تا قبل از اینکه برای اولین بار ما را از طرف دبیرستان به کتابخانه عمومی شهر ببرند، نمیتوانستم تفاوت دقیقی بین کتابفروشی و کتابخانه قائل بشوم. تصویری که از این دو در ذهنم وجود داشت چنین بود که آن هر دو را محل فروش کتاب میپنداشتم. بعد از آن بازدید تاریخی از کتابخانه عمومی، اگر چه متوجه شدم که کتابخانه با کتابفروشی فرق دارد و در کتابخانه خبری از فروش کتاب نیست و کتابها و سایر منابع هم برای استفاده رایگان است، اما چنین چیزی در مخیلهام نمیگنجید. همهاش این پرسش در مغزم میچرخید که آیا واقعا این کتاب را مفت و مجانی میدهند به ما که بخوانیم؟
الان که کتابدار شدهام و در مقابل پرسشهای افرادی قرار میگیرم که از هویت و ماهیت کتابخانه میپرسند و بعد از توضیح خدمات کتابخانه و وظیفه کتابداران در پاسخگویی به همه مخاطبان، ناباوری را در چشمانشان میبینم، یاد آن بازدید اولمان از کتابخانه عمومی میافتم. البته یک تعجب و حسرت هم همراه این یادآوری هست. تعجب و حسرت از اینکه بعد از این همه سال و دنیا دنیا تغییر، تحول و پیشرفت، هنوز هم کسی پیدا میشود که پرسش حدود بیست سال پیش مرا میپرسد. در اینگونه موارد، ناخودآگاه و انگار که یک تیک عصبی پیدا کرده باشم به دست آنها خیره میشوم. همان دستی که گوشی تلفن همراه در آن است و کنجکاوانه، مدل و برند گوشی تلفن همراهشان را میجویم. جالب این است که همین آدمی که از بهترین و پایهایترین نهاد جامعهاش یعنی کتابخانه، شناخت و باور درستی ندارد، آخرین مدل گوشی تلفن همراه را از معروفترین و گرانترین برندها در دست دارد. تصور میکنم این یک انتظار طبیعی باشد که آدم بیست سال رشد و هیاهوی پرشتاب فناوری را نظارهگر باشد و تغییر و تحولات شگرف رخداده را ملاحظه کند و بر اساس یک منطق ساده، در بخشهای فکری و اندیشهای انسانها نیز انتظار رشد و ارتقا داشته باشد.
آخر نمیشود به این سادگی با اینهمه تناقض آشکار کنار آمد. علم، فناوری، کتاب، کتابخانه و توسعه، همه اجزای همسان یک اجتماع مدرن به شمار میآیند و نمیتوان یکی را بدون دیگران در نظر گرفت یا از بین آنها سوا و جدا کرد. وقتی از یک سو، آخرین تجهیزات فناورانه دنیا را اختیار داریم، با آخرین مدهای دنیا همراهی میکنی، از آخرین مواد غذایی معرفی شده بهرهمند میشویم، علیالقاعده باید تلاش کنیم از آخرین کتابها، یافتههای علمی، رویدادهای فرهنگی، توسعه کتابخانهها و … نیز مطلع شویم. زیرا در غیر این صورت، رشد سرطانی یا مصرفزدگی شدید پیش میآید. همان اتفاقی که در کشورهای جهان سوم به وفور شاهد آن هستیم. جامعه، به گروهی مشتاقین سینه چاک آخرین مدلهای فناوری تبدیل میشود اما همسنگ آن، از علم، دانش، کتاب و فرهنگ مطلع و بهرهمند نیست.
این در حالی است، که همه شرایط و مقدمات لازم برای خواندن و دانایی، اگر نه در آن حد ایدهآل، اما در حد مقدورات و کشور خودمان و بیشتر و بهتر از بسیاری کشورهای دیگر، مهیا است. در خیلی از برنامهریزیها، سخنرانیها، گفتههای رسانهای و … شاهدیم که بسیار از رشد و توسعه و فناوری صحبت به میان میآید، اما کمتر به یکی از ریشهایترین نمادهای دنیای مدرن، یعنی کتابخانه و مهمترین عامل پویایی و اثربخشی آن، یعنی کتابدار توجه میشود. آخر نمیشود از علم و دانش و توسعه صحبت کرد اما موتور جنبشدهنده آن را در نظر نگرفت. این موضوع یک ریشه روانی تاریخی دارد که از کودکی آدمها آغاز میشود و همینطور ادامه پیدا میکند تا به سطوح بالای جامعه هم میرسد. در ادامه تلاش خواهد شد، تا جایی که این نوشته کوتاه اجازه میدهد به بررسی دو موضوع مهم در این ارتباط یعنی “اضطراب کتابخانه” و “تجربه زیسته” بپردازیم.
