کتابداری که “سو و شون” را به سیمین دانشور معرفی کرد!

کتابداری که “سو و شون” را به سیمین دانشور معرفی کرد!

گفتگو یا سید کاظم حافظیان رضوی

مقدمه:

از روزی که اولین نمره ی  خبرنامه انجمن کتابداری را دبیری کردم او را میشناسم. از اعضای هیات مدیره انجمن بود و همیشه هم در جامه ی خزانه دار!  خیلی وقت است که میخواهم پای صحبت هایش بنشینم.. آخرین باری که همدیگر را دیدیم در مجلسی بود که مرکز دائره المعارف اسلامی در اردیبهشت ماه برگزار کرده بود تا جایزه ی” بنیاد دکتر ایرج افشار ” را به استاد احمد منزوی هدیه کند. در آن مجلس از جماعت کتابدار ، من تنها سه تن را دیدم. یکی کامران فانی،یکی پوری سلطانی و دیگری  سید کاظم حافظیان رضوی. فی المجلس گفتگوی کوتاهی هم شد به گمانم و ایشان هم استقبال کردند  ولی هر بار سنگی و سدی ناخواسته این گفتگو را به تاخیر انداخته است. گفتگویی که میتوانست بسیار بلند تر از اینها باشد و هیچ عجیب نیست که زودتر از آنکه دیر شود باز هم به سراغش بروم و باقی ناگفته هایی را که در خزانه ی ذهن! دارد جویا شوم ودر لباس  یک گفتگو به میهمانی دل و ذهن شما بفرستم. او در انجمن خزانه دار بود و مفتخر به “خزانه داری” ! برای اینکه میگفت رانگاناتان هم خزانه دار بوده است!( این را در یک گفتگوی کوتاه سالها پیش به من گفته بود ) و به گمان من سید کاظم حافظیان رضوی  در کتابداری ایران هم هنوز هم خزانه دار است، خزانه ای که مظروفش سکه و ریال و دلار نیست اما پر از خاطرات یکسر شنیدنی و آموزنده و بی جانشین است!

او متولد دهم دی ماه یکهزار و سیصد و سی و دو ، در شهر مشهد ، در محله عشرت آباد است. دوره ابتدایی را که شش سال بود در مدرسه آذربایجان در بازار قالی فروش ها میگذراند  و در دبیرستانهای نصرت الملک ملکی ، خسروی و بازرگانی تا مقطع دیپلم در مشهد درس میخواند. بعد هم برای ادامه تحصیل در رشته کتابداری راهی پایتخت میشود و در دانشگاه تهران تا پایان دوره کارشناسی ارشد علوم کتابداری و اطلاع رسانی تحصیل میکند .او  از سال ۱۳۵۶ تا ۱۳۶۳ مسئول کتابداری در انستیتو علوم تغذیه ای و صنایع غذایی ایران ،  از سال ۱۳۶۳ تا ۱۳۷۱ رئیس کتابخانه و انتشارات علمی موسسه تحقیقات واکسن و سرم سازی رازی ، از سال ۱۳۷۲ تا ۱۳۸۲ قائم مقام مرکز اطلاع رسانی و خدمات علمی جهاد سازندگی و از سال ۱۳۸۳ لغایت ۱/ ۳/۱۳۸۶ با عنوان مدیر کل مرکز اطلاعات و مدارک علمی کشاورزی مشغول فعالیت بوده است. به اینها اضافه کنید تدریس در دانشکده شهید بهشتی در سال ۶۱که تاکنون ادامه داشته است و همواره در دانشگاههای تهران،شهید بهشتی،علامه، الزهرا و آزاد به عنوان استاد مدعو تدریس کرده است. او میگوید : ” از سال ۷۰ هم عضو هیات علمی مورد تایید وزارت علوم  هستم و برای ثبت در تاریخ میگویم که من نخستین کتابداری هستم که از نظام اداری و استخدامی ایران (غیر دانشگاهی) حکم هیات علمی دریافت کرده ام که داستانش شنیدنی ست و به وقتش خواهم گفت و مدارک آن را نیز دارم.یعنی من همیشه مدارک و اسناد را بایگانی میکنم و این را همه کتابداران باید انجام بدهند.

کاظم حافظیان رضوی را کتابداری دقیق و منضبط میبینم.کتابداری که محصور کتاب و کتابخانه نیست. و چشم و دل و گوش خود را بر دیگر منابع اطلاعاتی نبسته و نمی بندد. او فیلم خوب را میبیند.موسیقی خوب را میشنود.از نمایشگاهها و موزه ها و گالری ها دیدن میکند، در جمع های دوستانه و خانوادگی شرکت میکند و تپه پیمایی های روزهای تعطیل را به هیچ چیز عوض نمیکند!

من و شاید اکثر کتابداران چهره ی کاظم حافظیان رضوی را همواره آرام یا با لبخندی ملایم دیده ایم که اضافه شدن لهجه خراسانی، گفتارش را شنیدنی تر میکند، مگر آنروزی که ندانسته و نشناخته برای سیمین دانشور از سو و شون داد سخن میدهد! و نوش آفرین انصاری نهیبش میزند که: ” کاظم جان خانم دانشور را شناختید” ؟!

************************

عطف:  حالا دیگر شاید بیش از دو سال از بازنشستگی شما گذشته باشد . این روزها چه میکنید؟  و به نظرم کمتر در محافل اختصاصی کتابداری دیده میشوید و با توجه به شناختی که از شما دارم فکر میکنم از حوزه کتاب و فرهنگ دور نیستید و نمی شوید، اما حضورتان در محافل کتابداری به گمانم خیلی پر رنگ نیست.

* تا امروز که به پرسش های شما پاسخ می دهم دقیقاً ۴ سال و ۶ ماه و ۲۷ روز از دریافت حکم بازنشستگی یا بقول تاجیکستانی ها “سبک دوشی” بنده سپری شده است . پرسیدید چه می کنی ؟ اجازه بدهید عرض کنم چه کرده ام ! در این مدت البته امیدوارم برای اطلاع باشد نه برای خودنمایی . آخر ما در ایران زندگی می کنیم . به اصغر فرهادی هم می گویند ، کاری نکرده یک جایزه گرفته ! من فعل این کارها را انجام داده ام البته بعد از بازنشسته گی:

– ۵ کتابخانه از صفر تا افتتاح را راه اندازی و ساماندهی کردم به عنوان مشاور .

حدود ۲ سال به عنوان معاون اطلاع رسانی و خدمات علمی در مرکز مطالعات و برنامه ریزی شهر تهران مشغول خدمت بودم و چندین پروژه را الحمدالله با همکاری دوستان کتابدار اجرا کردیم .

–         مجموعه کتابها ، یادداشتها ، نامه ها ، عکس ها و تصاویر متعلق به خاندان محترم علامه سید ابوالحسن حافظیان (عموی بنده) را ساماندهی کردم که خود داستان ویژه ای در زندگی من خواهد داشت . تقریباً یکسال و نیم بدون تعطیل روزی به طور متوسط حدود ۱۰ ساعت کار کرده ام و حالا حالاها هم کار بسیار دارد که امیدوارم خدا خودش کمک کند در انجام این مهم .

–         کتاب کوچکی را تدوین کرده ام که بوسیله روزنامه همشهری و با پشتیبانی سازمان تبلیغات اسلامی درباره زنده یاد راشد ، با عنوان ” حسنیعلی راشد ، نماد موعظه حسنه” با شمارگان ۴۲۰ هزار نسخه انتشار یافت بعداً هم به خودم که بدنبال چند نسخه اش بودم ، گفتند نایاب شده ! خدا را شکر .

