مقالهای نوشته Michelle Reale از دانشگاه Arcadia Glenside، پنسیلوانیا
خلاصه
هنگامیکه مسئولین کتابخانهها فن انتقادی تربیت را در کلاس درس بکار میبندند، میتوانند دانشجویان را از دانش بهرهمند ساخته و آتش طرز تفکر موشکافانه را در میان آنها بر افروزند. مسئولین کتابخانه میتوانند به موجب همکاری با اساتید و غیر متمرکز ساختن ” قدرت ” در کلاس درس از اطلاعات قبلی دانشجویان بهره برداری کرده و آنها را تشویق نمایند که ایدههای خود را بیان نمایند. این مقاله به توضیح فرآیند در یک دوره تفسیر ادبیات که از ۲۰۰ سطح برخوردار است و به طور عمده به کارشناسان زبان انگلیسی در دانشگاه Arcadia تدریس میشود.
دانش تنها از طریق ابداع و ابداع مجدد، از طریق بیقراری، بیصبری، و جستار مداوم و امیدوارانه انسانها
در جهان ، با جهان و با یکدیگر ظهور مییابد.
کتاب فن تربیت ستم دیدگان اثر Paulo Freire
احتیاج واقعاً مادر اختراع است
من اولین کسی هستم که به اتاق کوچک کامپیوتر واقع در کتابخانه میرسم و میبینم که ۱۲ دانشجوی کلاس English 299 به آرامی وارد میشوند و سر جای خود در مقابل کامپیوترهای موجود در اتاق مینشینند. اتاق به زودی پر از دانشجویانی میشود که به واسطه فیسبوک یا یوتیوب (Facebook, YouTube) به صفحه های کامپیوتر خود میخکوب شدهاند. منتظر ورود استاد هستم و بعد به آنها میگویم که وارد پورتال دانشگاه شوند و به صفحه اول سایت کتابخانه بروند. استاد که از ظاهری متمایز برخوردار است ولی مردی بی سرو صدا است با فنجانی قهوه وارد میشود و در آخرین ردیف می نشیند. او هدف از این جلسه را توضیح داده و سپس مرا معرفی میکند. می شنوم که کسی در آن عقب و با صدایی نه چندان آرام میگوید ” دوباره نه ” و صدای خنده در اتاق طنین انداز میشود. من که هنوز ناامید نشدهام به روشی تقریباً استاندارد کار خود را آغاز میکنم، یعنی روشی که استاد دکتر Tom Hemmeter از من خواست که شروع کنم و آن هم بررسی وبسایت کتابخانه و هجوم به پایگاههای دادهها است که دانشجویان بتوانند اطلاعات مربوط به عناوین درسی خود را در آن بیابند. سپس به بحث در مورد عناوین آنها میپردازیم.
استاد با خوش اخلاقی آنها را ترغیب میکند و بعد شاید با صبر کمتری یک خانم جوان را انتخاب میکند که به وضوح دلش نمیخواهد صدایش کنند چونکه با آزردگی اندکی میگوید: ” من هنوز نمیدانم باید روی چه موضوعی کار کنم ” . طولی نمیکشد که با پردازشی که خود انجام میدهم میفهمم که موضوع او واقعاً چیست و این همان دستپاچگی است. استاد یک دانشجوی دیگر را انتخاب میکند که مرد جوانی است با موهای بلوندی که پشت گوشش زده و کلاه بیسبال که تا روی چشمش پایین کشیده شده، و او اگرچه به حالت سوالی ولی پاسخ میدهد ” جیمز جویس ؟ ” من به استاد نگاه میکنم که پاسخ میدهد: ” سوال میکنی؟ تو قرار است جواب دهی.” این پاسخ موجب خنده برخی میشود. استاد به سمت دانشجوی سوم حرکت میکند که اینگونه جواب میدهد: ” من کار را با گوگل شروع کردم . میدانم کار بدی است، اینطور نیست؟ من نباید از آنجا شروع میکردم. بعد نمیدانم فقط عبارات Emma و Jane Austen و عادات رو وارد کردم.”
ولی حالا دیگر دانشجویان بیشتر از آن خسته هستند که بخواهند به خاطر اینکه همکلاسیشان جوابی ندارد تفریح کنند. و بدتر از همه آنچیزی که به من اخطار میدهد این است که به نظر نمیرسد حتی به آنچه میدانند اعتماد داشته باشند. یعنی نمیفهمند که تحقیق فرآیندی را در بر میگیرد و نیازی نیست که پاسخ ” صحیح ” بدهند.