در بخشی از مطالعات کتابداری و اطلاعرسانی، که الهام گرفته از روانشناسی است و بهگونهای رویکرد میانرشتهای دارد، مقولهای هست با عنوان “اضطراب کتابخانه” یا “ترس از کتابخانه” (Library Phobia). این اصطلاح، بر این موضوع تاکید دارد که یکی از مهمترین عوامل عدم مراجعه و استفاده از کتابخانه، ترس از آن است. ترسی که مانند تمامی ترسهای دیگر، ریشه در فقدان شناخت دارد. یعنی اینکه فرد، کتابخانه و محیط آن را تجربه نکرده یا اینکه تجربه ناموفقی در این زمینه داشته است که باعث ترس از آن میشود. بر اساس این ترس، او نمیتواند به کتابخانه مراجعه کرده و از خدمات آن به راحتی استفاده نماید و همیشه از ترس اینکه نکند برخورد نامناسبی با او بشود، سعی میکند گذرش به کتابخانه نیافتد.
از سوی دیگر، ماکس وِبِر، به مفهومی اشاره میکند تحت عنوان “تجربه زیسته“؛که به دلیل راه نداشتن به ذهن دیگران به خودمان مراجعه میکنیم تا بدین وسیله معنای رفتار فاعل را فهم کنیم. برایند این معنا درک دقیق تر از یک رفتار و کنش است. رفتار و کنشی که انسانها با آن زندگی کردهاند و به دلایلی اثرات بیشترو عمیقتری بر زندگی آنها دارد (حیدرینژاد، ۱۳۹۱). فارغ از بحث جامعه شناسانه ی این معنا ، من میخواهم بر پایه عبارت “تجربه زیسته” استفاده ای لغوی از این عبارت داشته و به “تجربه نزیسته” یا “تجربه زیستهی تلخ” افراد از کتابخانه اشاره کنم. بر این اساس، به چنین برداشتی میرسیم که فرد دچار ترس از کتابخانه، به تنهایی مقصر نیست، زیرا یا اصلا تجربه زیستهای در این زمینه ندارد یا تجربه نامناسب و ناگواری در دفعات قبلی استفاده از کتابخانه داشته است و آن را محیطی منفی تلقی میکند.
حال آنکه، درست برعکس چنین تجربیات نادرست و تصورات غلط رایج، کتابخانه محیط و مکانی است که همه عوامل و امکانات آن، تنها برای خدمات و رضایت مخاطبین تدارک دیده شدهاند و شاید از این نظر جزء معدود فضاهایی باشد که چنین ایثارگرانه و مشتاقانه خودش را برای ارائه خدمات رایگان و ایدهآل مهیا کرده است.
متصدین امور کتابخانه، یعنی کتابداران، نیز برای ارائه چنین خدماتی، آمادگیهای لازم ذهنی و مهارتی را دارند. و باز هم شاید بتوان ادعا کرد که رشته کتابداری و اطلاعرسانی جزء معدود رشتههایی است که از همان ابتدای شروع تحصیلات دانشجویان، تمامی همت خود را بر این میگذارد تا به دانشجویان، که همان کتابداران آینده خواهند بود، بیاموزد که وظیفه و رسالت آنها خدمت به مخاطب است. و بر خلاف بسیاری از حرفهها و رشتهها، که شعار مهم “حق با مشتری است” را در مواجهه با حرفه و سود اقتصادی محترم میشمارند، این رشتهتلاش میکند که کتابداران خود را در عمل به این شعار پایبند نماید؛ زیرا در ارائه خدمات کتابداری و اطلاعرسانی در کتابخانه، هیچگونه انتفاع مادی در بین نیست و کتابداران بدون چنین انگیزهای به ارائه خدمات میپردازند.
مسلم است وقتی کسی با چنین تفکری آموزش دیده و رشد نماید و وظیفه و رسالتی جز ارائه خدمات فرهنگی و غیرانتفاعی برای خود تصویر ننماید، در ارائه خدمات محدودیتی قائل نیست و تمام تلاش خود را به کار میبنندد تا بهترین پاسخ ممکن به مخاطب ارائه شود. البته روشن و طبیعی است که وضعیت آرمانی، به صورت تمام و کمال، در بین همه کتابخانهها و کتابداران حاکم نباشد. زیرا مانند سایر حوزههای علوم انسانی و اخلاقی، میان نظر و آنچه در عمل اتفاق میافتد تفاوت وجود دارد. اما به هر حال، همین که مبنای نظری و ذهنی افرادی، چنین متعالی و مترقی شکل بگیرد و از همان بدو امر یاد بگیرند که برای کتابدار بودن، باید مخاطب را پذیرفت و پاسخ به نیاز اطلاعاتی او که از والاترین نیازهای انسانی است را در اولویت اول قرار داد، نشانگر روح سالم و متعالی حاکم بر کتابخانهها است.
حالا مشکل از کجاست و چنین تصویر غلطی از کتابخانه و کتابداری از کجا نشات گرفته است را باید مورد واکاوی دقیق قرار داد تا با یافتن علل آن، به رفع مشکل همت گماشت. یکی از مهمترین اشکالات موجود در این زمینه، همان “تجربه زیسته” است. کسی که تجربه زیستهای در زمینه استفاده صحیح از کتابخانه ندارد، نه خود میتواند استفاده مناسبی از کتابخانه بنماید و نه میتواند مبلغ خوبی برای آن باشد. کاری که در این زمینه باید صورت گیرد این است که تجربه زیسته صحیحی را در مرحله اول برای آنان که هیچ شناخت یا تجربهای در این زمینه ندارند، بهوجود آورد و در مرحلههای بعدی، تجربههای غلط افراد را اصلاح کرد. چنین اقدامی، نه توسط یک فرد یا گروه که باید توسط کل جامعه صورت گیرد. این اصلاح در سطح کوتاه مدت و بلند مدت قابل اجرا است. در سطح کوتاه مدت باید تمامی افراد و نهادها شامل خانواده، مدرسه، دانشگاه، پدر، مادر، آموزگار و… قبل از هر چیز شناخت و تجربه صحیحی در این زمینه به دست آورند. در سطح بلند مدت و بنیادین، لازم است برنامهریزی صحیح و مناسبی برای ایجاد تجربهی زیسته درست در استفاده از کتابخانه، برای کودکان به عمل آید. زیرا کودکان امروز، دانشآموزان، دانشجویان، آموزگاران، پدران و مادران و خلاصه تشکیلدهندگان جامعه در آینده خواهند بود. در صورتی که از کودکی، به تجربه مناسب در این زمینه مسلح شوند، در آینده نه تنها خود در زمره بهرهگیران مشتاق از کتابخانه در میآیند، که بهترین مبلغان و آموزشگران آن هم خواهند بود. لازم به تکرار نیست که افراد استفادهکننده از کتابخانه، افراد فرهیخته و دانشپژوه بوده و زندگی بهتر و سعادتمندتری را برای خود و دیگران رقم میزنند و واضح است که وقتی افراد یک جامعه اصلاح شوند، خود جامعه نیز اصلاح شده و پیشرفت و توسعه جزء اجزای جدانشدنی چنین جامعهای خواهد بود.
منابع
حیدرینژاد، جلال (۱۳۹۱). در برنامه “کتاب فرهنگ” ویژهبرنامه “جامعهشناسی مطالعه“. صدای جمهوری اسلامی ایران، شبکه فرهنگ (رادیو فرهنگ). تاریخ پخش ۶/۸/۱۳۹۱؛ ساعت ۱۰-۱۱. قابل دسترس در:
http://culturesbook.podomatic.com/entry/2012-12-11T11_11_02-08_00
به نظر من ترس دلیل عدم شناخت سازمانی به نام کتابخانه نیست. مشکل از در دسترس نبودن، و در چشم نبودن خدمات آن است. خودمان را در کتابخانه های محدودمان (حداقل در شهرستان ما و شهرستان همجوارش حتی یک کتابخانه هم وجود ندارد!) زندانی کرده ایم انتظار داریم مثل تلفن همراهی با ما برخورد شود که آنقدر برای خودش تبلیغ می کند و آنقدر خدمات متنوع نثار دارنده اش می کند که حتی می تواند جای کتاب را هم بگیرد! وقتی که کتابخانه مانند ویترینی عمل کند که کالاهای جذاب را به نمایش درمی آورد و مخاطب نمی تواند در مقابل این جذابیت و در چشم بودن خدمات مقاومت کند آن وقت می توانیم امیدوار باشیم که حداقل کالاهای فرهنگی و فعالیت محیط های فرهنگی اینقدر غریب و ناشناخته نباشد.
که این هم به سیاست گذاریهای فرهنگی برمیگردد و من و شما با این کارهای تک نفره و سلیقه ای نمی توانیم تعیین اش کنیم.
ممنون از مطلب زیبای استاد عزیز جناب آقای دکتر حاجی زین العابدینی
جامعه ای که در خود نیاز به کتاب، کتابخانه و اطلاعات و مطالعه را احساس نکند و لزوما فرهنگ، زیربنای زندگی و طرز بینش و نگرش نباشد وضعیتی بدتر از اینها را نیز تجربه خواهد کرد. استاد حری در سالهای قبل هم مطلبی را راجع به مطالعه و کتابخوانی تحت عنوان “همه چیز برای کتاب نخواندن مهیاست!” را چاپ کرده اند که در لینک زیر می توانید اصل مطلب را بخوانید
http://mystudent.persianblog.ir/post/82
باتوجه به موارد آمده در مطلب آقای دکتر حاجی زین العابدینی بعید نیست وجه مهمی از این ترس از کتابخانه ریشه در عدم نیاز به کتاب و کتابخوانی و اطلاعات بوده باشد که در بطن این موضوع نادیده انگاشته شود. پس برای اینکه تجربه زیسته ای را برای مخاطب فراهم کنیم ابتدا باید فکرها و اندیشه ها را درست کنیم که بخوبی در مقدمه مطلب نیز آمده بود بعد از آن ریشه یابی کنیم که آیا مشکل از کتابدار بود یا مشکل نگرش پر از اشکال مراجعه کننده!
استاد عزیزاز مطالب خوب و جالب تان ممنونم.
شما در بالا فرمودید که “مقولهای هست با عنوان “اضطراب کتابخانه” یا “ترس از کتابخانه” (Library Phobia). این اصطلاح، بر این موضوع تاکید دارد که یکی از مهمترین عوامل عدم مراجعه و استفاده از کتابخانه، ترس از آن است. ترسی که مانند تمامی ترسهای دیگر، ریشه در فقدان شناخت دارد.”
به نظر من تنها نمی توان عامل ترس و اضطراب از کتابخانه را به افراد و یا کلا مخاطبین کتابخانه نسبت داد ، بر طبق سه نظریه مرجع که ساموئل روتشتاین ارائه داده بود که یکی از آنها نظریه حداقل است ، که در اینجا دیگر فرد نیست که از کتابخانه می ترسد ، بلکه کتابدار مرجع است که در اینجا از عدم اعتماد به نفس کافی نیز بهره مند نیست و در نتیجه دچار ترس می گردد. از این رو نمی تواند خدماتی ارائه بدهد و مجبور است که از دسترس مراجعه کننده دور می باشد. پس تنها افراد ، ترس از کتابخانه ندارند بلکه خود کتابدار هم می تواند به نوعی ترس از کتابخانه در ارائه خدمات به مخاطبین را داشته باشد.
یادمه اولین دفعه ای که به کتابخانه رفتم چون دانش آموز دوره راهنمایی بودم منو به عضویت نپذیرفتند . الان کتابدار همون کتابخانه هستم . برخورد اول با مراجعه کنندگان خیلی مهم است که کتابداران باید به آن توجه کنند.