اشاره
هوگو، آخرین ساخته مارتین اسکورسزی[i]، داستان نوجوانی به نام “هوگو کابری” است که پس از مرگ ناگهانی پدر، همراه با عموی دائم الخمرش در محفظه ساعت یک ایستگاه قطار زندگی می کند. هوگو با بازی “آسا باترفیلد[ii]” سعی دارد کار تعمیر یک آدم آهنی را که آخرین خاطره مشترک او و پدرش است، به پایان برساند و در جستجوی ابزارها و چرخ دنده های مناسب از یک اسباب بازی فروشی سر در می آورد. او با ایزابل دختر خوانده پاپا ژرژ اسباب بازی فروش آشنا می شود و رازش را با او در میان می گذارد. آنها در کش و قوس داستان با معمای پیچیده تری روبرو می شوند و برای حل آن دست به ماجراجویی بزرگی می زنند که در نهایت برای اهالی سینما یادآور کارگردانی بزرگ و فراموش شده به نام “جورج ملیس” با بازی “بن کینگزلی[iii]” است. فیلمنامه “هوگو” اقتباسی از رمان تصویری “برایان سلزنیک[iv]” به نام “اختراع هوگو کابری[v]” است. برایان سلزنیک برای تصویرگری این کتاب سه بار به پاریس سفر کرده و ساعت ها ایستگاه قطار پاریس را تماشا کرده است. اما مارتین اسکورزی برای طراحی ایستگاه قطار و شهر از تکنیکCGI به شیوه شگفت انگیزی استفاده کرده است و به کارگیری تکنیک های سینمایی را با بهره گیری مناسب و به جا از تکنیک سه بعدی به اوج رسانده است. “هوگو” که نامزد ۱۱ جایزه اسکار در سال ۲۰۱۲ بود و در مجامع دیگر نیز جوایز متعددی را به خود اختصاص داد، این روزها در تالار ایوان شمس به صورت سه بعدی روی پرده است و کتاب “اختراع هوگو کابری” با ترجمه رضی هیرمندی در قفسه های نشر افق خودنمایی می کند. آنچه در ادامه می آید قدردانی یک کتابدار از کارگردانی است که در حاشیه داستانش نگاه بسیار ویژه ای به کتاب و کتابخانه داشته است.
جناب آقای اسکروسیزی
این روزها که آخرین ساخته شما بر روی پرده تنها سینمای سه بعدی پایتخت ایران است، مایلم به عنوان یک کتابدار مراتب سپاسگزاری خود را به اطلاعتان برسانم و به حسن سلیقه شما در انتخاب و ارائه صحنه های سه بعدی از فضای کتاب و کتابخانه تبریک گویم.
شاید هنگام تماشای تصاویر ابتدای فیلم که به سرعت و پی در پی در مقابل دیدگان ظاهر می شوند تا به معرفی ایستگاه قطار بپردازند، به گمان کسی خطور نکند که لبخند مرد ریش سفید از رسیدن کتاب های جدید قرار است یادآور فضایی باشد که به تعبیر ایزابل، دختر نوجوان داستان، تنها مکان شگفت انگیز جهان است. جایی که “ناکجا آباد” و “شهر اوز” و “جزیره گنج” همگی یک جا جمع شده اند.
نوجوانان داستان شما تعجب می کنند اگر کسی کتاب دوست نداشته باشد. بهترین خاطره های آنها مربوط به زمانی است که با والدینشان کتاب خوانده اند. آنها حتی قبل از آنکه فیلمی ببینند، داستانش را در کتاب خوانده اند. مسئله ها و دغدغه های آنها در فضایی مملو از کتاب مطرح می شود، گذشته هایشان در بین قفسه ها شرح داده می شود و در لابه لای کتاب ها است که تصمیم به ماجراجویی می گیرند و در نهایت برای نجات از مخمصه ها به اندوخته هایشان از کتاب ها و فیلم ها رجوع می کنند.
چرخ دنده های آدم آهنی داستان شما قرار نیست که او را راه ببرند، برقصانند یا به جایش آواز بخوانند. آدم آهنی داستان شما قرار است بنویسد و پیغامی را از گذشتگان به ارمغان آورد تا روشنای آینده گردد. آیا به راستی کار آدم آهنی شما از جنس رسالت کتابخانه ها نیست؟
آقای لبییس، مرد ریش سفید میان قفسه ها، درست در اوج ناامیدی ظاهر می شود و با هدیه دادن کتاب حال خوب را به ارمغان می آورد و یادآور می شود که باید کتاب های خوب را به دست اهلش رساند. از نظر نوجوانان فیلم او کسی است که یک هدف واقعی را دنبال می کند و اوست که راهگشای جستجو و تحقیق در کتابخانه فرهنگستان فیلم می شود تا به رمزگشایی راز سر به مهر داستان کمکی بزرگ کرده باشد.
در فیلم شما کتابخانه به کتاب محدود نیست. کتابخانه در داستان شما جایی است که می توان درباره یک هنرمند تصاویر مربوط به استودیویی که در آن کار می کرد، آگهی نخستین نمایشش، ساعت کریستالی عجیب و فوق العاده اش و حتی یکی از دوربین های قدیمی دست سازش را یافت. مجموعه سازان کتابخانه در تصاویر شما علی رغم تصور اینکه بسیاری از فیلم های “جورج ملیس” از میان رفته اند و تنها یکی از آنها باقی مانده است، با جستجو در مغازه ها، مجموعه های خصوصی، انبارها و سرداب ها قادرند نگاتیوهای قدیمی، جعبه های فیلم های چاپ شده و صندوق هایی پر از فیلم های پوسیده را پیدا کنند، نجات دهند و در نهایت تعداد قابل توجهی از آنان را برای آیندگان حفظ کنند.
وقتی شما چنین تصویری از کتابخانه ارائه می کنید، دیگر نه کلیشه تردیدهای نخستین گفتگو با کتابدار و نه صدای هیش ممتد در پی قهقه های بلند در سالن کتابخانه، آزردگی خاطر به دنبال نمی آورد.
و در نهایت آقای اسکورسزی به گمان من، شما از کتابخانه رویایی در سر دارید. رویای شما در سکانسی که هوگو و ایزابل در فرهنگستان فیلم به خواندن کتاب مشغولند و با خواندن تاریخ هر فیلم و تماشای تصاویر آن، صحنه های مرتبط در مقابل چشمانشان به نمایش در می آیند، به تصویر کشیده شده است. گویی شما می خواهید روزی بیاید که وقتی به جستجو درباره موضوعی می پردازید، تمام مرتبط های آن نیز به همان آسانی در دسترس باشد. به نظرم اگر فرض بر این است که در دستگاه جهان، دقیقا هر قطعه برای انجام کاری ساخته شده باشد و هیچ قطعه ای اضافی نباشد، بنابراین کتابداران باید به این دلیل اینجا باشند که رویای مصور داستان شما را تحقق بخشند.
از همه این ها که بگذریم، باید بگویم که آقای اسکورسزی محصول شما از نخستین تجربه های تماشای فیلم سه بعدی در ایران است و از نظر من این اتفاق شاید به اندازه تماشای نخستین فیلم صامت و یا حتی نخستین فیلم های گویا تاثیرگذار باشد. به همین دلیل بسیار خوشحالم در کشوری که گله مندی از سرانه کم مطالعه سخن هر روز است، نخستین تجربه تماشای سه بعدی با دیدن صحنه های شگفت انگیزی که شما از کتاب و کتابخانه به نمایش گذاشته اید، آغاز می شود و شما بهتر از من می دانید که هیچ گاه اولین ها از ذهن پاک نخواهد شد. به سبب این اتفاق مبارک متشکرم جناب آقای مارتین اسکورسزی.
[i] Martin Scorsese
[ii] Asa Butterfield
[iii] Ben Kingsley
[iv] Brian Selznick
[v] The Invention of Hugo Cabret
ممنون خانم پاسیار
بسیار لطیف نوشته اید.
خانم پاسیار
شما روان و لطیف می نویسید. کمی بیشتر بنویسید!باور داشته باشیم وقتی استعدادش باشد فقط با نوشتن است که یخ قلممان آب می شود!
طبق معمول زیبا نوشتی خانم پاسیار
خانم پاسیار ممنون از قلم روان و زیباتون.همیدوارم همیشه فعال و پویا باشید
با سلام و ارزوی پویایی و موفقیت هر چه بیشتر برای شما
دقت نظر شمارا می ستایم و کتابداران باید دید همه جانبه ای داشته باشند و آن را به تصویر بکشند و در حوزه آگاهی قرار دهند به نظرم شما همین کار را کرده اید و موفق هم شده اید .سپاپگزارم.
سلام خانم پاسیار
موضوعی که من برای پایان نامه ام انتخاب کرده ام “میزان انعکاس موضوعات کتابداری در سینما” است.اتفاقی به مطلب شما در سایت برخوردم.به راهنمایی شما نیاز دارم.ایمیل من : zparishani@gmail.com
بسیار زیبا نوشتید
فیلم خیلی جالبیه من تنها فیلم مورد علاقم هوگو کابری است تازه بیشتر عکسای هوگو رو هم دارم.اگه میشه بازم عکس از این فیلم بگذارید