مقاله ای از هیورلند (۲۰۰۷) را ورق می زدم که به این نقل قولها از گارفیلد (۱۹۷۵) و میکسا (۱۹۹۸) در مقایسه ملویل دیوئی و بلیس برخوردم : گارفیلد اظهار نظر می کند که “دیوئی یک کاسبکار بود، ولی کارش در مقایسه با بلیس خیلی عمیق نبود. … و نظام رده بندی دیوئی بیشتر نیازهای یک مدیر کتابخانه را برآورده می سازد تا اینکه به نیازهای کاربران توجه کند“. میکسا نیز می نویسد: “این نظام بیشتر رویای مدیران کتابخانه ها به نظر می رسد تا رویای استفاده کنندگان از کتابخانه” . و هیورلند ادامه می دهد ” این نظام برای کمک به استفاده کنندگان کتابخانه طراحی نشده بلکه برای به حداقل رساندن بار کار کتابخانه ها ، و بسیار محافظه کارانه طراحی شده است“… ” به عبارتی به خاطر حفظ انسجام درونی ، در ویرایش های مختلف آن،همواره از به روز رسانی آن با نیازهای جامعه جلوگیری کرده است. کاربر با این رده بندی نمی تواند به ارتباط درستی از دانش ها و رشته ها به یکدیگر دست یابد، ولی مدیر یک کتابخانه می تواند نظامی را در اختیار داشته باشد که در آن کتابها دارای رده بندی خاصی هستند مانند بسیاری کتابخانه های همطراز که هم در رایانه ها قابل جستجو هستند و هم در قفسه ها ، کتابها امکان بازیابی خواهند داشت و مدیر هم می تواند در بکار گیری کتابدار، یک متخصص رده بندی دیوئی استخدام کند و کارش را پیش ببرد. پس می بینیم که این نظام رده بندی بیش از هر چیزی به منافع حرفه ای توجه کرده است، تا منافع کاربران کتابخانه ها .”
در اینجا به هیچوجه قصد نقد دیوئی و طرفداری از بلیس و تایید یا رد هیورلند، میکسا و حتی گارفیلد را ندارم و حتی برعکس آن نمی خواهم از ملویل دیوئی دفاع کنم. نه، به هیچوجه! چیزی که باعث اشاره من به این مطلب شد، صرفا عبارت دفاع از منافع حرفه ای در برابر منافع کاربران بود و اینکه ما چقدر حق داریم که یکی از این دو را بر دیگری ترجیح دهیم. به علاوه بحث منافع بخشی و منافع شخصی نیز وجود دارد که باید آن را نیزدر برابر منافع کاربران و حتی در برابر منافع حرفه ای هم قرار دهیم.
از بعد نظری حرفه نیاز به شناخته شدن دارد و برای این کار به همبستگی حرفه ای نیاز داریم . باید در کنار هم دست به حرکتهایی بزنیم که جامعه ما را ببیند ، در مبانی نظری میگویند که انجمن های حرفه ای لازمه اینگونه حرکت ها هستند. ودر مبانی عملی بسیاری بی تحرکی و عدم به روز رسانی خود را پشت ایراد گرفتن به انجمن حرفه ای پنهان می کنند و با توصیه و حتی تهدید تلاش می کنند از پیوستن افراد به انجمن حرفه ای تا حد ممکن جلوگیری نمایند
در این جا ملاحظه می کنیم که گارفیلد و دوستان با نظری که بار مثبتی در آن نیست در باره دیویی سخن می گویند. ولی من می خواهم برخلاف ایشان به این موضوع بار مثبت بدهم و بگویم که در اواخر قرن نوزدهم بها دادن به منافع حرفه دربرابر منافع کاربر، چیزی که در قرن بیستم نفی می شود، مثبت بوده و به انسجام حرفه کمک می کرده است. من هنوز از منافع فردی و منافع بخشی حرفی نمی زنم که گاهی در کشور خودم و در پایان دهه اول قرن بیست و یکم به منافع کاربران و منافع حرفه ای همه ترجیح داده می شود.
فرضیه من این است که در مرحله ای، بها دادن به منافع حرفه ای و پای بندی اهل حرفه به همه اصول حرفه ای ، باعث ارتقاء جایگاه و منزلت حرفه در جامعه می گردد و شاید پس از آن کتابداران بتوانند منافع کاربران را بهتر از گذشته تامین نمایند و حتی آن را به منافع حرفه ای خود هم ترجیح دهند. همکاران ارتدکس من بر این فرضیه خرده نگیرند، من رجاء واثق دارم که حفظ منافع کاربران مهمترین عامل بالا رفتن منزلت اجتماعی کتابداران است، لیکن بیائیم و با این فرضیه حرکت کنیم که در آستانه سال ۲۰۱۱ میلادی (یادتان باشد که دیوئی رده بندیش را در ۱۸۷۶ تدوین و ارائه نموده است)، ما در ایران درمرحله ای هستیم که باید منافع حرفه ای را کاملا در نظر داشته باشیم و اگر جایی منافع کاربرانمان را فدای منافع حرفه ای کردیم خرده نگیریم و حالا به این سوال پاسخ دهیم : آیا ما منافع حرفه ای را بر منافع بخشی و منافع فردی ترجیح می دهیم؟ خوب منافع حرفه ای ما کجاست؟این سوال خود میتواند مورد پرسش قرار بگیرد که حرفه ای در کدام بافتار؟ نظری یا عملی؟
از بعد نظری حرفه نیاز به شناخته شدن دارد و برای این کار به همبستگی حرفه ای نیاز داریم . باید در کنار هم دست به حرکتهایی بزنیم که جامعه ما را ببیند ، در مبانی نظری میگویند که انجمن های حرفه ای لازمه اینگونه حرکت ها هستند. ودر مبانی عملی بسیاری بی تحرکی و عدم به روز رسانی خود را پشت ایراد گرفتن به انجمن حرفه ای پنهان می کنند و با توصیه و حتی تهدید تلاش می کنند از پیوستن افراد به انجمن حرفه ای تا حد ممکن جلوگیری نمایند. چرا؟ چون حرفهای تازه معمولا در انجمنهای حرفه ای زده می شود؟ چون انجمن ها تنها نمایندگان (حتی از نوع بی رمق آن) کتابداری مملکت در بسیاری از نقاط ایران است که با سیاستهای نظام آموزشی فعلی پر از فارغ التحصیل و فارغ از هرگونه محیط حرفه ای هستند، و تنها حلقه ارتباطی بسیاری از کتابداران در شهرهای دور و نزدیک دریافت همان خبرنامه انجمن است. چون تنها انجمن و شاخه های آن بوده اند که در این سالها تازه های حرفه را در قالب کارگاههای آموزشی و سخنرانیهای علمی در گوشه و کنار کشور معرفی کرده اند. در انجمنهای حرفه ای بزرگ و شناخته شده کشورهای معتقد به اصول حرفه ای و علمی، همه اختلاف نظرها در سطح انجمن مطرح می شود و از نتایج مجادلات و تضارب افکار درون انجمن است که منافع حرفه تامین می گردد، نه یک عده از بیرون انجمن و بصورت غیر منسجم و پراکنده و عده ای درون انجمن، در مورد منافع حرفه (مقدم بر منافع کاربران هنوز فرض اول من است) و آن هم بصورت غیر مستقیم صحبت کنند.
در تعریف تفاوت حرفه و شغل می گوئیم که شغل یا اشتغال کاری است که می تواند به امرار معاش یک فرد در جامعه کمک نماید ولی در تعریف حرفه بلافاصله تخصص عنوان می شود، و برای تخصص نیاز به آموزشهای نظری و عملی داریم. و مهمترین نکته این خواهد بود که آموزشهای ما دردی از دردهای جامعه را دوا کند و خلاصه مطلب کارایی داشته باشند. همزه ما قبل مفتوح در دوران ذخیره و بازیابی گوگلی طنزیست است که در کلاسهای فهرستنویسی ما گفته می شود، آنگلو امریکن هم رسما برچیده شد و آر دی ای آمد، چند معلم دلسوز در این سالها با پیش نویس های آر دی ای حرکت کردند که امروز و با آمدن ویرایش نهایی رسما در کلاسهای درس خود به دانشجویان بگویند قواعد توصیفی برای سازماندهی دیگر کافی نیست؟ سازماندهی عصر گوگل، قواعد توصیف و دسترسی می خواهد. از رساله باربارا تیلت بیش از ۱۵ سال می گذرد، روابط کتابشناختی را حالا باید از رساله تیلت بگیریم یا از ملزومات کارکردی ایفلا یا از آر دی ای و همه اینها در جهت منافع کاربران. به این گفته ی باربارا تیلت توجه تان را جلب می نمایم. در مجموعه سازی که به غلط در رئوس دروس آن را با عبارت وارداتی توسعه مجموعه تغییر داده اند، انگار بی توجه مانده ایم که سه چهارم مجموعه سازی ما در دوران چاپی و نیمی از مجموعه سازی ما در دوران الکترونیک از خرید منابع حاصل می شود و کتابداران همه جا با تاجری به نام ناشر سرو کار دارند که گزینه دسترسی آزاد هم دست پرورد کتابداران در مبارزه با همین تاجران بوده است. اما ما از مبانی تجارت الکترونیکی چه می دانیم که آموزش دهیم، از مقوله ای به نام “خرید بزرگ” (Big Deal) به دانشجو ها چه می آموزیم که برای ورود به بازار کار آنها را آماده کنیم. کدامیک وقتی که تقبل می کنیم که این آموزش را برگزار کنیم ورقی سطحی به تازه های حوزه می زنیم. اشاعه اطلاعات هم راهی غیر از آنچه ما در دوران تحصیلمان می خواندیم شده است. من نزدیک یکسال پیش که به عبارت اپکها دیگر مرده اند ، برخوردم، دو سه بار آن را خواندم که چشمم اشتباه ندیده باشد ولی نه قضیه جدی بود، فهرستهای برخط کتابخانه ای(اپک) دیگر قادر به ادامه کار خود نیستند، مگر بتوانند جستجوی منابع داخل کتابخانه (فیزیکی و مجازی – چاپی و الکترونیکی) را همزمان با جستجوی منابع در دیگر پایگاهها و وبگاهها همزمان و در یک محیط انجام دهند. منافع حرفه ای ما این است که در خدمت بکارگیری شیوه های نوین باشیم. به صرف اینکه جزوه ای هست امتحانی از همان جزوه هست و نمره ای داده می شود و دانشجویی واحدی را می گذراند، مساله آموزش انجام نمی شود. یادتان باشد ، هفت سال پیش هم نوشتم، بچه های کوچک ایرانی امروز جستجو در گوگل را میدانند همان که خودشان میگویند گوگلیدن!. هم سن و سالهای من که حتما و مطمئن هستم که نسل بعد از من هم که دیگر پسر و دخترهای ۱۲ سال به بالا دارند، هر وقت نمی توانند در شبکه مطلب خودشان را پیدا کنند، از فرزندان خود کمک میگیرند. حالا که با وجدان خودتان تنهائید (از چند نفر استثناء بگذرید) منصفانه بگوئید که درست می گویم یا نه؟ . ما اساتید محترم درس ذخیره و بازیابی اطلاعات نمی توانیم در شبکه به خوبی این نوجوانان جستجو کنیم، آنوقت چگونه میتوانیم نیاز بازار کار را تربیت کنیم؟ فکر نمی کنید کاربرانی که خود با شرایط قرن بیست و یکم بزرگ شده اند ، به تربیت شده های ما چگونه نگاه می کنند؟ و آیا کارکرد تربیت شدگان ما منافع حرفه ای ما را تامین می نماید؟ هنوز هم برخلاف گارفیلد و هیورلند فرض من منافع حرفه ای است و از منافع کاربران حرف نمی زنم.
