی بسازند که اصل را هم تحتالشعاع قرار دهند. و چون خود مبدع این حاشیهها هستند و تمامی فکر و ذکر خود را در آن راه خرج میکنند، به امپراطور آن حاشیهها بدل گشته و گوی سبقت از همگان میربایند و به جای نوشتن اسم مار، شکل مار را میکشند که عوام و طایفه هم جنسشان را بیشتر خوش میآید.
اتفاقا این گروه انسانهای به ظاهر فرهیخته، بسیار هم حساس و نکتهبین در حول و حوش خود هستند. چنانکه اگر گوشه آقا یا خانم دکتر آنها سائیده باشد و کسی با تاکید لازم آن را ادا نکند، روزگارش سیاه است. آری این کتابداران محترم که زاییده نظام بیمار آموزشی هستند، اغلب هر چند وقت یکبار، دستی هم به اتاق پژویی خود میکشند و با طرح ایدهها و افکار به ظاهر بنیادی و انقلابی خود، تلاش در کتمان ریبزدنهای موتور خود دارند؛ همین است که یک روز بر نام رشته میتازند و روز دیگر تلاش دارند تا خطی سیاه و مرزی ستبر بین کتابداری اطلاعرسانی بکشند، و دیگر روز کتابخانه دیجیتالی را از بن و بنیاد از کتابخانه معمولی سوا میکنند و خلاصه هر روز سازی نو کوک کرده و عرصه کتابداری کشور را به جولانگاهی برای لاییکشی و دستیکشی تبدیل می کنند.
این کتابداران مکرم، همانند همان خودروی RD که تناسب و تعادلی بین قطعات و سیستم و اتاق خود ندارد، نیز قادر به برقراری تعادل در بین افکار، دانش و مدرک خود نیستند. امروز حرفی را میزنند و گاه حتی به انتهای روز نرسیده آن را نقض کرده و یا چند روز بعد میبینیم عقیده ای را ابراز می دارند که گاه نه تنها مناسبتی با آن ایدهی قبلی ندارد که کلهم اجمعین ناقض آن است. و این بطلان عقیده خودی، نه بر سبیل نو شدن علمی است، که از بیبنیگی علمی و بی ثباتی دانش ایشان بر میخیزد.
جان سخن
به هر حال، کتابداران RD که تعدادشان رو به افزایش است، افرادی هستند که از نظر ژست و پز و عنوان و مدرک (یعنی اتاق)، هیچ کم ندارند و همه اسباب تظاهر و تفاخر را یکجا و مجتمع دارند؛ اما از نظر دانش و علم و اخلاق علمی (یعنی موتور) دریغ از یک ارزن.
سلام
کاملا موافقیم مخصوصا خیلی از این تشبیه زیبا و بجا لذت بردیم
از طرف جمعی از خوانندگان عطف