آن وقتها که تازه دانشجو شده بودم، یعنی اوایل مهر ۱۳۷۰، هنوز وسایل ارتباطی گسترش چندانی نداشت. حتی تلفن هم برای ما آنقدر راحت و در دسترس نبود که بتوانیم هر چقدر و هر وقت میخواهیم تماس بگیریم و یک دل سیر صحبت کنیم. با همان تلفنهای سکهای که مدام باید در حین صحبت سکههای دو تومانی در آن میانداختی با راه دور صحبت میکردیم و کارت تلفن را وقتی که سال دوم دانشگاه بودیم کشف کردیم. یکی از تفریحات سالم آن زمانمان هم فکر کردن به این بود که چطور با این تلفنهای سکهای می شود به صورت رایگان صحبت کرد یا هزینه آن را کم کرد. به هر حال تلفن گزینه اول ارتباطی ما نبود و راه ارتباطی ما نامهنگاری بود. نامه که میگرفتیم خیلی خوشحال میشدیم و ذوقزده در اولین فرصت نامه را باز کرده و میخواندیم و چند روزی را با آن سرخوش بودیم. اما کمی که میگذشت، عذاب شروع میشد. عذاب عظما برای پاسخ به نامه. همین طور نامهها میماند و امروز و فردا و این هفته و آن هفته میشد تا بالاخره با زجری کشنده جواب آن را بنویسیم. تلخترین جمله ته نامههای دریافتی هم این بود: “جواب نامه فوری”. خلاصه، این بازی نامهنگاری ما را واداشته بود که راهحلی پیدا کنیم تا بشود نامه را هر چه مختصرتر نوشت.
آن وقتها، یکی از اولین درسهای رشته کتابداری که معمولا در همان ترم اول هم ارائه میشد، درس “ماشیننویسی” بود. درسی عملی، جذاب و پرکاربرد در زندگی. آنچنان که گفتهاند “نیاز مادر اختراع است”، ما هم بر اساس نیاز و برای فرار از عذاب نامهنگاری به ابتکارات و راهکارهای مختلفی میپرداختیم. تا اینکه یکی از آن راهها حسابی جواب داد و جزء فراگیرترین راهحلها شد. به ابتکار یکی از دوستان، که او هم از اعضای جرگه عذابکشندگان از نامهنگاری بود، یک سلام گنده را از لوگوی روزنامه “سلام” مرحوم بریدیم و بر روی یک کاغذ سفید چسباندیم. در زیر آن هم با ماشین تایپ چند بیت شعر را تایپ کردیم و اطرافش را هم تا جایی که میشد تذهیب هچلهفتی کردیم. خلاصه یک کاغذ نامهی ویژه درست کردیم که مجموع کلماتی که میشد در آن نوشت از چهار پنج سطر بیشتر نمیشد. متن نامهها هم که همه یکسان بود: “اگر از احوالات اینجانب خواسته باشید، بحمدا… نعمت سلامتی حاصل است و …” در آخر هم به درخواست ملتمسانه ارسال پول ختم میشد. هنوز هم چندتایی از آن کاغذنامههای کلیشهای و نامههایی که برای خانواده نوشتم و بعد خودم همه را جمع کردم را دارم. نامههایی که الان نه به خاطر محتوای آنها که به خاطر ضبط و حمل خاطرات سالیانی دور، عزیز و دلچسب هستند.
این روزها که دارم کتاب “نامههای خاموشان” را میخوانم، مدام بر میگردم به عقب و نامهنگاریهای خودمان و مقایسه با نامهنگاریهای بزرگانی که برخی از نامههایشان در این کتاب آمده است. و میبینم چه خطایی کردیم که آن همه خبر و حال و روز و روحیه را که میتوانستیم مکتوب کنیم، صرفا در سایه عذابآور نگارش نامه و خامی و بیتجربگی در نگارش به باد دادهایم. دوره و حال و هوایی که دیگر قابل تکرار نیست.
این کتاب نامههای خاموشان، بخشی از نامههای بزرگان و ناموران علمی و فرهنگی به ایرج افشار بزرگ است. نامههایی که برخی از آنها از دهههای سی و چهل شروع شده و تا دهههای ۷۰ و ۸۰ ادامه مییابد. با خواندن این نامهها، به وضع و اوضاع زمانه، از دست و قلم یک بزرگ علمی-فرهنگی پی میبریم. من که اینها را میخوانم، اگر تاریخ آنها زمانی باشد که به دنیا آمده بودم، همهاش فکر میکنم که من در زمان نگارش این نامه در چه حال و هوایی بودهام و اینها در چه حالی سیر میکردهاند. به ویژه اینکه خیلی از نامهها درست مقارن همان وقتی نوشته شدهاند که من در عذاب نگارش پاسخ نامهها دست و پا میزدهام.
در دنیا، راههای متفاوتی برای مکتوب کردن حوادث، تاریخنگاری، وقایعنگاری و … وجود دارد. اما حرفها و اطلاعات مندرج در نامهها چیز دیگری است. درست مثل نصیحت و راهنمایی غیرمستقیم میماند که چون از دل بر میآید بر دل هم مینشیند. اغلب نه فرد نامه نویس سودای ماندگاری در تاریخ و وقایعنگاری داشته و نه دریافتکننده در این فکر بوده که بعدا اینها را سند تاریخی کند یا با آنها معاملههای پر سود کند. اما بعد از گذر زمان ناخواسته خیلی از این نامهها به اسنادی تبدیل میشوند گرانبها و چه بسا که از بسیاری اسناد تاریخی ارزشمندتر مینمایند. نامهها، به دلایل مختلف نگاشته میشوند اما اصل و اساس آنها بر مهر و صداقت و رفاقت غیررسمی نگارنده و گیرنده استوار است. عاملی که باعث میشود خیلی از حرفها و اخبار به دور از هیاهوهای رسمی و بر اساس روابط انسانی طرح شده و بدون قصد و غرضی ماندگار شوند. و همینهاست که ارزش تاریخی و سندیت به حرفهای نامهها میدهد که اعتبار کمی نیست و در کنار سایر اسناد و مدارک میتواند مکمل حوادث و اتفاقات باشد. اهمیتی که به درستی به بخشی از تئوریهای آنها در کتاب “فرهنگِ نامهها” از دکتر ضیاءالدین هاجری اشاره شده است.
متاسفانه، در حال حاضر آنقدر ابزارها و کانالهای مختلفی –به خصوص رایانهای و دیجیتالی – به وجود آمده است که دیگر سنت حسنه و لذت بخش نامهنگاری و به نوعی سندسازی مبتنی بر نامهها دیگر جایگاه گذشته را ندارد. حرفهای دوستانه به همان سرعتی که تولید میشوند به همان سرعت هم از بین میروند. نسل جدید هم ظاهرا احتیاج زیادی به تاریخ و سند و مدرک ندارد و در همین لحظه حال زندگی میکند. اما چقدر خوب است که این حس و حال خاطرهساز و نوستالژیک نامهنگاری و نامهخوانی را به نوعی زنده نگه داریم و اگر حوصلهای و صد البته کششی از سوی نسل جدید باشد، احساس خوب آن را به نسلهای بعدی هم منتقل کنیم. اگر هم خودمان دیگر تعلق خاطری به نامهنگاری و حفظ سنتهای خوب گذشته نداریم، حداقل شیرینی و حلاوت نامههای دیگران –آن هم از جنس نامههای نگارش شده توسط بزرگان فرهنگی و ادبی- که در کتاب نامههای خاموشان آمده است را دریابیم.
یادداشتها
- وفایی، محمدافشین؛ شاهیندژی، شهریار (۱۳۹۱). “نامههای خاموشان (نامههای ناموران فرهنگی و ادبی به ایرج افشار)”/ تهران: سخن. جلد ۱ (آ-ب).
- هاجری، ضیاءالدین (۱۳۸۱). “فرهنگ نامهها”. تهران: بهآفرین: هاجری.
درست است که ابزارها و کانالهای مختلف –به خصوص رایانهای و دیجیتالی– به وجود آمده است که دیگر سنت حسنه و لذت بخش نامهنگاری و به نوعی سندسازی مبتنی بر نامهها دیگر جایگاه گذشته را ندارد اما چه کسی می تواند لذت داشتن یک نامۀ پستی که گمان میکنم اکثریت ما حداقل یک بار آن را چشیدهیم را کتمان کند؟
اگر تب فنآوریزدگی بگذارد امکانات سهلالوصول برایمان نوستالژی نمیشود.
سلام. خیلی جالب بود. اینکه شما تجربه خود را به صورت مکتوب در اختیار دیگران گذاشته اید خود نوعی انتشار اطلاعات یا حتی میشه گفت انتشار علم است. این خیلی عالیه که این چیزها را ما بدانیم. من کتاب نامه های خاموشان را نخواندم ولی متن شما یه تلنگری زد که هم کتاب را بخوانم هم یادم باشد که یک سری مطالب را مکتوب کنم و هم اینکه حداقل مراجعه کنندگان به کتابخانه را به اینکار تشویق نمایم
ممنون