ما اساتید محترم درس ذخیره و بازیابی اطلاعات نمی توانیم در شبکه به خوبی این نوجوانان جستجو کنیم، آنوقت چگونه میتوانیم نیاز بازار کار را تربیت کنیم؟ فکر نمی کنید کاربرانی که خود با شرایط قرن بیست و یکم بزرگ شده اند ، به تربیت شده های ما چگونه نگاه می کنند؟
از بعد مدیریتی و اجرائی نیز در مبانی نظری حرفهای بسیار خوبی زده می شود که من نباید با آنها حوصله شما را سر ببرم، چون حتما ختم به نصیحت می شود و باز باید بگوئیم که البته واضح و مبرهن است که اخلاق حرفه ای پایه و اساس کار اجرایی کتابداران در محیط کتابخانه و نیز رهنمود مدیران برای اداره کتابخانه هاست و به قسم نامه بقراط باید قسم بخورم که کتابدار باید چنین و چنان عمل کند ولی در مبانی عملی و کارکردی ! به یاد مباحثه بین سه کودکی بیفتم که از پدرانشان می گفتند که پدر من وکیل مجلس است و قانون می نویسد، دومی گفت که پدر من قاضی است و از قوانین حمایت می کند و مردم را بر اساس قوانین کنترل می کند، سومی گفت پدر من پاسبان است و با یک اسکناس تلاش نویسنده و حامی قانون رابر باد میدهد. ولی من به آن آژان محترم اعتراض دارم. من کارم را خوب انجام می دهم ولی کار ضعیف او آبروی حرفه ای مرا هم می برد. به کلیشه های هر حرفه ای فکر کنید و ببینید می توان از کلیشه ها فرار کرد؟ سخت است ولی شدنی است. البته لازم است به همه کلیشه های دیگری هم که اطرافتان هستند توجه کنید و از آنها هم دوری کنید. در بعد اجرا باید استانداردهای حرفه خود را بشناسید و خود را به آن نزدیک کنید. منافع حرفه ای شما آنجاست. و آنجا هم باز به مجموعه ای در هم تنیده برخواهیم خورد که رفتار کتابدار محترم ما در محیط کاری تحت تاثیر چه چیزهایی است؟
دوستان من در ابعاد خرد و در مسایل اجرایی باید نگاه وارونه خود را تصحیح کنند. چند مثال عینی که شخصا تجربه کرده ام را مینویسم تا قضیه روشن تر شود. آیا من حق دارم از کتابدارم در برابر دانشجویی که به او اعتراض می کند روی در نوشته اید ساعت کار ۸ تا ۲۰ ، چرا ساعت ۱۹و۳۰ دارید تعطیل می کنید دفاع کنم؟ اگر نکنم کتابدار عزیزم از من دلخور می شود که می گوید شما منافع حرفه ای را فدای کاربران کرده اید. با این تعریف از منافع حرفه ای کلا من زیر سوال شما هم هستم چون این رفتارم با فرض اولم هم جور در نمی آید. جوابی ندارم که بدهم.
