مقدمه
آیا تاکنون فرصتی برای تورق آثار رشتههای همجوار با حوزه تخصصی خود داشتهاید؟ منظور از رشتههای «همجوار» علومی است که پیوندهای مفهومی و موضوعی متعددی با یکدیگر دارند و معمولاً در یک دانشکده گردهم آمدهاند. مثلاً اگر دانشجوی جامعهشناسی هستید در کتابخانه دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی به عنوان مجلهها و کتابهای سایر رشتههای این دانشکده نیمنگاهی داشتهاید؟ اگر این فرصت برایتان پیش آمده باشید احتمالاً از شباهتهای فراوان میان موضوعهای این رشتهها کمی شگفتزده شدهاید. این شگفتی کاملاً طبیعی است، چرا که اغلب ما بر این باوریم هر یک از رشتههای دانشگاهی مباحث و موضوعات خاص خود را دارند و بهتر است در کار هم دخالت نکنند. شاید به همین دلیل است که بسیاری از پژوهشگران نیز در فرایند پژوهش معمولاً جستجوی خود را فقط به منابع تخصصی رشتهی خویش محدود میکنند. گویی آنان میخواهند تمام مسائل و مشکلات را فقط در حصار حوزهی پژوهشی خود حل کنند. چرا که میان خود و سایر رشتهها مرزهایی میبینند که آنچه آن سوی این مرز است به آنها ارتباطی ندارد. اما واقعیت این است که مرزهای میان رشتههای علمی بیش از آنکه جوهری و ماهوی باشند، مصنوعی و قراردادی هستند. دانش بشری ماهیتی به هم پیوسته و در هم تنیده دارد و در کلیت خود موجودیتی یکپارچه است. البته کشیدن این مرزها به دلیل گسترش دانش بشری در چند قرن اخیر اجتنابناپذیر بوده است. چرا که دیگر عمر کسی کفایت نمیکند در همه یا حتی چند رشته تحصیل کند. به همین دلیل معرفت علمی به شاخهها و حوزههای مختلف تقسیم شده تا امکان پرداختن عمیقتر به وجوه مختلف پدیدهها فراهم شود. از قضا ما کتابداران نیز مسئولیت عمدهای از این دستهبندی را بر عهده گرفتهایم و حاصل کار هم تاکنون بسیار خوب بوده است.
پس به این ترتیب دانش بشری به اجزاء و شاخههای فرعی تفکیک شده تا امکان بیشتری برای رشد و شکوفایی آن فراهم شود. بسیاری از دستاوردهای علمی نیز محصول همین «تخصصگرایی» است و تردیدی در ضرورت و سودمندی آن وجود ندارد. اما به نظر میرسد افراط در تخصصگرایی میتواند آن را به «تخصصزدگی» تبدیل کند. در نتیجه مرزهای میان رشتهها به دیوارهای بلندی تبدیل خواهد شد که حاصل آن ساخت دژهای نفوذناپذیر رشتههای مختلف است. در درون هر یک از این دژها گروهی از متخصصان مشغول کارند و ارتباط چندانی با ساکنان سایر دژها ندارند. به سخنی دیگر روی دیگر سکهی تخصصگرایی محرومیت از استعداد کلنگری و جامعیتی است که برای ارتقاء بینش و نگرش پژوهشگران لازم است. در تعبیری دیگر، تخصصگرایی مثل شمشیر دولبهای است که از قضا دو لبهی آن نیز بسیار تیز است. این شمشیر برشی از دانش را در اختیار متخصصان قرار میدهد که گرچه در عمق این دانش نفوذ کرده، اما بسیار نازک و باریک است. محصول این برش همچون قطعهی تیز و نازکی است که از بدنهی فربهای جدا شده که در عین کارآمدی از بسیاری از خواص بدنهی اصلی بیبهره است. حتی میتوان ادعا کرد که اگر فرصتی برای توسعه همزمان نگاه جزءنگر و کلنگر فراهم شود، محصول آن به مراتب کارآمدتر خواهد بود.