؟! قبل از اینکه در رشته کتابداری قبول شوم در کنکور سراسری در رشته جغرافیایی دانشگاه مشهد می توانستم پذیرفته شوم و می گفتند اگر این رشته جغرافیا را بخوانی “فرماندار” می شوی ! من از فرمانداری گذشتم و “کتابدار” شدم . با آنچه در خود سراغ دارم واقعاً اگر جغرافیا خوانده بودم فرماندار هم می شدم . بگذریم ، برای خنده بود .

–         کتابشناسی کتابهای همشهری (سری اول) را که حدود ۶۰ عنوان بود تهیه کردم که هنوز برای انتشار در دست دوستان است .

–         ۳۰ کارگاه آموزشی در حوزه کتابداری و اطلاع رسانی در تهران و شهرستانها برگزار کردم .

–         ۵۲ سخنرانی در مجامع گوناگون (اکثراً در حوزه کتابداری و اطلاع رسانی) نیز داشته ام .

–         ۲۱ نقد و معرفی کتاب ، مقاله علمی ، یادداشتهای مطبوعاتی نوشته ام که منتشر شده است .

–         ۱۱ طرح در حوزه کتابداری و اطلاع رسانی و بازی و سلامت و نشاط شهروندی ارائه کرده ام که ۸تای آن به مرحله اجرا گذاشته شده است با نظارت خودم .

–         ویراستاری متن ۶۰ طرح اطلاع رسانی برای سازمان فناوری اطلاعات و ارتباطات شهرداری تهران .

–         تصحیح حدود ۲۲ جزوه تحقیقاتی در جشنواره پژوهش در مدیریت شهری .

–         ویراستاری دو جلد کتاب .

–         مقابله ترجمه قرآن فارسی (در دست چاپ) که حدود ۶ بار این کار را انجام داده ام تا راضی شدم .

–         شرکت در جلسات مشاوره ، داوری کتاب ، داوری مقالات و نقد .

–         نگارش و پیشنهاد ۹ طرح فرهنگی – اجتماعی و ارائه آن به شهرداری منطقه یک .

–         تصحیح و شناسایی و حذف تکراری ها و برگردان انگلیسی ۲ جلد کتاب عکس های تهران قدیم برای ناشری که هنوز آنرا چاپ نکرده است یا نتوانسته است چاپ کند .

اینها به هر حال بخشی از کارنامه بنده در دوران بازنشستگی است که به یاری حافظه توانسته ام بیان کنم

  • برای یک دانشجوی کتابداری آن روز چه بهتر که ایرج افشار را در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ملاقات کند . مهدی اخوان ثالث را در خانه استاد درس ادبیات فارسی خانم دکتر باوندی و همسر محترمشان زنده یاد محمد زهری ، آنوقت اخوان شعر بخواند و ما گوش کنیم و بعد هم عکس یادگاری بگیریم .غلامحسین ساعدی ، سیمین دانشور ، احسان نراقی ، نجف دریابندی و … را در نشستهای انجمن کتابداران مثل آنها فراوان در محیط های دانشگاهی حضور داشتند .

عطف: خب گمان نمیکردم اینقدر پر کار بوده باشید آنهم در دوره ی بازنشسته گی، اما سوالی که حالا دارم ایسنت که به نظرم کمتر در محافل اختصاصی کتابداری دیده میشوید و با توجه به شناختی که از شما دارم فکر میکنم از حوزه کتاب و فرهنگ دور نیستید و نمی شوید، اما حضورتان در محافل کتابداری به گمانم خیلی پر رنگ نیست.

  • باید عرض کنم حدود ۱۰ ماه است که در برخی از همایش ها و نشست ها حضور ندارم . ، کمرنگی آن هم به خاطر پررنگی حضورهای قبلی بنده است که به چشم می آید . ولی حتماً باید متذکر شوم که درگیریها و اشتغالات بنده همچنان اجتماعی _فرهنگی بویژه کتابداری است . اگر لازم باشد در جایی و روزی گزارش این کارها را نیز خواهم داد . یقین داشته باشید روزی که از حوزه عمله گی کتاب و فرهنگ دور شوم خودم کوس رسوایی خودم را خواهم نواخت . بدون شک . در تابلویی در شورای کتاب کودک دستنوشته ای از استاد مجتبی مینوی دیدم که نوشته بودند : اگر خدمات من توانسته باشد به اندازه بال پشه ای به فرهنگ ایران زمین افزوده باشد عمر من بیهوده نبوده است . حال ببینید چقدر خدمت به فرهنگ ارزش دارد .


عطف: کمی به عقب باز گردیم. به سالهای آغازین دهه پنجاه. زمانی که شما اولین ورودی های دوره کارشناسی کتابداری در دانشگاه تهران شدید. آمدن شما به این رشته چه علتی داشت؟ میدانید که خیلی ها تصادفی !! به این رشته وارد شدند و بعد هم از قطار  پیاده شدند.آمدن شما چگونه بود؟ چه نگاهی داشتید؟

  •  خوب ، حال شما از من می پرسید به چه علت به این رشته آمدم ، راستش بدون اینکه آنچه را ذکر کردم بدانم ، فقط فهمیدم که رشته ای به نام کتابداری در دانشگاه تهران می خواهد کنکور ویژه برگزار کند ، آنهم پس از کنکور سراسری ، من گمشده خود را یافته بودم . من در مشهد در دو دبیرستان خسروی و بازرگانی کتابخانه دایر کرده بودم که خود داستانی دارد شنیدنی . در کتابخانه دبیرستان خسروی با نخستین شماره های مجله انجمن کتابداران ایران  نیز بطور گذرا برخورد داشتم سال ۱۳۴۸ و یا ۴۹ که نمی دانم آن مجله آنجا چه می کرد ؟! قبل از اینکه در رشته کتابداری قبول شوم در کنکور سراسری در رشته جغرافیایی دانشگاه مشهد می توانستم پذیرفته شوم و می گفتند اگر این رشته جغرافیا را بخوانی “فرماندار” می شوی ! من از فرمانداری گذشتم و “کتابدار” شدم . با آنچه در خود سراغ دارم واقعاً اگر جغرافیا خوانده بودم فرماندار هم می شدم . بگذریم ، برای خنده بود . من رشته کتابداری را آگاهانه انتخاب کردم و به شما بگویم ، بارها هم اعتراف کرده ام اگر برگردم به سالهای ۵۲ و ۵۳ حتماً باز هم همین رشته را انتخاب خواهم کرد ، بدون شک .لذت یک زندگی حرفه ای سراسر از یادگیری و رضایتمند را با چه می خواهید در این جامعه عوض کنید ؟ درست است که بی وفایی زیاد دیده ام و مشکلات نیز … ولی یاد گرفته ام همیشه خوبی های زندگی را در ذهن نگاه دارم و با آنها عشق کنم .