کف دستم عرق میکند چون میدانم که آنها را از دست دادهام. دریک جلسه ۴۵ دقیقه تا یک ساعتی احساس میکنم که دانشجویان هیچ چیز مهمی دریافت نکردهاند. من به برنامه درسی خود چسبیدم و هر آنچیزی را که نیاز داشتند به آنها آموختم ولی سرانجام معلوم شد که این جیزی نبوده است که آنها لازم دارند. دلم میخواست به آنها بگویم ” مشکل شما نیستید، بلکه من هستم. “
این فرآیند چگونه آغاز شد
مسئولین کتابخانه به طور دائم در معرض این چالش قرار دارند که سواد اطلاعاتی را به روشهایی پویا تر ارائه نمایند. ما دانشجویان را به استفاده از فنآوری تشویق میکنیم، پایگاههای جدید داده ها را معرفی میکنیم و سعی داریم که اهمیت جستجو برروی کلید واژه را به آنها بیاموزیم که همگی ابزار ارزشمند آموزشی هستند. حتی با اینحال، مسئولین کتابخانه اغلب در این نکته دچار مشکل هستند که دانشجویان را متقاعد سازند آنچه را که ما سعی داریم به آنها بیاموزیم نه تنها ارزشمند است بلکه کاربردی نیز است. دانشجویان ممکن است جلسات متعدد کتابخانهای در کلاسهای گوناگون داشته باشند و لذا به بخش اعظم اطلاعات توجهی نمیکنند خصوصا اگر برایشان تکراری بنظر برسد. آن چه که من خود تجربه کردم این است که اساتید اغلب این مسئله را از سر باز میکنند و در برخی موارد از جلسات کتابخانه به عنوان فرصتی برای رسیدگی به کارهای خود یا استراحت استفاده مینند و از مسئولین کتابخانه به عنوان استاد جایگزین آن جلسه استفاده میکنند. من با اساتیدی نیز برخورد داشتهام ک احساس میکنند از آنچه که ما در حوزه کتابخانه انجام میدهیم بیشتر میدانند( که همیشه تجربه اعصاب خورد کنی است) و جلسه را با نظرات یا اطلاعات نادرست دچار وقفه کرده و آن را از اهداف آموزشی منحرف میسازند. جلسات من معمولا از بهرهوری بیشتری برخوردارند و هنگامیکه اساتید به طور فعال درگیر فرآیند آموزش هستند مشارکت بیشتری از جانب دانشجویان دریافت میکنم. ممکن است مهمل به نظر برسد ولی حقیقت این است که دانشجویان اغلب تمامی آنچه را که میتوانند در جلسات کتابخانه دریافت کنند، جذب نمیکنند زیرا برنامه زمانبندی مسئولین کتابخانه همیشه طوری نیست که دقیقاً به هنگام نیازشان آنها را ملاقات نمایند و لذا آنچه که آنها میآموزند بلافاصله مورد استفاده قرار نمیگیرد.
دانشگاه Arcadia فقط با ۲۵ دقیقه فاصله از شهر مرکزی فیلادلفیا، یک دانشگاه کوچک علوم انسانی است که تمرکز اصلی را بر مطالعه خارج از دانشگاه قرار میدهند. کتابخانه Landman شش مسئول کتابخانه دانشکدهای را که به حدود ۴۰۰۰ دانشجو خدمت میکنند بکار میگیرد که تمامی آنها درگیر تدریس در سطوح مختلف و سمینارهای سال اول، کلاسهای ترم پایانی و پایان نامه ، و تدریس دوره های ویژه خود ما بر مبنای تخصصمان هستند. مسئولین کتابخانه در دانشگاه Arcadia از این همراهی لذت میبرند و به تمامی اعضاء دانشکده در کمپ دانشگاه احترام میگذارند و در بسیاری از حوزه ها به همکاری میپردازند که از آن جمله است خدمت در کمیته ها و توسعه دوره ها و همکاری در تدریس این دوره ها.