البته هدف این یادداشت به هیچوجه نفی تخصصگرایی نیست. بلکه نویسنده فقط قصد دارد به کاستی تخصصزدگی از نگاه معرفتشناختی اشاره کند. نوشته حاضر کوششی است برای تبیین عواقب ناشی از این تخصصزدگی که آن را در دو عارضه تحت عنوان «حرمان اطلاعاتی» و «نزدیکبینی معرفتی» معرفی میکند. البته موضوع مطرح شده در اینجا بحث تازهای نیست و به اعتبار اینکه به چگونگی کسب شناخت و دامنه آن مربوط می شود، در مباحث معرفتشناسی بارها مطرح شده، و در اینجا فقط با عناوین تازهای و در عرصهی پژوهشهای علمی بازخوانی میشود.
«حِرمان اطلاعاتی» چیست؟
تنوع رشتههای دانشگاهی از یک سو و انبوهی اطلاعات منتشر شده از سوی دیگر موجی از «تخصصگرایی» در میان محققان ایجاد کرده است. امتیازهای فراوانی که تخصصگرایی برای رشد دانش به ارمغان آورده است، مانع توجه به کاستیهای آن و پیامدهایش شده است. شاید نخستین کاستی این رویکرد ایجاد شکاف و فاصله میان علوم مختلف بوده است که در اثر آن محققان هر یک از رشتهها خود را از دانش موجود در شاخههای دیگر بینیاز دیدهاند. اما این یک احساس بینیازی کاذب بوده که فقط آنان را از شناخت دقیقتر محروم ساخته است. یک محرومیت پنهان و خودخواسته که یادداشت حاضر آن را «حرمان اطلاعاتی» مینامید. معنایی که از واژه «حرمان» در این ترکیب مد نظر است «بینصیبی» و «بیبهره ماندن» است و در تعریف آن میتوان گفت:
«حرمان اطلاعاتی به معنای بینصیب ماندن خودخواسته از اطلاعات مفید و در دسترس است. در چنین شرایطی افراد نیازمند به اطلاعات به رغم وجود منابع مفید، به دلایل مختلفی بر این باورند که مخاطب این منابع نیستند و نیازی به مراجعه به آنها ندارند. حرمان اطلاعاتی محصول پیشفرضهای غلطی است که جویندگان اطلاعات را از مراجعه به برخی منابع باز میدارد. بر اساس این پیشفرضها آنان بدون جستجو و مطالعه، این منابع را کاملاً بیارتباط با نیازشان ارزیابی میکنند. در حالی که بر خلاف این پیشداوری اطلاعات موجود به درجات مختلفی مرتبط با نیازشان است و در شناخت واقعیتها بسیار مفید خواهد بود.»
«حرمان اطلاعاتی به معنای بینصیب ماندن خودخواسته از اطلاعات مفید و در دسترس است. در چنین شرایطی افراد نیازمند به اطلاعات به رغم وجود منابع مفید، به دلایل مختلفی بر این باورند که مخاطب این منابع نیستند و نیازی به مراجعه به آنها ندارند
البته توجه به دو نکته در این تعریف بسیار مهم است. نخست آنکه حرمان اطلاعاتی با «فقر اطلاعاتی» متفاوت است. فقر اطلاعاتی در شرایطی رخ میدهد که به هر دلیل اطلاعات مورد نیاز یا تولید نشده یا در دسترس نباشد. اما در حرمان اطلاعات هیچ محدودیتی در دسترسی به اطلاعات وجود ندارد. فقط نوع نگاه و نگرش افراد است که آنان را از این اطلاعات محروم میسازد. در یک مثال روشن اگر پژوهشگری در زمینه «اضطراب کتابخانهای» تحقیق میکند، با فرض اینکه این یک موضوع صرفاً در حوزه کتابداری و اطلاعرسانی است به کتابها و مقالات روانشناسی مراجعه نکند، دچار حرمان اطلاعاتی شده است. چرا که تاکنون انبوهی از آثار مفید درباره مفهوم و انواع اضطراب منتشر شده است.
البته همیشه شناسایی حرمان اطلاعاتی به این سادگی نیست. چرا که بسیاری از موضوعات با عناوینی معرفی میشوند که ماهیت و دامنه آنها برای شنونده چندان آشکار نیست. از آنجا که یادداشت حاضر صرفاً به طرح این موضوع در عرصه پژوهش اختصاص یافته است، در مجموع عوامل زیر در بروز حرمان اطلاعاتی در فرایند پژوهش نقش دارند که عبارتند از:
- بیگانگی با مطالعه غیر تخصصی (مطالعه آزاد)
- عدم توجه به بافت در مطالعه یک پدیده
- ناکارآمدی یا عدم تناسب برخی از روشهای پژوهش در بررسی پدیده مورد مطالعه
بیگانگی با مطالعه غیر تخصصی (مطالعه آزاد): بیتوجهی به منابعی مفید، اما خارج از دایره تخصصی افراد، به هر دلیل که رخ دهد خساراتی به دنبال خواهد داشت. البته این به معنای کماهمیت بودن مطالعه تخصصی نیست. اما متاسفانه برخی از محققان بر این باورند که حجم اطلاعات منتشر شده در رشتهی تخصصی آنان به حدی زیاد است که حتی فرصت مطالعه آنچه که در این آثار تخصصی منتشر میشود ندارند، چه رسد به مطالعه آزاد! البته تردیدی در درستی بخش نخست این باور وجود ندارد، و کسی منکر انبوهی روزافزون انتشارات نیست. امروزه هیچ محققی مجال مطالعه حتی درصد ناچیزی از آنچه در زمینه تخصص وی چاپ میشود ندارد. اما این بهمن و آوار اطلاعات مجوز معتبری برای ترک مطالعه نیست. چرا که این دو مقولههای متفاوتی هستند. انبوهی منابع در یک رشته تخصصی به معنای بینیازی صاحبان آن تخصص از دانش عمومی نیست. بویژه اگر خواننده توانایی برقراری پیوند بین موضوعهای مختلف را داشته باشد، سودمندی این مطالعه آزاد به مراتب بیشتر خواهد شد.
متاسفانه برخی از محققان بر این باورند که حجم اطلاعات منتشر شده در رشتهی تخصصی آنان به حدی زیاد است که حتی فرصت مطالعه آنچه که در این آثار تخصصی منتشر میشود ندارند، چه رسد به مطالعه آزاد!
عدم توجه به بافت در مطالعه یک پدیده
تقریباً هر پدیده یا رخداد مورد بررسی، بویژه پدیدهها و رخدادهای فرهنگی و اجتماعی، در درون بافت[۱] مشخصی شکل میگیرد و فقط در درون آن بافت با معناست. بر همین اساس رویکرد بافتمدار[۲] امروزه طرفداران زیادی دارد. شناسایی بافت و تحلیل آن گاه از شناخت خود پدیده مهمتر است. منصوریان (۱۳۹۰) در تعریف بافت مینویسد:
«بافت مجموعهای ممزوج و در هم تندیده از عناصر و مولفههای پیدا و پنهانی است که بر پدیده مورد مطالعه و ویژگیهای آن تاثیر متقابل دارد. منظور از «تاثیر متقابل» این است که پدیدهی مورد مطالعه در هر بافت، خود جزئی از اجزاء سازندهی همان بافت است و وجود آن نیز خود بر شکلگیری بافت موثر خواهد بود. بافتها معمولاً ماهیتی بسیار سیال و پویا دارند. بویژه در مطالعات علوم انسانی و اجتماعی میزان این پویایی بسیار زیاد است. چرا که بافتهای مورد مطالعه در این حوزهها از لایههای متعدد و عناصر فراوان تشکیل شدهاند که با تغییر هر یک از آنها تحولی در کلیت بافت ایجاد میشود. آنچه در نهایت بافت را میسازد برآیند تاثیر همه عوامل سازندهی آن است. اما این برآیند چیزی بیش از مجموعهای بیارتباط از عناصر منفصل است که در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند. درست مثل آلیاژی متشکل از چند عنصر مستقل شیمیایی که خواصی بسیار متفاوت با تمام عناصر سازنده خود دارد. چرا که حاصل ترکیب این عناصر موجودیت تازه میسازد که هرچند متاثر از ویژگیهای عناصر سازنده آن است اما در نهایت خود ماهیتی مستقل دارد. فرآیند «تحلیل بافت» به معنای شناسایی لایهها و عوامل موثر بر شکلگیری بافت است.»