عطف: حال و هوای دانشکده آنروزها چگونه بود و آیا اساتیدی که شما داشتید در جذب و عمیق شدن دانشجویان هم نسل شما تاثیر گذار بود؟

  • روزگار غریبی بود . کلاسهای ما سراسر درس و بحث بود و نوشتن و کارکردن با کتابها . دانشجو بودن ۸ صبح تا ۸ شب و ورزش جسمی با میز پینگ پنگ  و فوتبال گل کوچیک در حیاط دانشکده و ورزش ذهنی هم در کتابخانه بسیار مجهز کتابداری تامین می شد . چند نفری هم به دنبال گرفتن لیسانس و مزایای آن بودند در اداره ای که کار می کردند ، آنها هم بالاخره به کام خود می رسیدند . یکی از همین دوستان عکاس حرفه ای شده است در آمریکا . در خبرهای اخیر در اینترنت دیدم که اتفاقا آثارش در کنار عکاسان بزرگ دیگری به نمایش در آمده . درباره ی قسمت دوم سوال شما هم باید بگویم بله. چه کسی میتواند در محضر این اساتید درس بخواند و جذب نشود؟ به لطف وجود خانم انصاری و دکتر سعیدی و دکتر علی محمد کاردان ، دانشمندی که رییس دانشکده ما بود ، از محضراین استادان بهره مند میشدیم. دکتر محسن جهانگیری روش تحقیق علمی به ما درس میداد و  دکتر فولاد وند  زیبایی شناسی،  ،پیش  دکتر داوری فلسفه معاصر یاد میگرفتیم و درکلاس  دکتر زونوزی اقتصاد میخواندیم. دکتر حمیدیان ادبیات جهان و   دکتر باوندی ادبیات فارسی را تدریس میکردند و خانم فریده طاهری اصول و مبانی کتابدار را به ما  آموزش میدادند ، خانم دکتر ناصری مرجع شناسی  و دکتر هولاکوبی هم جامعه شناسی تدریس میکردند. بنابراین هم در گزینش علمی و هم در پرورش علمی این جماعت (دانشجوی کتابداری آن روزگار) ، برنامه ریزی شده بود و نتیجه هم – بزعم همه- داد . دلم می خواست در آرشیوی ، جایی ورقه امتحان  و سوال های کنکور “کتابخوانی و کتابداری” ما پیدا شود تا بتوانیم ارزیابی دقیق تری از این نوع گزینش داشته باشیم . در آنجا معلوم می شود کسانی که وارد این رشته می شدند آنهم در سطح کارشناسی باید دارای چه حدی از اطلاعات می بودند در آن سالهای پر جنب و جوش .توصیه می کنم کتاب “استادان و نااستادانم” آقای آذرنگ را بخوانید تا متوجه شوید چه کسانی به رشته کتابداری علاقه نشان می دادند .

عطف: فکر میکنید کتابداران نسل شما و پیش از شما خیلی تاثیرگذار بودند؟البته به دلیل کسوت طبیعتا بعضی کارها را برای اولین بار آنها انجام داده اند اما حس شما چیست؟

  • دلم می خواهد یک مطالعه موردی درباره دانشجویان رشته کتابداری دوره های نخست کارشناسی ارشد که از سال ۱۳۴۵ در دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شدند و دانشجویان کارشناسی که از سال ۱۳۵۳ جذب شدند انجام شود و سپس نقش برخی از آنها در تحولات نشر کتاب و کتابداری و اطلاع رسانی کشور ارزیابی شود. اجازه بدهید از چند نفر آنها به عنوان نمونه نام ببریم ، تا مشت نمونه خروار باشد . آقای هوشنگ ابرامی ، خانم پوری سلطانی ، آقای کامران فانی ، آقای دکتر عباس حری ، خانم زهرا شادمان ، مرحوم دکتر طاهری عراقی ، آقای عبدالحسین آذرنگ و خانم شیرین تعاونی و مرحوم دکتر اسدالله آزاد و … این از کارشناسان ارشد . آقای ابراهیم عمرانی ، آقای فرخ امیر فریار ، آقای حسن خوشنویس ، آقای فرامرز مسعودی ، خانم اشرف طارانی ، آقای مهدی داوودی و … اینهم از کارشناسان دوره اول و دوم که هر کدام بحث حضورشان برای من روشن است. فراوان می توانم نام ببرم و مصادیق گوناگون از کارهای کتابداران را سراغ دارم که فعلاً بحث آن نیست .توجه داشته باشید خانم نوش آفرین انصاری ، فرشته انوار ، لیلی آهی و آقای ایرج افشار برخی از استادان اینها بودند در کارشناسی ارشد که آغاز شده در ۱۳۴۵ … یعنی خانم ها پوری سلطانی ، ماندانا صدیق بهزادی ، نسریندخت عماد خراسانی و آقایان بهاءالدین خرمشاهی و نوراله مرادی و … دانشجویان اینها بودند . و در ادامه رحمت اله فتاحی ، پریرخ ، مهراد ، دیانی ، فرج پهلو ، علی میرزایی و … ادامه این سلسله . اکثر این افراد جزو تاثیر گذارترین و موسسین گروههای کتابداری دانشگاهی یا نشریات و مطبوعات فرهنگی اجتماعی ، علمی و حوزه کتابداری و اطلاع رسانی بوده اند . شما فقط به حوزه کتابداری و اطلاع رسانی مشهد توجه کنید و نقش آنها در پرورش دانشجویان و بنیاد پژوهش های آستان قدس و کتابخانه آن و نشریه اطلاع رسانی و آثار منتشر آنها در کتابداری و اطلاع رسانی … یا شیراز و مجموعه کارهای دکتر مهراد و همکارانش در مرکز علوم منطقه ای و دانشگاه شیراز ، در تبریز ، اهواز ، اصفهان ردپای کتابداران آن دوره قابل بررسی است . از طرف دیگر مجله انجمن کتابداران ایران (اکتا) را نگاه کنید هنوز بعضی مقالات آن رفرانس است . سابقه مرکز خدمات کتابداری را ورق بزنید و کارها و نقش آن را در تحولات اطلاع رسانی بررسی بفرمائید . آنچه امروز به عنوان پژوهشگاه فناوری اطلاعات و ارتباطات داریم میراث فعالیت های آن دوره است .کاش فرصت داشتم و این سوابق را به نحوی برایتان تا آنجا که حافظه یاری می کند مشروح توضیح می دادم .

 

 عطف: گمان من اینست که نسل شما را میتوان “کتابداران کتابخوان” نام گذاشت. البته مطالعه در آن سالها فکر میکنم رشد داشت. خصوصا میان تحصیل کرده ها. یعنی در اکثر حوزه ها و رشته ها آدمها حقیقتا مطالعه میکردند. نه برای انکه سرانه مطالعه را افزایش بدهند! بلکه برا ی یاد گرفتن و آموختن. شما خودتان قبل از ورود به این رشته کتابخوان بودید یا بعدش کتابخوان شدید؟

  • یکی از روزهایی که در رستوران دانشکده گپ می زدیم ، یکی از همکلاسی های محترمه از من ، پس از یک بحث کتابی – پرسید ، آخر تو کاظم مگر چقدر کتاب خواندی؟ چون مثلاً با آزمایشی که در مورد من بنظر خودش بعمل آورده بود فکر می کرد من خیلی کتاب خوانده ام . بنده در جواب آن دوست عزیز گفتم : ببین ، من زیاد کتاب نخوانده ام ، شماها کتاب کم خوانده اید . خوب من به دلایل گوناگون قبل از اینکه به دانشکده بیایم یک دوره دانشکده خانگی را طی کرده بودم . چگونه؟ ما در مشهد آن روز محفل داشتیم . شعر می خواندیم ، قصه می خواندیم ، بحث ادبی می کردیم ، نمایشنامه خوانی داشتیم ، موسیقی خوب با حضور فردی موسیقیدان گوش می کردیم ، برخی از جلسات ما گاهی با حضور بزرگانی چون زنده یاد دکتر علی شریعتی برگزار می شد . با اینکه دانش آموز دبیرستان بودم به محیط های دانشگاهی مشهد می رفتیم . توجه داشته باشید یک دانش آموز دبیرستان در مشهد برای شنیدن نوای شهنای بسم اله خان و کنسرت وی به تالار دانشکده پزشکی برود و با التماس در آن کنسرت حضور پیدا کند و … از این حرفها . وقتی به دانشکده آمدم ، شاید ده درصد آثار نویسندگان و شاعران و نمایشنامه نویسان معاصر ایران را خوانده بودم . البته کتابخوان شدن من دلایل دیگری داشت که آن هم کتابخوان بودن پدرم و صحاف کتابخانه آستان قدس بودنش در جوانی بود که در مقدمه یکی از نقدهایم به آن اشاره کردم . اخیراً هم دیدم استاد مهدوی دامغانی در مطلبی به آن اشاره فرموده اند مقصودم صحاف بودن پدرم است . دیگر اینکه یک محفل دانشجویی در خانه ما بود به دلیل حضور پسرخاله ام که دانشجوی پزشکی بود و در خانه ی ما زندگی می کرد و همکلاسی هایش هم یکی دکتر اصغر الهی نویسنده بود و من در جمع آنها حضور پیدا می کردم به عنوان نخودی ولی سراپا گوش بودم و … آنهم داستانی دارد .