زمانیکه من در سال ۲۰۰۹ یک کتابدار شدم، درحال کار به عنوان مدیر خدمات دسترسی بودم و شانس این را داشتم که سمت مسئول کتابخانه دانشکده را به موجب تکمیل دوره فوق لیسانس علوم اطلاعاتی و کتابخانهای به من پیشنهاد نمایند. من نگران تدریس در برنامه آموزش کتابشناسی بودم . چون آنجا کار میکردم شنیده بود که بسیاری از مسئولین کتابخانه ها از این حقیقت افسوس میخوردند که دانشجویان به کلاسهای آموزش کتابخانهای دل نمیدهند و اغلب آنچه را که به آنها آموخته میشود بکار نمیگیرند. به خاطر ارتباط با دپارتمان زبان انگلیسی و اینکه دانشجوی زبان انگلیسی در Arcadia بوده و مدرک خود را در این دانشگاه دریافت نموده بودم ، سعی در استحکام بخشیدن به ارتباط حرفهای خود با اساتیدی داشتم که با آنها کار میکردم. آنها سالها قبل مرا به عنوان دانشجو میشناختند و حالا همکارشان بودم . باید راهی غیر معمول برای برقراری ارتباط با دانشجویان باز میکردم و در عین حال اطمینان مییافتم که آموزشی که میدهم تلاشهای تحقیقاتی آنها را در مسیری درست به جلو میراند. باید راه خود را بر مبنای فن تربیتی که به آن ایمان داشتم ایجاد میکردم و به کلاسی نیاز داشتم که احساس کنم نسبت به موضوع آن برای تدریس روان هستم.
ورود به کلاس English 299
کلاس English 299 یعنی کلاس تفسیر ادبیات II یک کلاس ضروری است برای دانشجویان کارشناسی دانشگاه Arcadia. این کلاس دانشجویان را برای انجام تحقیقات پیشرفته بر مبنای فرضیه انتقادی آماده میسازد و قصد آن دارد که توان آنها را در تفسیر متون ادبی فزون سازد. نهایتاً پروژه های نوشتاری که دانشجویان را در امکان ترکیب تحقیق و فرضیه درگیر سازد. دانشجویان در این کلاس بر کتاب Emma اثر Jane Austen، کتاب خانم دالووی ((Mrs.Dalloway اثر ویرجینیا وولف، کتاب The Dead اثر جیمز جویس و کتاب ” رویای نیمه شب تابستان ” اثر ویلیام شکسپیر تمرکز می یابند. دانشجویان میتوانند برای پایان نامه خود یکی از این متون را انتخاب کنند. جزوات مکمل نیز در مورد شعرها، داستانهای کوتاه، فیلمها و فرضیه ادبیات به آنها ارائه میشود. آنها مطالعات خود را همه هفته در دفاتر گزارش منعکس میکنند که گردآوری شده و به آنها نمره داده میشود.
یک راه بهتر
حدود یک هفته بعد و پس از گذراندن جلسات بیشتر در کلاسهای دیگر، در مورد جلسه کلاس English 299 که در آن تدریس کرده بودم احساس نگرانی کردم چون میدانستم میتوانست از پویایی بیشتری برخوردار باشد. این کلاس فاقد انرژی بود و بدتر اینکه من احساس کردم آمادگی دانشجویان برای انجام تحقیق بیشتر نشده است.
یک ایمیل برای دکتر Hemmeter ارسال کردم و تشکیل جلسهای دیگر را پیشنهاد دادم. جلسهای بر مبنای آنچه آغاز کرده بودیم تشکیل شود ( یا آنرا از هم پاشیده و مجدداً بنا نهد). او به راحتی پذیرفت و دلیلش این بود که او نیز احساس کرده بود که شاید در جلسه اول آنچه که هر دو ما دوست داشتیم به انجام نرسید. دو هفته بعد که مجددا در همان اتاق گرد هم آمدیم من کلاس را با این سوالات از دانشجویان شروع کردم:
- · نظر شما راجع به جلسه اول ما چه بود؟
- · آیا کمکی به فرایند تحقیق شما کرد؟
- · آیا واقعا مقالاتی را که ارتباط مستقیم با موضوع شما داشته باشند یافتید؟
- · آیا میدانید گام بعدی را چگونه بردارید؟
آنها صادقانه پاسخ دادند. تقریباٌ همه احساسی مشابه من داشتند یعنی جلسه اول ما کار زیادی انجام نداده بود. در حالیکه به نظر میرسید دانشجویان نخواهند یا نتوانند علت دقیق آن را بیان کنند یکی از دانشجویان خیلی راحت گفت : ” من بعد از کلاس هنوز نمیدانستم که چکار میکنم “. سایرین زیر لب گفته او را تائید کردند. اساساً به نظر میرسید که تلاش اول من موضوع روز بود یعنی ” مرگ یک حماسه “، ولی فرصت یادگیری از کاری بود که خوب از آب در نیامده بود.
دکتر Hemmeter قبل از اینکه دانشجویان شروع به نوشتن کنند درخواست کرد که پیشنویس اولیه خود را ارائه کنند. این پیشنویس فی نفسه نیاز به ساختار ندارد ولی اولین افکار و آثار موضوع بحث را به ثبت میرساند. من در اتاق چرخیدم و از آنها در مورد متنی که برای کار کردن انتخاب کرده بودند پرسیدم و کمی نیز در مورد اینکه تا آن مرحله چکار کرده بودند سوال کردم . اساسا همه یک پاسخ دادند یعنی کتابی را انتخاب کرده بودند که بیشتر دوست داشتند ولی برای تعیین موضوع علاقه خود دچار مشکل شده بودند. استاد به آنها اصرار کرد که ایدههایی را دنبال کنند که ” ماندگار ” هستند.
وقتی که کارمان با چرخیدن در اتاق تمام شد، آرزوی خود را در مورد فعال بودن کلاس ( کاملا متفاوت با جلسه گذشته) به مورد اجرا درآوردم و گفتم که کلاس را تبدیل به یک کارگاه میکنیم. دکتر Hemmeter قلمی را که داشت با آن با سرعت روی کاغذ مدرج زرد رنگ مینوشت پایین گذاشت و کمی چشمش را تنگ کرد. من به کلاس گفتم که ما جامعه ای از محققین هستیم و با هم کار خواهیم کرد. آنها ایدههای خود را با مذاکره در مورد آن با یکدیگر، استاد خود و من، آشکار میساختند. از آنجائیکه نمیخواستم آنها فکر کنند که فرآیند تحقیق با پایگاه داده ها آغاز میشود با خوش اخلاقی گفتم که ” دستها را از روی صفحه کلید بردارید” . به جای آن، آنها را ترغیب کردم که متنی را بکار گرفته و در مورد آن وارد بحث با یکدیگر شوند. پایگاه دادهها و تحقیق از آن طریق به موقع مطرح خواهد شد، ولی وقتی دانشجویان کار خود را با آن آغاز میکنند معمولا خسته کننده میشود چون هنوز تمرکز نیافتهاند و بر زبان موضوع خود احاطه ندارند.
من دانشجویان را تقسیم به گروههای دوتایی کردم که برروی متن مشابهی کار کنند و از آنها خواستم که بر روی مفهوم سازی شریک خود به صورت موضوعات احتمالی و سپس ایجاد کلمات یا عبارات قابل جستجو و ماندگار کار کنند. دانشجویان با صحبت در مورد احساسات خود در مورد متن ، معنای آن و مضمونش با یکدیگر اینکار را انجام میدهند. در همین حین دانشجویان به طور طبیعی مجموعهای از لغات را گردآوری میکنند که به آنها کمک میکند کلید واژه ها را برای تحقیق خود انتخاب کنند. اول به نظر میرسید دانشجویان شک داشته باشند و شاید فکر میکردند که جلسات کتابخانه ای اصلا نباید فعال باشند- مگر نه اینکه مسئولین کتابخانه فقط میآیند و کار خودشان را انجام میدهند. تمام مدت من نفهمیدم که در حال جعل یک مدل جدید برای تدریس این کلاس در آینده هستم.
از آنجاییکه دانشجویان باید موضوعات خود را از دید انتقادی تفسیر میکردند و فرضیه به نظر آنها مشکل میآمد، ما کمی برای آنها نقش بازی کردیم بدین مفهوم که دکتر Hemmeter نقش دانشجو را بازی کرد و من نقش استاد را . دانشجویان فعل و انفعال متقابل ما را که چیزی شبیه عبارات زیر بود شاهد بودند:
دکترH: میشل من از خانم Dalloway خوشم میاد.
من: خوبه چه چیزی در این زن توجه شما رو جلب میکنه؟
دکتر H: خوب همه جا شَبَح جنگ وجود داشت.
من: بله همینطور بود.
دکترH: و این مسئله باید بر ویرجینیا وولف اثر میگذاشته .
من: این اثر رو گذاشته . شما از کجا متوجه شدید؟
دکتر H: من متوجه نشدم ولی مطمئنم اینطور بوده.
من: خوب به Septimus فکر کن.
دکترH : خوب .