بنابراین بافت ابعاد و لایههای مختلفی دارد و برای شناخت هر یک نیاز به ابزار خاصی است که بعید است تمام این ابزارها در یک رشته جمع شده باشد. مثلاً محققی که در زمینه «موفقیت تحصیلی فرزندان کارگران خارجی مهاجر» تحقیق میکند برای رسیدن به درک بهتر از این پدیده به مجموعهای از نظریهها در جامعهشناسی، علوم تربیتی، روانشناسی، تاریخ، و زبانشناسی نیاز خواهد داشت. چرا که پدیده مورد مطالعه در این تحقیق برآیندی از مهاجرت، آموزش، یادگیری، زبانآموزی، پذیرش اجتماعی است که هر یک از مباحث یکی از این رشتههاست.
ناکارآمدی برخی از روشهای پژوهش
گاهی نیز این حرمان ممکن است «حرمان روششناختی» باشد. به این معنا که پژوهشگر خود را به روش معمول و مرسوم تحقیق رشتهی خود محدود کند، در حالی که پرداختن به آن موضوع از طریق روشهای موجود در رشتههای دیگر بسیار موثرتر خواهد بود. مثلاً پژوهشهای کمّی که در آن پژوهشگر از قبل متغیرهای مستقل و وابسته را انتخاب کرده است، گاهی زمینهساز بروز این حرمان روششناختی است. چرا که پژوهشگر بجای آنکه نگاهی جامع و کلنگر به موضوع تحقیق داشته باشد، خود را به یکی از وجوه خاص آن محدود کرده است. شاید به همین دلیل است که امروزه دوره مطالعات اثباتگرا (پوزیتویستی) در مطالعات علوم انسانی و اجتماعی تقریباً سپری شده یا در حد تمرین پژوهش برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی باقی مانده است. چرا که پژوهشگران دریافتند رویکرد اثباتگرا پاسخگوی بسیاری از پرسشها نیست.
«نزدیکبینی معرفتی» چیست؟
در دراز مدت حرمان اطلاعاتی به تدریج منجر به عارضه دیگری در تحقیق میشود که میتوان آن را «نزدیکبینی معرفتی» نامید. در تعریف این مفهوم میتوان گفت:
«نزدیکبینی معرفتی به معنای نگاه یکجانبه و محدود در بررسی پدیدهها یا رخدادهای مورد مطالعه است. این ناتوانی از عدم توجه به وجوه متعدد آن پدیدهها و محدودیت در گستره و عمق نگرش به چیستی و چگونگی آنها ناشی میشود. اما در این مورد خاص ناتوانی و محدودیت ایجاد شده بیش از آنکه ناشی از نقصان در دانش موجود باشد، در اثر عدم برخورداری از آن است.»
به سخنی دیگر نزدیکبینی معرفتی نوعی جهل خودخواسته است. چرا که امکان دیدن وجوه مختلف پدیده یا رخداد مورد بررسی وجود داشته، اما فردی که این بررسی را انجام میدهد خود را از دانش موجود محروم ساخته است. شاید به این دلیل که اساساً نیازی به جستجوی دانش از زاویهای دیگر را در خود احساس نمیکنند و یافتههای حاصل از بررسیهای موردی را تعمیم میبخشد. شاید پژوهشگرانی که هنوز در تحقیقات خود بر کاربرد مطلق روشهای پوزیتویستی کمّی اصرار دارند، بیشتر از دیگران در معرض این خطر باشند. بویژه وقتی پژوهشگر در بررسی یک پدیده که تحت تاثیر دهها عامل پیدا و پنهان است، مطالعه خود را به سنجش و اندازهگیری یک یا چند متغیر محدود میکند، عملاً خود را بینیاز از توجه به وجوه دیگر آن پدیده میداند.
«نزدیکبینی معرفتی به معنای نگاه یکجانبه و محدود در بررسی پدیدهها یا رخدادهای مورد مطالعه است. این ناتوانی از عدم توجه به وجوه متعدد آن پدیدهها و محدودیت در گستره و عمق نگرش به چیستی و چگونگی آنها ناشی میشود. اما در این مورد خاص ناتوانی و محدودیت ایجاد شده بیش از آنکه ناشی از نقصان در دانش موجود باشد، در اثر عدم برخورداری از آن است.»
سخن پایانی
بدیهی است که یادداشت حاضر یک برش بسیار سطحی و مقطعی از دشواریهای فرایند ساخت معرفت علمی است. موضوعی که وجوه مختلف آن قرنها موضوع بحثهای معرفتشناسی بوده است که مبانی فلسفی و نظری آن به مراتب فراتر از معلومات محدود نویسنده و حجم مختصر این یادداشت است. هدف از آن فقط طرح این موضوع بود که: در یک مطالعه در یک رشته مشخص بهتر است خود را فقط و فقط به منابع همان رشته محدود نکنیم، و گاهی از مخازن دانش رشتههای همجوار نیز بهرهمند شویم . دانشی که به سهولت در اختیار ماست و ما نباید با برچسب فریبندهی تخصصگرایی – که شکل افراطی آن تخصصزدگی است- خود را از آن محروم میکنیم. در این راستا پژوهشهای بینرشتهای بسیار الهام بخش هستند. مطالعات بینرشتهای محققان را به کار گروهی و همچنین بررسی مسائل علمی از وجوه مختلف ترغیب میکند و شاید گام موثری در کاهش حرمان اطلاعاتی و نزدیکبینی معرفتی باشد. چرا که وقتی از منظر علوم مختلف به یک پدیده بنگریم امکان رسیدن به شناخت جامعتر و دقیقتر فراهم خواهد شد. البته لازم به یادآوری است که نوع و میزان ارتباط رشتههای مختلف نیز بسیار متفاوت است و بسته به موضوع تحقیق در هر پروژه تحقیقاتی تعداد و تنوع این پیوندها یکسان نیست. از سوی دیگر صحبت از حرمان اطلاعاتی در این یادداشت و تشویق پژوهشگران به مراجعه به متون رشتههای دیگر در چارچوب همین پیوندها معنی مییابد. بنابراین، بدیهی است که نمیتوان انتظار داشت که مثلاً پژوهشگران حوزه جامعه شناسی در تحقیقات خود به کتابهای بیوشیمی مراجعه کنند! بنابراین وجود حداقل ارتباطات موضوعی پیشنیاز تبادل بین رشتهای است.
منابع و یادداشتها
منصوریان، یزدان (۱۳۹۰) تحلیل بافت در تعامل انسان و اطلاعات. مجله الکترونیکی عطف. دوره ۲، شماره ۲، برخط دسترسپذیر در: http://www2.atfmag.info/1390/05/16/interaction-2 (آخرین بازدید: ۱۷ مرداد ۱۳۹۰)
[۱] Context
[۲] Contextual Approach
قابل توجه بعضی سردبیران و داوران نشریات کتابداری !
بحث جالب و مفید است . توجه به حوزه های همجوار و دوری جستن از یکسو نگری و تاکید بیش از حد بر یک دانش (ان هم دانشی که خود در بهترین حالت ناقص در اختیار داریم) منطقی بنظر نمی رسد. نویسنده ضمن توضیح مناسب و مختصر آنچه که قصد بیان آن را دارد ، نا خواسته خود در دام تخصص زدگی افتاده است. بیان این جمله که” امروزه دوره مطالعات اثباتگرا (پوزیتویستی) در مطالعات علوم انسانی و اجتماعی تقریباً سپری شده یا در حد تمرین پژوهش برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی باقی مانده است.” با دیدگاه بیان شده همخوانی ندارد. اتفاقاً گسترش روشهای آماری و شیوه های کنترل متغیر ها به دقت و کاربرد روشهای کمی منجر شده است. در ضمن هیچ پژوهشگر کمی نه می تواند و نه ادعا کرده که با کنترل چند متغییر و بررسی رابطه بین متغیر ها به شناخت کامل و نهایی دست یافته و حاصل کار خود را مطلق و این است و جز این نیست می داند. در بسیاری از حوزه ها مثلاً در بخش ارزیابی های مربوط به عملکرد و یاارزشیابی های در مقیاس بزرگ، و در پژوهش های آزمایشی روش های کمی حرف اول را میزنند. اگر اصل را بر استفاده از تخصص های مختلف و مرتبط بگیریم و اگر با نگاهی باز به قضایا نگاه کنیم، همچنانکه تمرکز بر یک تخصص به تخصص زدگی منجر می شود ، تاکید بر یک روش برای پژوهش نیز ما را در گرداب روش زدگی گرفتار می سازد. با در نظر گرفتن مساله و ماهیت موضوع پژوهش می توان بهترین روش برای بررسی موضوع و مساله را شناسایی و به کار گرفت. آنچه که ما را در انتخاب روش هدایت می کند موضوع و مساله پژوهش است. پس از قبل نمی توان برای تمام موضوعات پژوهشی نسخه پیچید و مورد استفاده قرار داد. بهمین دلیل در موارد بسیار ترکیب دو جهان بینی پوزیتویستی و تفسیرگرایی یا به عبارتی دو رویکرد کمی و کیفی بهتر از هر یک از این دو رویکرد به تنهایی است.
حرف آخر آنکه ، نوشته دوست ارجمند د کتر منصوریان ، همانند سایر کارهای علمی وی با اضافه کردن بهره گیری از روشهای مختلف پژوهش در کنار بهره گیری از حوزه های مختلف دانش بشری و مرتبط درست و منطقی خواهد بود.
از استاد بزرگوارم جناب آقای دکتر کیامنش بسیار سپاسگزارم که ضمن مطالعه دقیق این یادداشت نظر ارزشمند خویش را در این زمینه مرقوم فرمودند. با ایشان کاملاً موافقم که ترکیب دو رویکرد کیفی و کمّی بهترین راهکار برای رسیدن به شناخت بیشتر در خصوص پدیده مورد مطالعه است و اعتراف می کنم که ارزیابی اینجانب در خصوص سپری شدن دوره مطالعات پوزیتویستی در این حوزه تا حدودی شتابزده بوده است. در پاسخ فقط می توانم بگویم که: «حافظ آن ساعت که این نظم پریشان می نوشت طایر فکرش به دام اشتیاق افتاده بود». شاید اینجانب نیز در خلال نگارش این یادداشت و در هنگام قضاوت میان کارآیی دو رویکرد کمّی و کیفی دچار چنین شوق و اشتیاقی بودم که حاصل آن این ارزیابی شتابزده شده است. به هر حال از ایشان بسیار سپاسگزارم که این نکته مهم را یادآوری فرمودند. قطعاً در نوشته های بعدی به این نکته مهم توجه خواهم کرد.
در مورد حرمان اطلاعاتی به نظر می رسد که عنوان با محتوای کمی متفاوت باشد. زیرا چیزی که مصداق حرمان اطلاعاتی گرفته شده است به نوعی عدم یافتن و دسترسی است در حالی که حرمان به گونه ای تاسف و پشیمانی را در پی دارد. وقتی کسی مطلبی را ندیده قاعدتا پشیمانی هم ندارد. برای این حالت که در مقاله توصیف شده است، “غریب بینی اطلاعاتی” را پیشنهاد می کنم. البته بازهم شاید چندان مناسب نباشد. اما با همفکری می شود تکمیل ترش کرد.
با همه این اوصاف، طبق معمول آقای دکتر منصوریان موضوع خلاقانه و ابتکاری را طرح کردند که جای خرسندی دارد. خلاقیت شما مستدام باد.
با سلام و عرض وقت بخیر
مثل همیشه جالب و تامل برانگیز بود. به نظر من بحث مطرح شده می تواند یکی از آفات پژوهش به شمار آید که در صورت عدم دقت و توجه لازم، هر پژوهشگری را می تواند مورد تهدید قرار دهد.
شاید بهترین راهکار برای فرار از این آفت، پناه بردن به “پشت بام پژوهش” باشد! اگر پژوهش را همان کاخ آرمانی ساخته شده به دست پژوهشکر بدانیم، پشت بام پژوهش، تنها جاییست که از آن نقطه می توان به همه زوایا احاطه داشت.
وقتی از پشت بام پژوهش به اطراف نگاه کنیم مطمئنا چیزهایی را خواهیم دید که اگر در حیاط پژوهش می بودیم هرگز نمی دیدیم!
با سپاس فراوان از استاد ارجمند جناب آقای دکتر منصوریان
قلبی آرام و اندیشه ای بارور داشته باشید
در پناه حق
دوست دارم پژوهشی در زمینه ذخیره و بازیابی اطلاعات رشته های موضوعی ارتباطات و روابط عمومی داشته باشم
مثل همیشه از خواندن نوشته های شما که گواه صمیمیت نوشتاری تان است لذت بردم. فقط به نظرم شما وقتی قلم به دست می گیرید، ناخودآگاه از آنچه در محیط ناموزون آموزشی با آن درگیرید، فاصله می گیرید. منظورم رخدادهای عینی و ملموس است: بیسوادی های شگفت انگیز، کپی کردن های ملال آور پایان نامه ای، سرگردانی های دانشجوئی بر سر انتخاب استاد مشاور و راهنمای دلخواه و بعد سیاست کاری های متداول برای تامین نظرها و سلیقه های استادان نه از سر آگاهی و متقاعد شدن بلکه برای گذشتن از پیچ پایان نامه ضمن حفظ موازین عافیت طلبی و امن عیش! و خلاصه ده ها و صدها مساله ناگوار آموزشی و پژوهشی که حتما همه دانشگاهیان و دانشجویان به گونه ای با آن درگیرند و ازآن رنج می برند. یک روز همین آقای سردبیر محترم عطف مطلبی راجع به مخاطب شناسی نوشت که منظورش من بودم و یک نکته از مطلبش این بود که نویسنده و گوینده باید بداند و چه بسا مشخص کند برای که می گوید و می نویسد. ظاهرا مخاطب اصلی عطف بیشتر جامعه کتابداری است. دست کم برداشت من چنین است. بنابراین وقتی شما میدانید که خواننده شما غالبا کتابداران اند، خوب است در لابلای نوشته هایتان گاهی اشاره ای هم به برخی مثال ها و نمونه هائی که در تجربه های آموزشی و پژوهشی تان با آن ها روبرو شده اید بکنید. بهرحال مقاله مطبوع شما به نظرم کمی کم نمک بود و با این که این روزها غذای کم نمک خوردن به سلامت نزدیک تراست، اما همه خوانندگان شما هم قرار نیست رژیم غذائی داشته باشند.