فهرستنویس من که در دانشگاه فقط ایزو نویسی یاد گرفته است و به آنچه به عنوان اصول به او آموزش داده اند (این در حالی است که مطلب استانداردی به او آموزش داده باشند!!)، تنها به عنوان جزوه ای برای امتحان آخر ترم به آن نگاه کرده و در محیط حرفه ای در کتابخانه و با تاسی به همکلاسی سابقش هرچه از هر جا رسیده در فهرست رایانه ایش کنار هم گذاشته وعدم انطباق سیاستهای کتابخانه کنگره و کتابخانه بریتانیا برایش مهم نبوده، چه چیزی در اختیار کاربرانش و نسل بعد کتابداران می گذارد؟ من به وضوح می بینم که نسل بعد از راه رسیده و قرار است که داده های ما با قواعد و اصول نوین ، از استاندارد های قبلی به استانداردهای جدید در سریعترین وقت ممکن تبدیل شوند و به قالب جدید وارد شوند، تکلیف من با این فهرست ها که بیشتر به کلاف در هم تنیده ای شبیه هستند تا فهرست چیست؟ دانشجویان همین الآن اگر این مطلب را بخوانند حتما می پرسند مگر این فهرستننویسی نیست که ما می کنیم؟ چند نفر از معلمان فهرستنویسی واقعا خود فهرستنویس هستند، فهرستنویسی کرده اند و با فنون و ریزه کاریهای ذخیره اطلاعات، خارج از کتابها و جزوه ای شیک و تر و تمیز آشنا هستند. می گویم که ایزو نویسی را می شود در یک جلسه به همه دیپلمه ها هم یاد داد، به من می گویند که شما باید از کارشناسان حرفه کتابداری دفاع کنید و برای کار ایشان باید در اولویت باشند. ولی برای من “کارشناسان کتابداری” و “دارندگان مدارک کتابداری” دو مقوله کاملا متفاوتند. کارشناسان کتابداری منافع حرفه ای مرا حفظ می کنند، حتی اگر مدرک دانشگاهیشان کتابداری نباشد ولی بسیاری از دارندگان مدارک کتابداری در بسیاری موارد نمی توانند منافع حرفه ای کتابداران را محفوظ نگهدارند که هیچ، به این منافع ضرر هم می رسانند. بیگناهانی که جز گذراندن واحدهای مبتنی بر جزوه و آن هم در شمایل “تاریخ فهرستنویسی” بجای فهرستنویسی ،” تاریخ مجموعه سازی” (ببخشید توسعه مجموعه) بجای مجموعه سازی، و “تاریخ ذخیره و بازیابی” بجای درسهای روز این حوزه کاری نکرده اند و فردای امتحان هم جزوه ای را که به زحمت از شرش رها شده اند به هوا پرتاب کرده اند و نفس راحتی کشیده اند. اساتید ما باید متوجه خطر از دست رفتن رشته و حرفه باشند، بخش عمده ای از آنچه ما مدعی آن هستیم ، همین الآن در رشته های فناوری اطلاعات و مدیریت اطلاعات تدریس می شوند و آن هم با ابزار روز. منافع حرفه ما اینک در دست شما است، خیلی بیشتر از دست آحاد حرفه و رعایت اخلاق حرفه ای در محیط کار. از شما می خواهیم در انتخاب اساتید منافع بخشی را به دور بیندازید و حتما شایستگی مدرسان را وجهه نظر بلند خود قرار دهید.
آخر سخن ، سوی دیگر: نظام آموزشی
قصه ای مشهور است که شاید در این نوشته مصداق پیدا کند. می گویند زمانی که خروشچف در شوروی به قدرت رسید ، برای حفظ سیستم و آبروداری ،شروع به نقد و طرد سیاست های استالین کرد. و در این باره هیچ کم نگذاشت. او احتمالا معتقد بود که سیستم مشکلی ندارد و همه مشکلات مربوط به شخصیت استالین بوده است و بس. می گویند یک روز که در مکانی به سخنرانی و نقد گذشته مشغول بود ،یکی از درون جمعیت از فرصت سکوتی که پیش آمده بود استفاده کرد و فریاد زد:” تو که این حرفا را می زنی،آن روز که استالین همین بالا می ایستاد و این اشتباهات و جنایت ها را که می گویی مرتکب میشد تو کجا بودی؟” و خروشچف فوری بر میگردد به جمعیت و با فریاد می پرسد چه کسی بود؟ …و سکوت محض فضا را گرفته بود، و کسی جواب نداد و بعد با خونسردی ادامه داد: ” من آنروز همین جایی بودم که تو حالا هستی!”