 بعد از سخنرانی با این خانم سر گفتگو باز شد و من درباره کتاب “سوو شون” داد سخن دادم که بسیار کتاب خوبی است و گفتم خانم سیمین دانشور همسر جلال آل احمد آن را نوشته و من دو سال پیش آن را خوانده ام و از این حرفها و این خانم هم به من گوش سپرده بود و گاهی سوالی هم از من درباره کتاب می کرد . تا اینکه خانم انصاری آمدند جلو و با همان روش برخورد گرمشان گفتند سلام سیمین جون چطوری کاظم جان خانم دانشور را می شناسی ؟ حالا شما حالت و قیافه بنده را داشته باشید که داشتم برای خانم دانشور داستان سو و شون را تعریف می کردم

عطف: آنچه استادان از شما میخواستند نیز بر روی گسترش مطالعات شما تاثیر داشت؟

  • بله همینطور است. نخستین تکلیف کلاسی ام در پانزده روز اول دانشکده به گزارشی از بازدید کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران اختصاص داشت که با تشویق استادم مواجه شد . در درس ادبیات جهات تحلیلی درباره حماسه گیلگمش در کلاس آقای دکتر حمیدیان ارائه کردم . در کلاس دکتر محسن جهانگیری درباره ی “مکتب و پوزیتوسیم اگوست کنت” نوشتم و ارائه کردم . در کلاس روانشناسی درباره “امیل” ژان ژاک روسو ۲۲ صفحه معرفی و نقد نوشتم . در کلاس ادبیات کودک “نقد کتاب آخرین گل نوشته جیمز تربر” را ارائه کردم ، استادانم فراوان تشویقم می کردند و من از راهنمایی های آنها لذت می بردم . کم کم دوستان همکلاسی هم گرد آمدیم . البته دانشجو بازی ها و جوانی هم جای خودش را داشت . اینها را برای این می گویم که به دغدغه های یک دانشجوی کتابداری آن روز توجه کنید .

عطف:  آن سالها یک دانشجوی کتابداری چه فرصت هایی داشت که فکر میکنید شاید حالا نباشد؟

  • خب شرایط فرق میکند  ولی برای یک دانشجوی کتابداری آن روز چه بهتر که ایرج افشار را در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ملاقات کند . مهدی اخوان ثالث را در خانه استاد درس ادبیات فارسی خانم دکتر باوندی و همسر محترمشان زنده یاد محمد زهری ، آنوقت اخوان شعر بخواند و ما گوش کنیم و بعد هم عکس یادگاری بگیریم .غلامحسین ساعدی ، سیمین دانشور ، احسان نراقی ، نجف دریابندی و … را در نشستهای انجمن کتابداران مثل آنها فراوان در محیط های دانشگاهی حضور داشتند . زنده یاد زرین کوب بیاید در دانشکده کتابداری دانشگاه تهران سخنرانی کند . در کلاس هوشنگ گلشیری ادبیات امروز اروپا بخوانی و در کلاس استاد شفیعی کدکنی ادبیات کلاسیک ایران . با دکتر خدیری و فرهت تاریخ موسیقی کلاسک غرب را بگذرانی … کتاب فروشیهای روبروی دانشگاه تهران ، تئاتر ، سینما ، موسیقی ، حسینیه ارشاد ، محفل های ادبی و … اینها همان دانشکده های خانگی آن روزها بودند که انسان تربیت می کردند و فرهنگ نشر می دادند . در کنار همه این فعالیت ها ، برخی استادان کتابداری که کاری در کتابخانه ها مثلاً بصورت پیمانکاری قبول    می کردند از نیروی ما دانشجویان با پرداخت حق الزحمه استفاده می کردند و ما هم کار یاد می گرفتیم هم پول توجیبی ما تامین می شد .

عطف: علاوه بر اساتید رسمی و شناخته شده آیا کسانی هستند که شما وامدار آنها باشید و آنها شما را هدایت کرده باشند؟ ابراهیم عمرانی در گفتگویی که چند سال پیش با او داشتم نقل کرده بود که اسم شما را برای تیم فوتبا ل نوشته بود و روزی که مسابقه بر قرار بوده شما پشت دروازه با بارانی روی شانه هایتان کتاب میخواندید؟..درست است؟

  • بله .اجازه بدهید یک اشاره کوچک داشته باشیم به معلم های دیگرم. پدرم شبی از دوره قرآن هفتگی به منزل آمد ، چون اکثراً شاگردانش به وی کتاب هدیه می دادند کتابی به منزل آورد بنام ” مناظره دکتر وپیر” نوشته عبدالکریم هاشمی نژاد و داستان و مطالب این کتاب در خانه ما بسیار نقل مجلس شده بود . یک جریان دیگر هم در تاریخ مشهد شاخص است با عنوان “واقعه مسجد فیل” که به نوعی به سخنرانی شهید هاشمی نژاد مربوط می شود و جریانات سالهای ۱۳۴۲ که فعلاً وارد بحث آنها  نمی شوم پدرم در آن مجلس مسجد فیل نیز حضور داشت و برای ما جریان را با آب و تاب تعریف می کرد . ولی دوست دارم بدانید چگونه انسان محصول خانه و کاشانه و محیط اطراف خویش می شود . خلاصه بنده در سالهای حدود ۱۳۵۰ و ۱۳۵۱ در پای منبر که نه تریبون پاسخ به سوالات شهید هاشمی نژاد “نیایش” دکلمه می کردم به سبک نیایش دکتر شریعتی . شهید هاشمی نژاد طلبه ها را تشویق به دیدن نمایشنامه “باران” کرد و در روی منبر در مشهد آنروز درباره نمایشنامه و تئاتر خوب صحبت کرد و فرمودند برای اینکه بدانید اسلام با هنر خوب و مثبت موافق است و مخالفتی ندارد بروید و این نمایشنامه را ببینید . بنده هم در آن نمایشنامه بازی می کردم با رضا کیانیان . آقای داریوش ارجمند هم گریمور بقول امروزی ها      “چهره پرداز” آن نمایشنامه بودند . دوران تئاتری بنده داستان جداگانه دارد . خوب این شد که بنده در کنار زمین فوتبال داشتم رمان می خواندم و عمرانی عزیز با حافظه خوبی که دارد لحظه های آن روزها و با من بودن را با ظرافت های ذوقی خاص خودش که بسیار دوست دارم بیان می کند . خدا برای ما نگه داردش . حقیقت این است که من نسبت به برخی از دانشجویان آن روز کتاب زیاد می خواندم و تنها رفیق تنهایی هایم کتاب بود ، اما کاش فقط کتاب خوب می خواندم . یک دوره ای کتابهای جلد سفید ، هم پدر چشم مان را درآورد ، هم پدر مخ مان را . بگذریم . حالا واقعاً کتابها را اول تورقی می کنم و بعد تصمیم می گیرم که بخوانم یا نخوانم . تجربه است دیگر که به قول بزرگان گران بدست می آید و وقتی هم بدست می آید بسیار ارزش دارد .