من: او دچار بیماری روانی شده بود که دلیل مرگش بود.
دکترH: دقیقاً. دلم میخواد بدونم این مسئله در اون زمان چطور مردم رو تحت تأثیر قرار داد.
من : فکر خوبیه چون هیچکس دوست نداره بدون تأثیر گرفتن از محیط بنویسه . وولف بسیار تحت تأثیر شبح جنگ بود. به اعتقاد من او برادری داشت که در جنگ مرده بود.
دکترH: دلم میخواد در این مورد تحقیق کنم.
من: نقطه خوبی برای شروعه. ممکنه بخواهی روش تاریخ گرایان جدید رو بکار بگیری که کمک می کنه کتاب رو در زمینه تاریخی اون بفهمی.
دکترH : جداً! باشه.
اینکار به همین سادگی شروع شد. بیان شفاهی افکار و عقاید میتواند به آنها قدرت و وضوح ببخشند.
خیلی خوشحال شدم که آنها فهمیدند برداشتن این چند قدم اولیه به سمت تفکر در مورد موضوع (های) آنها چقدر میتواند ساده باشد. از آنجائیکه فرضیه اغلب باعث میشود که دانشجویان به خود بپیچند و از آنجائیکه آنها اغلب فکر میکنند که فهمیدن برایشان خیلی سخت است، از آنها خواستم که فرض کنند این فرضیه همانند لنزی است که برروی متن قرار داده شده تا آنرا طور دیگری ببینند. همچنین به آنها اعتراف کردم که من ( علیرغم مدارکی که دارم) در عین اینکه از خواندن فرضیه لذت میبرم باید برای فهمیدن آن زحمت زیادی بکشم. این منجر به آه و ناله آنها در مورد تجارب خودشان راجع به فرضیه شد. در یک فضای دیگر، شنیدن شکایت دانشجویان در مورد چیزی که نمیدانند میتواند برای مدرس خسته کننده باشد زیرا هدف سنتی تدریس تسلط بر محتوا است که همیشه جایی برای شک باقی نمیگذارد.
ولی تصور کنید اینکه بتوانید بپذیرید و با اطمینان در کلاس بگویید : ” این مسئله دشواری است و من درست نمیفهمم. ” چه احساس رها کننده ای است. وقتی این اتفاق میافتد که اغلب چنین است، من احساس میکنم که در به جای اینکه بسته شود باز شده است.
ورود Paulo Freire
من به عنوان مسئول کتابخانه و نیز مدرس، علاقمند به اجرای فن انتقادی تعلیم و تربیت در کلاس هستم. فنی تعلیم و تربیت انتقادی به ساده ترین زبان عبارت است از فلسفه آموزش که از طریق ایجاد ارتباط بین دانش و اقتدار، فراهم آوردن امکان عملکرد سازنده برای شخص و نیز تشخیص ارتباط بین تدریس و یادگیری ، به وی قدرت میبخشد. این فن تلاشی است در ” دگرگون ساختن ارتباطات سلطه جویانه اقتدار در حوزه های مختلف که منجر به یأس و ناامیدی انسان میشود ” (Kincheloe، ۲۰۰۸، ص ۴۵). من ” نظام بانکی ” آموزش را رد میکنم، اصطلاح و مفهومی که مدرس و ایدئولوگ برزیلی Paulo Freire (1993) در کتاب مشهور خود به نام ” فن تعلیم و تربیت ستمدیدگان ” بنا نهاده و چنین ادعا میکند که روش سنتی آموزش، دانشجویان را ظرفی خالی قلمداد میکند که منتظرند یک فرد با فراست دانش را به درون آن بریزد.
به عنوان مثال برای من، به مورد اجرا در آوردن فلسفه و فن تربیتی در کلاس با این مسئله شروع میشود که دانشجویان خود را به عنوان یک کل در نظر بگیرم و به عبارت دیگر تشخیص دهم که آنها از افکار، احساسات، انگاره های ذهنی و بسیاری ویژگیهای انسانی دیگر برخوردار هستند که نه تنها بر نحوه یادگیری آنها تأثیر میگذارد بلکه بر ظرفیت یادگیری آنها موثر است. و اینکه من به جای اینکه مقامی باشم که از آنها انتظار دارد پاسخهای ” صحیح ” داشته باشند، یک راهنما هستم که در سراسر راه به آنها کمک خواهد کرد این رویکرد به دانشجویان قدرت میدهد که به افکار خود در کشف یک موضوع اعتماد کنند. من که از Freire الهام گرفته بودم آنها را واداشتم که وقتی از نظر احساسی در متن درگیر میشوند، احساسات و تجارب خود را بکار گیرند. به عقیده Freire آموزش و فرآیندهای آن هیچوقت خنثی نیستند و دانشجویان باید یاد بگیرند چگونه خود را بیان کنند که این امر به نوبه خود رهاکننده است و باعث میشود آنها به طور کامل در فرآیندهای آموزشی و ذهنی خود درگیر شوند. من میخواهم که کلاس محل امنی باشد که آنها بتوانند در آن با صدای بلند فکر کنند و نه تنها از من و پروفسور بلکه از همکلاسیهایشان نیز بازخورد بگیرند. رها سازی در کلاس به نظر من به معنای از میان بردن فشارهای سنتی است نظیر الزام دانشجویان به اینکه بنشینند و به سخنرانی گوش فرادهند ( بدون شانس مشارکت ) و فراهم ساختن این فرصت در کلاس
(هر کلاس باید یک آزمایشگاه آموزشی باشد) که هر یک از خود و از یکدیگر سوال کنند. فن تعلیم و تربیت انتقادی، هوشیاری را افزایش میدهد، سرشار از امید و فعال است و امکان سوال و انتقاد راجع به موضوع مورد بحث را از طریق تعمیم جهان به صورت یک کل و از طریق ایجاد روشی برای تفکر و سوال که فراتر از کلاس و سایر حوزه های زندگی آنها است، فراهم میدارد.
من به هنگام تدریس خصوصاً در کلاس English 299، با پافشاری به دانشجویان میگویم که ادبیات در تعامل با محیط شکل میگیرد و به نگارش در میآید و نه در خلأ. آنها میتوانند دانش زندگی و تجارب شخصی خود را برای فهم و روشن ساختن متون استفاده کنند و میتوانند اینکار را در مورد هر متنی که با آن مواجه میشوند انجام دهند. به آنها میگویم که ” عمیقاً موشکافی کنند ” . سپس از آنها میخواهم که ” ظاهر آنرا جلا دهند “.
به عنوان مسئول کتابخانه، من در کلاس همکاری کاملی با استاد و سپس دانشجویان دارم و همواره مشوق تعامل آنها هستم . تمامی دانشجویان متون مورد بحث را می فهمند و آزادند که افکار و عقاید خود را بیان نمایند. من شاهد تغییر هستم که به نفع من است و میتوانم بهتر روشهای تدریس خود را درک کنم. این مدل تدریس در تضاد با مدل سنتی است که در آن مسئول کتابخانه به کلاس سرکشی میکند، همانند آنچیزی که Paulo Freire هنگام صحبت در مورد روش بانکداری آموزش توضیح میدهد یک ” سرمایه گذاری انجام میدهد ” ، و سپس وقتیکه دانشجویان فراموش میکنند که چه چیزی به آنها گفته شده است، به ستوه میآید. از طریق مذاکره، پرسش های بیرحمانه و غیر متمرکز نمودن قدرت، یک زمین بازی یکنواخت ایجاد میشود که در آن دانشجویان تشویق میشوند که افکار خود را بیان کنند و خود نتیجهگیری نمایند. دانشجویان از ابتدا یاد میگیرند که شکل موضوعات مقاله و تعیین منابع برای تحقیق یک فرآیند بشمار میآید و از آنها انتظار نمیرود فورا به جواب برسند. اگر تفکر انتقادی را همانند یک ماهیچه تلقی کنیم، کلاس درس جایی است که دانشجویان آن را تقویت میکنند.
میتواند متمایز باشد
چالشهای تدریس بیشمارند و شاید مخصوصاً برای مسئولین کتابخانههای دانشگاهی چنین است . در عین اینکه یکی از تعهدات ما آموزش است، اغلب ظرفیت محدودی برای اینکار داریم زیرا کلاسی که در آن درس میدهیم واقعاً ” کلاس ما ” نیست . ما در این کلاس مهمان هستیم و این انگاره ذهنی وجود دارد که ما در مورد مهارتها درسی ارائه خواهیم داشت که ضرورتاً دانش به حساب نمیآید . هنگامیکه مسئول کتابخانه در کلاس استاد قرار دارد، ممکن است ضروری باشد در مورد مدت زمانی که به وی اختصاص دارد به مذاکره پردازد. اساتید اغلب انتظار دارند که کتابدارها در محدوده زمانی کوتاهی که معقول نیست مسائل بسیاری را تحت پوشش قرار دهند، پس تمامی ایدههای ذکر شده در این مقاله را نمیتوان در اکثریت کلاسها به مورد اجرا گذارد( حداقل فوراً نمیشود اینکار را کرد). ولی مسئولین کتابخانه ها میتوانند روش تدریس خود را از طریق انتخاب یک موضوع که مسئولیت آنرا برعهده دارند تغییر داده و رویکرد خود را منقلب سازند. ذیلاً به برخی مسائل که در پیشبرد مدل جدید برای من کارگشا بود میپردازم:
- این نکته را تشخیص دهید که احتمالاً برای برخی از اساتید خصوصاً اگر قبلاٌ خود چنین کاری نکرده باشند، دشوار است که در کلاس قدرت را به شخص دیگری واگذار کنند. پیشاپیش یک برنامه ملاقات با استاد بگذارید که برایش مدل تدریس خود را توضیح دهید و تاکید کنید که همکار وی در جلسه هستید و قرار نیست کلاس را در انحصار خود در آورید یا کسی باشید که به عنوان جانشین کناری میایستد و هیچ مشارکتی ندارد. برقراری ارتباط با استاد هم اهمیت با محتوای آموزش است و کمک بزرگی برای پرورش پویایی مناسب گروهی است. از اینکه ” از برنامه منحرف شوید ” هراس نداشته باشید، اغلب وقتی دستور کار از خشکی در میآید در کلاس انرژی تولید میشود و ما به جای آن چیزی که فکر میکنیم باید بدانند، به آنچه که دانشجویان واقعاً به آن نیاز دارند پاسخ میدهیم . در عین حال اگر در وحله اول به دقت آماده هستید، بسیار راحت تر است که وفق پذیر باشید .
- با انجام کاری که دانشجویان انتظار ندارند آنها را متعجب سازید. بگذارید رهبری را در مورد ایجاد ایده و بحث کلاسی در دست بگیرند. در حین فرآیند آنها سعی خواهند کرد مسائل بسیاری را با صدای بلند تمرین کنند و این کمک می کند که برخی مسائل مرتبط با تلاشهای خود شما در مورد فرآیند تحقیق آشکار شوند. به عنوان مثال دانشجویان من اغلب وقتی که به آنها میگویم علیرغم داشتن فوق لیسانس در زبان انگلیسی با این فرضیه مشکل دارم ، متعجب میشوند. حتی فکرش را نمیکنند که من برای صحبت راجع به فرضیه واجد صلاحیت نیستم، بلکه مرا تحسین میکنند و از اینکه برای آنها فاش ساختهام این فرضیه کار میبرد اعتماد به نفس مییابند.
- از آنچه آموزش میدهید آگاه باشید و سعی کنید استاد را بشناسید. به عنوان مثال من نمیتوانستم در کلاس بیولوژی هم همانند کلاس انگلیسی اینکار را انجام دهم چرا که زبان و دانش آن نظام را ندارم که بتوانم کاملا دانشجویان را درگیر مذاکره نمایم ولی اگر مجبور باشم یاد خواهم گرفت.
- در مورد فرآیند خود فکر کنید. من یک دفترچه یادداشت کوچک دارم و فرآیند خود را در حین اینکه در حال اتفاق است با سرعت در آن یادداشت میکنم طوری که مزاحمتی ایجاد نکند و این اغلب یک یاداشت کوچک گاه به گاه است در مورد لحظات از میان برداشتن مانع. بعد یادداشتهای کاملتری در مورد نحوه برگزاری جلسه مینویسم و به اینکه که کجا میتوانستم بهتر عمل کنم، انواع مباحثی که صورت گرفت و غیره، توجه میکنم. در یک مورد، این مسئله به من کمک کرد تأملی داشته باشم بر روی کمک دانشجویی که بسیار صریح و راحت حرف میزند به یک دانشجوی خجول تر و کم صحبت در کلاس که بتواند موضع خود را در مورد طرفداری از زنان در مورد ” چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد” بیان کند. دانشجوی پر کار من از جای خود برخواست تا کنار دانشجوی خجولی بنشیند که با موضوع خود دچار مشکل بود و به تنهایی کار میکرد. به زودی آنها با یکدیگر در مورد ایدههای جدید راهکارهای مختلفی اراده میدادند. این مسئله به من این ایده را داد که در جلسه بعد دانشجویان را به گروههای دوتایی تقسیم کنم که به یکدیگر کمک کنند. و این تلاشی دیگر بود که دانشجویان با یکدیگر و همرتبههای خود بیامیزند تا از عقاید و ایده های یکدیگر بهره ببرند.
- شما فقط میتوانید اهمیت نقش خود را به طور صحیح به دانشجویان و اساتید انتقال دهید. این طرز فکر دانشجویان و اساتید که ما بخش بی ارزشی از فرآیند تحقیق هستیم، عمدی نیست ولی در بسیاری موارد اگر در برابر آنها درست ظاهر نشویم ممکن است اصلا راجع به ما فکر نکنند. رهبری را در دفاع از خود، دانشجویان خود، و استاد خود در دست بگیرید.
دکتر Hemmeter به من گفت که به طور دائم و هر ترم این فرآیند معنای کاملاً جدیدی به خود گرفته و این به دلیل مشارکت و تدریس من بوده است. دانشجویان از اعتماد به نفس بیشتری برخوردار میشوند و خود را بیشتر بیان میکنند و تحقیق بهتری انجام میدهند. برخی اوقات دانشجویان از دکتر Hemmeter میخواهند که برای یک جلسه تدریس دیگر مرا همراه خود ببرد و من همیشه از اینکه اطاعت کنم خوشحال میشوم. من هم اکنون حداقل تا سه جلسه در هر ترم در کلاس English 299 تدریس میکنم. بد نیست که بگویم هر جلسه تقریبا همیشه در حالیکه لبخندی تشویق آمیز بر لب دارم با این سوال من آغاز میشود که ” خوب ما داریم چکار میکنیم و کجای کار هستیم؟ ” مطمئناٌ سوال مهمی است ولی تنها تشویقی است که آنها قبل از اینکه کلاس از همهمه پر شود به آن نیاز دارند. من عقب میایستم و به جامعه محققین خود اجازه میدهم مشغول شوند. این زمانی است که کار واقعی آغاز میشود.
مراجع
مبادی اولیه فن تعلیم و تربیت انتقادی نوشته J. L. Kincheloe (2008) نیویورک، انتشارات P. Lang
فن تعلیم و تربیت ستم دیدگان نوشته P. Freire (1993) نیویورک ، انتشارات Continuum
برای مطالعه بیشتر
اثری ازM. Accardi ، E.Drabinski ، و A. Kumbler (2010) تحت عنوان آموزش کتابخانهای انتقادی: فرضیات و روشها. Duluth، مینسوتا: انتشارات Library Juice
اثری از B.Hooks (1994) تحت عنوان تدریس به گناهکاران : آموزش به عنوان شیوه ای برای آزادی. نیویورک انتشارات Routledge اثری از H.A. Giroux (۲۰۱۱) تحت عنوان در مورد فن تعلیم و تربیت انتقادی. نیویورک انتشارات Continuum
خانم Michelle Reale مسئول کتابخانه و خدمات دسترسی و توسعه در کتابخانه Landman در دانشگاه Arcadia است که در حومه فیلادلفیا واقع شده است. او نویسنده چهار کتاب کوچک حاوی مجموعههایی از داستان و نثر مسجع است . آثار او در تعداد بیشماری از منتخب ادبی و نشریات آن لاین و نیز چاپی ظهور یافته است. او دو بار نامزد دریافت جایزه Pushcart شده است و نویسنده کتاب ” مدیریت و راهنمایی دانشجویان در کتابخانه دانشگاه ” میباشد که چاپ ALA بوده و از پائیز سال ۲۰۱۲ آماده ارائه است. او در مورد مهاجرت به خارج از کشور و به داخل آن و نیز عدالت اجتماعی در سیسیل در وب سایت زیر به درج مطالبی در وبلاگ میپردازد: www.sempresicilla.wordpress.com
مجله ابداعات در زمینه کتابخانه مجله ای است با امکان دسترسی آزاد اثر M.Reale چاپ ۲۰۱۲ . نویسندگان حق تألیف آثار خود را تحت مجوزی به عنوان افراد خلاق نگاهداری میکنند: آثار غیر تجاری- غیر مأخوذ اسنادی ۳ (ایالات
متحده) http://creativecommons.org./licenses/by-nc-nd/3.0/us/
سلام و عرض ادب!
جالب بود !!!!
متن بسیار خوب و جامعی بود.