حالا حکایت من است! چون واقعا اگر از من نیز در همان شرایط بپرسید چه کسی بود ، من سکوت خواهم کرد. و همه این تقصیرها را می اندازم به گردن فرد تا سیستم را از زیر ضرب بیرون بکشم ، چون در غیر این صورت سیستم خودم را زیر ضرب خواهد کشید که من طاقت و توانش را ندارم . و با همه محافظه کاری من اذعان می کنم که نظام آموزش عالی ما بیمار است و تا اندازه ای سیاست زده.و اصولا سیاست بر فرهنگ در کشور ما تاثیر میگذارد. شعار گسترش دانشگاهها بر رفتار همه اساتید ما تاثیر داشته و در بسیاری موارد باید از عبارت اساتید بیگناه برای رساندن منظور استفاده کنیم. اساتید بیگناه ما در گروهها دور هم جمع می شوند ومعین میکنند که برای مثال گروه ما توان جذب ۱۰ دانشجوی کارشناس ارشد دارد اما به ناگاه از وزارتخانه پیغام های متفاوت میرسد و دست آخر نیز در دفترچه انتخاب رشته متوجه می شوند که باید پذیرای چهل دانشجوی کارشناسی ارشد و دو تا سه برابر هم دانشجوی کارشناسی برای تنها یک نیمسال باشند!. معلمان ما در گروهها محدود و در بسیاری موارد مجبورند در یک نیمسال نزدیک به دو برابر موظفی درس تقبل کنند. به اینها پایان نامه ها را هم اضافه کنید و ببینید، آیا شدنی است؟ از اساتید چه انتظاری داریم؟ درس بدهند؟ خودشان درسهای جدید را بخوانند؟ پایان نامه هدایت کنند؟ مقاله علمی پژوهشی بدهند؟سفر مطالعاتی بروند؟ در سمینارها و همایش های رنگ به رنگ صندلی های جلو را اشغال کنند؟ و…..واقعا دیگر چه کاری مانده است که برای آنها در نظر بگیریم؟
این مشکلات را که نظام آموزشی بر گروههای کتابداری تحمیل کرده، با همه وجود درک می کنیم و می فهمیم ، چیزی که از گروهها تقاضا می کنیم، ترجیح منافع حرفه ای با توجه به صحبتهای بالا و بسیاری حرفهای ناگفته ای است که خود بهتر به آنها وقوف و اشراف دارند. آنچه که می خواهیم ترجیح منافع حرفه ای بر منافع بخشی و شایسته سالاری است. آموزش با کیفیت و روزآمد شاید مهمترین راه تامین منافع حرفه ای کتابداران در مقطع کنونی کشور ماست. جایی که تهدیدات جدی رشته های همجوار به خوبی در پیش دیدگان ما خود نمایی می نمایند. این مسئولیت اساتید ما و انجمنهای حرفه ای ما در به روز رسانی اهل حرفه و تامین منافع دراز مدت آنها و از این قبل منافع کاربران است.
از جناب آقای عمرانی که با صدایی بلند و رسا، درد دل بسیاری از کتابدارانی که همواره به وجدان خود رجوع می کنند و آن را لگدمال نمی کنند، بیان کردند. شاید همه ما با مطالعه و مشاهده بحث های جدید کتابداری که بیشتر در حوزه های علوم مدیریت و فناوری اطلاعات می چرخد، بارها از خود پرسیده ایم که: کجای این مطالب از رشته های دیگر به عاریت گرفته نشده است و این مطالب مال خود رشته است؟
با توجه به آنچه که سرور گرامی، جناب آقای عمرانی اشاره کرده اند: “اساتید ما باید متوجه خطر از دست رفتن رشته و حرفه باشند، بخش عمده ای از آنچه ما مدعی آن هستیم ، همین الآن در رشته های فناوری اطلاعات و مدیریت اطلاعات تدریس می شوند و آن هم با ابزار روز….” جای این سوال باقی است که: پس ما کتابداران در این میان چه کاره ایم؟ برویم دروس این رشته ها (مدیرت اطلاعات و فناوری اطلاعات) را بخوانیم؟ پس بهتر این نیست که اصلا برویم این رشته ها را بخوانیم؟؟؟؟
امیدوارم که خود آقای عمرانی در فرصت های بعدی به این موضوع نیز بپردازند…