.اینجا ایران است و کتاب و کتابخانه هر جا لازم باشد خیلی چیز مهمی است و کتابداران هم طبعاً هم مثل همان ها … صادقانه عرض کنم . انجمن گردانی به معنی سنتی آن روحیه ای می خواهد که در نسل “بلاگرها” کمتر وجود دارد . شاید هم اصلاً با امکانات جدید لازم نباشد انجمن ،  سنتی اداره شود

عطف:  اینطور که گفتید کار تئاتر و نمایش هم میکردید.این قضیه از کجا شروع شد؟

 در پاسخ سوال قبلی تصویری هرچند گذرا ارائه کردم ، اما نمی توانم از اثر گذاری داوود کیانیان (برادر بزرگ رضا کیانیان و استاد مشترک من و رضا) یاد نکنم . به عنوان معلم هنری در سال ۱۳۴۸ به دبیرستان خسروی آمد و بنده با دکلمه شعر موسوی گرمارودی درباره بعثت پیامبر (ص) خودم را به او شناساندم و او با دیدن کتاب هنر چیست ؟ اثر تولستوی که او می دانست چیست و من نمی دانستم در زیر بغل بنده ، انتخاب بنده کلید خورد و دانشکده خانگی من آغاز شد . پذیرفته شده بودم .

 

عطف: من همیشه شما را در انجمن به عنوان خزانه دار دیدم. کلمه “خزانه”  آدم را یاد چیزهای با ارزش می اندازد که حسابی باید مواظبت شود از آنها. از طرفی هم شما را آدمی دیدم که از خاطرات خود و وقایع کتابداری ایران را در جا و زمان خودش بیان میکنید و همیشه یک حکایتی برای گفتن دارید. حالا میخواهم از خزانه خاطرات و اتفاقاتی که در ذهن دارید یک چیزی بیرون بیاورید که تا حالا نگفته اید. تلخ و شیرینش مهم نیست. ولی واقعا میخواهم اگر مساله ی مهم و یا اتفاق خاصی در ذهن دارید که تا حالا نگفته اید اینجا بگویید. به هر حال دلمان میخواهد در عطف راحت باشید. مخاطبان هم حتما همین انتظار را از شما دارند.

  • تقریباً همه مرا با خاطراتم می شناسند که بعضی از آنها را با هیجان خاصی هم گاهی تعریف می کنم . اما بعد … خاطره ای برای شما که خواستید دست اول باشد . تصورم اینست که این خاطره را در جایی نقل نکرده باشم .سال ۱۳۵۵ در جشن دهمین سال تاسیس انجمن کتابداری ایران (انجمن اول) در باشگاه دانشگاه تهران که با حضور تعدادی از نویسندگان و اندیشمندان از جمله تا آنجا که یادم هست زنده یاد دکتر غلامحسین ساعدی ، خانم سیمین دانشور ، دکتر احسان نراقی ، نجف دریابندی ، ایرج افشار اعضای انجمن آن روز و ما دانشجویان کتابداری برگزار می شد کنار خانمی نشسته بودم و به صحبت های آقای نجف دریابندی مترجم بزرگ گوش  می کردم . نمی دانم چه شد که بعد از سخنرانی با این خانم سر گفتگو باز شد و من درباره کتاب “سوو شون” داد سخن دادم که بسیار کتاب خوبی است و گفتم خانم سیمین دانشور همسر جلال آل احمد آن را نوشته و من دو سال پیش آن را خوانده ام و از این حرفها و این خانم هم به من گوش سپرده بود و گاهی سوالی هم از من درباره کتاب می کرد . تا اینکه خانم انصاری آمدند جلو و با همان روش برخورد گرمشان گفتند سلام سیمین جون چطوری کاظم جان خانم دانشور را می شناسی ؟ حالا شما حالت و قیافه بنده را داشته باشید که داشتم برای خانم دانشور داستان سو و شون را تعریف می کردم !!!.البته بعداً خدا را شکر کردم که به ایشان درباره اصول قصه و رمان نویسی چیزی نگفتم . جوانی است دیگر و خاطراتش .
  • در ایران ، معاون پژوهشی یک وزیر که شدیداً توسعه و تحول حوزه کاری وی به پژوهش و تحقیق وابسته است به من – البته چند سال پیش- فرمودند : حالا که اینترنت آمده ما دیگر زیاد به کتابخانه نیاز نداریم ! و بعد هم در تخریبش افتخار زدن کلنک اول را شخصاً بدست آوردند . البته ما با کمک کتابداران همان مجموعه بعد از رفتن ایشان دوباره درستش کردیم و تا امروز الحمدالله سر پاست .

عطف: در پرسش قبلی اشاره ای به انجمن کردم که شما چند دوره خزانه دارش بودید. دکتر فتاحی و دکتر رضایی  و همچنین دکتر خسروی از دوستان شما هستند و در طول  ده سال گذشته ریاست انجمن را بر عهده داشتند . اگر بخواهید راحت درباره این سه دوره حرف بزنید چه میگویید؟ هر کدام چه نقاط ضعف و قوتی داشتند؟ به هر حال من فکر میکنم اگر شما انتقادی را  به هر دوره وارد کنید کسی از شما دلگیر نمیشود . اما اگر بخواهید بگویید که هیچ کدام هم مشکلی نداشتند شاید کسی نپذیرد این را. به هر حال این سه دوره را چگونه دیدید؟

  • اجازه دهید در این خصوص مطلبی را که بسیار به آن معتقدم با مقدمه ای عرض کنم .ببینید ، انجمن کتابداری و اطلاع رسانی ایران با شور و شوق فراوان و به لطف عزیزانی چون دکتر فریبز خسروی ، دکتر عباس حری ، خانم پور سلطانی و علی میرزایی ، دکتر رضایی شریف آبادی و چندین عزیز دیگر در زمان مدیریت آقای سید کاظم موسوی بجنوردی در کتابخانه ملی ایران در سال ۱۳۷۹ با هر خون جگری بود – که بود- کلید خورد و تشکیل شد .همه کتابداران هم با انرژی مضاعف و واکنش های گوناگون و با استقبال زیاد در مراسم مجمع عمومی شرکت کردند و خوشحال از اینکه بالاخره پس از ۲۲ سال بعد از انقلاب کتابداران هم صاحب انجمن علمی خودشان شدند . بعضی ها هم خیال می کردند دیگر حالا که انجمن تشکیل شد از فردا حقوق کتابداران با دلار پرداخت می شود و رئیس جمهور را هم اینها انتخاب می کنند و چرخ و فلک هم بدون حضور کتابداران از گردش باز می ایستد .در حالیکه کار مدنی و علمی بیشترین نیاز را به همکاری بدون چشم داشت دارد و از خود گذشتگی . برخی اوقات کمی شجاعت و صداقت و از این حرفها … تازه یادمان باشد انجمن علمی انجمن صنفی نیست .اگر کارنامه انجمن و فعالیت هایش را ببینید ، انجمن کم کاری نبوده است ، تا امروز به درجه انجمن برتر هم رسیده و جایزه گرفته . بسیار عزیزان هم در تحولات انجمن ایفای نقش کرده اند . پشتیبانی های خوبی از انجمن شده . اما مشکل انجمن اینست که از روز اول بارِ کارها بر دوش تعداد محدودی از کتابداران داوطلب قرار گرفته و تا امروز ادامه دارد . در آن اوایل کار ، گاهی مقاومت های بیهوده ای از طرف برخی استادان در مقابل برنامه های انجمن می شد که هیچ کدام از منطقی برخوردار نبود . خوشبختانه در گزارش اخیر رئیس انجمن ملاحظه شد که امروز گروههای کتابداری همکاری خوبی با انجمن دارند . آقای بجنوردی و آقای اشعری که هیچ کدام کتابدار نبودند به عنوان رئیس کتابخانه ملی ایران همیشه از انجمن حمایت کردند . آقای صلاحی هم قول حمایت و همکاری را دادند . ارائه فکر و ایده را هم که از وظایف اعضای انجمن های علمی است ، نمی گویم نشد ، ولی کافی نبود و نیست . در یک انجمن و سازمان مردم نهاد هیچ کس بر دیگری ارجحیت ندارد ، فقط تعدادی از افراد به انتخاب خود اعضاء مسئولیت دارند .انجمن ها نیاز به پشتیبانی جدی دارند که این اتفاق هرگز نیفتاده است . اخیراً یعنی در دو سال اخیر توجهاتی را از طرف مسئول وزارت علوم آقای دکتر براری ملاحظه می کنیم که آنهم در حد اعلام است تا چه شود . تا آنجا که شاهدم و بودم مدیران انجمن و اعضای هیأت مدیره واقعاً وقت می گذارند ، اما باز هم تکرار می کنم انجمن حمایت می خواهد از ابعاد گوناگون که نمی گویم نیست ولی کافی نیست .شاخه های انجمن برخی بسیار پرکار و برخی کم کار و برخی بیکار هستند . اینها باید آسیب شناسی شود . این روزها شاهد بازنشسته شدن اکثر اعضای اولین و دومین و سومین هیأت مدیره هستیم . ولی باز هم همان ها هستند که انجمن را سراپا نگه داشته اند . البته از حق نگذریم از چهارمین هیأت مدیره نسل بعدی کتابداران حضور پررنگی دارند . آقای دکتر رضائی شریف آبادی هم که سکاندار فعلی هستند . فعالیت ها هم وقتی (کارنامه) می شوند به چشم می آیند . اما انتظار نداشته باشید انجمن ما مثلاً مثل “خانه سینما” یا “تیم استقلال و پرسپولیس” مورد توجه جامعه باشد .اینجا ایران است و کتاب و کتابخانه هر جا لازم باشد خیلی چیز مهمی است و کتابداران هم طبعاً هم مثل همان ها … صادقانه عرض کنم . انجمن گردانی به معنی سنتی آن روحیه ای می خواهد که در نسل “بلاگرها” کمتر وجود دارد . شاید هم اصلاً با امکانات جدید لازم نباشد انجمن ،  سنتی اداره شود . باید روی روش های نو کار شود و ما در گذشته غوطه ور نباشیم . نمی دانم . به این مهم باید بیشتر فکر کنیم .

عطف: دوست داشتید چه کاری در انجمن انجام میشد؟ علاوه بر اینها که گفتید. علاوه بر وظایف و مسولیت های رسمی ؟

  • دوست داشتم گپ های عصرانه حرفه ای داشتیم با جوان ها در یک قهوه خانه در حاشیه کتابخانه ملی ایران و به همکاران جوان کلی روحیه می دادیم . اصلاً چه اشکالی دارد یکی از نشست های انجمن را با عنوان “عصرخاطرات کتابداران” برگزار کنیم و اجازه دهیم علاقه مندان هر کدام خاطره ای را برای جمع تعریف کند . آنوقت خواهید دید که چه انرژی مثبتی متصاعد و چه خستگی در می رود .باید دنبال مسیحای کتابدار بود تا روح و اجان به جسم کتابداران امروز بدمد شاید …خوب خیلی احساساتی شدم ، بگذریم .زمان بسرعت سپری می شود . تحولات شتابان است . نیروی گریز از مرکز کار خودش را می کند . تصورم اینست که باید طرحی نو درانداخت ، البته تحت لوای انجمن ولی فارغ از دیروز ، برای امروز و شاید وقتی دیگر …


عطف: میروم سراغ یک مساله که میدانم شما نظر خاصی دارید. این سالها یک بحثی مدام جریان داشته میان کتابداران جوان و حتی بعضی از اساتید که اسم رشته باید تغییر کند و اگر تغییر کند شاید گشایش هایی اتفاق بیفتد. من فکر میکنم شما زیاد با این قضیه موافق نیستید. نگاه شما و دلایل شما  در این باره چیست؟

  •  من دلایلم را سالها قبل در یکی از خبرنامه های انجمن نوشته ام با عنوان : “لطفاً شما رشته تان را عوض کنید!” در مقدمه ی نقدی هم که به کتاب دوست و استاد عزیزم دکتر رحمت الله فتاحی در کتاب ماه کلیات نوشته ام نیز اشاراتی ، داشته ام . کتابچه ای هم در دست چاپ دارم که گوشه چشمی به این مطلب دارد که انشاءالله خواهید دید .خوب بالاخره برای بیان و عنوان کردن نظر چقدر باید گفت و نوشت . کتابداری ، کتابداری است چه با همین نام و چه با هر نام دیگری . نگاه نه مغرضانه که ناآگاهانه آنهایی هم که به این رشته دارند و به این رشته و حرفه    بی عنایتند با این حرفها عوض نمی شود . فهمشان هم بالا نمی آید ، درکشان هم … آخر کسی که نه کتاب خوانده ، نه کتاب می خواند ، نه کتاب می خرد ، نه کتاب دوست دارد ، نه اصلاً نقش کتاب را در زندگی اش تجربه کرده ،و نه … چگونه انتظار دارید به کتاب و کتابخانه و کتابدار توجهی داشته باشد .بعضی ها بدلیل اینکه فقط کتاب درسی خوانده اند تا یا اول شاگرد شوند یا برعکس بهرجون کندنی شده یک جوری واحد را پاس کنند از کتاب تنفر هم دارند .باور کنید ، بروید آسیب شناسی کنید . چرا دانش آموزان با کتاب درسی پس از گذران امتحان گل کوچیک بازی می کنند یا آنرا روی سیمهای برق یا جوی خیابان رها می کنند .آنقدردر مدرسه و دبیرستان و … گفتند این کتاب را بخوان و این مطالب را حفظ کن که بجای علاقه نفرت حاصل شده است نسبت به کتاب بیچاره . عصر ابوریحان که نیست ، عصر الکترونیک است ، البته اینها بهانه است .


عطف: این تغییر نام یکی از دلایلش  که شاید گفته نشود اما وجود دارد بر میگردد به هویت اجتماعی کتابداران و پایگاه اجتماعی آنان. گویی موافقان با تغییر نام میخواهند با این تغییر حفره های موجود در هویت و پایگاه خود را ترمیم کنند. آیا این کار شدنیست؟  و اگر نیست برای هویت و پایگاه اجتماعی چه باید کرد؟

  • لطفاً چهار قدم به شرق یا غرب یا جنوب یا شمال این کره خاک بروید . سری به کتابخانه هایشان بزنید تا معنی کتاب و کتابخانه و کتابدار را بفهمید . ۱۶ سال پیش برای شرکت در کنفرانس ایفلا به چین رفتم ، پکن . مقاله ای هم درباره کتابخانه های روستایی چین بعد از کنفرانس ترجمه کردم . در آن مقاله تأکید شده بود که شرکتها و کارخانه های محلی موظف به دایر کردن اطاق مطالعه یا کتابخانه در روستاهای اطراف هستند و بسیار این مورد در تحولات چین جدی گرفته شده بود . یک کتابدار روستایی چینی در همان ایفلا یک دوچرخه جایزه گرفت بخاطر اینکه اگر اشتباه نکنم ۲۰ هزار کیلوکتر برای جابجایی و رساندن کتاب به روستائیان رکاب زده بود . کتابداران چینی برگزاری ایفلا را به عنوان سرآغاز تحولات جدید در کتابداری کشورشان که با حضور نخست وزیر و وزیر فرهنگ شهردار پکن و مقامات فرهنگی کشور افتتاح شده کلید زدند .امسال پس از ۱۶ سال به شانگهای و سه شهر بزرگ چین سفر کردم . در کشوری که حتی تاکسی را می توانید با تلفن همراه رزرو کنید و به مشکلی هم برخورد نکنید در شهر ونژو در حاشیه یک خیابان پر رفت و آمد با نمادی عظیم و دیدنی “اسبی که بر روی دو پا بلند شده است ” جلوی کتابخانه عمومی ۱۶ طبقه شهر قرار داشت . در شامن کودکی را دیدم که در پشت موتور سیکلت “برقی و بدون دود” پدرش در راه مدرسه در حال کتاب خواندن است – و نه درس خواندن- و در فرودگاه پوسترهایی که کتاب خواندن را تشویق می کند . شما این فعالیت ها را جدا از تحولات بارز چین در دو دهه اخیر می دانید یا اینها همه به هم ربط دارند . آن وقت در ایران ، معاون پژوهشی یک وزیر که شدیداً توسعه و تحول حوزه کاری وی به پژوهش و تحقیق وابسته است به من – البته چند سال پیش- فرمودند : حالا که اینترنت آمده ما دیگر زیاد به کتابخانه نیاز نداریم ! و بعد هم در تخریبش افتخار زدن کلنک اول را شخصاً بدست آوردند . البته ما با کمک کتابداران همان مجموعه بعد از رفتن ایشان دوباره درستش کردیم و تا امروز الحمدالله سر پاست . لطفاً بفرمائید این حفره و شاید تومور مغزی را در رابطه با کتاب و کتابخانه و کتابداران چه باید کرد ؟ . عزیز من مشکل جای دیگر است .من این حرفها را با تجربه و کار ۳۷ ساله در یک رشته و حرفه می زنم نه هر روز از شاخی به شاخ دیگر پریدن .

 عطف جای خالی خیلی کمبودها را در رشته ما پر می کند

عطف: آقای حافظیان ، وضعیت فعلی حرفه و رشته کتابداری را چگونه ارزیابی میکنید؟ مهم ترین مشکلات کتابداران در کجاست و نقاط قوتی که احیانا دیده نمیشوند کدام است؟

  •  من از دوران دانشجویی که کار در کتابخانه ها را بصورت ساعتی و کارمزدی آغاز کردم تا امروز که حدود ۳۷ سال از آن تاریخ می گذرد و مستمر هم در حرفه خود بودم نه کارهای دیگر ، وقتی پشت سرم را نگاه می کنم ، می بینم مشکلات حرفه من در کشورم مانند مشکلات بقیه حرفه هاست . یعنی چه ؟ یعنی اینکه مگر پرستاری یک رشته دانشگاهی نیست ؟ مگر ما مشکلات آنها را می دانیم ؟ اصلاً خود پزشکان که خیلی هم به نظر می آیند ! مگر حرفه آنها مشکل ندارد ؟ سنجه قضاوت ما که فقط نباید چهار تا پزشک عنوان دار باشد . یا حرفه هایی دیگر . اصولاً تا ضابطه نباشد در هر حرفه و شغلی ، مشکلاتی که در رشته ما نمودار است در رشته های دیگر هم هست . منتها چون ما آواز دهل شنیدن را از دور خوش می شنویم اینگونه است .  یکی از دوستانم در کلاس ضمن خدمت کتابداری مدیران کتابخانه ها نقل می کرد دانشجویی به ایشان گفته بود که ما رئیس کتابخانه مان یک پزشک است و اصلاً نکات تخصصی رشته ما را متوجه نیست ما را هم به چشم بیمارانش می بیند . آن دوست عزیز گفته بود زیاد نگران نباشید ، رئیس ما یک دامپزشک است و ما را تقریباً دام فرض می کند . حال توجه داشته باشید این دوست ما دکترای کتابداری و اطلاع رسانی دارد که باید با یک دامپزشک کار کتابداری کنید . از نظر حقوق و درآمد اگر به فیش های حقوقی کارمندان با تخصص های مختلف توجه کنید . تقریباً به هر کجا روی آسما همین رنگ است ، مگر زیر چتر دیگری باشی .مهم ترین مشکل کتابداران ،  فقدان آگاهی جامعه استفاده کننده نسبت به خدمات آنهاست . اینهم مشکل نیست وقتی بدانید ما در جامعه ای زندگی می کنیم که فقط آقای رئیس با هر سوادی ! مهم هستند نه بقیه با هر سواد و مدرکی ؟! من البته مهم ترین توهین به حرفه کتابداری در کشور خودم را ، گماردن غیر کتابداران در جایی که باید اشراف و تسلط به کار و واژگان حرفه ای حرف اول را بزند  میدانم.در همین مملکت کتابدارانی را هم داریم که در جایگاه درست خود قرار دارند و علت پیشرفت سازمان تحت مدیریت آنها نیز همین است . مرکز علوم منطقه ای شیراز و فعالیتهایش را ملاحظه بفرمائید . یا مرکز اطلاعات و مدارک علمی کشاورزی را در زمانی که به وسیله کتابداران مدیریت می شد ، حدود ۱۰ سال که سرشار از موفقیت بود . بگذریم .


عطف:اوضاع کتابخانه ها و وضعیت مطالعه  در کشور را چگونه میبنید؟ کتابخانه های عمومی آیا به وظایف خود عمل میکنند؟ اتفاق های زیادی در این حوزه می افتد که شما حتما باخبرید. اتفاق هایی که نیاز به واکنش اساتید و متخصصان این حوزه دارد اما متاسفانه به جز  تعداد محدودی که به طور پراکنده واکنش نشان میدهند دیگران کنج عافیت راترجیح میدهند. فکر میکنید یک متخصص و یک استاد علاوه بر انتقال دانشی که انجام میدهد برای حفظ هویت و وحدت در حوزه دانشی که خودش فعالیت میکند چه باید بکند؟ آیا انفعال واکنش مناسبی نسبت به یک امر تخصصی  است؟

  • خیر ، انفعال واکنش مناسبی نسبت به یک امر تخصصی نیست ! ولی یادتان باشد ، شما در کشوری زندگی می کنید که واکنش منطقی شما را هم گاهی به حساب دیگری می گذارند . آنوقت ترجیح می دهید از طرق موجه تری نظرتان را به اطلاع مسئولی که حرکت یا حرف غیر منطقی در قبال منطق شما معمول داشته برسانید . البته من وقتی پاسخ های علمی یا واکنش هایی را درباره برخی اظهارنظرها غیر تخصصی افراد می بینم از خودم می پرسم آیا واقعاً فردی که این اظهار نظر را می کند آنقدر در حرفهایش جدی هست که آنرا دنبال کند و ببیند واقعاً آنچه افاضه فرموده در محیط های دانشگاهی و علمی چه واکنش هایی را بدنبال داشته یا اینکه چیزی گفته و گذشته . من برای حرف زدنهای مطبوعاتی و ژورنالیستی بخصوص در رسانه های عمومی اظهار نظر های نامربوط به رشته ی خودمان را کم تر جدی می گیرم .شنیدن حرف و اظهار نظر مغایر با اصول یک علم ، شنیدنش از زبان متخصصین ، تحملش سخت است ولی از زبان غیر متخصص زیاد سخت نیست . با خودم می گوئیم نظری است دیگر .


عطف: جدا از همه توضیحاتی که به سوال قبل دادید میخواستم  بدانم تعریف شما از ” شرافت علمی” چیست؟

  •  “شرافت علمی” برای اولین بار است که این ترکیب را می شنوم و می بینم . من معتقدم همه عالمان و علوم دارای “منزلت” هستند و “منزلت علمی” هر رشته قابل تبیین و دفاع است . بارها گفته و نوشته ام وقتی مبانی و اصول یک رشته تبیین و تدوین شد و در دانشگاه برای خود جایگاه ویژه اش را یافت ، علمی است . زمانی که رشته ای علمی است ، اظهار نظر تخصصی درباره آن در حیطه و صلاحیت  صاحبنظران آن رشته است . چگونه است که شما در صورتیکه عارضه ای در روی پوست خود ملاحظه کنید به دندانپزشک مراجعه نمی کنید و اگر بیولوژیستی درباره آن نظر بدهد جدی نمی گیرید و نظر مهندس ساختمان را هم درباره عارضه ی پوستی خود نباید قبول داشته باشید . آنچه صائب و قابل قبول است نظر متخصص امراض پوستی است . آنها که فکر می کنند فقط رشته آنها علمی است و در ضمن می توانند در هر زمینه ای دخالت و اظهار نظر کنند ، از بیماری پوستی تا رده بندی کتابخانه ، اجازه دهید در جهل مرکب خود روزگار بگذرانند . من برای تمام رشته ها ارزش و منزلت قائلم و معتقدم واژه “نمی دانم” را کتابداران با توجه به اشرافی که به دامنه ی علوم دارند باید براحتی عنوان کننده و ورود به حوزه های دیگر را به دانشورزان آن رشته ها واگذار کنند . از رشته و مبانی و اصول خود – کتابداری و اطلاع رسانی- دفاع کنند و دانش خود را نیز در این زمینه بیافزایند . شاید این منطقی ترین راه معرفی و تبیین “منزلت و شرافت” رشته باشد .تلاش برای ارتقاء سطح دانش هر حرفه بالاترین درجه ی “ارزش افزایی” رشته است .

عطف: آرام آرام به پایان گفتگو نزدیک میشویم و یک سوال کلیشه ای آمده است میان ذهنم که مطرح میکنم با شما. سه کتابداری که  همواره در ذهن شما می مانند چه کسانی هستند؟

  •  زنده یاد ایرج افشار ، خانم نوش آفرین انصاری ، عباس حری . ولی کاش می فرمودید سی نفر نام ببر تا دستم بازتر بود . البته برای این نام ها دلایلی دارم که جای بحث آن فعلاً نیست . شاید وقتی دیگر .

عطف: خیلی از کتابخوانی حرف زدیم ولی بد نیست بگویید که در یکسال اخیر چه کتاب هایی خوانده اید و در چه حوزه هایی؟

  •  از نظر مطالعه ، بنده بسیار متنوع مطالعه می کنم . کارنامه خواندن ده ماه گذشته را که مرور کردم در میان ۳۵ عنوان کتابی که خوانده ام شامل تعدادی رمان ، تعدادی زندگینامه ، سفرنامه ، اجتماعیات ، مطالعات دینی (بویژه اسلام) ، یک مورد کتابی در تاریخ نقاشی ، شعر و ادبیات و باور کنید کتابهایی مانند زمین مسطح است (فرید من) یا اندر آداب نوشتار (جعفر مدرس صادقی) و در هوای حق و عدالت (استاد موحد) را نمی دانم در کجای این تقسیم بندی موضوعی باید قرار داد ، بسیار چیزها می توان از آنها آموخت . در کنار این کتابخوانی ها ، شما ناگزیرید برخی از نشریات بسیار خوب مانند “بخارا” را تا حد امکان مطالبش را بخوانید ، تورق روزنامه ها هم (البته برخی و گاهی) را هم به حساب مطالعه بگذارید .

عطف: پرسش از چند و چون عطف همواره نقطه پایان بر یک گفتگوست. آنهم برای اینکه بدانیم کجاییم و چه میکنیم و کدام راه را باید برویم. حالا نظر شما چیست؟

  •  مجله الکترونیکی خوبی است . در عین حال محصور به موضوع هم نیست .عطف جای خالی خیلی کمبودها را در رشته ما پر می کند . البته یک بار در جایی گفته ام عطف حیدری نژاد ، سید جلال هم از محصولات رشته کتابداری است چه بخواهد چه نه ، مجله اش را هم با کتابداران – البته نه مثل بنده – ولی به لطف تلاش خودش رونق می بخشد .سلامت بادا روز و روزگارت .

About جلال حيدري نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

View all posts by جلال حيدري نژاد →

5 Comments on “کتابداری که “سو و شون” را به سیمین دانشور معرفی کرد!”

  1. در طول سالهایی که با آقای حافظیان همکار بودم، در کنار تمامی سجایای اخلاقی و علمی ایشان، یک نکته همیشه برایم هم آموزنده بود و هم تعجب آور. اینکه هر سند، مدرک یا نامه ای که لازم بود یا به آن اشاره می شد، بلافاصله آقای حافظیان بلند می شدند و از یک زونکن یا پوشه، سند و مدرکی در مورد آن می آوردند. فرقی هم نمی کرد که مربوط به چند سال پیش یا چند روز پیش باشد. کتابخوانی مداوم ایشان و سرعت خواندنشان هم از آن ویژگی هایی است که کمتر در این دوره و زمانه سراغ داریم.
    برایشان آرزوی سلامتی و شادابی داریم.

  2. یاد روزهایی که درس آشنایی با بانکهای اطلاعاتی با ایشان داشتیم به خیر. ایشان این درس را به دلیل امکانات و سیستمهای اطلاعاتی خوبی که در جهاد کشاورزی موجود بود& آنجا برگزار می کردند و همیشه به ما سفارش می کردند که مقاله های جدیدی که در حوزه کتابداری نوشته می شود را مطالعه کنیم و در مورد آنها در کلاس صحبت کنیم. ایشان با افتخار در تمام محافل و مراسم خود را یک کتابدار معرفی می نمودند. سپاس از مصاحبه و صحبتهای شیرین ایشان.

  3. آقای حافظیان مانند همیشه خوش بیان و انرژی دهنده ظاهر شدند. خاطره ها و رویدادها بسیار زیبا، خیال انگیز و دقیق یادآوری شده اند و حاوی اطلاعات خوب و مفیدی هستند که این خود هم نشان از حافظه قوی ایشان دارد و هم بیانگر تاثیر شگرفی است که استادان و جریان های آن زمان بر روی همه ما کتابداران آن نسل داشته است. زیرا پدیده ها هر قدر تاثیرگذتر باشند فراموش ناشدنی تر نیز خواهند بود.این گفتگو خاطرات جذاب و مشترک ما را زنده کرد. خاطراتی که با آگاهی همراه است و اگر بسط و توسعه داده شود می تواند بخشی از تاریخ نانوشته و مملو از دانستنی های مفید و تجربه های تلخ و شیرین رشته و حرفه ما را برای آگاهی جوان ترها به ثبت رساند. شادمانی و خرسندی خود را از نشریه همیشه خوب و حرفه ای عطف و گفتگوی صمیمانه و بی تکلف کتابدار و استاد گرامی جناب آقای حافظیان ابراز می دارم.

  4. دیدار آقای حافظیان همیشه یادآور شوق و انرژی مثبت و خوشرویی بی بدیل است.
    تمام مصاحبه را با دقت خواندم ولذت بردم.پر ازخاطرات و گفت و گوهایی که برخی از آنها خود می توانست موضوع مقاله ای بشود.کاش کسانی که-به قول امروزی هاجوگیرشدند- و سرانجام به تغییر نام رشته رضایت دادند نظر دلسوزانه ایشان را هم شنیده بودند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *