این گفتگو پشت پرده ندارد!

 

 استاد دکتر عباس حری از دانشگاه مشهد تا کیس وسترن آمریکا

 

بیستم فروردین ۸۵ روز گفتگو با استاد عباس حری بود. گفتگویی که به گمان من کماکان  نکته های قابل تحلیل دارد و هنوز برای دست اندرکاران این حوزه و حرفه میتواند درس آموز باشد. این گفتگو در شماره اول از سال پنجم خبرنامه انجمن به چاپ رسیده است.اما شاید بهتر باشد که همه با هم آن را مرور کنیم.

 *******************************

مقدمه*

کمی بیش از ۲ سال از افتتاح دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳، دو هفته مانده به نوروز ۱۳۱۶ عباس حری در مشهد در خانواده ای روحانی متولد می شود. او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش می گذراند و پس از گذراندن سه سال اول دبیرستان وارد دانشسرای مقدماتی می شود و آن هم به آن دلیل که دلش نمی خواسته از پدر پول توجیبی دریافت کند!

در سال ۱۳۳۵ معلم می شود و هفت سال در روستایی در بخش کوه سرخ شهر کاشمر تدریس می کند. زبان خارجی مرسوم آن دوره فرانسه بود اما او انگلیسی را ترجیح می دد و هنگامی که در سال ۱۳۴۵ در آزمون ورودی دانشگاه مشهد شرکت می کند و در رشته تاریخ رتبه اول و زبان انگلیسی رتبه ۵ راکسب می کند، رشته ادبیات انگلیسی را بر تاریخ ترجیح داده به تحصیل مشغول می شود. سال ۱۳۴۹ به تهران آمده و در سال ۱۳۵۰ در آزمون کارشناسی ارشد کتابداری دانشگاه تهران شرکت کرده و پذیرفته می شود. در سال ۱۳۵۳ از وزارت فرهنگ آن زمان به دانشگاه تهران منتقل و به عنوان مربی در گروه کتابداری این دانشگاه به تدریس می پردازد. در همان سال از دانشگاه ماموریتی یک ساله برای توسعه اطلاعات خود به ایالات متحده می گیرد و در همان زمان در آن جا در دانشگاه کیس وسترن برای مقطع دکترا ثبت نام و پذیرفته می شود. در سال ۱۳۵۸ برای تکمیل دوره و گذراندن رساله دکترا بار دیگر عازم کیس وسترن می شود و سرانجام در سال ۱۳۶۰ با مدرک دکترای کتابداری و اطلاع رسانی به کشور بازمی گردد.

آخرین چهارشنبه سال ۱۳۸۴

قرارمان ساعت ۲ بعدازظهر است. در اتاق کارش در دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه تهران. از شب قبل به گفتگو با او فکر می کردم، چند کتابی که از او داشتم را ورق می زدم و به مقاله هایی که در مجله اطلاع شناسی به چاپ رسانده بود نگاه می کردم و هر چه را در نظرم جالب و جذاب می آمد برای گفتگو یادداشت می کردم. ذهنم مملو از موضوعات گوناگون بود از حاشیه های رشته کتابداری و اطلاع رسانی تا بعضی از مسائل اصلی کتابداری و کتابداران. سابقه، تجربه، دانش و آگاهی و احاطه ای که ایشان بر مسائل گوناگون این حوزه دارند باعث می شد که هیچ محدودیتی در انتخاب موضوعات و محورهای گفتگو نداشته باشم و پیش خود فکر می کنم، تا آنجا که می توان بایست پرسشی معقول درانداخت و پاسخی شیرین و ذهن نواز دریافت کرد. ۱۰ دقیقه قبل از قراری که داشتیم، بیرون اتاقک کوچک انتظار استاد را می کشم. ضبط صوت را روشن می کنم، «آخرین چهارشنبه سال ۸۴»، ساعت ۲ بعدازظهر، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه تهران، گفتگو با «کتر عباس حری» استاد از انتهای راهرویی که نمی دانم به کجا راه دارد شتابان می آید. به نظر سیگاری لای انگشتان دارد یا شاید پس از آنکه در اتاقک کوچک مملو از کتاب را باز می کند و شروع به صحبت می کند یکی را به آتش می رساند. کمی ناراحت است. جلسه دارند، با رئیس دانشگاه تهران. می گوید که جناب رئیس تأ خیر داشته و حالا مجبور است قرار گفتگو را به هم بزند و خودش هم گله مند است از این وضعیت. سکوت می کنم و می گویم: «هر جور که شما راضی باشید خوب است فقط قول بدهید که در سال نو (۸۵) اولین فرصت خود را در اختیار ما قرار بدهید» قول می دهد. روبوسی می کنیم و تبریک و تعارفات سال نو ردوبدل می شود. من می روم. استاد می ماند. نمی دانم. سال نو می آید. روز نو سر می رسد. در اولین روزهای کاری سال نو قرارمان برقرار می شود!

 **********************************

یکشنبه ۲۰ فروردین! ساعت ۲ عصر – دانشگاه تهران

با تشکر از اینکه به ما فرصت دادید تا اولین شماره سال پنجم خبرنامه انجمن را با گفتگویی با جنابعالی آغاز کنیم، خواهش می کنم درباره خودتان علاوه بر مطالبی که ذکر شد و مطالبی که در کتابی که درباره شما نوشته شده آمده، چنانچه مساله ای باقی مانده است بیان کنید.

اول اینکه خیلی متشکرم از شما، دوم اینکه کتابی که شما به آن اشاره کردید حاوی مجموعه سؤالات هدفمندی بود که در پشت آن کتاب به آن اشاره شده بود و در حقیقت قصد و نیت آن بوده که به جوانان بگویند که زندگی فراز و نشیب دارد ولی اینکه آیا این همه زندگی من است باید بگویم که خیر! البته من نگارش زندگینامه خودم را تا حدی آغاز کرده ام و فکر می کنم مسائل بسیاری را در آن خواهم آورد.

شما متولد ۱۳۱۵ مشهد هستید، دانشسرای مقدماتی رفته اید، معلمی کرده اید، لیسانس زبان گرفته اید و سپس فوق لیسانس کتابداری از دانشگاه تهران و در نهایت دکتری این رشته از کیس وسترن امریکا، مطالب جالبی که وجود دارد اینست که شما نیز مانند خیلی های دیگر که در این رشته فعالیت می کنند خصوصاً در سطح تحصیلات عالی، لیسانس زبان دارید و همانطور که خودتان نیز می دانید در سطوح بالا هستند افرادی در که در مقطع کارشناسی کتابداری نخوانده اند و ورود کارشناسان زبان های گوناگون را زیاد می بینیم، نظر شما در این رابطه چیست؟

البته آن زمانی که ما بودیم تکیه بسیاری بر روی زبان بود برای اینکه منابع فارسی کم بود و عمدتاً باید به منابع خارجی رجوع می کردیم و از طرفی دیگر زبان انتهایش به دبیری می انجامید و این مسأله افراد را به حوزه ها و رشته های دیگر می کشانید ولی امروزه این وضع در حال تغییر است و غلبه با دانشجویانی ست که لیسانس آنها نیز کتابداری و اطلاع رسانی است، برای اینکه فضا به گونه ای شده که علاقه مند شده اند، بیشتر در حوزه خودشان فعال باشند.

