به مناسبت انتخاب کتابگذار اعظم جدید، شورای دژنبشت در محل سالن مشورتی تشکیل شده است تا امرای بخش های مختلف ضمن عرض تبریک، گزارشی از بخش متبوعه خویش ارائه نمایند.
بوقچی دژنبشت: امیرالامراء تاج الکتابگذاران و الکتابداران، فخر الکتب و المکاتب، شیر بی همآورد عرصه فرهنگ و دانش گستری، دارنده ردا و جامه مَهتری حضرت کتابگذار اعظم روحی فداه وارد می شوند.
(در این لحظه کتابگذار اعظم به همراه یاشار الدوله خراسانی رئیس اداره فرهنگ همایونی وارد سالن مشورتی دژنبشت می شوند. تمام امرای دژنبشت از جا بر می خیزند و تعظیم می کنند. با اشاره دست کتابگذار اعظم همه بر سر جای خود می نشینند)
بوقچی دژنبشت : حضرت یاشارالدوله خراسانی ریاست اداره فرهنگ همایونی سخن پراکنی می فرمایند.
یاشارالدوله رو به بوقچی می کند و فریاد می زند: کلپاسه! سخن پراکنی چیه؟! مو سخنرانی می فرمایُم.
بوقچی دژنبشت: ببخشید! جنابشان سخنرانی می فرماییییییییییییییییییییند.
یاشارالدوله: حالا شد ببو! (آنگاه رو به حضار می کند و لبخند چندش آوری بر لب می آورد و می گوید): البته مِدِنین! مو قصد سخنرانی نِدِرُم! مو فقط اومدم این یره گه کتابگذار اعظم جدید رو بِزِتان معرفیش کُنُم. شما هم سعی کُنِن بچه های چموشی نباشِن و گوش به حرفش بِدِن و گرنه با خود حضرت همایونی طرف مِرِن! بعدا نگن نگفتی یره ها؟! حالا یکی یکیتان ور بزنن این یارو (با اشاره دست به کتابگذار اعظم) بیشتر بشناستتان!
بوقچی دژنبشت اشاره به یکی از حضار می کند و فریاد می زند: جناب فهرست الممالک رئیس بخش فهرست سازی دژنبشت همایونی سخنرانی می فرمایند.
یاشارالدوله رو به بوقچی می مند و با تمسخر می گوید: موگوم احمقی می گی نه! آخه لبو جان این یارو که سخنرانی قرار نیست بِکُنه! تو چلقوز چرا یاد نمی گیری؟
بوقچی دژنبشت (با شرمندگی): پس قربان! ایشان قرار است چه غلطی بفرمایند؟
یاشار الدوله: هااااااا! ایشان قِراره سخن پراکنی کنه چُقُک جان!
بوقچی دژنبشت (با عصبانیت): جناب فهرست الممالک رئیس بخش فهرست سازی دژنبشت همایونی سخن پراکنییییییییییی می فرمایند.
فهرست الممالک دست به ریش پرپشت و با هیبت خود کشیده و می گوید: بنده از بزرگان و امرای مجلس اجازه می طلبم که با شعر کوتاهی که تقدیم به کتابگذار اعظم می کنم سخنان خود را آغاز نمایم.
تو را من در چراغ دیدگانم ناز می بینم
و همچون مانکنی زیبا تو را خوش ساز می بینم
تو را من چون دیوئی یا عمو رانگا (اشاره به رانگاناتان)
پر از فکر و پر از پیچیدگی، پر راز می بینم….
حضار (همه با هم): به به! به به! احسنت …
فهرست الممالک: خدمت کتابگذار اعظم عارضم که بخش فهرست سازی دژنبشت با دراختیار داشتن سه فهرست نگار قراردادی و ساعتی، کلهم کتب موجود در مملکت پهناور همایونی را فهرست سازی کرده و شما در این مملکت کتابی را نمی توانید بیابید که توسط این اداره مفخه فهرست سازی نشده باشد! جناب ما فرصت را مغتنم شمرده و از این تریبون اعلام می دارد که هر کس کتابی بیاورد که توسط اداره جلیله ما فهرست سازی نشده باشد می تواند از جناب کتابگذار اعظم پاداش ورزشکاران طلایی بازی های آسیایی گوانگژو را دریافت دارد. دقت بفرمایید فرمودیم پاداش ورزشکاران طلایی بازی های آسیایی گوانگژو و خدای نکرده این پاداش با پاداش پژوهشگران برتر مملکتی که پشیزی بیش نبود اشتباه گرفته نشود!
یاشارالدوله: بسه بسه! برو از جیب همایونی خودت بذل و بخشش کن یره! رفیق مو رو تهنا و بی صاحب گیر آوردِن می خواین همین اول کاری دخلش رو بیارِن؟! کور خوندین! نفر بعدی ور بزنه …
بوقچی دژنبشت: جناب مجموعه ساز و مجموعه گستر کبیر کارگزارالدوله بَلغمی ریاست بخش مجموعه چاق کنی بفرمایید.
کارگزارالدوله: بنده ضمن خیرمقدم و عرض تبریک و تهنیت به جان جانان کتابگذار اعظم جان از ایشان رخصت می خواهم تا راجع به بخش خود، آمار و ارقامی ارائه کنم. ما در این مدت با جذب بیش از ۲۰ میلیون کتب در اشکال متنوع اعم از پوستی، کدکس، طومار، پارشمن، لوح گلی، پاپیروس و …. موفق شده ایم به بهترین نحو به به فربه سازی مجموعه همایونی مبادرت ورزیم بدانگونه که قفسه های دژنبشت همایونی حالیه به حالت انفجار و انسداد رسیده و دیگر جایی برای کتب جدید متصور نمی باشد …
یاشارالدوله: ای خاک بر سرت بشه وزغ! حالا ما این کتابایی که از عثمانی کش رفتیم رو کجا جاش کنیم؟ الانه که مِگن دیجججیتال میججیتال اومده. برو از اونا بستون به جای اینکه کاغذپاره در درگاه همایونی روی هم تلمبار کنی! بسه دیگه حالمون رو خفن گرفتی! بعدی ور ور کُنه!
بوقچی دژنبشت: جناب بوقچی الدوله ریاست بخش روابط داخله، خارجه و سخن پراکنی دژنبشت همایونی بفرمایند!
یاشارالدوله: احمق جان! خودت رو می گی؟
بوقچی: خانزادم!
یاشارالدوله: نِمخواد! حوصله مان از مزخرفات شما سررفت!
بوقچی: اما قربان! تذهیب الملک رئیس بخش مخطوطات، داده میرزا رئیس بخش اطلاع رسانی، شیرزاه بانو رئیس بخش مطبوعات، سیاق خان رئیس بخش اسناد خطی و سایر بزرگان دژنبشت در نوبتند تا اظهار چاکری خویش را به سمع و نظر شما و کتابگذار اعظم برسانند!
یاشارالدوله: ما به چاکری و نوکری قبولِشان دِریم یره جان! جان تو حال و حول ندرُم دِگه! از کتابگذار اعظم هم مِخوام قال قضیه رو بکنه و حرفش رو بزنه ختمش کنیم …
کتابگذار اعظم با نگاهی خشن و با هیبت به جمع کرده و سینه خود را صاف می کند. آنگاه با دست علامتی می دهد. پس از علامت کتابگذار اعظم، نوکران طبق هایی که پر از جام های نوشیدنی است وارد مجلس می کنند. آنها در برابر هر کدام از حضار به جز یاشارالدوله و کتابگذار اعظم یک جام از این نوشیدنی ها می گذارند. پس از انجام این عملیات کتابگذار اعظم رو به جمع می کند و می گوید: من از شما مِخوام اون چشماتان را ببندن و با یه نفس این جام رو سر بِکِشن!
حضار با تعجب به هم نگاه می کنند ولی به خاطر اطاعت از فرمان کتابگذار اعظم دیدگان خود را می بندند و شروع به سرکشیدن مایع درون جام می کنند. به ناگهان صدای داد و ضجه جمع، مجلس را آکنده می سازد و حضار با بی تابی جام ها را به روی میز پرت کرده و به شدت سرفه و داد و فریاد می کنند. کتابگذار اعظم رو به جمع کرده و با عصبانیت فریاد می زند: به قول این رفیق شفیقُم یاشار الدوله! آخه کلپاسه ها! چقک ها! شما که نمِتِنن یه جام چای داغ رو سر بِکِشن چرا این همه از خودتان قمپز و تعریف و تمجید الکی در مُکنِن؟ اینو بدونن وزغ ها! تعریف و تمجید مخصوص جناب مویه که در برابر سریر همایونی این جام رو سر کشیدُم و تازه بعد از اون هم هی بادگلو مِزَدُم و شادی مِکردُم! برِن که شماها خیلی کار داره تا مثل مو متخصص بِشِن. باید روی کله پوکتان خیلی خیلی کار بُکُنم. (آنگاه رو به یاشار الدوله می کند و می گوید): خدائیش دخلمون دراومده! ……………….. (سپس دوباره رو به حضار می کند و می گوید): ولی مو بِراتان برنامه ویژه ای دِرُم.! واستید تماشا کُنِن… !
سلام مثل همیشه جالب و دلنشین .موید و سرفراز باشید