این که می گوئید «امروزه» منظورتان چه زمانی است؟

منظورم همین سال های اخیر است.

یعنی دو یا سه سال اخیر؟

البته کمی بیشتر.

این را از این بابت گفتم که تعداد زیادی هستند که لیسانس زبان دارند و فوق لیسانس کتابداری وهنوز  هم شاید باشند.

بله ولی فکر می کنم اینها بیشتر برای دوره های قدیمی تر است و الان جوانترها که در حال انجام تحصیلات کارشناسی ارشد هستند بیشترشان کسانی هستند که در مقطع کارشناسی نیز کتابداری و اطلاع رسانی خوانده بودند.

یعنی می توانیم بگوییم که دانشجویان فارغ التحصیل در مقطع کارشناسی این روزها انگیزه های بیشتری دارند؟

بله، افق دید آنها گسترده تر شد و دیگر به آن مدرکی که گرفته اند قانع نیستند و می خواهند اوج بگیرند و در این اوج گرفتن بعضی ها موفق ترند و بعضی ا با کندی حرکت می کنند.

فکر نمی کنید یکی از دلایل باز شدن افق ها برای دانشجویان سال های اخیر این بوده که آرام آرام به این درک رسیده اند که کتابداری و اطلاع رسانی صرفاً «کتاب رسانی» نیست و بحث های عمیقی دارد و گاه به فلسفه، جامعه شناسی و … گره می خورد و این مسأله سبب می شود تا دانشجویان از لحاظ شخصیت حرفه ای راضی تر شوند، نظر شما در این رابطه چیست؟

یکی از دلایل عمده همین مسأله می تواند باشد. شما بازتاب همین مسأله ای را مطرح کردید در همایش های گوناگون این حوزه می توانید ببینید، مسأله دیگر اینست که در همین همایش ها دانشجویان جوان تر این سؤال را مطرح می کنند که چرا نام این رشته تغییر پیدا نمی کند و این حاصل درکی است که آنها پیدا کرده اند و دریافته اند آنچه تحت عنوان این نام اتفاق می افتد فراتر از آن چیزی است که این نام آن را نشان می دهد.
به هرحال این حرف کاملاً درست است که آنها به درک بیشتری رسیده اند و این درک در آینده قوی تر خواهد شد که عمدتاً دیپلمه های ریاضی و تجربی هستند، برخلاف گذشته که عموماً از علوم انسانی وارد این رشته می شدند، و اینها، یعنی نسل جوانی که وارد رشته می شود خودش می تواند در شکل دهی رشته مؤثر باشد.

شما، دکتری خود را از کیس وسترن امریکا گرفته اید، و در اینجا نیز در مقطع دکتری تدریس می کنید، دانشگاه کیس وسترن در سال ۱۳۵۸، فردی را تربیت می کند به نام عباس حری که این فرد در کشورش تبدیل به یکی از افراد اثرگذار و معتبر در حوزه کتابداری و اطلاع رسانی می شود، حالا پرسش من اینست که آیا حالا خود شما در مقطع دکتری افرادی را تربیت خواهید کرد که به اندازه خودتان اثرگذار باشند یا اجازه بدهید که بگوییم حتی بهتر از عباس حری! آیا شما به این سمت حرکت می کنید؟

در مورد بخش اول صحبت هایتان درباره خودم باید بگویم که من طلبه ای بودم که رفتم و طلبه نیز بازگشتم ولی اینکه بشود افرادی را تربیت کرد نظر من اینست که یک معلم خوب به کسی می گویند که شاگردانش از خودش بهتر باشند و من نیز همیشه در این راستا تلاش می کنم. من همیشه به دانشجویان فعال و مستعد کمک می کنم حتی خارج از کلاس.

آن جور که من می بینم نسل جوان می تواند مدل خاص خودش را خلق کند، توصیه من همیشه به جوانترها اینست که درس را به گونه ای بخوانند که در رویه فکری و یا یک حوزه صاحب نظر شوند و این مستلزم اینست که فرد دامنه تفکر مشخصی را برای خودش تعریف کند.

پس به دانشجویان مقطع دکتری که دارید امیدوار هستید؟ در حقیقت به نتیجه تلاش های خودتان؟

بله، البته همین طور که می دانید در همه مقاطع ما دانشجویان تکلیفی داریم و دانشجویان تحقیقی و این مسأله در سطح دکتری نیز وجود دارد، انتظار من اینست در سطوح بالا بیشتر دانشجویان به دانشجوی تحقیقی تبدیل شوند نه تکلیفی. البته یکی دو دوره هست که ما واقعاً با دانشجویان خوبی روبه رو هستیم و من امیدوارم دانشجویان من افق دیدشان هر روز بازتر شود و صرفاً به عضو هیأت علمی شدن اکتفا نکنند.

آقای دکتر، کیس وسترن ۳۰ سال قبل با دانشگاه تهران فعلی قابل مقایسه است؟

این دو را نمی توان با هم مقایسه کرد، آنجا نحوه آموزش جور دیگه ست و من معتقدم که ما بیشتر از نظام آموزشی خودمان متأثر هستیم، البته از غرب هم تأثیر گرفته ایم ولی نه کامل و جامع. گاه فکر می کنم که چه خوب بود اگر ما یکی از آن دو را انتخاب می کردیم و تکلیفمان روشن تر می شد. البته حال قصد ندارم وارد بحث سیاست گذاری های آموزشی بشوم ولی به هر حال یک حالت سرگردانی در نظام آموزشی حس می شود، هم در معنا و مفهوم نظام آموزش عالی و هم پیوندش با جامعه و هم پیوندش با سنت و فرهنگ پیشین ما.

گافمن، جس شرا و کنراد راسکی از استادان شما بودند، این نام ها چه چیزی را به یاد شما می اندازند؟

این ها هر کدام شخصیت خاص خود را داشتتند، جس شرا فردی پر اثر بود، بسیار کار می کرد و بسیار می نوشت ولی بسیار متواضع بود یادم هست که یک بار در حال نوشتن کتابی بود، و با اینکه زبان اصلی من و یکی دیگر از دوستان انگلیسی نبود ولی او کتابش را به ما دارد که از لحاظ زبانی آن را ویرایش کنیم و این مسأله خیلی برای ما جالب بود و جالب تر آنکه ایشان بعضاً به حرف های ما نیز توجه می کرد.

در حقیقت خیلی راحت و متواضعانه کار خود را در معرض قضاوت دانشجوی خود قرار می داد؟

بله، آن هم دانشجویی که زبانش انگلیسی نبود، درباره کنراد راسکی باید بگویم که از تباری اتریشی بود و انگلیسی را به استواری صحبت می کرد و فقط نظرات خاص خود را داشت، او کسی بود که علاقه اش «پترارک» بود و از این می توان فهمید که چگونه انسانی بود، البته به اندازه جس شرا تألیف نداشت، فرد دیگری گافمن است که بسیار شوخ طبع و سرزنده بود گاهی سرزنده به اتاقک های دانشجویان می آمد و شروع به گپ زدن می کرد و خیلی راحت نیز نظرش را ارائه می داد. درباره مسأله «واگیری فکری» خودش می گفت که برای اولین بار وقتی که می خواست بخوابد این فکر به ذهنش رسیده است و همان وقت با یک دوست پزشک زنگ می زند و مسأله را با او مطرح و از او می خواهد که بعداً این موضوع را به یاد بیاورد و اینکه پرسش هایی نیز در ذهن دارد. گافمن دکتری ریاضی داشت و فردی مسلط بود به طوری که در تببین مدل واگیری فکری از فرمول های ریاضی استفاده کرده بود، در ایران خیلی از ریاضی دانان نمی شناختند، به هر حال همه این افراد یکی ویژ گی مشترکی داشتند و آن این بود ک دانشجویان را وادار به کار می کردند.

قصد دارم که دوباره برگردم به خودتان. اگر یادتان باشد یک روز در دفتری که داشتید در کتابخانه ملی در این مورد با شما کمی حرف زدم. شما هنگامی که قرار بود به دانشگاه وارد شوید در مقطع لیسانس هیچ گاه به فلسفه فکر نمی کردید، حداقل از نگاه من شما نمی خواستید فیلسوف بشوید اما هم اکنون در کارهای فکری و قلمی که شما انجام می دهید، با رویکردی که به دانش کتابداری و اطلاع رسانی دارید، با ابداع واژه اطلاع شناسی (Informology) که مختوم به Logy می شود، و نشانه های دیگری که موجود است به نظر می رسد شما به فلسفه، معرفت شناسی و علوم اینچنین علاقه مند هستید و اینکه می خواهید به دانشجویان و فعالان این حوزه نشان بدهید که این حوزه دارای مبانی عمیق نظری است، در این رابطه لطفاً صحبت کنید.

البته شاید همانطور که شما گفتید من هیچ وقت فکر نکرده بودم که فیلسوف بشوم یا به طور حرفه ای به فلسفه بپردازم ولی اساساً رویکرد من به علوم این گونه بوده است که بیشتر به سمتی رفته ام که بتوانم پاسخی برای سؤالاتم به دست بیاورم و این سمت و سو می تواند ریاضی باشد، فیزیک باشد و یا فلسفه و … یعنی اینکه معتقدم که هر مسأله ای ساحت های گوناگون دارد که هر ساخت آن را شاید در عم خاص بتوان بررسی کرد. حقیقت اینست که من به مطالعه مطالب فلسفی علاقه مندم ولی همیشه یک چیز برای من سؤال بوده که مکاتب فکری چرا پدید آمده اند؟ در یک نگاه شاید همه آن را بدانند و دلیل به وجود آمدن ایسم های متفاوت را نگاه به یک پدیده از دریچه های گوناگون بدانند که البته این ایسم های نه خصم هم هستند و نه کاملاً موافق هم، بلکه بیشتر مکمل هم هستند و با این نگاه من می توانم جواب شما را این گونه بدهم که اولاً نگاه من بیشتر نظری است تا فلسفی و آیا می توان این گونه گفت که هر چی نظری است از جهتی فلسفی ست؟ خلاصه آنکه همیشه «چرا»ها برای من وجود داشته و خیلی ها معتقدند که «چرا» ها همواره نشان دهنده یک پرسش فلسفی ست.

یک پرسش فلسفی و البته بی پاسخ!

بله ولی همین «چرا» ما را تا حدی به پاسخ نزدیک می کند.

جناب دکتر، واژه اطلاع شناسی یا Informology از آن شماست من وقتی به این واژه فکر می کنم حس می کنم که بیشتر یک پیش زمینه فلسفی دارد تا کتابدارانه، و اگر کتابداری و اطلاع رسانی را به دو بخش تقسیم کنیم، که می توان گفت که «کتابداری» نیاز به واژه ای همچون «اطلاع شناسی» ندارد و اما بخش دوم یعنی «اطلاع رسانی» دارد، بخش دیگر صحبت من که می خواهم درباره آن توضیح بدهید اینست که منظور شما از «اطلاع» چیست؟ آیا می توان «اطلاع شناسی» را مترادف «آگاهی شناسی» گرفت؟ و اگر این گونه باشد آیا شما در پی یافتن «چیستی» آگاهی هستید؟ شاید هم اینهایی که به ذهن من وارد شده کلاً اشتباه است؟

شما چندین مورد را مطرح کردید که هر کدام بحث جداگانه ای دارد، اینکه آیا کتابداری می تواند از تبار اطلاع شناسی باشد یا فقط اطلاع رسانی از این تبار است. باید اینجا شروع کنم که هر دوی آنها یک جوهره دارند، جوهره هر دوی اینها «اطلاعات» است اما نه به معنای آگاهی که بحث جداگانه ای دارد. ولی حوزه ای که بتواند خودش را بشناسد و جوهره حوزه کتابداری و اطلاع رسانی که معمولاً اینها را نیز با هم ذکر می کنند برای پرهیز از همین قضیه که شما به آن اشاره کردید، واقعاً جوهره آن چیست؟ ببینید، در دهه های گذشته در غرب مسأله «اطلاعات» مطرح شده و تا امروز از جهات گوناگون به آن پرداخته شده است و تا امروز نیز ادامه دارد و حتی به «اطلاعات» از دریچه فلسفه نوین هم نگاه کرده اند، مسأله ای که درباره «اطلاع شناسی» در همان یادداشت اولیه در سال ۷۲ نوشتم، این تذکر را دادم ک هاین مسأله چیزی ست فراتر از اطلاع رسانی و این نگاه به وجود خود اطلاعات است و حالا من هر چه بیشتر مطالعه می کنم می بینم که شناخت اطلاعات نه تنها برای رشته ما بلکه برای حوزه های دیگر نیز مفید است. و دلیل آن نیز اینست که «اطلاعات» با ذهن انسان سروکار دارد و در هر حوزه ای یک سوی آن انسان قرار دارد. درباره «اطلاع شناسی» و نشریه ای که به همین نام منتشر می شود نیز من هنوز حس می کنم که ذهن هایی آماده که در این چارچوب فعالیت کنند کم است.

در هر حال آیا «اطلاع‌شناسی» تباری فلسفی دارد یا خیر؟

اینکه Information  به اعتبار نامش نگاه فلسفی دارد یا خیر باید بگویم بله، تمام Logyها در واقع نگاهی فلسفی دارند ولی همیشه این نگاه حفظ نمی‌شود و این ما هستیم که به آن اعتبار می‌دهیم، مثل Sociology که جامعه‌شناسی‌ست و به اعتبار Logy باید نگاهی فلسفی داشته باشد ولی این‌گونه نیست.

جناب آقای دکتر، در یک تعریف ساده و روشن کتابداری و اطلاع‌رسانی را مدیریت یا سازماندهی دانش تعریف کرده‌اند، و حالا آمدن واژه اطلاع‌شناسی به ذهن شما و رفتن به سوی دریافتن «چیستی» اطلاعات و اینکه اگر بدانیم اطلاعات چیست آنگاه بهتر و کارآمدتر می‌توانیم آن را سازماندهی کنیم. آیا شما با این رویکرد به اطلاع‌شناسی نگاه می‌کنید، یعنی مسأله‌ای در حاشیه کتابداری و اطلاع‌رسانی ولی عمیق‌تر؟

من فکر نمی‌کنم که «اطلاع‌شناسی» در کنار و حاشیه باشد بلکه به نظر من همانند چتری بر فراز کتابداری و اطلاع‌رسانی است.

این را هم بگویم که من برای حل مسائل کتابداری و اطلاع‌رسانی به سمت «اطلاع‌رسانی» نرفتم بلکه این دغدغه ذهنی من بود و مایل بودم که به آن فکر کنم در باب اینکه کتابداری چیست، آیا مدیریت دانش است یا مدیریت اطلاعات یا هر دو من این را یکبار در یک مصاحبه در کتاب کلیات ماه بیان کردم که اصلاً نمی‌توان گفت که این رشته تماماً مدیریت دانش است یا تماماً مدیریت علم و بهتر است اینها را جزیی از کتابداری و اطلا‌رسانی فرض کنیم که در این صورت این سؤال پیش می‌آید که آن «کل» چیست که اینها اجزای آن هستند؟! وقتی ما می‌گوییم مدیریت دانش یا اطلاعات منظورمان کدام نوع اطلاعات است؟ اینها مسائلی‌ست که به راحتی نمی‌توان به آن جواب داد و نیاز به مطالعات عمیق دارد و همان مطالعات نیز دامنه کار و چارچوب «اطلاع‌شناسی» قرار می‌گیرد.

جناب آقای دکتر در اینجا قصد دارم که بحث را به سمت و سوی دیگر ببرم، یک واقعیت قابل لمسی که وجود دارد اینست که در سال‌های اخیر دانشجویان و فعالان این حوزه به مباحث نظری علاقه‌مندی بیشتری نشان می‌دهند و این را می‌توان از همایش‌های گوناگون و تبیین این گونه مباحث درک کرد اما از طرفی دیگر وضعیت کتابداران شاغل در کتابخانه‌ها مطلوب نیست و مشکل اینجاست که بعضی‌ها برای فرار از این وضعیت نامطلوب خود را منتسب می‌کنند به آن حوزه نظری و راحت‌تر بگویم که گاهی حس می‌شود که حضور در چنین جلسات و همایش‌هایی دارد تبدیل می‌شود به یک مُد! ولی مسأله اینست که تمام تلاش شما، همکارانتان و دیگران اینست که در نهایت «اطلاع‌»به ساده ترین و سریع ترین روش به دست طالب “اطلاع”  برسد، حال آنکه چنین مسأله‌ای دست‌اندازهای بی‌شمار دارد. من گاهی فکر می‌کنم توجه و تمرکز به مباحث نظری به صورتی که فرد دور شود از مسائل عملیاتی این حرفه سبب می‌شود ما با پدیده‌ای روبه‌رو شویم که سری حجیم و بزرگ دارد اما دست و پایی نحیف و لرزان ! این تصویر، تصویر زیبا و خوشایندی نیست لطفاً در این باره نظر خودتان را بیان کنید.

من آخرین شماره خبرنامه انجمن را که ورق می‌زدم به مطلبی برخورد کردم که به نظر نوشته شما بود و به نکته صحیحی نیز اشاره کرده بودید که وقتی یک مسأله فلسفی مطرح می‌شود باید به پیوند و ربط آن نیز به حوزه و رشته کتابداری و اطلاع‌رسانی پرداخته شود و از این جهت من حرف شما را پسندیدم. زیرا مسائل فلسفی که مطرح می‌شوند طبیعتاً مسائل نو و جدیدی نیستند ولی هنگامی که ما بتوانیم جایگاه
آن مسأله را در حوزه خودمان پیدا کنیم تصویر جدیدی به دست خواهیم آورد و هنر نیز در همین قسمت است که به آن تفکر استعاری نیز می‌گویند، یعنی یک رابطه بین رشته‌ای به شیوه‌ای که چیزی را از یک حوزه بگیرید و در حوزه‌ای دیگر برای آن کاربرد پیدا کنید، مثل اینکه ما هوش را از حوزه روانشناسی بگیریم و از آن در تکنولوژی اطلاعات به عنوان هوش مصنوعی استفاده کنیم. در این صورت ما کارجدیدی انجام داده‌ایم. حالا در حوزه کتابداری و اطلاع‌رسانی از ۲ جهت این حرف درست است یکی اینکه ما مبانی نظری این رشته را وقتی از جایی وام می‌گیریم جایگاه کاربردی آن را تعیین کنیم و در درون رشته نیز بتوانیم مبانی نظری را عملیاتی کنیم، این یک مشخصه لازم دارد، یک شرط لازم دارد و این شرط متأسفانه به درستی تعریف نشده است و ظاهراً دو گروه هستند که یکی خود را موظف به اندیشیدنمی‌داند و یک گروه صرفاً به عمل کردن می‌پردازند ولی این دو با هم همسویی ندارند و این مسأله دو صدمه دارد برای رشته، یکی آنکه فردی متفکر گرفتار بی‌عملی می‌شود و دوم اینکه آن فرد عمل‌گرا رها و بی‌نیاز از تفکر می‌شود و البته هر دو مورد خطرناک است و باید بین این دو رویکرد پیوند و آشتی برقرار شود.

مسأله‌ای که شما مطرح کردید در اکثر کتابخانه‌های ما قابل مشاهده ا‌ست و ما بعضاً با کتابدارانی روبه‌رو می‌شویم که پس از فارغ‌التحصیلی در مقطع کارشناسی یا حتی کارشناسی ارشد هیچ تفکر جدیدی را کسب نکرده‌اند و صرفاً عمل کرده‌اند و درگیر کارهای کتابدارانه شده‌اند و به تکرار نیز افتاده‌اند و این تکرار برای خودشان بی‌حوصله‌گی و برای جستجوگر «اطلاعات» سرگردانی به دنبال خواهد داشت و از طرف دیگر ما با کسانی روبه‌رو هستیم که فکر می‌کنند اگر دستشان به غبار کتاب آلوده شود از شأن آنها کاسته خواهد شد! حتماً شما هم این گونه افراد را دیده‌اید و حالا من خواهش می‌کنم که جنابعالی به صراحت به دانشجویان و فعالان این حوزه بگویید که در هر مقطعی که هستند باید چنان باشند که اگر موقعیتی پیش آمد اطلاع‌رسان خوبی نیز باشند در کارهای عملی این حوزه نیز متبحر باشند و بدانند که با غبار کتاب بر دامن کبریایی‌شان گردی نخواهد نشست.

این مسأله از آنجا نشأت می‌گیرد که بعضی‌ها کتابداری، دانش آن و یافته‌های علمی آن را رها می‌کنند و سعی می‌کنند از آن بگریزند و علتی که به کتاب دست نمی‌زنند که مبادا بر دامن کبریایی‌شان گردی بنشیند اینست که آن مسأله اول را باور نکرده‌اند یعنی تلاش نمی‌کنند تمام مباحث و اطلاعات خود را در دفاع از رشته و حوزه‌‌ای به کار ببندند که در آن قرار دارند و از آن ارتزاق می‌‌کنند و در آن فعالیت دارند و اینها را دو عرصه کاملاً متفاوت می‌بینند و نتیجه این می‌شود که هر چه ارتقاء بیشتری می‌یابند می‌پندارد که باید از مسائل علمی دورتر شوند و این نه تنها هیچ ارتقایی به حوزه عملیاتی نمی‌رساند بلکه روزبه‌روز نیز آن را ضعیف می‌کند برای آنکه تقویت بنیه علمی در آن صورت نمی‌گیرد و به ناگاه شما می‌بینید که تکنولوژی هم وارد می‌شود و می‌گوید کارهایی را که شما نتوانستید انجام بدهید من به سرانجام می‌رسانم و آنگاه کسانی که گریز داشتند از کارهای عملیاتی خودشان گرفتار تکنولوژی می‌شوند و از آن پیروی می‌کنند و از طرف دیگر عده‌ای دیگر نیز که تکنولوژی را باور ندارند سعی می‌کنند همان نظام دستی را وارد کامپیوتر کنند بدون آنکه به درستی از ظرفیت‌های موجود استفاده کنند و به نظر من همه اینها بازمی‌گردد به اینکه پیوند ارگانیک میان مباحث نظری و عملکردها در رشته نداریم و این هم راهی ندارد مگر آنکه میان مراکز آموزش و مراکز عملیاتی پیوند برقرار شود. پیوندی واقعی همراه با اعتقاد و گرنه مسأله همان می‌شود که شما گفتید.

البته تمام این مسائل که شما گفتید نیاز به فرصت کاویدن بیشتری دارد که فعلاً آن فرصت وجود ندارد. جناب آقای دکتر حری همان‌طور که مستحضرید علومی که به Logy ختم می‌شوند عمدتاً علومی هستند که از غرب وارد سرزمین ما شده‌اند و اگر مبانی و پیشینه‌ای هم درگذشته ما داشتند به صورت آکادمیک و سامان داده شده  نبوده است، خلاصه آنکه در هر یک از این علوم چنانچه دارای منابعی هستیم این منابع به طور عمده نتیجه سنت ترجمه است و هنوز نیز بهترین منابع همان منابع ترجمه شده است و این مسأله در حوزه کتابداری و اطلاع‌رسانی نیز صادق است، حال پرسش من اینست که این رویه ترجمه منابع تا چه حد مفید است و چه کمکی می‌کند و دیگر اینکه در یکی از شماره‌های نشریه اطلاع‌شناسی که درباره «ربط» و مسائل مربوط به آن صحبت شده بود خواندم مسأله «ربط» شاید در ۳ دهه قبل در غرب مطرح شده ولی ما الان درباره آن می‌خوانیم و می‌شنویم آن هم پس از ۳ دهه، و آیا این باعث نگرانی نمی‌شود؟ آیا هنوز مسائلی هست که پس از چندین دهه کتابداران ما اصلاً نشنیده باشند؟ و اگر این‌گونه هست چه باید کرد؟ و افرادی که در این جهت حرکت می‌کنند چه باید انجام دهند که ۲۰ سال آینده مجدداً با چنین مشکلی روبه‌رو نباشیم؟!

همین مسأله «ربط» را که شما به آن اشاره کردید، اگر قرار باشد کسی سرگذشت‌نامه آن را بنویسد شما بیشتر متأثر خواهید شد، برای اینکه پیدا کردن افرادی که بتوانند در این زمینه مطلبی بنویسند بسیار دشوار است و حال اینکه این مفهوم اساساً مفهومی‌ست که در درس ذخیره و بازیابی اطلاعات جایگاه مهمی دارد ولی «ربط» را به درستی نمی‌شناختند، خلاصه آنکه شما خیلی خوشبینانه گفتید که ۳ دهه از عمر آن می‌گذرد و این چیزی را نشان می‌دهد و آن اینکه ما یک سوی تکنیک‌ها را فرا گرفته‌ایم و وارد کرده‌ایم بدون اینکه پیشینه و پشتوانه نظری آن را بدانیم و بشناسیم و معنی این مطلب اینست که ما خودمان را بی‌نیاز از تفکر دانسته‌ایم. همان طور که می‌دانید در حوزه ما یک تفکر اینست که چرا ما دوباره باید به این گونه مسائل بیندیشیم؟ به اینها فکر شده و ما از نتیجه آن فکر استفاده می‌کنیم. در این طرز فکر کتابداران فقط به عنوان کاربر و تکنسین دیده می‌شود و البته مسؤول این نوع نگرش فقط یک فرد خاص نیست بلکه مسؤول آن جریانی است که از زمان ورود کابداری جدید به کشور آغاز شده  و کتابداری را به درستی همراه با مبانی آن وارد نکرده‌اند و این یکی از اشکالات عمده است که خودش را در مسائل گوناگون نشان می‌‌دهد و باعث می‌شود که ما پس از ۴۰ سال مثلاً به موضوعی همانند «ربط» بپردازیم. اینکه شما دغدغه دارید که آیا این مسائل شاید دوباره در آینده برای ما پیش بیاید، باید بگویم که بله ممکن است که پیش بیاید یعنی اگر ما نجنبیم و این مباحث را نشناسیم و آن را بومی نکنیم شاید پس از چندی احساس کنیم که باید این را به افرادی که شاید دیگر درک این مسأله برای آنان سخت شده باشد، بشناسانیم. ببینید هر چیز باید در جایگاه خودش بررسی شود. کسی که ذهنش کاملاً ابزاری بار می‌آید و شما می‌خواهید فکر جدیدی را به او تزریق کنید این کار دشواری‌ست ولی اگر همراه با ابزار و در همان ابتدا به او فکر و مبانی را نیز ارائه کنید قضیه جور دیگر خواهد شد.

شما خودتان در این زمینه تلاشی داشته‌اید؟

بله من همان اوائلی که از آمریکا برگشتم به یکی از مسؤولین گفتم و مورد پسند نیز واقع شد و آن این مسأله بود که درس مبانی کتابداری و اطلاع‌رسانی در مقطع کارشناسی و هم کارشناسی ارشد از مهم‌ترین دروس است چون آنجا هست که شما «چرایی»‌ها را برای دانشجو روشن می‌کنید که اگر خواست به طور عملی وارد کار شود آنگاه ذهنش بازمی‌گردد به مبانی و می‌داند که چرا آن کار را انجام می‌دهد. من حتی خودم با همین نگاه یکی دو دوره درس مبانی کتابداری را تدریس کردم.

تا از این بحث فاصله نگرفته‌ایم لطفاً بفرمایید کسانی که دستی در ترجمه دارند چه باید بکنند و به سراغ منابعی بروند که ۲۰ سال دیگر با چنین تأخری روبه‌رو نشویم؟

ترجمه در حال حاضر ۲ گرفتاری دارد. ما یک ترجمه کتاب داریم و یک ترجمه مقاله، از ترجمه مقاله استقبال نمی‌شود برای اینکه مجلات زیادی مایل نیستند از نوشته‌های ترجمه شده استفاده کنند و دلیل آن نیز اینست که ارزش‌گذاری که روی مجلات می‌کنند از نظر اعتبار اگر شما به سمت ترجمه پیش بروید این باعث کاهش اعتبار آن می‌شود و این مسأله خود به خود مجلات را به سمت مطالب تألیفی سوق می‌دهد و در باب ترجمه کتاب نیز باید گفت که یک سیاست واحد دنبال نمی‌شود و هر کسی هر چه به دستش می‌آید را ترجمه می‌کند بدون اینکه فکر کند آن کتاب و مطالبش شاید تکراری و کم اهمیت و دست چندم باشد و سراغ مطالب نو کمتر می‌روند، اگر به سراغ مطالب نو هم بروند کار دشواری پیش‌رو دارند و از دست هر کسی برنمی‌آید چون شما در حال انتقال یک مفهوم جدید به حوزه یک زبان دیگر هستید و خودتان باید درک درستی ازآن مطلب داشته باشید.

ترجمه علی‌رغم اینکه فکر می‌کنند راحت‌تر از تألیف است به نظر من بسیار کار دشواری‌ست و همیشه در دنیا نیز مترجمان همواره مؤلفان خوبی هستند زیرا اول زبان را مانند موم، قابل انعطاف در دست خود دارند. توصیه من به  جوان‌ترها اینست که در تولید مطلب اعم از تألیف و ترجمه شتاب نکنند و این یک بیماری است و در هیچ حوزه‌ای مبارک نیست. البته ممکن است در دوره جوانی من اندکی به خودم ببالم که اثری ترجمه یا تألیف کرده‌ام ولی پس از مدت کوتاهی خود فرد نیز در داوری اثر خود متوجه نقایص آن می‌شود.

و سرانجام برای جلوگیری از آن تأخر چه باید کرد؟

باید زبان علمی خود را تقویت کنیم که الان این زبان علمی در دنیا زبان انگلیسی‌ست و مطالب جدید را بخوانیم و بفهمیم و چنانچه آن را درک کردیم برای ترجمه آن تلاش کنیم. ببینید متخصصان معتقدند که چند نوع دانش در روبه‌رو شدن با یک زبان وجود دارد، الف: دانش مکالمه یک زبان ب: دانش مطالعه ج: دانش درک یک زبان د: دانش ترجمه یک زبان که درک و فهم انتقال به زبان دیگر را با خود همراه دارد و فرد باید در
آنها متبحر باشد.

اگر الان دانشجویی با سطحی مشخص و معتبری از زبان به سراغ شما بیاید و بخواهد که او را به سوی منابع دست اول و جدید راهنمایی کند چگونه عمل می‌کنید؟

البته من هیچ وقت نمی‌گویم که چون فلانی زبانش خوب است می‌تواند و یا باید ترجمه کند. سؤال اول من از اون این خواهد بود که به چه حوزه‌ای علاقه‌مند است.

جنابعالی در کتابی که درباره شما نوشته‌اند در جایی گفته‌اید: تلاش من در این حوزه برای اینست که مدار بسته و کوچکی که از این رشته در ذهن بعضی‌ها شکل گرفته را شکسته و افق‌های جدیدتری را نشان دهم البته نمی‌دانم نقل قول من دقیق بودیا نه ولی سؤال من این است که کوچکی یا بزرگی، مهم بودن یا نبودن یک حوزه و رشته و یا یک تئوری بستگی به خود آن حوزه و رشته و جوهره آن دارد یا بستگی به افرادی که در آن حوزه فعال هستند؟ شما لطفاً توضیح دهید که ما در این حوزه، صرفاً با دانشی به نام کتابداری و اطلاع‌رسانی مواجه هستیم که کوچکی یا بزرگی خود را در خود دارد و یا با کتابداران و اطلاع‌رسانان؟ اینکه شما می‌گویید قصد نشان دادن افق‌های جدید و فرو ریختن مرزهای موجود را دارید آیا به این دلیل است که فکر می‌کنید خود رشته محدودیت‌هایی دارد و یا اینکه منظورتان این بوده که کتابداران و اطلاع‌رسانان باید بزرگتر شوند؟ یک زمانی ما افرادی را داریم همانند عباس حری و کامران فانی و دیگران که کتابداری و اطلاع‌رسانی قامتش به اندازه دانش و آگاهی آنان بلندتر می‌شود و یک زمان نیز فردی چون من وجود دارد که به علت دانش کم قامت این دانش را نیز کوتاه می‌کند و حال ما با کدام وضعیت روبه‌رو هستیم؟ با کتابداری و اطلاع‌رسانی یا با کتابداران و اطلاع‌رسانان؟!

اگر بگویم با هر دو شاید تعجب کنید. برای اینکه من معتقدم که پدیده‌ها از قبل وجود دارند و درجه شناخت ما هست که آن پدیده را برای ما کوچک یا بزرگ می‌کند و آنچه را که من درباره افق‌های بازتر گفته‌ام منظورم این نبوده که آن افق بسته است، بلکه نگاه‌ها فاصله‌های کم را می‌بینند و این مسأله را ما باید تغییر دهیم و چنانچه خود حوزه ظرفیت گسترش را نداشت ما اصلاً نمی‌توانستیم به سمت افق‌های بازتر حرکت کنیم بنابراین هر جا صحبت از گسترش افق هست، منظور گسترش افق دید ما یعنی کسانی‌ست که در این حوزه فعالیت می‌کنیم بنابراین می‌توان گفت که خود حوزه تابع نگاه ماست و نگاه ما می‌تواند به حوزه حجیت و هویت ببخشید و چگونگی آن را ترسیم کند. اینکه من نوعی آن را کوچک یا بزرگ ترسیم کنم این فقط نگاه من است و در واقع تصویرسازی و معنابخشی خاص من است بنابراین شما می‌بینید که در دوره‌ای بعضی‌ها پرهیز می‌کنند از انتساب خودشان به این حوزه ولی در دوره‌ای دیگر به دلیل عمیق شدن نگاهشان به این انتساب افتخار می‌کنند.

پس ما بیشتر با کتابداران و اطلاع‌رسانان روبه‌رو هستیم و اگر بستگی یا گسترده‌گی در حوزه وجود دارد مربوط به آنانی است که در آن تلاش می‌کنند.

بله همین طور است.

حالا می‌خواهم به اینجا برسم که پس چرا افرادی هستند که اعتقاد دارند باید نام رشته را به «مهندسی اطلاعات» تغییر داد؟

به نظر این دسته از افراد به علت ناتوانی‌های خود در دیدن فاصله‌های دورتر و افق‌های بازتر می‌خواهند قضیه را جور دیگر طرح کنند و با یک تغییر نام شخصیت حرفه‌ای خودشان را که آسیب‌پذیر است ترمیم کنند.

واقعیت اینست که تحت عنوان همین نام «کتابداری و اطلاع‌رسانی» افراد به نامی همچنان پوری سلطانی، نوش‌آفرین انصاری، هوشنگ ابرامی و خود جنابعالی و … بوده‌اند و هستند و البته هیچ مشکلی هم به وجود نیامده است و حال خواهش من اینست که شما به آن دسته از افرادی که تغییر نام و مسائلی اینچنین را در بالا یا پایین آمدن جایگاه این رشته دخیل می‌دانند توضیح دهید که اینگونه نیست و خودشان باید بزرگ شوند.

دقیقاً همین طور است که شما گفتید و در یادداشتی که اخیراً به دست من رسید و درباره تغییر نام رشته نظر خواسته بودند من در آنجا توضیح دادم که چرا افراد پس از مدتی که در این رشته فعالیت می‌کنند و به بلوغ می‌رسند دیگر دنبال تغییر نام این رشته نیستند و این بیشتر در جوانان است. زیرا فرد پس از آنکه به هویت این رشته رسید و آن را شناخت دیگر نام برایش اهمیت ندارد.

اجازه بدهید سؤالات پایانی را به موضوعاتی اختصاص بدهم که شخص شما در مرکز آن قرار دارید، در سال گذشته شما اتاقی در کتابخانه ملی داشتید که شما را در بعضی روزها می‌توانستیم ببینیم اما حال دیگر آن‌گونه نیست. اگر عباس حری را در کتابخانه ملی هفته‌ای یکبار نتوان دید، کجاباید سراغ او را گرفت؟

(با خنده) در دانشگاه!

البته حق با شماست ولی چه اتفاقی افتاده که شما در کتابخانه ملی نیستید؟

ببینید، انسان باید جایی برود که احساس مفید بودن داشته باشد و اگر این احساس وجود نداشته باشد هیچ فرقی وجود ندارد که باشد یا نباشد. بنابراین من وقتی حس می‌کنم که در دانشگاه مفیدتر هستم تلاش می‌کنم بیشتر وقتم را در اینجا بگذرانم به خصوص آنکه من اساساً جزء اعضای دانشگاه هستم و حضور من در کتابخانه ملی به اعتبارات دیگری اتفاق افتاده بود ولی این به آن معنا نیست که من از جایی بریده باشم. من همین الان هم با بچه‌های کتابخانه ارتباط دارم و تا آنجا که بتوانم پاسخگوی آنان خواهم بود.

شما می‌توانید این پرسش من را پاسخ ندهید ولی آیا نیامدن شما به کتابخانه ملی پشت پرده‌ای نیز دارد؟

خیلی چیزها پشت پرده دارد ولی من اصراری ندارم که پرده را پس بزنم.

موضوع این نیست که شما قصد بالا زدن پرده را دارید یا نه اما افرادی که از بیرون به این تغییرات نگاه می‌کنند با کمترین فکری این سؤال برایشان به وجود می‌‌آید که چرا؟ و چه شد؟ و آیا سهم کتابخانه‌ای ملی از یک استاد به نام و معتبر کتابداری یک روز در هفته نیست؟

البته اگر کسی بتواند مفید باشد من فکر می‌کنم که جایگاه فیزیکی زیاد تأثیر ندارد و این که من کجا هستم نباید اهمیت داشته باشد.

مسأله دیگر موضوع انجمن است، فکر می‌کنم که شما به هنگام پا گرفتن انجمن عضو هیأت مؤسس آن بوده‌اید ولی در حاضر شما نه در هیأت مدیره انجمن حضور دارید و نه حتی عضو انجمن هستید، چرا اینگونه است؟ چه اتفاقی افتاده است؟

اتفاق خاصی نیفتاده است، من فقط به این دلیل حضور ندارم که فکر می‌کنم نیروهای جوان‌تر باید فعالیت کنند. هر انجمنی نیاز به فعالیت دارد و خوب طبیعی‌ست که نسل جدیدتر می‌تواند از این نظر موفق‌تر باشد ولی شما دیده‌اید که هر گاه از من دعوت شده برای هر مسأله‌ای، نه نگفته‌ام و بنده مشارکت داشته‌ام و حال لزومی ندارد که حتماً عضو انجمن یا هیأت مدیره باشم.

اجازه بدهید راحت‌تر با هم صحبت کنیم، شما رئیس انجمن ترویج علم ایران هستید، عضو پیوسته انجمن مطالعات جامعه اطلاعاتی ایران هستید، ولی شما عضو انجمن کتابداری و اطلاع‌رسانی ایران نیستید!!!

ببینید من مثل ماهی داخل آب هستم و برای یک ماهی چه فرقی دارد که در کدام گوشه یک برکه باشد، من در درون این رشته و حوزه هستم و فرقی ندارد که عضو انجمن باشم یا نه ولی در مواردی که شما اشاره کردید من در واقع یک نقب زدم به آن حوزه‌ها. به هر حال من هر چقدر بتوانم حضور دارم و مشارکت می‌کنم در حوزه‌ای که به آن تعلق دارم.

ولی بپذیرید که انجمن به عنوان یک نهاد مدنی می‌تواند به پویایی این حوزه کمک زیادی بکند و حضور افرادی همانند شما و اساتید دیگر باعث می‌شود که رونق آن بیش از پیش شود شما استاد کتابداری هستید و عضو انجمن کتابداری نیستید و این به نظر من مسأله است! حتی می‌خواهم بگویم که یک «مشکل» است! من اگر فارغ‌التحصیل رشته کتابداری بودم، حتی اگر شاگرد شما هم نبودم حتماً به شما اعتراض می‌کردم و می‌گفتم مثل همه انجمن‌هایی که عضو آن هستید حداقل عضو انجمن کتابداری هم باشید. اجازه بدهید باز هم راحت‌تر حرف بزنیم، موضوع این‌ست که نه تنها شما بلکه شاگردان و افراد نزدیک به شما نیز بعضاً عضو انجمن نیستند، در حالی که انجمن یک N.G.O هست که می‌تواند محل مناسبی برای نقد و بحث باشد و عضویت همه اساتید کتابداری می‌تواند به دانشجویان جوان‌تر انگیزه بیشتری بدهد، به هر حال من اگر فارغ‌التحصیل این رشته بودم حتماً به شما اعتراض می‌کردم!

البته هر کسی از نظر اجتماعی حق اعتراض دارد!

و شما هم حق دارید که اعتراض را نپذیرید!

(خنده)

جناب آقای دکتر، به نظر من یک حلقه‌ای درست شده است متشکل از شما و بعضاً دوستان، شاگردان و علاقه‌مندان شما که اعضاء این حلقه به نوعی انجمن را کنار گذاشته‌اند.

البته من نمی‌دانم این تصور از کجا شکل گرفته است و آیا خاص شماست یا افراد دیگری هم هستند.

من از کسی چیزی نشنیده‌ام و این تصور من است.

خب واقعاً مسأله این طور نیست که شما می‌گویید. خیلی وقت‌ها به من مراجعه می‌کنند افراد گوناگون و دانشجویان که من آنها را به انجمن و کمیته‌های آن ارجاع می‌دهم و این که طیفی ایجاد شده باشد و این طیف روبه‌روی انجمن باشد به هیچ‌وجه اینگونه نیست و نمی‌دانم چرا این تصور پیش آمده است، البته ممکن است یک حلقه‌ای پدید آمده است که بیشتر می‌توان به عنوان حلقه اطلاع‌شناسی از آن نام برد که یک حلقه علمی است و بحثی جدا دارد ولی حلقه‌ای که روبه‌روی انجمن باشد اصلاً وجود ندارد و اگر اینگونه بود من به راحتی نمی‌پذیرفتم که در بعضی از همایش‌های انجمن شرکت کنم.

برای انجمن حرف خاصی ندارید؟

آرزوی توفیق دارم و فکر می‌کنم انجمن باید نگاهش را از درون به بیرون بیندازد و با انجمن‌های دیگر ارتباط برقرار کند. نمی‌دانم شاید الان این کارها در انجمن می‌شود و من خبر ندارم خلاصه انجمن باید سعی کند جایگاهی باشد برای تعاطی افکار! و اگر من به عنوان یک عضو حس کنم که خط خاصی در آنجا دنبال می‌شود کمی تأمل می‌کنم و در این صورت اصطکاک به وجود می‌آید و برای جلوگیری از افزایش اصطکاک بهتر است فرد خودش را کنار بکشد.

به هر حال من امیدوارم یک روز بشنویم که شما هم عضو انجمن هستید. کم کم به پایان این گفتگو می‌رسیم، آیا شما نمی‌خواهید در اولین شماره سال جدید خبرنامه حرفی با کتابداران داشته باشید.

توصیه من به کتابداران این‌ست که «خودسازی» کنند، من زیاد این را قبول ندارم که بعضی‌ها سواد کم یا زیاد خود را به حساب معلمان و اساتید ربط دهند. من معتقدم که خود فرد نقش مهمی دارد و صرفاً به آنچه اساتید می‌گویند بسنده نکنند و خلاصه آن که کتابداران خودسازی را فراموش نکنند.

و بیشتر بخوانند!

بخوانند و بدانند!

چند سال است که تدریس می‌کنید؟

فکر می‌کنم حدود ۳۲ سال است که در دانشگاه تدریس می‌کنم.

چند سال دیگر ادامه خواهید داد؟

سؤال دشواری‌ست!

منظورم این‌ست که در این فکر نیستید که کمی از تدریس دور شوید و به کارهای تحقیقی و تألیفی که احیاناً مدنظر دارید بپردازید؟!

بله همین طور است و اتفاقاً هر بار که صحبت بازنشستگی می‌شود من پیشگام بودم که این کار صورت بگیرد که بتوان کارهای ناتمام خود را به سرانجام برسانم.

آخرین پرسش یک پرسش کلیشه‌ای است که می‌توانید پاسخ ندهید ولی درباره خبرنامه انجمن چه حرفی دارید؟ اصلاً آن را می‌خوانید یا نه؟

بله من هر بار خبرنامه را مطالعه می‌کنم و باید بگویم که در حال حاضر به عنوان خبرنامه بسیار موفق است.

در این فکر نیستید که یادداشتی یا مطلبی به خبرنامه انجمن بدهید؟

خب البته اگر موضوعی پیش بیاید حتماً این کار را می‌کنم.

به هر حال هنوز مطالب بسیار دیگری در ذهن من وجود دارد که فکر می‌کنم باید برای طرح آنها منتظر زمان دیگری بود. از این که به ما فرصت گفتگویی طولانی را دادید بسیار سپاسگزارم.

امیدوارم که شما نیز در کارتان موفق باشید و تشکر می‌کنم از زحمتی که شما در خبرنامه می‌کشید و هر بار که من به آن نگاه می‌کنم حس می‌کنم که روند بهتری را طی می‌کند و این نتیجه زحمات شماست.


*  مطالبی که در مقدمه آمد ه است از کتاب کسانی که جامعه را می سازند گرفته شده است.

About جلال حيدري نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

View all posts by جلال حيدري نژاد →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *